تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفتند و فرمودند:...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834998547




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ برخی روزنامه‌های امروز


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زير اختصاص دادند.   * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان مرجع ملي نظارت  به قلم محمدكاظم انبارلويي آورده است: حجت الاسلام والمسلمين پورمحمدي رئيس سازمان بازرسي كل كشور در همايش سراسري مديران ستادي و شعب بانك توسعه صادرات ايران گفت:«نيازمند يك مرجع ملي نظارت هستيم»1() پيش از آن نيز آقاي دكترعلي لاريجاني در حاشيه همايش حسابرسي عملكرد كه از سوي ديوان محاسبات برگزار شده بود اعلام كرد: «بايد يك مرجع ملي كه مستظهر به اراده ملت است بتواند گزارشي از عملكرد قوا ارائه دهد .» 2() وي اين مطلب را در پاسخ به سوالي در مورد تاخير دولت در ارائه گزارش عملكرد از اجراي عملكرد برنامه چهارم توسعه و سند چشم انداز بيست ساله مطرح كرد. «مرجع ملي» يا «مرجع ملي نظارت» چيست؟ آيا طراحان قانون اساسي از چنين امر مهمي در سيستم نظارتي كشور غفلت كرده اند؟ مجلس شوراي اسلامي خود يك مرجع ملي است كه شرح وظايف و جايگاه قانوني آن در قانون اساسي مشخص است . فصل ششم قانون اساسي به قوه مقننه اختصاص دارد. جايگاه مجلس، اختيارات و صلاحيت آن دراصل37 قانون اساسي به خوبي تعيين شده است. علاوه برآن دو اصل كليدي در شرح وظايف مجلس داريم كه جايگاه مجلس را به عنوان يك مرجع ملي نظارتي ارتقا مي دهد . اصول54 و55 اختصاص به ديوان محاسبات دارد. ديوان محاسبات يك نهاد نظارتي است كه زير نظر مجلس اداره مي شود و رئيس و دادستان ديوان محاسبات را مجلس تعيين مي كند تنها نهاد مديريتي است كه مستظهر به راي نمايندگان ملت است و مستشاران آن را اعضاي كميسيون برنامه و بودجه و ديوان محاسبات مجلس تعيين مي كنند. وظيفه اين نهاد پاسداري از بيت المال است و به لحاظ قانوني اختيارات وسيعي در اندازه يك نهاد قضائي به آن داده شده است. اصل174 قانون اساسي تاكيد دارد براساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاههاي اداري، سازماني به نام سازمان بازرسي كل كشور زيرنظر رئيس قوه قضائيه تشكيل مي گردد.اين سازمان يك مرجع ملي نظارتي است . چشم بيدار قوه قضائيه براي نظارت بر حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين است و وظايف و اختيارات وسيعي دارد.معلوم نيست آقاي لاريجاني با در اختيار داشتن يك نهاد نيرومند نظارتي مثل ديوان محاسبات و آقاي پورمحمدي با داشتن نهاد نيرومند نظارتي همچون سازمان بازرسي كل كشور ، به دنبال كدامين مرجع ملي براي امر نظارت هستند؟ برنامه چشم انداز پنج ساله يك برنامه راهبردي براي جمهوري اسلامي است، بدون شك برنامه پنج ساله پنجم بايستي براين اساس شكل بگيرد و چهار برنامه گذشته نيز حاصل تلاش فكري تيم كارشناسي نظام در دولت و مجلس بوده است . بودجه ساليانه كشور بايستي برمبناي برنامه هاي پنج ساله تنظيم مي شد. ماموريت ديوان محاسبات وفق اصل55 قانون اساسي اين بوده كه حسابرسي كند تا هيچ هزينه اي از اعتبارات مصوب تجاوز نكرده و هر وجهي در محل خود به مصرف رسيده باشد. اگر ديوان ماموريت خود را درست انجام داده است ، از مجموعه گزارشات آن مي توان به گزارش عملكرد دولت در برنامه پنج ساله دولت و نيز حتي چشم انداز رسيد لذا نيازي نيست با وجود ديوان محاسبات يك مرجع ملي ديگر را كه معلوم نيست مشروعيت خود را از كجا مي آورد تاسيس كنيم. همچنين اگر سازمان بازرسي كل كشور به عنوان سازماني كه ماموريت ذاتي اش نظارت برحسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاههاي اداري است، به وظيفه خود خوب عمل كرده باشد ، نيازي به يك مرجع ملي نظارت نيست آن گونه كه آقاي پورمحمدي در ضرورت تاسيس آن سخن گفته اند. اگرگزارش تفريغ بودجه وفق اصل55 قانون اساسي توسط رياست ديوان محاسبات «تسليم» مجلس مي شد- همان طور كه وفق اصل52 قانون اساسي توسط رياست جمهور تسليم مجلس مي شود - امروز ما نيازي نداشتيم كه رياست مجلس در خصوص ضرورت تشكيل يك مرجع ملي سخن بگويد زيرا ديوان محاسبات يك مرجع ملي مستظهر به اراده ملت است. اما به دليل غفلت رياست محترم مجلس و نمايندگان محترم و نيز رئيس و دادستان ومستشاران آن، جايگاه ديوان محاسبات به عنوان يك مرجع ملي به مخاطره افتاده است. پي نوشتها: 1- خبرگزاري ايسنا88/7/17 2- خبرگزاري پانا88/7/12   * كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "فرزند اسرائيل نباش " به قلم محمد ايماني آورده است: 8 سال پيش هنگامي كه جرج بوش، جنگ افغانستان را آغاز كرد و نخستين سال هزاره سوم و قرن 21- سال گفت وگوي تمدن ها- رنگ و بوي خون گرفت، جيمز وولسي رئيس سازمان CIA اعلام كرد جنگ جهاني چهارم آغاز شده است. وولسي جنگ جهاني سوم (جنگ سرد) را با فروپاشي شوروي و بلوك شرق تمام شده مي دانست و اعلام مي كرد جنگ جهاني جديد، عليه بيست و چند كشور اسلامي در خاورميانه است. بوش صراحتاً جنگ افغانستان را آغاز جنگ صليبي عنوان كرد و اين آغاز سلسله جنگ هايي براي صورت بندي طرح خاورميانه بزرگ و «قرن جديد آمريكايي» بود كه در مؤسسه نو محافظه كار آمريكن اينترپرايز از 4 سال قبل طراحي شده بود. 4 جنگ در 8 سال (عراق، افغانستان، لبنان و غزه) پيامد پروژه جاه طلبانه و مشترك آمريكايي- صهيونيستي بود اما نتيجه اي كه برجاي ماند همان جمع بندي شهريور سال گذشته «آمريكن اينترپرايز» بود: «مواضع رهبر عالي ايران، سياست جرج بوش را نابود كرد». اين تحليل، تأييد گزارش چند ماه قبل تر روزنامه هرالد تريبيون بود كه تأكيد مي كرد: «داستان اصلي و واقعي در خاورميانه امروز اين است كه تيم آمريكا تقريباً در همه جبهه ها در حال باختن به ايران است. چرا؟ جواب كوتاه اين است كه ايران، باهوش و جسور و بي باك است و آمريكا، احمق و ضعيف با متحداني سست و متفرق. آيا سؤال ديگري هم داريد؟ ... شبكه نفوذي كه ايران دور تا دور خاورميانه از عراق تا لبنان ايجاد كرده، مي تواند حتي اسرائيل را به طور جدي تهديد كند. اين يك راهبرد پيچيده بازدارندگي است. آمريكا پس از 16 سال سياست دولت هاي كلينتون و بوش، در منطقه به دام افتاده است. تيم بوش در برابر ايران نه مشوقي دارد و نه تهديدي». فقط بوش نبود كه پايان يافته بود، تماميت ماشين جنگ سخت آمريكا قفل شده بود. ضرورت جنگ نرم عليه ايران در اين روند تاريخي قطعيت يافت و به اجرا درآمد. ذات جنگ، فرسايندگي است و جنگ نرم فرسايشي تر است. دشمن در اين جنگ خزنده و خاكستري، سراغ «اراده ها» و «روحيه ها» رفته است. او «پويايي و بالندگي و پيشرفت»، «اميد و روحيه» و «وحدت و اتحاد ملي» را نشانه رفته، با اين تفاوت كه قرار است ردپايي در اين هجوم سه جانبه بر جاي نگذارد و ميدان عمليات چنان چيده شود كه «دشمن و دشمني او انكار شود». قرار است همه رويدادهاي اين جنگ خاموش و بي صدا به خود خانواده انقلاب و ملت نسبت داده شود، كه اين فرساينده تر و روحيه سوزتر است. ديدن دشمن و هجمه آشكار او، اراده ها را براي اتحاد و مقاومت و مجاهدت جزم مي كند اما هنگامي كه نگاه هاي مراقب، از دشمني دشمن غافل و منحرف شد، ديدن درگيري ها احتمالا براي بسياري نااميدي و انفعال و فشلي و وادادگي مي آورد. اينجاست كه حتي احتمال جنگ سخت هم در نهايت تقويت مي شود. دشمن البته محاسبه اشتباه كرده بود. درست است كه جانشين بوش ذوق زده شد و با نام بردن از فلان نامزد افراطي گفت «شجاعت او فوق العاده و مواضعش الهام بخش بود» و سايت وزارت خارجه اسرائيل با حمايت از آشوبگران اعلام كرد «آنها دنبال سرنگوني بودند نه اعتراض به انتخابات». درست است كه پل ولفوويتز معاون سابق پنتاگون و از طراحان حمله به عراق و افغانستان، از همان آقاي نامزد نام برد و گفت «او مرد بسيار شجاعي است. لازم است آمريكا با وي مستقيماً تماس بگيرد و در هر حال بهتر است او بداند كه مي تواند يك خط ارتباطي مستقيم با ما داشته باشد» و درست كه شاهزاده ناكام پهلوي گفت «راه من و ]...[ هم اكنون به يك تقاطع رسيده است» اما دشمن در حقيقت در پروژه جنگ نرم نقض غرض كرد و به جاي خواب كردن نخبگان ملت ايران، ذات كينه توز خويش را عيان كرد و عمليات كودتاي نرم، نافرجام ماند. يك ماه پس از انتخابات روزنامه آلماني دي سايت در گزارشي نوشت «هرچند غرب از راه افتادن آشوب در ايران ذوق زده شد اما حوادث پيش آمده انتظارات غرب را برآورده نكرد... 30 سال براي نظامي دين سالار كه در واقع در جهان مدرن نمي بايست وجود مي داشت عمري بلند و طولاني است اما جمهوري اسلامي باز هم وجود دارد و سقوط نكرد. اين انقلاب شبيه ساختماني ضدزلزله است و مي تواند خود را از لرزه ها جدا و آنها را مهار كند.» هنوز اول جنگ است. دشمن با ما مي جنگد تا با ما نجنگد و بدون جنگيدن و هزينه دادن، به مقصود برسد يا لااقل امتياز بگيرد. او سراغ روحيه ها و اراده ها آمده است. با فتنه آمده است، همان كه حيرت مي آورد، و سرخورده و سردرگم و خسته مي كند تا آنجا كه افراد هدف ببرند و سپر اندازند و شيرازه سپاه مقاومت از هم بگسلد. دشمن در همين حوادث حول و حوش انتخابات - با سود جستن از غفلت خودي ها- كوشيد به ملت ايران كه حماسه مشاركت 85 درصدي را رقم زدند، چنين القا كند كه؛ اشتباه كردند به صحنه آمدند و پاي نظام خويش ايستادند. اصلا اشتباه مي كنند پاي آزادي، استقلال، جمهوري و انقلاب اسلامي خويش مي ايستند. نخبگان بيخودي به پيشرفت و بالندگي و همدلي دل خوش كرده اند. جنگ قدرت است. آنها مسلمان زرنگي هستند، كنار بكشند و در صحنه نمانند! اين البته خواست دشمن بود و هرچه در اين 4 ماه جلو آمديم، بينش و بصيرت عمومي به ويژه نخبگان بيشتر شد هرچند كه زخم خنجر دشمن تازه است. جنگ مردم با مردم، روحانيت با روحانيت، دانشگاهي با دانشگاهي، نظام عليه نظام و نهاد عليه نهاد، پروژه دامنه داري است كه با وجود پيشرفت اوليه تا حدود زيادي لو رفت و متوقف ماند. اما پس از اين چه بايد كرد؟ القاء بدگماني به خداوند و رهبران الهي در ميدان هاي سخت، تعليم شيطان و منطق منافقين است، همچنان كه ارعاب مؤمنان و مأيوس و فشل ساختن آنها. نگاه نافذ و بصير مؤمن اتفاقاً در همين صحنه هاي دشوار است كه نصرت الهي را مي بيند. همين جاست كه برايمان مؤمن اضافه مي شود. «هنالك ابتلي المؤمنون و زلزلوا زلزالا شديداً... آنجا (در هجوم احزاب) بود كه مؤمنان آزموده شدند و زلزله شديدي متوجه آنها شد. و در همان هنگام منافقان و آنها كه در قلب هاشان بيماري است، گفتند خدا و رسولش با ما وعده نكردند جز اينكه دروغ گفتند و فريبمان دادند. و در آن هنگام گروهي از همان ها گفتند اي اهل يثرب اينجا ديگر جاي ماندن شما نيست، برگرديد. و گروهي به بهانه بي سرپناهي خانه هايشان از پيامبر اذن برگشتن از جهاد خواستند... و اگر دشمنان داخل شهر مي شدند و از آنها مي خواستند به كفر و شرك برگردند، اجابت مي كردند... در رسول خدا براي شما- براي هر كس كه به خدا و روز واپسين اميد دارد و خداوند را بسيار ياد مي كند- اسوه حسنه است. و زماني كه مؤمنان، احزاب را ديدند گفتند اين همان وعده خدا و رسول اوست و خدا و رسولش راست گفتند. و اين صحنه جز بر ايمان و تسليم آنها نيفزود. از مؤمنان، مرداني هستند كه به عهدي كه با خدا بستند، وفا كردند. پس برخي از آنها پيمان را به سر آوردند و برخي به انتظار، و هيچ تغييري در عهد خود ندادند» (سوره احزاب، آيات 11 تا 23) به قول رودكي «اندر بلاي سخت پديد آرند- فضل و بزرگمردي و سالاري». در فتنه ها و دشواري هاست كه عيار فتوت و مردانگي تيزاب مي خورد. جاي پايمردي همين جاست. جاي صبوري است و صبوري، نه يعني سكوت، كه يعني استقامت و استواري و خروش آنجا كه بايد. اما بدون بصيرت «و علم به موضع حق» مي توان صبور بود و در آتش فتنه نگداخت و ريزش نكرد؟! اي همه نخبگان بلند پرواز! اي دورانديشان باريك بين! عمار ياسر را «فتنه صفين»- همان كه بسياري را بر زمين زد- تا عرش برد و «عمار ماندگار» كرد. عمار امانت 30 ساله اي را كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به او سپرده بود، به هنگام ادا كرد و گفت تا عمار شد. عمار اگر در ماجراي سقيفه آن گونه كه بايد نبود اما عقبگرد نزد و پيش رفت. افزود، نه كه بكاهد. كم نگذاشت آنجا كه در آن آوردگاه غبارآلود و حيرت اندود، بارها و بارها سوار مركب شد و در حيرت و فشلي ديگران در ميان دو اردوگاه، روشنگرانه تاخت. و زبان علمدار سپاه علي عليه السلام بيش از شمشير كاري اش، سينه كفر و نفاق را دريد. سلام و رحمت و رضوان خدا بر او كه اميرمؤمنان در اشتياق و فراقش، به پهناي صورت گريست. «اين اخواني الذين ركبوا الطريق و مضوا علي الحق؟ اين عمار؟ اين ابن التيهان؟ اين ذوالشهادتين؟...». گريزي از فتنه نيست. اين سنت الهي است تا كريمان و بزرگواران را فراز آرد و فرومايگان را به زير كشد. امير مؤمنان فرمود «خداوند شما را پناه داده و ستم روا ندارد اما پناه نداده كه شما را مبتلا نكند و نيازمايد. و بزرگ گوينده اي است پروردگاري كه فرمود ماييم مبتلاكننده». فتنه با همه تلخي هايش، فرصت است. منطق مؤمن حتي در تلخي هاي آن «ما رأيت الا جميلا» است. به تعبير خداوند در سوره توبه «و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المومنون... بگو عمل كنيد پس خداوند و رسول او و مؤمنان ]ائمه معصومين عليهم السلام[ رفتار شما را مي بينند. و به سوي داناي آشكار و نهان بازگردانده مي شويد و او شما را از آنچه مي كرديد باخبر مي كند». چشم به انگشت اشاره مقتدا داشتن و منتظر و پا به ركاب بودن، باوري بلند است اگر به خطا تفسير نشود. مهيا و منتظر فرمان بودن روحيه اي والاست اگر به انفعال و سستي و بي عملي نينجامد. لازمه چنين اطاعتي، به ميدان رزم و مجاهدت درآمدن و دوچندان كوشيدن است. مقتدا را پيش فرستادن در چالش ها و سختي ها و خود در پشت او پناه گرفتن، شيوه و ديالوگ بني اسرائيل با موسي است كه پس از شنيدن فرمان مواجهه با ستمكاران «گفتند اي موسي! مردماني ستمگر در آنجا هستند و ما هرگز داخل نمي شويم تا اينكه آنها خارج شوند. اگر خارج شدند، ما داخل مي شويم... تو و پروردگارت برويد و با آنها بجنگيد، ما همين جا نشسته ايم» (سوره مائده، آيات 22 و 24). اين منطق بني اسرائيلي است. منطق شيعي و اهل بيتي، منطق عمار و مالك است. مي خروشد و سينه و سپاه كفر و نفاق مي شكافد به امر مقتدا، و مي تازد تا آن جا كه فرمان رسد، دست نگه دار! اينجا از كندروي بايد ترسيد نه از تاختن و رزمندگي در افق نگاه مقتدا. عفو و بخشش و اغماضي هم اگر بايد، به اذن مقتدا بايد. چنان بايد بر محاربين و منافقين سخت گرفت كه خود را- چنان كه هستند- بدهكار بدانند و عذر آورند نه آنكه طلبكاري كنند. علي در برابر خصم، خشن و محكم بود مگر آنجا كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به مصلحتي، حكمي ديگر فرمايد، و عمار و مالك به او اقتدا كردند، چندان كه شايد و بايد. باور كنيم، باور كنيم كه جنگ است.   * جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "بازي آمريكا با طالبان " آورده است: رويدادهاي اخير افغانستان و پاكستان اين دو كشور را به كانون هاي خبرساز منطقه و جهان تبديل كرده است . افزايش تحركات طالبان و موج انفجارها و عمليات انتحاري در اين دو كشور حساسيت جامعه بين المللي را بيش از پيش به احتمال قدرت يابي طالبان و روي كار آمدن اين گروه در پاكستان همانند افغانستان برانگيخته است . برخي كارشناسان درباره ظهور مجدد طالبان در منطقه اين بار از طريق در اختيار گرفتن قدرت در پاكستان ابراز نگراني كرده و درباره پيامدهاي آن هشدار داده اند. در واقع نگراني ها از تحركات جديد طالبان بيشتر از احتمال تكرار صحنه سازي براي روي كار آمدن اين گروه در پاكستان همانند صحنه سازي دو دهه پيش در افغانستان است . يكي از بدعت هايي كه در دو دهه اخير نه تنها خاورميانه و كشورهاي اسلامي بلكه جهان را درگير خود كرده و دامنه آن نيز تاكنون ادامه داشته واژه « طالبان » و تفكر موسوم به « طالبانيسم » است . 15 سال پيش در ميان احزاب جهادي افغانستان دسته اي از طلاب علوم ديني پس از تحصيل در مدارس اهل سنت پاكستان با حمايت مالي و سياسي آمريكا عربستان و پاكستان در اوج جنگهاي داخلي افغانستان به اين كشور گسيل شدند. اعضاي اين گروه كه داراي عقايد دگم مذهبي و وابسته به مكاتب حنفي و وهابي و از قوم پشتون بودند در مدت زمان كوتاهي با حمايت استراتژيك آمريكا تزريق دلارهاي نفتي عربستان و كمكهاي لجستيك سازمان اطلاعات ارتش پاكستان توانستند بر افغانستان سلطه يافته و در پائيز 73 ديگر هيچ رقيبي را در صحنه افغانستان باقي نگذارند . مردم افغانستان نيز كه از جنگهاي خانمان سوز و ايجاد ناامني و هرج و مرج خسته شده و به دنبال گروهي بودند كه بتواند حداقل آرامش را به اين كشور برگرداند از خيزش طالباني استفاده كردند. بدين ترتيب طالبان با دستهاي پشت پرده استعمار شكل گرفت و با ادعاي تشكيل خلافت ديني همچون يك غده سرطاني در كشورهاي اسلامي گسترش يافت . آمريكائيها در ايجاد پديده طالبان چند هدف موازي را براي تاثيرگذاري در صحنه بين المللي دنبال مي كردند. نخست آنكه آمريكا به دنبال سدي براي مقابله با نفوذ شوروي در منطقه بود تا با استفاده از روحيه جنگندگي طالبان مانعي بر سر راه سلطه سنتي روسها باشد. ديگر اينكه آمريكائيها همچنين اصرار داشتند با تشكيل حكومت طالبان در افغانستان و نفوذ و تفكرات سلفي هم آرامش جمهوري اسلامي ايران را در مرزهاي شرقي برهم بزند و هم حوزه نفوذ انقلاب اسلامي را در جهان محدود كنند و نيز مسلمانان را در گرايش به يك عقيده ديني آزاديبخش دچار تفرقه و تزلزل نمايند. بدين ترتيب طالبان كه ترسيم كننده مرحله جديدي از سياست آمريكا براي منطقه بود در افغانستان رونمايي و تجهيز شد تا با ساختن يك رژيم سياسي و اشاعه ايدئولوژي ارتجاعي ديني رقيبان و مخالفان منطقه اي آمريكا مانند ايران را مهار و دچار دردسر سازد و در نهايت منطقه را به كانون ناامني تبديل كند. ايجاد يك مدل منحط و تحجرگرا از حكومت ديني و برخورداري از دستاويزي براي بدبين كردن جهانيان نسبت به اسلام و ايجاد حربه جهت حمله به كشورهاي اسلامي و ايجاد معادلات جهاني از ديگر اهداف پنهان آمريكا در حمايت و پشتيباني از طالبان بود. آمريكا در انديشه ايجاد نظم نوين جهاني و ايجاد خاورميانه جديد و همچنين تثبيت حضور انحصاري خود در منطقه نيازمند حربه اي بود كه حمله به افغانستان و سپس اشغال عراق و خصومت عليه اسلام را توجيه كند و در اجراي اين سياست چه حربه اي بهتر از پرورش طالبان و اشاعه تفكرات شوم طالبانيسم ! از اين رو استراتژي آمريكا از يكسو بر تقويت پشت پرده طالبان و از سوي ديگر در جنگ زرگري با اين گروه تعلق گرفت زيرا سياست آمريكائيها در رسيدن به اهداف خود در ايجاد خاورميانه جديد بر ناامن سازي منطقه و منحرف كردن گرايشات اسلامي استوار بود. از اين جهت مي بايست جهان را عليه گروهي كه به نمايندگي از اسلام نمادي از شقاوت بي منطقي خشونت تحجر جنگ سالاري پيوند با قاچاق مواد مخدر ناامن سازي جهاني و تروريسم است بسيج كرد. طالبانيسم بهترين حربه براي آمريكا جهت مقابله با اسلام و ايجاد اسلام هراسي در جهان بود. بنابر اين بدون شك شيوع پديده طالبان و تفكر طالبانيسم صرفا در راستاي كمك به اجراي توسعه طلبي آمريكا قابل ارزيابي است و نقش جنبش طالبان را بايد زمينه ساز حضور دراز مدت آمريكا در راهبردي ترين نقطه جهان دانست . اكنون نيز دولتمردان جديد آمريكا مانند بوش به دنبال اجراي طرح خاورميانه جديد براساس منافع و اهداف بلند مدت خود هستند هر چند ظاهرا برخلاف دوران بوش كمتر از حربه هاي نظامي براي رسيدن به اين هدف استفاده مي كنند ولي همچنان بر تخريب چهره اسلام از طريق تقويت طالبان و بالا بردن فضاي امنيتي در منطقه و افزايش حضور نظام سلطه تمركز دارند. امروز سياست راهبردي آمريكا در منطقه و جهان براين اصل استوار است كه گرايشات اسلامي در منطقه را حول محور افراط گرايي طالبانيسم متمركز كرده و بنيادگرايي را به اين مسير كه براحتي قابل بازي هستند هدايت كند زيرا مي توان آنها را در مواقع نياز رشد داد و در شرايط بحران سركوب كرد.   * مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان " جايزه براي كسي كه كارنامه ندارد "به قلم سيف الرضا شهابي آورده است: وقتي شنيدم قراراست آقاي باراك اوباما رياست جمهور ده ماهه آمريكا برنده جايزه صلح نوبل سال 2009 شود خيلي تعجب نكردم، زيرا در برخي موارد مشابه آن و تعجب آميز تر از آن را ديده بودم. اين جانب بدون آن كه بخواهم به شخصيت ايشان جسارت بكنم بايد اذعان كنم ايشان را در قد و قواره دريافت جايزه پرصداي نوبل نمي دانم و معتقدم ايشان گامي براي استقرار صلح جهاني و امنيت بين المللي بر نداشته تا مستحق جايزه اي بين المللي باشد. به نظرم در انتخاب ايشان مسائل سياسي بيشتر مطرح بود چرا كه اگر قرار بود شخصيتي طرفدار صلح بر گزيده شود، خاتمي رئيس جمهور پيشين ايران و مبتكر گفت وگوي تمدن ها سزاوارتر بودكه حداقل طرح گفتگوي تمدن هاي او در سازمان ملل مطرح شده بود و توجه گروهي از سياستمداران وانديشمندان جهان را به خود جلب كرده بود. اوباما با شعار فريبنده تغيير درسيستم حكومتي آمريكا و نويد جهاني بهتر وارد عرصه انتخابات رياست جمهوري شد و توانست رقيب انتخاباتي خود را شكست بدهد و به كاخ سفيد راه يابد، ليكن در 10 ماه گذشته كاري عملي و چشمگير كه جهان شمول باشد انجام نداد. دولت راستگرا و افراطي نتانياهو در اسرائيل با ادامه شهرك سازي در سرزمين هاي اشغالي 1967عملا "طرح صلح اعراب و اسرائيل و تشكيل دو كشور را در بن بست قرار داد. نيروهاي آمريكائي در عراق حضور دارند و هر روز شاهد به خون غلتيدن مردم عراق بر اثر عمليات انفجاري ناشي از حضور آمريكائي ها در اين كشور هستيم. مك كريستال -فرمانده نيروهاي آمريكائي در افغانستان- درخواست اعزام 40-35 هزار نيروي تازه نفس به افغانستان را كرد و اگر اوباما موافقت نكند با واكنش فرماندهان نظامي روبرو خواهد شد و در صورت پذيرفتن دست رد بر سينه شعار تغيير خواهد زد و به جاي پي گيري پروژه صلح واقعي، جنگ واقعي را دنبال خواهد كردكه تا تحقق جهان عاري از سلاح هسته اي فاصله زيادي وجود دارد.اصولا " جايزه را در پايان كار و بعد از كارنامه قابل قبول فرد تقديم مي كنند و مرسوم نيست در ابتداي فعاليت و در حالي كه هنوز امتحاني داده نشده و وجدان جهاني و افكار عمومي نمره اي نداده، جايزه اي تعلق بگيرد،مگراين كه فرض كنيم بنياد آلفرد نوبل براي گزينش برندگان جايزه صلح معيار صحيحي ندارد و اين يكي ديگر از تراژدي هاي جامعه امروز جهاني است.   * جوان روزنامه جوان در يادداشت امروز خود با عنوان " خاتمي و قصه تكراري فرافكني " به قلم پيمان زماني آورده است: سيدمحمد خاتمي، رئيس جمهور پيشين كه در انتخابات رياست جمهوري دهم حامي و همراه ميرحسين موسوي بود در تازه‌ترين اظهارنظر خود و البته از دريچه انديشه و تحليل شخصي‌اش، ريشه رفتارهاي نابهنجار و شعارهاي از خط قرمز رد شده برخي افراد حاضر در راهپيمايي روز قدس را «جلوگيري از صداهاي اصيل» در جامعه دانسته است. خاتمي كه در جمع تعدادي از همولايتي‌هاي خود اين سخنان را اظهار كرده، گفته است:«وقتي جلوي صداهاي اصيل گرفته مي‌شود هيجان به‌وجود مي‌آيد و بعضي صداهايي شنيده مي‌شود كه مطلوب نيست. اگر جلوي حرف زدن افراد معتقد به نظام جمهوري اسلامي گرفته شود كساني وارد عمل مي‌‌شوند كه با اصل انقلاب مخالف هستند.» بجاست كه از آقاي خاتمي بپرسيم كه «منظورتان از صداهاي اصيل، صداي چه كساني است؟»؛ قطعاً پاسخ مي‌دهند:«صداي اصلاح‌طلبان». خب؛ بفرماييد اين چه صداي اصيلي است كه با به‌به و چه‌چه رسانه‌هاي بيگانه، كاخ سفيد، مقامات رژيم صهيونيستي و گروهك‌هاي تروريستي (همچون گروهك تروريستي وابسته به رجوي) روبه‌رو شده و قند در دل آنها آب كرده است؟ وانگهي؛ آقاي خاتمي! اگر از حرف زدن و سر و صدا كردن اصلاح‌طلب‌هاجلوگيري شده پس چرا جزء به جزء اخبار مربوط به اصلاح‌طلبان، اغتشاشات و مسائلي از اين دست در طرفه‌العيني روي خروجي رسانه‌هاي منتقد داخلي و مغرض خارجي قرار مي‌گيرد؟ اگر فضا و عرصه بر اصلاح‌طلبان تنگ شده پس چگونه است كه اخبار مربوط به تهمت تقلب در انتخابات و بازداشت حتي افراد عادي و ناشناخته به شكل سازماندهي شده و هماهنگ به تمام دنيا مخابره مي‌شود؟ يك جاي كار مي‌لنگد؛ ياكساني كه بنا به ادعاي شما جلوي صداي اصلاح‌طلبان را گرفته‌اند خيلي شل گرفته‌اند يا اينكه شما از آنچنان قدرتي برخورداريد كه اين فضا را شكسته‌ايد؛ اگر حريف شما شل گرفته پس خوشحال باشيد و اگر شما قدرتمنديد پس داد و بيداتان براي چيست؟ جناب آقاي خاتمي! شما در جمع همشهري‌هايتان گفته‌ايد:«حرف زدن براي كساني كه به اصل انقلاب و راه امام (ره) پايبندند مشكل است. ما همان حقيقتي را مي‌خواهيم كه مورد تأييد امام (ره) بود و در قانون اساسي تبلور پيدا كرد»؛ حال كه همچون دفعات گذشته از «راه امام» سخن گفته‌ايد پاسخ دهيد كه «آيا راه امام(ره) جز التزام به قانون اساسي است؟ آيا راه امام (ره) جز زير پا نگذاشتن اصول قانون اساسي و خواسته‌هاي ملت است؟»، اگر شما هم بر همين اعتقاد هستيد پس چرا با وجود آنكه انتخابات رياست جمهوري از تمام كانال‌هاي قانوني(تبليغات، انتخابات، شمارش آرا، اعلام نتايج، تأييد شوراي نگهبان، تأييد رهبر انقلاب، تنفيذ حكم رياست جمهوري، مراسم تحليف و رأي اعتماد نمايندگان ملت به كابينه) عبور كرد آن را به انگ «تقلب» مورد تاخت و تاز قرار دادي و خواست مردم را به محاق اهانت برديد؟ بي‌شك، واقفيدكه قانون، بيان اراده عمومي جامعه است و قانوني كه بيان اراده جمعي باشد مقدس است و هرگونه ايستادگي در برابر اين اراده مقدس، عملي نابهنجار و نابخشودني است. شما در تاكتيكي فرافكنانه پرسيده‌ايد كه «چرا قانون اساسي زير پا گذاشته مي‌شود؟ مگر قانون اساسي اجازه فعاليت تشكل‌ها، اظهارنظر و حضور آزاد مردم را نداده است؟»؛ لازم است از شما بپرسيم آيا قانون اساسي نيز اجازه فعاليت سياسي، ساختارهاي حقوقي نظام را نيز مشخص نكرده است كه شما و دوستانتان در جريان حوادث بعد از انتخابات همه اين ساختارها را مورد هجمه و تعرض قرار داديد؟ آيا اين تاكتيك فرافكنانه شما، تلاشي ناموفق براي «فرار از قانون و محاكمه» نيست؟ محاكمه؟ بله؛ محاكمه سران اغتشاش. آقاي خاتمي! اگر امروز عده‌اي اين جسارت را پيدا كرده‌اند كه با قراردادن «پان ايرانيسم» در برابر «اسلام‌خواهي»، آموزه‌ها و فرهنگ ديني را مورد تاخت و تاز قرار داده و سازي ناكوك و مخالف با انقلاب و نظام بنوازند، ريشه‌هايش را در «رشد انديشه‌هاي سكولاري و روشنفكرانه» در دوران رياست جمهوري خودتان بجوييد. اين انديشه‌هاي رشد يافته از دوران حاكميت شما نياز به يك جرقه داشت كه كانديداي محبوب شما- ميرحسين موسوي- با طرح موضوع «تقلب» بر خرمن اين انديشه‌ها جرقه زد. آنهايي كه در راهپيمايي روز قدس، شعارهاي «پان ايرانيستي» و متضاد با انديشه‌هاي امام (ره) سر مي‌دادند مدعوين شما بودند. مگر شما و همفكرانتان نبوديد كه آنها را به حضور فراخوانديد؟ خب؛ آنها هم به دعوت شما لبيك گفتند و آمدند و شعارهاي ضد انقلابي سردادند و البته در لابه‌لاي صفوف بي شمار و متحد راهپيمايان هر ساله روز قدس گم شدند. البته اگر از انصاف نگذريم در تازه‌ترين اظهارنظرتان عبارتي هست كه تحقق آن حتمي است: «هيچ حركتي در كشور موفق نخواهد شد مگر آنكه آشنا و وفادار به مباني و اصول فرهنگي جامعه باشد كه اين مباني به شدت اسلامي است. در جامعه هيچ‌كس نمي‌تواند مدعي باشد بدون در نظر گرفتن اسلام و يا با كنار زدن آن توفيقي به دست آورد.» جناب آقاي خاتمي! شما در جمع همشهري‌هايتان گفته‌ايد:«حرف زدن براي كساني كه به اصل انقلاب و راه امام (ره) پايبندند مشكل است. ما همان حقيقتي را مي‌خواهيم كه مورد تأييد امام (ره) بود و در قانون اساسي تبلور پيدا كرد»؛ حال كه همچون دفعات گذشته از «راه امام» سخن گفته‌ايد پاسخ دهيد كه «آيا راه امام(ره) جز التزام به قانون اساسي است؟ آيا راه امام (ره) جز زير پا نگذاشتن اصول قانون اساسي و خواسته‌هاي ملت است؟»، اگر شما هم بر همين اعتقاد هستيد پس چرا با وجود آنكه انتخابات رياست جمهوري از تمام كانال‌هاي قانوني(تبليغات، انتخابات، شمارش آرا، اعلام نتايج، تأييد شوراي نگهبان، تأييد رهبر انقلاب، تنفيذ حكم رياست جمهوري، مراسم تحليف و رأي اعتماد نمايندگان ملت به كابينه) عبور كرد آن را به انگ «تقلب» مورد تاخت و تاز قرار دادي و خواست مردم را به محاق اهانت برديد؟! بي‌شك، واقفيدكه قانون، بيان اراده عمومي جامعه است و قانوني كه بيان اراده جمعي باشد مقدس است و هرگونه ايستادگي در برابر اين اراده مقدس، عملي نابهنجار و نابخشودني است. شما در تاكتيكي فرافكنانه پرسيده‌ايد كه «چرا قانون اساسي زير پا گذاشته مي‌شود؟ مگر قانون اساسي اجازه فعاليت تشكل‌ها، اظهارنظر و حضور آزاد مردم را نداده است؟»؛ لازم است از شما بپرسيم آيا قانون اساسي تصريح نكرده است با افرادي كه حيثيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي را با نشر اكاذيب، تهمت و افترا به بازي مي‌گيرند قاطعانه برخورد شود؟ آيا اين تاكتيك فرافكنانه شما، تلاشي ناموفق براي «فرار از قانون و محاكمه» نيست؟ محاكمه؟ بله؛ محاكمه سران اغتشاش. آقاي خاتمي! اگر امروز عده‌اي اين جسارت را پيدا كرده‌اند كه با قراردادن «پان ايرانيسم» در برابر «اسلام‌خواهي»، آموزه‌ها و فرهنگ ديني را مورد تاخت و تاز قرار داده و سازي ناكوك و مخالف با انقلاب و نظام بنوازند ريشه‌هايش را در «رشد انديشه‌هاي سكولاري و روشنفكرانه» در دوران رياست جمهوري خودتان بجوييد. اين انديشه‌هاي رشد يافته از دوران حاكميت شما نياز به يك جرقه داشت كه كانديداي محبوب شما- ميرحسين موسوي- با طرح موضوع «تقلب» بر خرمن اين انديشه‌ها جرقه زد. آنهايي كه در راهپيمايي روز قدس، شعارهاي «پان ايرانيستي» و متضاد با انديشه‌هاي امام (ره) سر مي‌دادند مدعوين شما بودند. مگر شما و همفكرانتان نبوديد كه آنها را به حضور فراخوانديد؟ خب؛ آنها هم به دعوت شما لبيك گفتند و آمدند و لابه‌لاي صفوف بي شمار و متحد راهپيمايان هر ساله روز قدس گم شدند. اما اگر از انصاف نگذريم در تازه‌ترين اظهارنظرتان عبارتي هست كه تحقق آن حتمي است: «هيچ حركتي در كشور موفق نخواهد شد مگر آنكه آشنا و وفادار به مباني و اصول فرهنگي جامعه باشد كه اين مباني به شدت اسلامي است. در جامعه هيچ‌كس نمي‌تواند مدعي باشد بدون در نظر گرفتن اسلام و يا با كنار زدن آن توفيقي به دست آورد.»   * قدس روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان " نوبل ؛ بيگانه با صلح "به قلم غلامرضا قلندريان آورده است:‏ از بين 205 شخصيت و سازمان نامزد دريافت جايزه صلح نوبل، كميته صلح نوبل نروژ، باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا را شايسته دريافت اين جايزه تشخيص داده است. پس از اعلام نام باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا به عنوان برنده جايزه صلح نوبل، واكنشها و تحليلهاي گوناگوني از صاحب نظران نسبت به اين اقدام، گستره رسانه اي به خود گرفته است. برخي ديدگاه ها اين جايزه را زود هنگام و بعضي نابهنگام و تحليلهاي ديگري نيز وي را فاقد شرايط معرفي كرده و مسير اعطاي جايزه را كاملاً سياسي و خارج از اراده آقاي آلفرد نوبل مي دانند. بررسي رسانه ها، نشان مي دهد بيشترين مخالفتها با اهداي جايزه صلح نوبل به باراك اوباما در غرب را دو دسته، يعني جمهوريخواهان آمريكا و اتحاديه اروپا تشكيل مي دهند. جمهوريخواهان آمريكا، با انتشار بيانيه اي در سطح كنگره اعلام كردند كه «دادن اين جايزه به اوباما خط پاياني بر مشروعيت نوبل است.» روزنامه «لس آنجلس» كه از حاميان اوباما به شمار مي رود در تحليلي آورده است: «كميته نوبل نه تنها اوباما را شرمگين كرده، بلكه اعتبار اين كميته را نيز تضعيف كرده است.» براساس نظرسنجي شبكه تلويزيوني يورونيوز هم مشخص گرديد تنها 25 درصد از ساكنان اروپا با اعطاي جايزه صلح نوبل به باراك اوباما، موافقند! نظرسنجي ديگر نشان مي دهد 78 درصد مردم آلمان نيز بر اين باورند، جايزه صلح نوبل حق باراك اوباما نيست. بر پايه نتايج نظرسنجي روزنامه «آنلاين ولت»، تنها 22 درصد شركت كنندگان در نظرسنجي، اوباما را شايسته اين جايزه دانسته اند. بر اساس وصيت آلفرد نوبل، جايزه صلح نوبل به شخصي داده مي شود كه براي ايجاد برادري در ميان ملتها و انحلال يا كاهش نيروهاي نظامي يا برگزاري و حمايت از همايشهاي صلح طلبانه بزرگترين و بهترين كار را انجام دهد. باراك اوباما تنها 9 ماه در پست رياست جمهوري آمريكا بوده است و هنوز راه خود را در عرصه هاي داخلي و بين المللي نه تنها با احتياط، بلكه با ابهام ادامه مي دهد. پيش از اين جايزه صلح نوبل به افرادي تعلق مي گرفت كه جنگي را پايان يا خلع سلاحي را انجام داده باشند، در حالي كه اوباما را در هيچ كدام از اين فهرستها نمي توان قرار داد. اظهارات فاكس نيوز در اين زمينه را مي توان تأييدي بر ادعاي فوق قلمداد كرد، به نحوي كه اين رسانه در اظهارنظري اين اقدام را تعجب آور خواند. سؤال اين است كه باراك اوباما چه كاري انجام داده است كه شايسته دريافت اين جايزه باشد؟ به نظر مي رسد، داوران كميته مذكور قرابتي با انگيزه آقاي نوبل ندارند و بر مبناي مؤلفه هاي تدوين شده خود، افراد را حايز شرايط معرفي مي كنند. تأملي در فهرست برندگان اين جايزه، ثابت مي كند اشخاص معرفي شده، اغلب كساني بوده اند كه بيشترين هماهنگي را با مواضع صهيونيستها داشته و بررسي عملكرد آنها بيانگر پذيرش حاكميت بي قيد و شرط نظام سرمايه داري غرب، مخالفت با جهان اسلام و جنبشهاي آزاديخواه و استقلال طلب و تأييد جنايتهاي وحشيانه رژيم صهيونيستي بوده است. تأملي در دريافت كنندگان جايزه صلح نوبل، اين موضوع را ثابت مي كند كه مسير اعطاي جايزه مذكور كاملاً سياسي و بر خلاف وصيت صاحب اين ميراث است. برندگان صهيونيست مانند اسحاق رابين نخست وزير رژيم صهيونيستي و مناخيم بگين نخست وزير اسبق اين رژيم از جمله كساني هستند كه با وجود جنايتهاي بي شمار و هولناك در فلسطين اشغالي و انجام ده ها عمليات تروريستي عليه زنان و مردان و كودكان بي گناه فلسطيني، با عنوان تلاش كنندگان براي برقراري صلح، جايزه صلح نوبل را در سالهاي 1978 و 1994 دريافت كردند. عرفات مبارز به عنوان يك تروريست معرفي مي گردد، ولي پس از تسليم در اسلو و سادات پس از كمپ ديويد، برنده اين جايزه معرفي مي شوند. اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه رئيس جمهور آمريكا كدام اقدام را در راستاي تقويت ديپلماسي بين المللي انجام داده است. در زمان 9 ماهي كه از حضور وي در كاخ سفيد مي گذرد، واكنشهاي صلح طلبانه وي نه تنها زمينه كاهش نيروهاي آمريكايي در افغانستان را فراهم نكرده، بلكه وي همچنان به ادامه جنگ در افغانستان پافشاري مي كند و آن را ضروري مي داند تا جايي كه انتظار مي رود در روزهاي آينده نيروهاي آمريكايي حاضر در افغانستان افزايش يابند و به 40 هزار نظامي برسند. حملات ارتش آمريكا به مردم افغانستان و پاكستان به بهانه تعقيب تروريسم، مصداق ديگري است كه شايستگي اوباما را در دريافت اين جايزه با ترديدهايي مواجه مي كند. اوباما در خصوص مردم فلسطين معتقد است هيچ ملتي مظلوم تر از مردم فلسطين در روي كره زمين وجود ندارد و در ادامه اضافه مي كند كه به اين دليل مظلوم هستند كه اسرائيل را به رسميت نشناخته اند. در هنگام جنگ 22 روزه، وي در حالي براي فرزندانش صلح و رفاه را آرزو مي كند كه كودكان فلسطيني قرباني تجاوزهاي وحشيانه و ضد انساني اسرائيل در غزه هستند. سخنراني آقاي اوباما در اجتماع آيپك، نمونه ديگري از حمايتهاي بي دريغ وي از صهيونيستهاست كه در هنگام مبارزات انتخاباتي بيان نمود. زندان گوانتانامو و ابوغريب و بگرام، لكه ننگي بر دامن آمريكاست كه تاكنون گام عملي براي برچيدن آنها از سوي ايشان برداشته نشده است. در حوادث پس از انتخابات در ايران، وي از جمله كساني بود كه با حمايت از اغتشاشگران همراهي با ديگر دولتهاي غربي را تكميل كرد. وي در اظهارات خود، از مقابله با اغتشاشات به عنوان اقدامهاي خشونت آميز و غيرمنصفانه عليه آشوب طلبان نام برد و گفت: بايد آزادي بيان مورد احترام قرار گيرد و آمريكا در كنار تمام كساني است كه در پي استفاده كردن از اين حقوق هستند. از سوي ديگر، تبريك «شيمون پرز» به «باراك اوباما» در كسب جايزه صلح نوبل، سياسي و ناعادلانه بودن اين تصميم را آشكار مي كند. اكنون مي توان «جايزه نوبل امسال را تنها بر اساس نيت افراد، نه بر اساس دستاوردها» ارزيابي نمود، زيرا آقاي اوباما در شعارها و اظهاراتش سخناني را مطرح نموده است كه برخي صاحب نظران با تحليلهاي زود هنگام، ادعاهاي وي را تغيير استراتژي آمريكا قلمداد كردند كه عملكرد ايشان خلاف اين موضوع را اثبات مي كند، به نحوي كه سردمدار كاخ سفيد از تعامل با جهان اسلام در قاهره سخن به ميان آورد، ولي اكنون در خصوص اقدامهاي صهيونيستها نسبت به بيت المقدس و در قبال گزارش گلدستون و جنايتهاي جنگي اسرائيل در غزه، اقدام قابل قبولي بر اساس اظهاراتش اتخاذ ننموده است. البته چنانچه آقاي اوباما بتواند شايستگي خود را به عنوان برنده اين جايزه اثبات كند، لزوماً بايد اتفاقهايي در عرصه حضور آمريكا در منطقه خاورميانه و ديگر مناطق براي آمريكا رخ دهد. به عبارت ديگر، اگر رئيس جمهور آمريكا گامهاي اساسي در راستاي تعامل بر اساس حقوق ملتها بر دارد، مي توان پذيرفت كه براي اولين بار برنده اين جايزه بر اساس آنچه اعلام گرديده، اقدام ميداني را اتخاذ نموده است.   * آفتاب يزد روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله خود با عنوان "هان اي دل عبرت‌بين! " آورده است:‏ چند سال قبل تعدادي از سياستمداران ســرشــنـاس، در مـورد رونـد مذاكرات هـسته‌ايو برخي حواشي آن تذكراتي دادند. يكي از تذكر دهندگان، هاشمي رفسنجاني بود كه ضمن ابراز نگراني از مواجهه كشور با برخي خطرها، خواستار هـوشـمندي مسئولان دولت احمدي‌نژاد و مذاكره كنندگان هسته‌اي شد. اين هشدار رفسنجاني، بر محمود احمدي‌نژاد گـران آمـد و او در يـك سـخـنـرانـي عـمـومي، منتقدان و هشداردهندگان را <زبون>‌هايي ناميد كه بلند‌گوي دشمن هستند. احـمـدي نـژاد در سخنراني خود، اشاره‌اي به نام هاشمي رفسنجاني نداشت اما چون هيچ كس را از قضاوت خود مستثنا نكرد طبيعتاً توصيف عمومي او شامل حال رفسنجاني هم مي‌شد. در همان زمان، نگارنده در مقاله <از كنفرانس برلين تا پرونده هسته‌اي> اين عقيده عوام‌الناس را به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام يادآوري نمود كه <بخشي از قيامت در همين دنياست و انسان‌ها، ثمره افعال خود را در دنياي فاني نيز مشاهده مي‌نمايند.> اشاره آن مقاله به اظهارات غيرمنصفانه هاشمي رفسنجاني در نماز جمعه نهم ارديبهشت 79 بود كه طي آن، همه مخالفان ِ<پخش يك فيلم گزينش شده از كنفرانس برلين> مورد هتاكي و تمسخر قرار گرفتند. چند روز قبل از نهم ارديبهشت 79، صدا و سيما در اقدامي كاملا سياسي، مبادرت به پخش گزينشي بخش‌هايي از جلسه كنفرانس برلين نمود كه صحنه‌هايي بسيار مبتذل نيز در آن مشاهده مي‌شد. پس از پخش اين فيلم، تعدادي از چهره‌هاي سرشناس جناح اصلاح‌طلب، نامه‌اي نوشتند و اعتراض خود را به پخش صحنه‌هاي غيراخلاقي با هدفي غيراخلاقي‌تر‌ اعلام كردند. اين اعتراض به مذاق هاشمي رفسنجاني خوش نيامد زيرا پخش فيلم گزينشي برلين، چهره عده‌اي از مخالفان رفسنجاني را تخريب مي‌كرد و او هرگونه مخالفت با پخش فيلم را دشمني با خود مي‌دانست. بر همين اساس، او تريبوننماز جمعه را به سخناني خصمانه آلوده كرد و بدون آنكه هيچ‌يك از امـضـا‌كـنندگان نامه را مستثنا كند اظهار داشت: <حالا حرف‌هايي مي‌زنند (و مي‌گويند) چرا اين را نشان داديد كه خانم برهنه دارد آنجا مي‌رقصد؟ اينها حرف است. شما هر شب داريد از اين فيلم‌ها مي‌بينيد. كسي غصه اين چيزها را نمي‌خورد، لااقل شماها نمي‌خوريد.> با گذشت حدود سه سال از زمان درج آن مقاله، بار ديگر يادآوري قيامت دنيايي، اجتناب‌ناپذير شده است. اما اين بار نوبت كساني است كه تا چندي قبل،از مقامات عالي‌رتبه قضايي بودند. يك سايت خبري مدعي اصولگرايي، چند روز قبل خبري جعلي درخصوص بازداشت وابستگان به يك مقام پيشين قضايي را منتشر كرد. البته اين نخستين بار نبود كه مقام عالي‌ر‌تبه مورد نظر اين يادداشت به خاطر عدم همراهي با بعضي زياده‌خواهي‌ها، مورد حمله قرار مي‌گرفت. يك روز عملكرد حوزه مسئوليت او را تمسخر كردند زيرا توقع زياده‌خواهان دولتي براي اعدام <منتقد هسته‌اي دولت> را برآورده نكرد و روز ديگر در تريبون عمومياز هـمراهي دستگاه‌هاي نظارتي و برخي محاكم با مفسدان اقتصادي سخن گفته شد زيرا برخلاف انتظارِ <تريبون داران تخريب‌گر>، قوه قضائيه حاضر نشد بر ادعاهاي مطرح شدهعليه بعضي مديران سابق اجرايي صحه بگذارد. برخورد مديريت ســابــق قــوه قــضـائـيـه بـا روند تخريب‌گري عليه گروهياز سياستمداران سرشناس، كار را به جايي رساند كه به بهانه تشريح روند تحقيق و تفحص، اتهاماتي ناروا عليه قوه قضائيه مطرح كردند. البته اين سخنان به معناي نفي وجود برخي بي‌عدالتي‌ها يا بعضي مفاسد در قوه قضائيه نيست. بحث بر سر آن است كه اتهام افكني‌ها دقيقا به خاطر اقداماتي در قوه قضائيه بود كه با موارد قانوني و اخلاقي مطابقت داشت. توضيحات بالا تنها بخشي از انگيزه‌هاي سايت تخريب‌گر و حاميان پرنفوذ آن را به نمايش مي‌گذارد اما ترديدي نيست كه وضعيت فعلي همچنين مي‌تواند متاثر از همان واقعيتي باشد كه عوام‌الناس، آن را <قيامت دنيايي > مي‌نامند. البته آن مقام پيشين قضايي هيچ‌گاه خود را به اظهارنظرهايي مانند آنچه در تريبون نماز جمعه نهم ارديبهشت 79 مطرح شد، آلوده نساختاما او در مقاطعي در برابر اتهام‌افكني‌هاي ناجوانمردانه برخي سايت‌ها و تريبون‌ها عليه سالم‌ترين شخصيت‌هاي اصلاح‌طلب سكوت كرد و صداي آلوده‌اي كه امروز از بعضي سايت‌ها عليه خود او شنيده مي‌شود بازتاب همان ندايي است كه در ده سال گذشته بارها شنيده شد و مقامات وقت قضايي در برابر آن واكنش نشان ندادند. نگارنده به صفت يك روزنامه‌نگار، گسترش آزادي براي سايت‌ها و روزنامه‌ها را بسيار مفيدتر از برخي محدودسازي‌هاي رايج مي‌داند اما اين فايده زماني محقق مي‌شود كه <آزادي> به صورت گزينشي و متناسب با سوژه‌ها توزيع نگردد، اگر قرار است مديران يك روزنامه به خاطر اظهارنظر در مورد ماموران متخلف كهريزك بارها به مراجع نظارتي فراخوانده شوند پس بايد اتهام‌افكنان عليه مسئول عالي‌رتبه قضايي نيز از حصار آهنين بيرون كشيده شوند و پاسخگوي اتهام افكني‌هاي متعدد خود – عليه اصلاح طلبان و غيراصلاح‌طلبان – باشند. اگر عدم برخورد با اينگونه شايعه پراكني‌ها با هدف پاسداري از آزادي خبررساني و در راستاي توصيه رهبر فقيد انقلاب باشد كه <اشكال بلكه تخطئه موجب پيشرفت است> بايد آن را ارج نهاد و اين فرصت را به اصلاح طلبان نيز اعطا نمود. اما تا روزي كه رسانه‌ها و شـخـصـيـت‌هـاي اصـلاح طلب به خاطر <طرح موضوع> در خصوص بعضي ناهنجاري‌ها – واقعي يا احتمالي –مورد سوال واقع مي‌شوند شايد منصفانه نباشد كه بعضي سايت‌هاي مدعي اصولگرايي، آزادانه عليه ديگران دروغ پردازي كنند و كسي هم با آنها كاري نداشته باشد. البته اگر مدعيان اصولگرايي <دل و چشم عبرت بين> داشته باشند بايد بدانند كه دير يا زود فرياد خود آنها نيز بلند خواهد شد اما معلوم نيست آن روز كسي براي آنها دل بسوزاند. ‌   * وطن امروز روزنامه وطن امروز دريادداشت خود با عنوان "حفظ حقوق شهروندان در طرح تحول " به قلم پروفسور احمد روشن ‌فكر راد عضو كميته ملي انرژي ايران آورده است:‏ هدف از اجراي طرح تحول اقتصادي با محوريت هدفمند شدن يارانه‌ها به نوعي حركت در مسير تحقق عدالت محوري، توزيع عادلانه ثروت، جلوگيري از هدر رفت منابع و در نهايت اصلاح الگوي مصرف است كه چنانچه در اعمال مديريت آن تعلل يا خللي وارد شود چه بسا تبعات منفي آن دامن‌گير جامعه خواهد شد.در واقع اهميت اين طرح به موجب ساخ�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 562]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن