واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: جهان - روياي اين شورشي ابدي
جهان - روياي اين شورشي ابدي
ترجمه : محمدعلي فيروزآبادي: يك بار ديگر چهگوارا كه گويي هميشه در سفر بود، عزم سفر كرد. نقطه آغاز اين سفر شورشي ابدي در آخر ماه مي امسال و شهر بوئنوس آيرس بود اما اينبار چهگوارا نه از گوشت و پوست بلكه از جنس برنز است و چهارمتر قد و سهتن وزن دارد.
صدالبته اين چهره برنزي هم به مانند مشهورترين تصوير اين قهرمان است: نگاهي چون يك ماليخوليايي مصمم با موهايي مجعد و آن كلاه بره با ستارهاي روي آن. اين تنديس از بوئنوسآيرس به بندر منتقل شد و بر عرشه يك كشتي قرار گرفت و از طريق «ريودوپلانا» و «پارانا» به «روساريو» رسيد. از اين بناي يادبود در چارچوب يك برنامه مفصل گراميداشت در روز شنبه سيزدهم ماه ژوئن پردهبرداري گرديد و در محل مقرر نصب شد تا هشتادمين سالروز «چه» به صورتي در خور و ماندگار گرامي داشته شود.
«ارنستو چهگوارا» در 14 ژوئن 1928 در آرژانتين به دنيا آمد و گويي سرنوشتش اين بود كه از همان آغاز سفري اوديسهوار داشته باشد. در اوايل كودكي به دليل ابتلا به بيماري آسم همراه خانوادهاش به كوردوبا رفت و بعدها در كسوت يك پزشك جوان تبديل به مشهورترين انقلابي قرن گرديد سرنوشت اوديسهوار چهگوارا، وي را با نسخه كوبايياش يعني «فيدل كاسترو» همراه كرد و پس از چندي وزارت در كشور دومش يعني كوبا، باز هم عزم سفر كرد و به بوليوي رفت: «يكبار ديگر دندههاي رزي نانت [نام اسب دونكيشوت] را بين پاشنههايم احساس ميكنم و سپر به دست به راه ميافتم. بسياري از آدمها ممكن است مرا يك حادثهجو خطاب كنند.
البته من يك حادثهجو هستم، اما از نوعي ديگر؛ از نوع آنهايي كه براي اثبات ايمانشان با زندگي خود بازي ميكنند. حالا ممكن است پايان زندگي من برسد. من به دنبالش نيستم اما اين يك امكان منطقي است. پس با وجود چنين امكاني، اين آخرين خداحافظي من است و حالا، يك تمايل شديد كه من آن را با شور و اشتياق يك هنرمند صيقل دادهام، پاهاي لرزان و ريههاي خستهام را نگه خواهد داشت. من اين كار را خواهم كرد. گهگاه اين كوندوتيه [فرمانده] كوچك قرن بيستم را به ياد داشته باشيد و از پسر ياغيتان بوسهاي را بپذيريد». [برگرفته از كتاب زنده باد چهگوارا، ترجمه فرهاد فراهاني] و البته اين واپسين سفر آن شورشي ابدي بود. در هشتم اكتبر 1967 همراه با چريكهاي همرزمش در كمين نيروهاي بوليويايي افتاد و يك روز بعد در آن مدرسه روستاي «لاهيگوئرا» تيرباران شد.
جنازه «چه» به سفارش سازمان سيا در محل نامعلومي دفن گرديد. اما 30 سال بعد يعني در سال 1997 استخوانهاي چهگوارا از گوري واقع در «واله گرانده» بيرون آورده شد و به كوبا انتقال يافت و در محل ويژهاي واقع در سانتاكلارا دفن گرديد و حال شهر روساريو نيز يادبودي از «چه» دارد.
«ميگوئل لايف شيتز» شهردار سانتاكلارا ميگويد: «اين بناي يادبود و تنديس مايه افتخار ماست زيرا چهگوارا يكي از مهمترين شخصيتهاي سياسي قرن بيستم به شمار ميآيد». آدمهاي رمانتيك هم در مورد اهميت چهگوارا ترديدي به خود راه نميدهند. اين بت و محبوب نسلهاي متوالي همچنان جوان باقي مانده است. كاسترو پير و مريض است اما چهگوارا به دليل مرگ زودهنگامش كه در 39سالگي اتفاق افتاد براي ابد تازه و جوان باقي خواهد ماند. آن عكس معروفي كه عكاسي كوبايي؛ «آلبرتو كوردا» از چهگوارا گرفت هنوز هم به صورتهاي مختلف در سراسر جهان وجود دارد و بر تيشرتها، جاكليديها و كيفها نقش ميبندد. به تازگي كار ساخت دومين فيلم سينمايي «چهگوارا» به كارگرداني «استيون سودربرگ» نيز آغاز شده است. با اين حال در اين فيلم با تصوير يك انسان نوين انقلابي روبهرو نيستيم اما ساخته شدن چنين فيلمي منافع اقتصادي زيادي دربرخواهد داشت زيرا اين پديده روي پرده سينما از كسوت يك قديس خارج ميشود. شايد به همين دليل است كه كنفرانسي با عنوان «چه، قهرمان، افسانه و تجارت» اخيرا در شهر روساريو برگزار شد. در آرژانتين يعني در وطن اصلي و زادگاه چهگوارا، علاوه بر وي سه نفر ديگر هم هستند كه به اصطلاح چهارگانه افسانهها را تشكيل دادهاند: «اويتا پرون» رئيسجمهور فعلي آرژانتين و «كارلوس گاردل» (خواننده تانگو) كه در جواني جان باخت و «ديگو مارادونا» كه هنوز زنده است و جالب آنكه نقش خالكوبي شده چهگوارا را بر بازوي خود دارد. بر اساس همين چهارگانه بود كه جامعهشناسي به نام «خوآن خوزه سبرلي» مقالهاي جنجالبرانگيز را به رشته تحرير درآورد و البته به خاطر آن جايزه هم گرفت. كلمه «چه» در آرژانتين نوعي خطاب به شمار ميآيد و از همين رو به اصطلاح يك نام خودماني و مردمي است. اما آن «چه» جهاني شده از مدتها قبل به عنوان نماد مقاومت عليه همه بيعدالتيها به كار ميرود. تقريبا هيچ بت و نمادي حداقل در آمريكاي لاتين محبوبيت چهگوارا را نداشته و ندارد. حتي روساي جمهور بوليوي و ونزوئلا يعني «اوو مورالس» و «هوگو چاوز» نيز گاه و بيگاه براي جلب نظر مردم چارهاي جز تكيه بر شعارهاي چهگوارا ندارند و به همين علت چاوز خود را «انتقامگيرنده محرومان» مينامد.
«كارلوس فرر» يار ديرين چهگوارا عقيده دارد: «اين كارها «چه» را راضي و خوشنود ميكند». فرر مردي لاغراندام و 79 ساله است كه از اوان كودكي با «چه» دوستي داشته است. او در دومين سفر چهگوارا به دور آمريكاي جنوبي با وي همراه بود اما فرر در اكوادور ماندگار شد و دوستش به سفر ادامه داد. چهگوارا به گواتمالا و مكزيك رفت و در آنجا بود كه با فيدل كاسترو براي تسخير كوبا همقسم شد. كارلوس فرر هم كتابي در مورد خاطراتش با چهگوارا نوشته است و به خاطر همين كتاب چند روزي را ميهمان مورالس رئيسجمهور بوليوي بود. و حال كارلوس فرر در مراسم هشتادمين سالروز تولد «چه» به همراه پسران و دختران آن انقلابي بزرگ دعوت دارد. لايف شيتز شهردار روساريو ميگويد: «ما در برابر ارزشها، ايدهها، مبارزات و ميراث چهگوارا مسووليت داريم».
منبع: زود دويچه
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]