محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826209235
گفتوگو با امیرحسین رستمی، بازیگری که سرانجام با «شکور» شناخته شد
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
16 سال صبر کردم
گفتوگویمان را با شرح فعالیتهای شما شروع کنیم و اینکه از چه زمانی وارد حرفه بازیگری شدید؟ نخستین کار تصویریام را در سال 8-77 با رامبد جوان در سریال «هزاران ستاره» شروع کردم که در ایران پخش نشد و در شبکه جامجم اروپا برای ایرانیان مقیم آنجا به نمایش گذاشته شد. بعد از آن چند فیلم کوتاه و کلیپهایی که به سفارش سازمان ملل در زمینه ترک اعتیاد بود را با رامبد جوان کار کردم. نخستین فیلم سینماییام «فقط چشمهایت را ببند» علیرضا امینی بود که علاوه بر بازی، دستیار کارگردان هم بودم که متاسفانه در ایران پروانه نمایش نگرفت ولی در بسیاری از جشنوارههای خارجی به نمایش درآمد و جوایزی هم کسب کرد. این فیلم اتفاق بسیار خوبی برای من بود چون در جشنواره Rio (ریو) برزیل از بازی من تقدیر شد. در آنجا بود که پیمان قاسمخانی با من آشنا شد و پس از بازگشت به ایران، مرا به مهران مدیری معرفی کرد. در این فاصله در فیلم «رئیس» آقای کیمیایی بازی کردم که در نمایش جشنواره فجر این قسمت از فیلم به کل حذف شد اما در اکران عمومی بخشی از آن اجازه پخش گرفت. مثل همان اتفاقی که سر نقش شما در فیلم «خاک آشنا»ی فرمانآرا افتاد؟! بله، این هم از بدشانسی من است. همیشه یا نقشهای ممیزیخور به من پیشنهاد میشود یا در فیلمی بازی میکنم که توقیف میشود. فیلم «رئیس» به دلیل حذفیات زیاد برای تماشاگران دارای ابهامات زیادی بود و اصلاً معلوم نبود گرههای فیلم چطور در آخر باز شدند و آدمهای داستان از کجا آمدهاند. بعد از آن تلهفیلمهای «همان روز» به کارگردانی علیرضا امینی را بازیکردم و «شاهکلید» را با آقای سامان مقدم که هر دو مایههای طنز داشتند و فیلمهای شادی بودند که با استقبال همه روبهرو شدند، بعد هم نقش کوتاهی در «مرد هزار چهره» مهران مدیری ایفا کردم. از تجربه دستیاریتان بگویید، چطور به عنوان دستیار کارگردان علیرضا امینی در فیلم «فقط چشمهایت را ببند» انتخاب شدید؟ آن زمان من در مدرسه فیلمسازی مسعود کیمیایی مدیر آموزش بودم، علیرضا امینی هم کارگردانی تدریس میکرد. یک روز به شاگردانش گفت، هر کس در یک هفته یک فیلم کوتاه بسازد به عنوان دستیار من انتخاب میشود. من با آنکه شاگرد او نبودم، یک هفتهای فیلم کوتاهی ساختم با نام «فاش» که خیلی هم دوستش دارم. هیچکدام از هنرجویان در آن مقطع یک هفتهای فیلمی ارائه نکردند و من شدم دستیار کارگردان! علیرضا امینی سینما را به خوبی میشناسد و کار با او تجربه منحصربهفردی است. فکر نمیکنم در سینمای ما کسی به اندازه او از جشنوارههای بینالمللی جایزه داشته باشد. میرسیم به «شمسالعماره» که موجب شناخت و آشنایی مردم با شما شده است. در واقع از این به بعد شما در بین مردم «شکور» هستید. بله، بعد از آن همه بدشانسی و بلایایی که سر فیلمهایی با بازی من آمد، «شمسالعماره» حال و هوای مرا عوض کرد و من به این خاطر از سامان مقدم عزیز ممنونم. روزی که به دفتر سامان رفتم تا فیلمنامه را بگیرم و صحبت کنیم اصلاً نمیدانستم برای چه نقشی در نظر گرفته شدهام، اما سامان مرا به همه نشان داد و گفت این «شکور شمسالعماره»مان است و همهخندیدند. قبل از من برای این نقش بازیگران توانمندی کاندیدا شده بودند اما سامان مقدم اصرار زیادی داشت که من این نقش را بازی کنم. البته این را بعداً از طریق دوستان فهمیدم و بسیار هم به خاطر اعتماد و اطمینان ایشان به خودم خوشحالم و احساس دین میکنم زیرا سریال «شمسالعماره» اتفاق خوبی هم از نظر حرفهای و هم روحی برای من بود. این موجب نمیشد احساس مسؤولیت شما بیشتر و کار برایتان سختتر شود؟ همینطور است، به خاطر اعتماد عجیب سامان مقدم به خودم در تمام مدت فیلمبرداری استرس بالایی را تحمل میکنم که مبادا بد بازی کنم یا موجب لطمه زدن به کار شوم و حس اعتماد و پشتیبانی سامان مقدم و رامین عباسزاده نسبت به خودم را از بین ببرم بویژه اینکه سامان وسواس زیادی در کار دارد و همه تلاشش را میکند که بهترین اتفاق بیفتد. من بعد از هر پلان سمت او میروم تا از رفتار و حالت چهره و نگاه او تایید بگیرم؛ میخواهم روسفید باشم. من در این مدتی که سر کار «شمسالعماره» هستم یک هفته به طور همزمان در تلهفیلم دیگری به نام«خانه کاغذی» هم بازی کردم. در واقع تا 6 صبح سر آن کار بودیم و از 7 صبح به شمسالعماره میآمدم تا شب! فشار زیادی به من وارد شد و بدترین لحظه برایم آن بود که حس کنم سامان از کارم راضی نیست. دین من به سامان مقدم خیلی زیاد است چون با انتخاب من در نقش شکور شمسالعماره باعث شناخت و معروفیت من شد. شکور، جوان تنبل و بیهدفی است. نمیداند چطور عاشق شده و اینقدر سریع ازدواج کرده است، بیمسؤولیت است و به فکر آینده نیست. آیا قرار است نمادی از نسل جوان جامعه باشد؟ نه، اینطور نیست! شکور نماینده نسل جوان نیست و میتواند نمونهای باشد از آدمهای یک طبقه خاص. نسل جوان امروز اصلا تنبل نیست. بار اطلاعات عمومی و علمی این نسل نسبت به گذشته بسیار بالاتر بوده و شجاعتر و بافکرتر است. جوانان از سنین پایینتر فکر میکنند و حواسشان جمع است. شکور نماد طبقهای خاص است که مختص ایران ما نیست. در تمام دنیا هستند بچههایی که در ناز و نعمت و ثروت فراوان بزرگ میشوند، ایزوله هستند و بلد نیستند زحمت بکشند، وابستهاند و قدرت تصمیمگیری ندارند. میبینیم شکور از کار کردن خجالت میکشد چون بلد نیست. تا یک جایی پسر خانواده بوده و بدون اینکه اتفاق خاصی درونش بیفتد و آمادگیاش را داشته باشد یکهو میشود مرد خانواده. طبیعی است که با همسرش مشکل داشته باشد. بعد از ازدواج است که او کمکم رشد میکند و بزرگ میشود. «شمسالعماره» را میتوان در گروه سریالهای طنز تلویزیون جا داد؛ مفرح است، میخنداند و ارتباط خوبی با بیننده برقرار میکند، شخصیتها هم همگی ملموس و آشنا هستند.عکس العمل مردم با شما بهعنوان کسی که در تهیه آن نقش دارد چطور بوده است؟ «شمسالعماره» ادعای طنز بودن ندارد و موقعیتهای زورکی، دمدستی و تکراری برای خنداندن به وجود نمیآورد. در واقع طنز پیژامهای نیست. پشت همه دیالوگها و موقعیتهایی که به وجود میآید تفکر است، یعنی احترام به شعور و فهم مخاطب. «شمسالعماره» با در نظر گرفتن سلیقه و انتظار مردم امروز ایران، موجب شادی و باز شدن دلها میشود، برای همین است که مردم تمام شخصیتها را دوست دارند و آنها را نزدیک به خود میدانند. با یک نگاه به اطرافمان میتوانیم نمونه عینی آن را ببینیم، شخصیتها برایمان آشنا هستند. با اینکه معلوم است آدمهای «شمسالعماره» از قشر مرفه و ثروتمندی هستند اما این توی ذوق بیننده نمیزند، در دسترس هستند و میتوانیم خود را شریک ماجراهای آنها بدانیم. بله، تمام سعی ما، نویسنده و کارگردان سریال هم همین است. با اینکه کاملا از نوع پوشش، لوازم و چیدمان خانه، رفتار و مراودات آنها معلوم است که متعلق به طبقهای مرفه و اصیل هستند اما این نشانهها در لایههای زیرین است، سریع به چشم نمیآید و دل را نمیزند. مثلا اصلا اتومبیل این خانواده نشان داده نشده. در واقع اینطور نبوده که بخواهیم یک ماشین هشتدر بگذاریم و بگوییم اینها خیلی پولدار و باکلاس هستند. قرار نبود سطح مالی و رفاه این افراد به چشم مخاطب بیاید. طبقه این خانواده نمایشی نیست، فرهنگ درونیشان است. یعنی شما توجه و شناخت سازندگان سریال از سلیقه و توقع مردم را علت موفقیت میدانید؟ دلیل محبوبیت و موفقیت این سریال، مدیریت قوی و صحیح پشت و جلوی دوربین است؛ اینکه افراد با هم مشورت میکنند و نظر میخواهند. تهیهکننده و کارگردان تحصیلکرده، باهوش و جوان هستند و هرکدام از بازیگرها به تنهایی میتوانند برای پربیننده شدن یک سریال کافی باشند. برای کارگردان و دیگر عوامل، این سریال با یک فیلم سینمایی هیچ تفاوتی ندارد و 4 ماه است که همه با انرژی و دقت در حال تلاش هستند. کار با چنین بازیگران حرفهای و مطرحی برایتان سخت نبود؟ من با کارگردانان و افراد مطرح و موفقی از ابتدا کار کردهام اما این سریال موقعیت خاصی برایم بود؛ درست مثل یک کلاس بازیگری. ما در ساعتهای بیکاری با هم مینشینیم و نسبت به کار هم نظر میدهیم. گاهی آقای آئیش یا خانم مهینترابی و دیگران پیشنهادهایی به من میدهند که وقتی به آنها فکر میکنم یک روتوش فوقالعاده برای کار من است. معیار انتخاب برای بازیهای بعدیتان چیست، میخواهید باز هم طنز را ادامه دهید؟ اصراری به کار طنز ندارم و نمیخواهم در این ژانر بمانم اما کارگردان و سابقه کاریاش برایم در اولویت قرار دارد و بعد از آن متن خوب. دنبال چندم بودن نقش نیستم. به تازگی کاری از آقای نعمتالله به من پیشنهاد شده که یک نقش فرعی است اما فیلمنامه عالی و بسیار با جزئیات بوده و همه چیز سرجایش است. کارگردانهای خوبی داریم اما مشکل ما ضعف فیلمنامه است. از ورود شما به عرصه بازیگری سالها میگذرد، از این به بعد برای پیشرفت و تثبیت جایگاهتان چه میکنید؟ من بسیار آدم صبوری هستم و معتقدم پله پله باید به موفقیت رسید. من 16 سال صبر کردم؛ انگار از اول دبستان تا پایان لیسانس بگذرد. این کم نیست. تجربههای خوب و زیادی به دست آوردهام. بازیگری دنیای سخت و پیچیدهای است و نمیشود در چند هفته یا چند ماه بازیگر شد. باید بتوانی جلوی صد نفر که پشت دوربین هستند، نگاهت میکنند و حواسشان به تو است یک صفحه حرف بزنی، سنگینی نگاه و فشار کار را تحمل کنی و بشوی یک آدم دیگر.آن وقت یک نفر زنگ میزند به من و میگوید معرفیام کن به فلان کارگردان، میخواهم بازیگر شوم یا کسی میگوید من میتوانم ادای فلان نفر را خوب دربیاورم و میخواهم بازیگر شوم، اینجاست که به تلاش و مطالعه و صبر تو توهین میشود و زیر سوال میروی که این همه تحصیل، تمرین و سختی دادن پس برای چه بود؟ هر روز سبکها و روشهای بازیگری عوض میشود مثلا یک زمان میگفتند هر قدر کمتر پلک بزنی، بازیات قویتر است، بعد در هر برداشت پلکزدنهای بازیگر را میشمرند اما این تفکر امروز کاملا منسوخ شده. وقتی فیلمهای اروپایی و آمریکایی را میبینیم اصلا متوجه بازی آنها نیستیم، انگار دوربین مخفی از زندگی آنها فیلم گرفته است. اما هنوز در فیلم و سریالهای ایرانی به این درجه نرسیدهایم. ما وقتی قرار است یک مجلس پرجمعیت مثل عروسی یا عزا یا حتی استادیوم یکصد هزار نفری را نشان بدهیم، حواسمان نیست که نباید صدای محیط و اطراف قطع شود، یعنی میبینیم در یک استادیوم 2 نفر که وسط زمین هستند در سکوت با هم حرف میزنند و بعد از اتمام دیالوگ آنها، صدای محیط شنیده میشود. این بیننده را پس میزند و در فضا نمیبرد و معلوم است که بازی است. برای همین هر روز باید با تکنیک و سبکهای جدید دنیا آشنا شد و اگر خودت را بهروز نکنی و عقب بمانی، خندهدار و مضحک میشوی. من شاگرد اساتیدی همچون سمندریان، تارخ و پرستویی بودهام. خوبی این کلاسهای بازیگری همین است که نمیگذارند عقب بمانی و مدام پیشنهادهای تکنیکی جدید به تو میشود. فکر میکنید چند درصد از بازیگران تازهوارد ما به این سواد و دانشی که میگویید رسیدهاند و چقدر رابطه در ورودشان نقش داشته است؟ رابطه ممکن است عامل مهمی در ورود باشد اما دلیل بر تثبیت یک نفر نیست. همه جای دنیا و در همه کارها این روابط هست و البته در ایران بیشتر، اما شک نکن اگر به رفاقت و رابطه اتکا کنی و از خودت چیزی نداشته باشی که ارائه دهی، آن کار، کار اول و آخرت خواهد بود. امین تارخ همیشه میگوید:« نشناختن چهره آدم خیلی بهتر و ارزشمندتر است تا آنکه با یک کار بد و ضعیف شناخته شوی» و این زنگ گوش من است چون اگر هنری نداشته باشی و فقط به صرف رابطه جلوی دوربین حاضر شوی، کارگردان و مردم تو را ضعیف ارزیابی میکنند و خود به خود کنار میروی. امیرحسین رستمی چقدر اهل مطالعه است، چه نوع کتابهایی میخواند و آخرینشان چه بوده است؟ در کتاب خریدن خیلی عجول هستم و حریصانه کتاب میخرم اما در خواندنش کمی کند هستم یعنی اگر 6-5 صفحه اول کتاب را بخوانم و خوشم نیاید سریع رج میزنم و به صفحات پایانی میروم که بفهمم ماجرا چیست و صبر ندارم ببینم بعد از صفحات اولیه بهتر میشود یا نه، اما اگر کتابی مرا جذب کند و خوشم بیاید شب تا صبح هم بیدار میمانم و هیچ کار دیگری نمیکنم تا تمامش کنم. میانهتان با سینما و تئاتر چطور است، میروید؟ کلا رفتن به جای شلوغ و پرجمعیت را دوست ندارم و این ربطی به بازیگریام ندارد چون من تا قبل از نقش شکور هم که برای مردم شناخته شده نبودم، همینطور بودم. در جای شلوغ اکسیژن کم میآورم و انرژیام زود تمام میشود و خسته میشوم و این ضعف بزرگی است اما خودم را مجبور به ماندن نمیکنم چون در آن حالت باید به اجبار به دیگران لبخند بزنی و نقش بازی کنی و خودت را خوشاخلاق نشان دهی. اگر فراموش کنیم که بازیگر مجموعه «شمسالعماره» هستید، کدامیک از شخصیتهایش را بیشتر دوست دارید؟ همه خوب هستند و دوستداشتنی چون میدانم با چه تلاش و نیرویی مقابل دوربین مشغول میشوند اما «زیور» و «رحمت» را خیلی دوست دارم و جنسشان چیز دیگری است. در حال حاضر شما مشغول تصویربرداری قسمت چندم سریال هستید، آخر داستان مشخص شده است؟ ما به قسمتهای 7- 46 رسیدهایم و سریال 52 قسمتی است. سامان مقدم با وسواس زیادی که دارد، میخواهد قسمتهای آخر را متفاوت و غیرقابل پیشبینی بسازد و یک پایان کلیشهای مثل بسیاری از سریالهای ایرانی نداشته باشیم. محل فیلمبرداری «شمسالعماره» کجای تهران است و از ابتدا هم این بنا به همین شکل بود؟ بله، لوکیشن «شمسالعماره» در محله دارآباد تهران است و دستی در ساختمان آن برده نشده است. بعد از «شمسالعماره» قرار است شما را در چه فیلم یا سریالهایی ببینیم؟ 2 تلهفیلم قبل از «شمسالعماره» کار کردهام که هنوز پخش نشدهاند؛ «بند آخر» که به «نقطه سرخط» تغییر نام داد را همراه با نیما شاهرخشاهی، بهزاد خداویسی و «شکر با قهوه» را با امیرحسین صدیق و نگار فروزنده هر دو به کارگردانی علیرضا امینی و تلهفیلم «خانه کاغذی» به کارگردانی جواد مزدآبادی که همبازی مریم سلطانی هستم را هم به تازگی به پایان بردهام /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 448]
-
گوناگون
پربازدیدترینها