واضح آرشیو وب فارسی:رسانه ایران: / آقا طوری از شهدای نسل سوم می گوید و به شگفتی کار آنها می بالد که لاجرم باید در مقابل عظمت آنها سر تعظیم فرو آوری. دیدار شب گذشته حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با خانواده شهدای مدافع حرم با حاشیه هایی همراه بود ... ... مهمانان امشب بیت رهبری، با همه مهمانان دیگر فرق دارند. اصلاً حسینیه امام خمینی یک جور دیگری شده است. خانواده سه نسل شهید دور هم جمع شده اند. شهدای ابتدای انقلاب اسلامی، شهدای دفاع مقدس و نسل سوم شهیدان، که همان شهدای مدافعان حرم اند. وقتی به چهره مهمانان نگاه می کنی، تفاوت ملیت ها را می بینی. ایرانی و افغانستانی؛ همه حکایت از آن دارد که انقلاب اسلامی در مرزهای جغرافیایی محصور نمانده است و پای سفره جهاد و شهادت انقلاب اسلامی، از بیرون مرزها هم مهمان نشسته است. رییس بنیاد شهید مهمانان امشب را این چنین معرفی می کند: جمعی از جانبازان و خانواده شهدای هفتم تیر، جمعی از والدینی که تنها یک فرزند و یا فرزند پسر داشتند و در راه خدا هدیه کردند و همچنین جمعی از خانواده های شهیدان مدافع حرم. ناخودآگاه است! یعنی دست خودت نیست؛ دل است دیگر. بخواهی یا نخواهی گاهی آتش می گیرد. وقتی جست و خیزهای دختران و پسران خردسالی را می بینی که حالا مدال «فرزند شهید»ی بر سینه دارند و در کودکی گرد یتیمی بر سر آنها نشسته است؛ نمونه اش همین دوستم که خودش بابای سه فرزند است اما هر چه تلاش می کند تا بغض گلویش را قورت دهد، باز هم گاهی از دستش در می رود و چشمش نمناک می شود؛ اما چه خوش سلیقه برای بالای جایگاه حدیثی قدسی انتخاب کرده اند که «یقول الله عزوجل انا خلیفته فی اهله؛ خداوند می فرمایند که من جانشین او (شهید) در خانواده اش هستم» خانواده شهید خدا را دارند و دیگر چه کم دارند؟ مگر سید شهیدان در دعای سراسر عرفان عرفه اش نفرمود ماذا وجد من فقدک؟ وما الذی فقد من وجدک؟ برگزاری این برنامه در ایامی که متعلق به «بابای امت» و «پدر ایتام» حضرت علی علیه السلام است، بر حال و هوای آن تاثیر گذاشته است. گویا صدای مولا را می شنوی که ندا سر می دهد: «واللَّه اللَّه فی الایتام» عبارتی که رهبر قبلاً اینچنین شرحش داده بود: «اللَّه اللَّه» ترجمه فارسی ندارد. ما در زبان فارسی، برایش معادل نداریم. اگر بخواهیم ترجمه کنیم، باید بگوییم «جان تو و جان خدا، در یتیمان.» یعنی «هر چه می توانید، به یتیمان برسید. مبادا فراموششان کنید!» راستش را بخواهی هر چقدر تماشای چهره مقاوم پدران و مادران سالخورده شهید روحیه بخش است اما دیدن ناز و اداهای دختران خردسال شهدا و بازی های کودکانه شان، ماجرای دیگری دارد؛ دخترکانی که هر طرف بخواهند می دوند و می روند؛ تا جایی که عوامل نظم و حفاظت را هم قانع کرده اند تا تنها تماشاچی شان باشند! دیدار، دیداری حماسی است؛ شاید برای همین هم هست که قاری بعد از ورود آقا به حسینیه، با لحن حماسی و در اوج قرائتش را شروع می کند: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لا تحزنوا...» وقت سخنرانی آقا که می رسد، معلوم می شود هنوز ماجراهای این دیدار متفاوت ادامه دارد؛ سر و صدای بچه ها، از هر گوشه حسینیه می رسد؛ بیچاره مادرانی که کوشش آنها برای آرام کردن فرزندان شان، راه به جایی نمی برد. سخنان آقا با توصیف شهیدان آغاز می شود و بعد از آن به جایگاه ویژه خانواده شهدا اشاره می رسد. حادثه هفتم تیر و انتقاد از اینکه هنوز یک فیلمی از آن ساخته نشده بخش بعدی صحبتهای آقاست؛ و بالاخره نوبت به مدافعان حرم می رسد. آقا طوری از شهدای نسل سوم می گوید و به شگفتی کار آنها می بالد که لاجرم باید در مقابل عظمت آنها سر تعظیم فرو آوری: «ما در دوران جنگ جوانان را تشویق می کردیم به میدان جنگ بروید، اجابت می کردند و می رفتند. امام یک سخنرانی می کردند، خیل جوانان راه می افتادند و می رفتند. امروز ما چنین تشویقی نمی کنیم، در عین حال این انگیزه چقدر قوی است، این ایمان چقدر شفاف است که این جوان بلند می شود، از همسر جوانش، از کودک خرسالش، از زندگی راحتش می گذرد، به یک کشور غریب، یک خاک غریب می رود، در راه خدا مجاهدت می کند و به شهادت می رسد. این چیز کوچکی است؟! قدم به قدم تاریخ انقلاب اسلامی از این شگفتی های تاریخ ساز به خود دیده است. اینها شگفتی است.» آقا یک بار دیگر هم در جمع خانواده های شهدای دیگری از مدافعان حرم، جایگاه ویژه این شهدا را چنین وصف کرده بودند: «ما در روایاتمان مواردی را داریم که ائمه علیهم السلام به عده ای از شهدا اشاره کردند و گفتند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یک گروهی از مجاهدان زمان ائمه علیهم السلام روایت است که اینها در روز قیامت از روی شانه های بقیه مردم عبور کرده و به بهشت می روند، خدا اینها را پرواز می دهد. من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری دارم. من خیال می کنم اینها همان هایی هستند که هر یک شهیدشان اجر دو شهید دارد.» هنوز چند دقیقه ای به اذان مغرب مانده است که سخنان آقا تمام می شود و این زمان باقی مانده، بهترین فرصت برای اهل فرصت است که با زرنگی از موانع گذشته و خود را به آقا برسانند. ابتدا پسری از شهدای افغانستانی چند لحظه ای با رهبر هم کلام می شود و بعد پسران دیگر! دخترک خردسال نیز از پشت ستونی که آقا بر آن تکیه داده، یواشکی دارد به ابراز احساسات دو طرفه فرزندان شهید و آقا نگاه می کند. آخر یکی از محافظان با محبت او را به آغوش آقا می رساند. امیر علی هم فرزند شهیدی است که بعد از یک سال پدر شهیدش را آورده اند؛ چفیه ای که به گردن انداخته این پسر هفت - هشت ساله را بزرگ تر نشان می دهد؛ کمروتر از بقیه بچه هاست و هر چه با پدر بزرگش تلاش می کنند، وقت نماز می شود و به حاجتش نمی رسد. بین دو نماز نیز تلاشش را از سر می گیرد تا بلکه به مراد دلش برسد، اما باز نمی شود. غصه از چهره اش می بارد. یکی از اطرافیان که متوجه شده، قول می دهد او را به آرزویش برساند. بعد از نماز عشاء که همه دور آقا حلقه می زنند و کار برای امیرعلی دیگر حسابی سخت می شود، دلم بیشتر برایش می سوزد؛ اما بالاخره دست از پدر بزرگ جدا می کند و دل به جمعیت می سپارد. پدر بزرگ بی تاب است که نوه اش از آن جمعیت سالم بیرون بیاید! چهره به هم ریخته اما خندان امیرعلی حکایت از وصال دارد. ... و حالا آن دو نوجوان فرزند شهید که در سفره افطار از حسرت دیدار با رهبر گفتند، منتظرند که نسل چهارم شهدای انقلاب اسلامی پای رکاب امام منتظر رقم بخورد.
دوشنبه ، ۷تیر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسانه ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]