تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834818584




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حريم حضرت زينب(س) براي مرتضي مهم‌تر از حرم بود


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: حريم حضرت زينب(س) براي مرتضي مهم‌تر از حرم بود
شهيد مرتضي زارع عضو گردان ۱۰۸ امام حسين(ع) دولت‌آباد در تاريخ 16 آذرماه 94 در درگيري با گروهك‌هاي تروريستي در حلب سوريه به شهادت رسيد.
نویسنده : احمد محمدتبريزي 


شهيد مرتضي زارع عضو گردان ۱۰۸ امام حسين(ع) دولت‌آباد بود كه سال 64 در اسلام‌آباد اصفهان متولد شد و 16 آذرماه 94 طي عمليات مستشاري در درگيري با گروهك‌هاي تروريستي در منطقه حلب سوريه به شهادت رسيد. شهيد زارع سال 92 با مليحه طينه‌زاده ازدواج كرد و قرآن كريم مقدمات آشنايي اين زوج را فراهم آورد. گويا قرآن واسطه آشنايي شما و شهيد بود؟ خواهر شهيد معلم حفظ قرآنم بودند و از اين طريق مقدمات آشنايي و ازدواجمان فراهم شد. شوهرم در جلسه خواستگاري گفت من به اين علت به سپاه رفتم چون دوست دارم شهيد شوم. گفت دوست دارم با كسي ازدواج كنم كه شرايط من را درك كند. آن زمان تازه از مبارزه با گروه پژاك برگشته بود و مي‌گفت امكان دارد هر لحظه برايمان شهادت اتفاق بيفتد. مي‌گفت دوست دارم با كسي ازدواج كنم كه اين موضع را درك كند و مانع راهم نشود. گفت اگر براي مأموريت به جايي‌رفتم حمل بر بي‌توجهي به خانواده نگذاريد. واكنشتان به اين حرف‌ها چه بود؟ خودم قبل از ازدواجم هميشه دعا مي‌كردم همسري نصيبم شود كه شهيد شود و وقتي فهميدم ايشان چنين نظري دارد خيلي خوشحال شدم. به تنها شدن و سختي‌هاي بعد از شهادتشان فكر كرده بوديد؟ اتفاقاً خيلي فكر مي‌كردم. آقا مرتضي هم خيلي به من مي‌گفت شما كه از بچگي پدرتان فوت كرده، با كسي ازدواج نكنيد كه دوباره بخواهيد در زندگي خودتان مرد خانه باشيد. منتها من اين را قبول دارم كه در آخرالزمان امتحانات خيلي سخت‌تر مي‌شود. آدم براي اينكه جهاد كند جلوي پايش فرش قرمز پهن نمي‌كنند. بايد در اين راه سختي‌هايي بپذيرد. ما در دوره‌اي‌ زندگي مي‌كنيم كه هر لحظه بايد منتظر ظهور حضرت باشيم و مقدمات ظهورشان را فراهم كنيم. من دنبال همسفر براي خودم مي‌گشتم و دنبال يك زندگي معمولي نبودم. در جريان زندگي شهيد چگونه آدمي بود و ايشان را چطور شناختيد؟ انقدر آدم صاف و ساده‌اي بود كه اطرافيان به من مي‌گفتند اين آدم سال 92 است؟ اصلاً به ايشان نمي‌خورد آدم اين دوره و زمانه باشد. خيلي بي‌شيله پيله بود. هر حديث و روايتي كه مي‌دانست به آن عمل مي‌كرد. اينجوري نبود كه فقط دانسته‌هايش را زياد كند. به شدت آدم بااخلاصي بود. به حدي كه تازه بعد از شهادتش ما فهميديم چه كارهايي انجام مي‌داد و به ما نمي‌گفت. بعدها فهميديم به خانواده فقرا كمك مي‌كرده و ما نمي‌دانستيم. هر كار خوبي كه انجام مي‌داد فراموش مي‌كرد كه اين كار را انجام داده و من اين خصلت را در كمتر كسي مي‌ديدم. چون خانواده‌شان حافظ كل قرآن بودند ايشان خيلي به كلام الله مجيد علاقه داشت. مي‌گفت هيچ صدايي را به اندازه شنيدن قرآن دوست ندارم. روز عروسي در ماشين عروسي‌مان قرآن گذاشته بود. مي‌گفت احساس مي‌كنم با نواي قرآن روحم پر مي‌كشد. خودش هم تازه حفظ را شروع كرده بود. قضيه سوريه رفتنشان از كي اتفاق افتاد؟ از دوره عقد صحبتش پيش ‌آمده بود. تا اينكه يك بار تماس گرفت و گفت مي‌خواهم به جايي بروم. گفتم مي‌خواهي سوريه بروي؟ پاسخ داد درست حدس زدي. گفت: فكر كنم شما تنها خانمي هستي كه از رفتنم ذوق مي‌كني. من هم گفتم برايم خوشبختي‌ات مهم است و الان وظيفه شما جهاد است. ايشان آن زمان دانشجو بود و مي‌گفت امتحاناتم را بدهم بعد بروم كه گفتم نه الان وظيفه شما جهاد علمي نيست و جهاد سخت است. از دلايل رفتن هم صحبت كرده بودند؟ من چيز بدي كه در رسانه‌ها مي‌خوانم اين است كه فقط مي‌آيند قضيه حرم حضرت زينب(س) را پررنگ مي‌كنند، در حالي كه قضيه فقط اين نيست. قضيه اين است كه دشمنان دارند به اسم اسلام، سر اسلام را مي‌برند و اين خيلي بالاتر است. حريم خانم زينب(س) محدوده‌اش بيشتر از حرم است. شوهرم بيشتر روي اين موضوع تأكيد داشت. آقا مرتضي ديدش بالاتر بود و حريم حضرت زينب برايش مهم‌تر از حرم خانم بود. شما كه كاملاً مشوق همسرتان براي اعزامشان بوديد، وقتي خبر شهادتشان را شنيديد چه واكنشي نشان داديد؟ من قبل از اينكه ايشان شهيد شود هر روز از طريق سايت‌ها نام شهداي مدافع حرم را چك مي‌كردم. آقا مرتضي مي‌گفت آن قدر نرو اخبار شهدا را چك كن. هر كسي شهيد شد من خودم به تو مي‌گويم. من گفتم حالا اگر خودتان شهيد شدي چه؟ كه خنديد. اتفاقاً خودش هم به نحوي خبر شهادتش را به من داد. همان روز كه شهيد شد خواب ديدم با همكارشان سجاد مرادي سر يك سفره نشسته‌اند و در حال غذا خوردن هستند. ايشان به شدت آدم كم غذايي بود و به غذا زياد اهميت نمي‌داد. در خواب تعجب كردم كه چرا دودستي غذا مي‌خورد. هر چه حرف مي‌زدم از خوشحالي نمي‌توانست جواب بدهد. كمي بعد هم با گوشي‌ام تماس گرفتند و فهميدم ايشان به شهادت رسيده است. همان موقع به فرمانده‌شان گفتم من اصلاً تعجب نكردم ايشان به شهادت رسيده است. از كساني تعجب مي‌كنم كه از شهادت آقا مرتضي متعجب شده‌اند. شما يك جوان دهه شصتي هستيد، چطور اين تفكرات به ذهنتان رسيده و ديدتان انقدر وسيع و بزرگ است ؟ ما صاحب ادعاهاي بزرگ هستيم و ادعا مي‌كنيم بايد در زمينه ظهور حضرت كمك كنيم و براي همين بايد يكسري تاوان‌ها را پس بدهيم. يكسري سختي‌ها را بكشيم و اينطوري نيست كه يكسري چيزها به راحتي به آدم داده شود. همه اينها عنايت و لطف خداست. نگاه خاص حضرت است كه آدم را به اين راه هدايت مي‌كند. دعا مي‌كنم ما هم در همين نگاه خاص حضرت قرار گرفته باشيم. چطور خودتان را براي دريافت خبر شهادت همسرتان آماده كرديد؟ از امام علي جمله‌اي شنيدم كه فرموده‌اند: «شهادت نه اجل مقدم است نه اجل مؤخر» اين خيلي به من كمك كرد. اين برايم خيلي آرام‌كننده بود. مي‌گفتم اگر ايشان عمرشان تمام شود در هر حالتي كه باشد مرگ فرا مي‌رسد و چه بهتر كه مرگشان با شهادت رقم بخورد. بعد به خودم مي‌گفتم اگر 100 سال با هم زندگي كنيم بعد از آن همسرم عاقبت بخير نشود چي؟ خوشحال مي‌شدم در 30 سالگي عاقبت بخير شود كه شد. الان از اينكه همسرتان به آرزويش رسيده چه احساسي داريد؟ نمي‌شود آدم بگويد دلتنگ نيست. اگر آدم اينها را بگويد دروغ گفته اما خوبي‌اش اين است كه آقا مرتضي باعث شد تمام اهدافي كه من قبلاً داشتم و فكر مي‌كردم رؤيا است و به آن نمي‌رسم در من زنده شود و كار بزرگي در حق من كرد. باعث شد به من گوشزد شود كه آدم هر لحظه بايد تكليفش را انجام دهد. بنابراين الان به بزرگ‌ترين آرزويتان رسيده‌ايد. بعد از اين چه آرزويي داريد؟ من خودم هم آرزوي شهادت دارم. فكر مي‌كنم اين خيلي آرزوي بزرگ و شيريني است. ماجراي پيامكي كه از شما در فضاي مجازي منتشر شده چيست؟ براي يكي از دوستانم نوشتم: «همسرم شهيد شد.» در همين حد. ايشان از اينكه من با اين صراحت اين جمله را نوشتم شوكه شده بود و آن را در اينستاگرام گذاشت. شب قبل با اين دوست صحبت مي‌كردم كه همسرم چند روز است تماس نگرفته و فردايش كه خبر شهادت را فهميدم برايش اين جمله را نوشتم و او از اينكه اينگونه رك نوشته‌ام تعجب كرد. شما به عنوان همسر شهيد براي زنده نگه داشتن راهي كه شهيد رفته چه كاري بايد انجام دهيد؟ به نظرم شهداي مدافع حرم خيلي مظلوم هستند چون به خيلي چيزها متهم مي‌شوند و جنگيدن‌شان هم زير سؤال مي‌رود. باز چند وقتي است بهتر شده و عموم جامعه با شهداي مدافع حرم آشنا شده‌اند. خودم هر جا كه شده رفته‌ام و از هدفشان گفته‌ام و شبهاتي كه در ذهنشان بود را جواب داده‌ام. شبهات بيشتر درباره مسائل مالي است؟ بالاتر از مسائل مالي كه خنده‌دار است. مي‌گويند افرادي كه به سوريه مي‌روند باعث مي‌شوند داعش جري شود و به ايران حمله كند. اين را زياد شنيدم و مرا بيشتر ناراحت مي‌كند. فكر مي‌كنند حضور نيروهاي مدافع حرم باعث حمله داعش به ايران مي‌شود در حالي كه هدف اصلي داعشي‌ها ايران است و اين تفكر اشتباه آدم را اذيت مي‌كند. شهيد قبل از شهادت توصيه خاصي به شما داشتند ؟ يك موضوعي كه خيلي برايم جالب بود اينكه خيلي مراقب حرف زدنش بود و به همه مي‌گفت در شوخي‌هايتان هم مراقبت كنيد. چون لحظه آخر آدم چيزي را به زبان مي‌آورد كه يك عمر با آن زندگي كرده و عصاره وجودي‌اش را مي‌گويد. من خيلي دلم مي‌خواست بدانم ايشان لحظه آخر شهادتشان چه گفته كه بعد همكارشان گفت كه وقتي تير به قلبش مي‌خورد و مي‌‌روند زخمش را ببندند همان موقع سه مرتبه «يا حسين» گفته است. من خيلي خوشحال شدم آدمي كه آنقدر مراقب حرف زدنش بود و مي‌گفت آدم عصاره زندگي‌اش را مي‌گويد اين كلمه را گفته است. در اين مدت خواب شهيد را ديده‌ايد؟ خوابش را اوايل شهادت زياد مي‌ديدم. بعداً كمتر شد. همكارش هنوز از سوريه برنگشته بود و من در خواب از آقا مرتضي پرسيدم لحظه شهادت چه گفتي و آن موقع نمي‌دانستم هنگام شهادت چه گفته است. گفت لحظه آخر امام علي(ع) كنارم آمد و امام حسين (ع) سرم را روي پاهايش گذاشت و من از شوق ديدن حضرت سه مرتبه گفتم يا حسين. بعد همكارشان را ديدم و گفتم آقا مرتضي لحظه آخر چه گفت كه ايشان گفت چرا براي دانستن اين انقدر اصرار مي‌كنيد. گفتم خوابي ديدم و مي‌خواهم ببينم خوابم چقدر صحت دارد. گفت خوابتان را تعريف كنيد و وقتي تعريف كردم، گفت دقيقاً به همين حالت افتاد و گفت «يا حسين». من از اين تعجب مي‌كنم چون هميشه ذكر لبش يا اميرالمؤمنين بود. وقتي خواب را ديدم باور نكردم چون ذكر لبش چيز ديگر بود و وقتي همكارشان تعريف كرد خيلي برايم جالب بود. در پايان اگر خاطره‌اي از شهيد داريد برايمان بگوييد؟ وقتي مي‌خواست اعزام شود به او گفتند با ساك نظامي نرو و ساك ديگري بياور. همسرم دنبال ساك مي‌گشت و قرار شد از يك بنده خدايي بگيرم. گفتم بگذاريد به او ايميل بزنم و ‌بپرسم. وقتي ايميل زدم آن شخص گفت با اين ساك مكه رفته‌‌اند و چه سعادتي كه با آن به سوريه بروند. وقتي مرتضي به سوريه رفت و شهيد شد، عكس ساك را براي آن شخص فرستادم. آن بنده خدا گريه كرد و گفت اين ساك براي عمويم بود كه در دفاع مقدس شهيد شد. مي‌گفت ببين بعد از اين همه سال يك ساك لياقتش از بعضي آدم‌ها بيشتر مي‌شود. الان اسم دو شهيد روي ساك نوشته شده است. *** راستي كه بايد سيره و منش برخي از رزمندگان مدافع حرم را مو به مو و نكته به نكته درك كرد و از فضايلش حظ برد. منظور از رزمنده تنها آن كسي نيست كه اسلحه به دست مي‌گيرد و در ميدان نبرد حاضر مي‌شود. همسران، پدران و مادران و در كل خانواده اين شهدا در رزم مقدسشان سهميند و چيزي كم ندارند. مثالش شيرزني به نام مليحه طينه‌زاده همسر شهيد مرتضي زارع است كه خود مشوق همسرش در اعزام به ميدان سخت نبرد در سوريه مي‌شود. طينه‌زاده آن قدر مشتاق تماشاي رزم قهرمانانه همسرش در دفاع از حريم اسلام ناب محمدي و اهل بيت(ع) بود كه وقتي همسرش مي‌خواهد بعد از امتحانات دانشگاه اعزام شود، مانع مي‌شود و مي‌گويد در شرايط كنوني وظيفه تو حضور در ميدان جنگ است و درنگ جايز نيست. به عنوان يك زن، با همه عشقي كه به همسر و شريك زندگي‌اش داشت، با دستان خودش او را بدرقه قتلگاهش مي‌كند. همسر شهيد زارع درست مي‌گفت «در مسير جهاد قرار نيست فرش قرمز جلوي پايمان پهن كنند.» با افتخار گفت و گو با اين همسر شهيد را تقديمتان مي‌كنيم / ع . م

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن