تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837637547
عضو هيئت علمي دانشگاه تهران در گفت و گو ی اختصاصس با كيهان
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازماندن از ورود به دانشگاه پايان زندگي نيست تسبيح دانه دانه شده درجعبه اش همراه با نامه اي طولاني، سفري دراز را از روستايي در ايلام طي كرده، به دست استاد رسيده بود؛ با تأخير و به مناسبت روز مادر. استاد با شوق پاكت را در دست گرفته، به تسبيح و نامه هنوز خوانده نشده آن نگاه ميكردند؛ نامه اي به يقين پر از «حرف» از جواني در غرب سرزمينمان... استاد داراي ليسانس فلسفه، ليسانس و فوق ليسانس فقه و مباني حقوق اسلامي، فوق ليسانس و دكتراي تاريخ اسلام و تحصيلات حوزوي (خارج) هستند و اكنون عضو هيئت علمي دانشكده الهيات دانشگاه تهران. علاوه بر سابقه مسئوليت هايي در نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها با دانشگاه هاي بسياري دركشور همكاري هاي علمي و فرهنگي دارند و يقيناً بسياري از فرهيختگان و خانواده ها ايشان را مي شناسند. كنكور و بحث هميشه داغ دانشگاه و مسائل مختلف پيرامون آن بهانه اي شد تا توفيق حضور در خدمت استاد گرانمايه، سركار خانم دكتر فرهمندپور را بيابيم و در خصوص دغدغه ها و مسائل موجود بر سر راه اين پديده امروز كشورمان با ايشان به گفتگو بپردازيم. اين گفتگوي خواندني در دو بخش تقديم خوانندگان محترم ميشود: بخش اول انگيزه هاي ورود به دانشگاه، نوع مواجهه جامعه و خانواده با كنكوري ها، لزوم طراحي راههاي موازي با دانشگاه براي جوانان و... را بررسي مي كند و قسمت دوم كه به زودي منتشر خواهد شد، به بررسي مهارت هاي لازم براي ورود به محيط دانشگاه مي پردازد. با ما همراه باشيد ¤ مساله كنكور و ورود به دانشگاه، هر ساله از مهم ترين دغدغه هاي گروه عظيمي از جوانان و خانواده هاي ما محسوب مي شود كه طبعا هنگام برگزاري كنكور، اعلام نتايج اوليه و بالاخره نتايج قطعي، اين دغدغه و نگراني هاي ناشي از آن به اوج خودش مي رسد. آيا اين همه اضطراب، دغدغه و براي قبول نشده ها رنج و اندوه، طبيعي و منطقي است و يا بايد آن را يك آسيب و مساله فرهنگي و تربيتي تلقي كرد؟ -حقيقت اين است كه مكانيزم طبيعي، آرام و لزوما متنوع وقوع فرايند آموزش هاي جديد درجامعه ما، دچار آسيب شده است، توضيح اينكه، آموزش و مهارت افزايي به طور طبيعي بايد به دو انگيزه اصلي شكل بگيرد: 1- اشتياق طبيعي انسان به دانش اندوزي، رشد، كمال و... اين ميل انسان به پيشرفت علمي طبعاً يكي از مهم ترين انگيزه هاي انسان در طول تاريخ براي مطالعه، تحصيل و پژوهش بوده است. 2- نياز جدي ديگر، اقتضائات اجتماعي است؛ يعني ما ناچار به علم آموزي و مهارت افزايي هستيم چون بايد جوابگوي مسائل جاري روبه افزايش جامعه بشري باشيم. دركنار اين دو انگيزه اصلي، يك انگيزه ديگررا هم نبايد ناديده گرفت و آن دستيابي به جايگاه برجسته تر اجتماعي و موقعيت ايمن تر اقتصادي است. يعني دانشگاه غير از ايجاد با گسترش دانش و مهارت براي ما ارتقاء پايگاه اجتماعي و اقتصادي را هم به دنبال دارد و اين انگيزه سوم متاسفانه درجامعه ما بر آن دو مورد قبلي غلبه كرده است. البته در بسياري از كشورها اين طور هست كه ارتقاء سطح دانش و مهارت و تخصص يا قدرت پاسخگويي به مسائل جامعه، پايگاه اجتماعي و قدرت اقتصادي فرد را ارتقاء مي دهد، اما ارتقاي پـايگاه اجتماعي و قدرت اقتصادي تحت الشعاع دو انگيزه اول قرار مي گيرد. در ايران غالبا مساله برعكس شده يعني دو ميل اولي تحت الشعاع افزون طلبي اجتماعي و اقتصادي قرارگرفته است؛ بعضي افراد براي دستيابي به سطح بالاتر موقعيت اقتصادي و اجتماعي، به دانشگاه مي روند، اما در ضمن احياناً دانش آنها هم اضافه مي شود يا بالاخره مصدر شغلي مي شوند كه كمكي هم به جامعه مي كند. به طور طبيعي، دانشگاه بويژه درجامعه اي مثل جامعه ما، نبايد و نمي تواند تنها پاسخگو يعني پاسخگوي انحصاري اين سه نياز و كشش باشد، يعني بايد راه هاي موازي ديگري توليد و تعريف كرد تا افرادي كه نمي توانند با ورود به بدنه دانشگاه خواسته هاي خود را تامين كنند، از قافله زندگي عقب نمانند و يا خود چنين تصور نااميدكننده اي نداشته باشند. اين ضرورتي است كه هنوز در جامعه ما تحقق خارجي پيدا نكرده است. اين موقعيت و شرايط باعث شده كه فرآيند هنجاري و عادي رويكرد افراد به دانشگاه تغيير كند، يعني اين واقعيت و يا حداقل تصور اين واقعيت كه در جاي ديگر نمي شود دانش بدست آورد، يا به جامعه خدمت كرد، يا از پايگاه قابل قبول اجتماعي و اقتصادي برخوردار بود، (كه متاسفانه سومي از همه تعيين كننده تر است) موجب اقبال عمومي براي ورود به دانشگاه و طبعا احساس نگراني از شكست در اين زمينه شده است. جامعه بايد اين وضعيت را تعديل كند چون ادامه اين وضع مي تواند خيلي خطرناك شود. اين جريان از يكسو ناظر به برنامه ريزي هاي كلان اقتصادي و اجتماعي است و از سوي ديگر يك مؤلفه فرهنگي بشمار مي رود. تغيير نگرش، يك مؤلفه فرهنگي است؛ تغيير نگرش به زندگي، اجتماع، علم، آينده، پايگاه اجتماعي، موقعيت شغلي و... مؤلفه هاي فرهنگي، هم به تدريج شكل مي گيرند و هم به تدريج تغيير مي كنند. اين كه جوانان ما همه چيز را در دانشگاه مي بينند، برآيند يك جريان دراز مدت فرهنگي است كه البته واقعيت هاي اجتماعي و اقتصادي هم بر آن مؤثر بوده است. وضعيتي كه به تدريج ايجاد شده است و اگر هم بخواهد تغيير كند، بايد به تدريج تغيير كند. بايد ببينيم چه عواملي اين وضع را ايجاد كرده و چه عواملي بايد آن را تغيير دهد. ¤ نقش خانواده ها در اين ميان چيست؟ - خانوده ها هم در اين قضيه دخالت مستقيم و جدي دارند؛ يعني تمايل و اصرار جدي خانواده به اينكه بچه ها حتماً بايد به دانشگاه بروند چه بسا حرف اول را بزند، البته جامعه هم تشديدش مي كند. يا بعضي مقررات و ضوابطي كه تعيين مي شود به اين قضيه كمك مي كند. درست است كه خيلي از خانواده ها در ظاهر به بچه هايشان مي گويند اگر قبول نشدي مهم نيست ولي وقتي بچه من مي بيند پدر ومادر فرش زير پايشان را مي فروشند و او را كلاس كنكور مي فرستند، مي فهمد قبول نشدن، خيلي هم بي اشكال نيست، تازه بسياري از خانواده ها حتي در لفظ هم چنين قوت قلبي نمي دهند. وقتي خانواده ها مي آيند از صبح پشت در محل كنكور مي نشينند و دعا مي خوانند و گريه مي كنند، بچه كه مي آيد بيرون، مي فهمد اگر قبول نشود مسأله خيلي هم براي خانواده اش قابل هضم نيست؛ بنابراين صرف اينكه ما به بچه ها بگوييم غصه نخور، اگر قبول نشدي مهم نيست، براي بچه ها قابل قبول نيست. چون عملا مي بينند مهم است. ¤ در خصوص نقش جامعه و رسانه در اين ميان توضيح بفرماييد. - وقتي در قالب يك شعار به بچه ها گفته مي شود دانشگاه، آخرين راه نيست، به شرطي براي جوان قابل قبول است كه راه هاي ديگر هم پيش رويش گذاشته شده باشد. براي بسياري، به ويژه دخترهاي ما، دانشگاه رفتن تقريباً تنها و آخرين راه است. همين مسئله از جمله عواملي است كه در سالهاي اخير ورودي دخترها به دانشگاه خيلي خيلي زياد شده چون آنان احساس مي كنند اگر دانشگاه نروند، راه هاي موازي ديگري برايشان نيست. در مورد پسرها هم راه موازي، ورود به بازار كار است كه آن را هم مي دانيم با چه مشكلاتي همراه است؛ بنابراين مي بينيم كه جامعه همه وظيفه خودش را در اين زمينه بخوبي به انجام نرسانده است. تلويزيون در طول سال به خصوص در چند ماه نزديك به كنكور، به خصوص در ماه نزديك به كنكور و به ويژه در هفته ها و شبهاي نزديك به آن، دائماً و از شبكه هاي مختلف به كنكور و مسائل حاشيه ايش مي پردازد. از جمله مدام به خانواده ها و دانش آموزان گوشزد مي كند كه نگران نباشيد! در حالي كه همين توجه وسيع و تكرار دائمي «نگران نباشيد»، خودش اضطراب زاست و ايجاد نگراني مي كند. پرداختن بيش از حد به كنكور در بخش هاي مختلف رسانه اضطراب زاست و به بچه ها القاء مي كند كه در آستانه يك اتفاق خيلي مهم قرار گرفته ايد و قبول نشدن، يعني از كاروان آدم هاي مهم و جايگاه مهم جا ماندن، خود اين ايجاد اضطراب مي كند. به علاوه بعضي مقررات هم به اين احساس كمك مي كند، مثلا وقتي سازمان نظام وظيفه از طول دوره خدمت سربازي كساني كه داراي مدرك تحصيلي دانشگاهي هستند كم مي كند، در واقع به جوان نشان مي دهد كه تحصيل شما مهم و در ابعاد مختلف تعيين كننده است. چرا موازي چنين تسهيلاتي براي جواني كه مثلا مدرك و گواهي كسب مهارتي را از وزارت كار گرفته، قائل نمي شويم؟ ما گاهي متوجه نيستيم كه همين مقررات پراكنده دائماً دارد به جوان ما القاء مي كند كه براي تو تحصيل در دانشگاه مهمترين و حتي گاهي تنها راه است. تا وقتي كه روند به همين منوال است، نمي توان انتظار داشت كه وقتي كنكور برگزار مي شود، يكباره ضريب اضطراب يا مخاطرات روحي جوانان زياد نشود يا وقتي جواب كنكور اعلام مي شود، آمار افسردگي بالا نرود. ¤ راه حل اساسي چيست؟ - گاهي به نظر مي رسد كه بهترين راه اين است كه ما تعداد صندلي دانشگاه ها را افزايش دهيم؛ كاري كه سال هاست در دستور كار وزارتخانه ها و دستگاه هاي مربوطه قرار گرفته است، ولي اين راه حل كامل و دقيقي نيست. اين كار تا چه حد مي تواند ادامه پيدا كند؟ جهت گيري هاي اجتماعي ما همه به سمت حذف كنكور از طريق توسعه فرصت هاي دانشگاهي است؛ يعني وزارت علوم قول مي دهد تا چند سال آينده صندلي ها آنقدر باشد كه هر كس بخواهد بتواند وارد دانشگاه شود. توجه كنيد كه در آن صورت هم جوانان ناچار به رقابت هستند و اين بار رقابت بر سر اين كه چه كسي كجا بنشيند؟ ما داريم درمورد جامعه اي صحبت مي كنيم كه شايد تا سال هاي بعد از اين هم نتواند به جايي برسد كه صندلي دلخواه براي همه متقاضيان وجود داشته باشد. ما به جاي اينكه مدام صندلي ها را افزايش دهيم بهتر است روي نگاه متقاضيان نشستن روي صندلي ها اثر بگذاريم. بالا بردن كمي فرصت هاي ورود به دانشگاه يك جاهايي واقعاً به سطح علمي لطمه زده. رشد كمي دانشجويان را مقايسه كنيد با رشد كمي و سطح استاندارد اعضاي هيئت علمي، كتابخانه ها و فضاهاي علمي كه متناسب با اين رشد بايد وجود داشته باشد. آيا واقعاً اينها با هم تطبيق مي كنند؟ به علاوه بدون تغيير اساسي در الگو و ظرفيت اشتغال فارغ التحصيلان دانشگاه ها، افزايش ظرفيت دانشجو نه تنها مشكلي را حل نمي كند كه ابعاد مشكل را وسيع تر و پيچيده تر مي كند. اگر گفتيم مثلاً سال گذشته از هر سه نفر يك نفر قبول مي شد و امسال از هر دو نفر يك نفر قبول مي شود، اين يك مسكن است، راه حل نيست. درحاليكه اگر اين جمعيت اضافي، جاي ديگر پوشش دلخواه داده مي شدند، نيازي به گسترش كمي الگوي آموزش به شكلي نامتناسب با ظرفيت ساير بخش ها از جمله عرصه اشتغال نداشتيم. حداقل يك سوم اينها جاي ديگر و در راه هاي موازي و البته به شكل دلخواه و رضايت مندانه پوشش داده مي شدند نه از سر ناچاري. خيلي مهم است كه من از سر ناچاري راه ديگري را برگزينم يا راه ديگري هست كه به همان اندازه يا بلكه بيشتر رضايت مرا تأمين كند. راه ديگر يا مكمل ضروري راه اول، مديريت تقاضاي ورود به دانشگاه است. البته فراموش نكنيم كه تغيير در مؤلفه هاي فرهنگي بسيار مشكل و حساس است و اشتباه در آن مي تواند مخاطره آميز باشد. در همين موضوع بايد مراقب بود عطف توجه جامعه بويژه جوانان از دانشگاه به ساير عرصه ها، موجب بي توجهي به اهميت دانش و تحصيلات عالي نشود و از انگيزه بچه هاي مستعد براي ورود به دانشگاه نكاهد، كه اين خودش يك مخاطره است؛ همان اتفاقي كه در سال هاي اخير بين بسياري از دانش آموزان پسر افتاده است. يعني اهتمام برخي يا بسياري از لايه هاي اجتماعي به افزايش درآمد و امكان كسب درآمدهاي گزاف از اشتغالات كاذبي مثل دلالي و واسطه گري (به اسم ورود به بازار)، موجب شده بسياري از جوانان و نوجوانان پسر اقبال كمتري به تلاش براي ادامه تحصيل پيدا كنند. اين يك خطر بزرگ فرهنگي است. جوان ها از يك طرف بايد بدانند پرداختن به علم و دانش و ورود به عرصه هاي علمي، پژوهشي خيلي مهم است. مبادا فكر كنيم آن كسي كه رفته درس خوانده، ضرر كرده؛ اما آن واسطه و دلال به موفقيت رسيده است. از طرف ديگر هم خطاست اگر جوان فكر كند تنها جا و تنها راهي كه براي زندگي و موفقيتش وجود دارد دانشگاه است و اگر نرود، نتواند برود، قبول نشود، آينده اش به مخاطره مي افتد. بايد برنامه ريزي هاي فرهنگي، خيلي ظريف باشند كه اين دو مخاطره در كنار هم مديريت و كنترل شوند. ¤ آن برنامه ريزي خاص و ظريف چه بايد باشد؟ - بايد تلاش شود كه علم و فناوري در ذهن جوان ها ارزشمند تلقي شود، نه ورود به دانشگاه، در اين صورت عرصه سودآوري هاي كاذب اقتصادي، رقيب ورود به دانشگاه تلقي نمي شود؛ در عين حال امكان بروز و ظهور و توفيق در اشكال و عرصه هاي ديگري غير از دانشگاه هم پيش بيني شود تا بازماندن از ورود به دانشگاه، باز ماندن از زندگي تلقي نشود. به جاي گسترش بي رويه ظرفيت دانشگاه ها، بايد راه هاي موازي براي دانشجويي و مهارت افزايي پيش روي جوانها گذاشته شود. شرايطي كه امروز واقعاً فراهم نشده يا اگر هم به گونه محدود فراهم شده، افكار عمومي جامعه و برنامه ريزي هاي اجتماعي به ا ندازه دانشگاه و مدرك دانشگاهي براي آن ارزش قائل نمي شوند. فرض كنيد اگر سازمان نظام وظيفه مقرر كند كسي هم كه مدرك مهارت درجه يك از وزارت كار دارد، مثلا در حد فوق ديپلم يا بيشتر مشمول تخفيف دوره سربازي مي شود، يا مثلاً وقتي بانك ها مي خواهند به كسي براساس مدرك تحصيلي وام دهند، به مدرك مهارت آموزي هم به همان اندازه تسهيلات بدهند، يا موقعي كه قرار است جوان موفق معرفي شود، همانطور كه جوانان تحصيل كرده معرفي مي شوند، جوانان واجد مهارت و هنر هم معرفي شوند، قطعا از تب كاذب كنكور يا از دغدغه و اضطراب اعلام نتايج كنكور كاسته مي شود. در سال هاي اخير شناسايي و معرفي صاحبان مهارت غيردانشگاهي خيلي ضعيف و محدود اتفاق مي افتد. متأسفانه آن هم در راستاي كاري است كه دنيا دارد مي كند، يعني چون مسابقات بين المللي مهارت آموزي در دنيا برگزار مي شود، چند سالي است كه ما دنبال جوانان واجد مهارت مي گرديم. عرض كردم، آن هم محدود و ناكافي است. هر سال حداقل در 5 گروه آموزشي در دانشگاه هاي دولتي و آزاد افراد برتر معرفي مي شوند، مرتب جشنواره ها و المپيادهاي علمي برگزار مي گردد، در كنار اين همه، چند عرصه ظهور و كشف استعدادهاي ناشناخته غيردانشگاهي وجود دارد؟ آن وقت چه طور مي شود ادعا كرد كه در واقعيت و از نظر جامعه، قبول نشدن در دانشگاه فاجعه نيست؟ خانواده ها! خودتان را ناراحت نكنيد. بچه ها! خودتان را ناراحت نكنيد. در خانواده هم همين طور؛ يعني اگر خانواده واقعاً اهتمام داشته باشد به اينكه بچه ها در عرصه هاي مختلف معرفي شوند، توفيق يابند، احساس موفقيت، اميد و اعتماد به نفس كنند، به جاي اين كه فرش زيرپايشان را بفروشند تا فرزندشان را كلاس كنكور بفرستند، چه بسا بتوانند زمينه هاي ديگري براي پيشرفت او فراهم كنند كه به مراتب به آرامش و امنيتش كمك بيشتري مي كند. ¤ پس در حقيقت ترسيم آن فضا به عهده متوليان جامعه است. - متوليان جامعه بله ولي به شرطي كه خانواده ها هم خودشان را در آن جهت هماهنگ كنند. ¤ خانواده ها به هر حال احتياج به فرهنگ سازي دارند. مديريت تحول فرهنگي متولي مي خواهد؟ نمي شود از همه خانواده ها در اين حد متوقع بود. به علاوه ممكن است خانواده متوجه باشد كه دانشگاه آنقدر مهم نيست اما بالاخره اين جوان بايد وارد جامعه بشود. خانواده ها هم با نگاه به جامعه آنقدر دل نگران تحصيل فرزندانشان هستند. در حقيقت جامعه است كه مي تواند بر خانواده اثرگذار باشد؟ - بله جامعه بايد بسترهاي اوليه را فراهم كند و خانواده، وسيله انتقال آن بسترها به ذهن و خواست و روح و روان بچه ها باشد. اما به همان اندازه هم كه جامعه زمينه ايجاد كرده، متأسفانه در خانواده هاي ما مؤثر واقع نشده. اهتمام به وارد شدن يا وارد كردن بچه ها به دانشگاه، در بسياري از خانواده هاي شكل افراط پيدا كرده؛ خانواده هاي ما حق دارند نگران آينده بچه هايشان باشند ولي حقيقت اين است كه اين نگراني آنقدر افراطي شده كه آنها را از اولويت هاي ديگر غافل كرده است. امروز در جامعه مي بينيم بحث فقدان تربيت ديني يك آسيب بزرگ اجتماعي است اما غالب خانواده هاي ما آنقدر كه دنبال پيدا كردن دبيرستاني هستند كه مطمئن باشند زمينه قطعي ورود فرزندانشان را بعداز ديپلم به دانشگاه فراهم مي كند، دغدغه يافتن دبيرستاني را ندارند كه به لحاظ تربيت ديني به فرزندانشان كمك كند، يعني امروز بسياري از خانواده هاي ما اصولا دغدغه تربيت ديني و اخلاقي بچه هايشان را پايين تر از دغدغه ورود به دانشگاه اولويت بندي كرده اند. اين خطاي بزرگي است. ما بايد بدانيم هر اتفاقي براي بچه مان بيفتد، از خطر فقدان تربيت ديني مهم تر نيست. يا فرض كنيد بهداشت رواني يك جوان تحت هر شرايطي بايد اولويت اول باشد درحالي كه متأسفانه اين، در ذهن خانواده هاي ما اولويت اول نيست. الان مدارسي هستند كه ضريب ورود فارغ التحصيلانشان را به دانشگاه محور اصلي تبليغاتشان قرار مي دهند؛ اما شما چند مورد ديده ايد روي برنامه هاي فرهنگي خود مانور بدهند؟ اين يك خطر است. ¤ در حال حاضر به نظر مي رسد جامعه طوري فضاسازي كرده كه نگاه خانواده ها اينگونه شده؛ يعني وقتي دانش آموزي به دانشگاه نمي رود، طبعا از نظر پايگاه اجتماعي يا ورود به بازار كار دچار مشكل مي شود. هرجا بخواهد برود اول از مداركش مي پرسند و براساس آن هم به او حقوق مي دهند. همين باعث شده نگاه خانواده ها اين طور شكل بگيرد. - شكل گرفته منتها دچار افراط هم شده؛ يعني آن اتفاقي كه در جامعه دارد مي افتد موقعي كه به خانواده انتقال پيدا كرده، با يك بار مضاعف و توجه مضاعف همراه شده، تشديد شده، مبالغه آميز شده. خانواده نبايد تشديد كننده آسيب هاي اجتماعي باشد. بايد تعديل كننده آسيب ها باشد؛ اما در اين قضيه خاص، خانواده ها تشديد كننده هستند نه تعديل كننده و نه حتي صرفا همراهي كنند، چرا بايد خانواده ها آنقدر نگران باشند و اين نگراني را به بچه هايشان انتقال دهند؟ جامعه هرچه هم كه بگويد، واقعا ورود به دانشگاه از سلامت فرزندانمان مهم تر است؟ ¤ چه طور مي شود اين فرهنگ را تغيير داد؟ چه بايد كرد؟ - بايد آن چيزهايي را كه در ذهن خانواده هاي ما مورد غفلت قرار گرفته، براي آنها بازنمايي كنيم. اگر خانواده ها متوجه باشند ورود به دانشگاه البته به اين شكل، با اين شيوه، بااين نگاه، رفتار و فرهنگ، موجب بيماري و به خطر افتادن سلامت روحي و جسمي فرزندانشان است، باز هم همانگونه برخورد خواهند كرد؟ خانواده ها نمي دانند اين حد از حمايت ظاهري كه از فرزندانشان در اين قضيه مي كنند، اتفاقاً باعث نگراني بچه مي شود. البته همه اينها حلقه هاي تو در تو هستند. گاهي وقت ها خانواده تشديد كننده نگراني فرزندش است، گاهي فرزند تشديدكننده نگراني خانواده. مثلاً فرزند مي گويد پدر فلاني پول داده رفته كلاس، كنكور قبول شده چون شما به من پول نمي دهيد، من قبول نمي شوم. خانواده هم دچار نگراني مي شود و فرش زير پايش را مي فروشد كه فرزندش برود كلاس كنكور، مبادا كم گذاشته باشد. خانواده و جامعه هم همينطور است. گاهي جامعه خانواده را تحريك مي كند، گاهي خانواده جامعه را. اينها همه به هم ربط دارند براي همين هم هست كه عرض مي كنم اگر قرار باشد اتفاقي بيفتد اين اتفاق بايد از كانال هاي مختلف هم زمان يا هماهنگ بيفتد؛ يعني جامعه براي آرامش خانواده ها تمهيداتي بينديشد، خانواده ها براي آرام كردن فرزندان كاري كنند و فرزندان منطقي تر با خانواده هايشان مواجه شوند و مطالباتشان را مديريت كنند. جامعه هم بچه ها را راحت تر و به شيوه هاي متنوع تري بپذيرد. اينها همه بايد هماهنگ و همزمان با هم اتفاق بيفتد با يك برنامه ريزي هماهنگ و همه جانبه. ما عادت داريم در رويدادهاي مختلف كميته هاي هماهنگ تشكيل مي دهيم. چرا براي برنامه هاي فرهنگي از كار گروه هاي متشكل و هماهنگ كمتر بهره مي گيريم؟ براي كنترل گسترش ويروس آنفلوآنزا همه دستگاه ها با هم هماهنگ مي شوند. آيا واقعا ويروس آنفلوآنزا خطرناك تر است يا ويروس فرهنگي كه به جان جامعه افتاده و دارد سلامت ارزشمندترين قشر جامعه ما را كه جوانان هستند، به خطر مي اندازد؟ پس لازم است آموزش عالي، آموزش و پرورش، مجلس، سازمان نظام وظيفه، سازمان ملي جوانان، و... وسط بيايند تا مسئله را حل يا حداقل مديريت كنند. رسانه هم به عنوان يك دستگاه فرهنگ ساز بايد وسط بيايد. الان در سريال ها و فيلم ها هميشه امتياز براي كسي است كه مدرك و عنواني دارد و حتي هر كسي مي خواهد امتياز به دست آورد، عنوان جعل مي كند و به ميدان مي آيد. اين آسيب رسان است. ¤ از كجا بايد شروع كرد؟ - از اينجا كه تشخيص دهيم و باور كنيم مسأله اي وجود دارد كه بايد حل شود و به يك اقدام هماهنگ از جاهاي مختلف نياز دارد. به نظرم اولين اقدام اساسي اين است كه برنامه ريزان بيايند راه هاي موازي براي ايجاد حس موفقيت در جوان ها ايجاد كنند؛ يعني مثلاً ورزش از اين انحصاري كه دارد، در بيايد. الان در جامعه ما موفقيت هاي ورزشي يا احساس توفيق ورزشي در اختيار يك لايه معدود قهرمانان رشته هاي خاص است. شما جز قهرمانان تيم هاي ملي و قهرمانان رديف اول، آن هم نه در همه رشته ها، از ورزشكاران چند نفر را مي شناسيد؟ اين نشان مي دهد كه امروز، احساس موفقيت در عرصه ورزش محدود به يك لايه معدود و نازك اجتماع است. در حالي كه ورزش مي تواند زمينه توليد حس موفقيت يا زمينه ايجاد و توسعه بهداشت رواني را در لايه هاي وسيعي از جامعه بويژه در ميان جوانان پوشش دهد. امروز بسياري اگر بخواهند وارد دانشگاه شوند، به چه رشته اي و چه مقطعي فكر نمي كنند، فقط مي خواهند بروند دانشگاه، چون عنوان دانشجويي خيلي جاها كافي است، ولي اسم ورزش كه مي آيد فقط قهرماني اش مطرح است؛ يعني دانشگاه مي تواند جمع وسيعي را پوشش دهد و ورزش فقط جمع معدودي را. مهارت آموزي در جامعه ما به شكل رسمي لايه بسيار بسيار معدود و محدودي را پوشش مي دهد. تعداد كساني كه مدرك مهارت آموزي هاي ممتاز و عالي دريافت مي كنند، در مقايسه با جمعيتي كه دانشگاه پوشش مي دهد، خيلي ناچيز است. امروز شاخه هاي هنر غير دانشگاهي، با همه تنوعش، جمعيت محدودي را پوشش مي دهد. هنر مسأله عمومي و عرصه رسميت يافته اي در جامعه نيست. وقتي هنر، عمومي نيست، احساس توفيق از ورود به عرصه هاي هنري هم محدود است. امروز اگر نوجواني بگويد من دوست دارم بروم هنرمند شوم، يا فقط هنر بازيگري به ذهن مي آيد، يا پاسخ مي شنود كه هنر آب و نان نمي شود. چرا بايد در جامعه ما هنر آب و نان نشود كه اگر كسي به آن تمايل داشت، خانواده دچار دغدغه شود؟ هنر بايد آب و نان شود، ورزش بايد بتواند تعداد زيادي از افراد را تحت پوشش قرار دهد، مهارت آموزي هاي رسمي غير دانشگاهي بايد توسعه پيدا كند و در ساختار ارزش گذاري ها به درستي مورد توجه قرار گيرد.. امروز به خصوص براي دخترها چنين شرايطي فراهم نيست. اينكه امروز بيش از 60 درصد ورودي دانشگاه هاي ما دختر هستند، اين را بايد از ابعاد مختلف نگاه كرد. ما متأسفانه اين را فقط نشانه اين مي دانيم كه زن هاي ما در عرصه هاي اجتماعي حضور پيدا كرده اند. اتفاقاً از بعضي جنبه ها اين آمار نشانه يك آسيب است. از جمله اين كه نشان مي دهد خارج از دانشگاه براي دخترهاي ما خيلي زمينه و مجال رشد فراهم نيست. محدود بودن زمينه هاي رشد براي زن ها، خودش يك آسيب است؛ يعني اگر قرار باشد بخواهيم كارنامه اي از رشد اجتماعي زن ها بدهيم، اينكه خارج از دانشگاه دخترهاي ما زمينه رشد جدي ندارند، يك زنگ خطر است. دخترهاي ما بايد بتوانند خارج از دانشگاه هم رشد پيدا كنند كه اگر دانشگاه قبول نشدند، افسرده و بي انگيزه نشوند و توان و ظرفيت و استعدادهايشان ضايع نشود. جالب است كه ورود دختران شهرها و شهرستان هاي كوچك به دانشگاه خيلي جدي است. اين نشان مي دهد در شهرستان ها، غير از دانشگاه، مجال رشد اجتماعي ديگري براي دخترها وجود ندارد؛ يعني اگر در تهران يا ساير شهرهاي بزرگ، به نوعي مجال سرگرمي، كارهاي هنري و ورزشي وجود دارد كه ممكن است دخترها به آن اقبال نشان دهند، در شهرستان ها به خصوص شهرهاي كوچك چنين امكاني وجود ندارد. خود همين يك آسيب است. همچنان كه بايد در نظر داشت در حالي كه هنوز ساختار و الگوي اشتغال ما بيشتر مردانه است، گسترش ضريب ورود دخترها به دانشگاه، ما را هم با آسيب در حوزه مديريت اشتغال مواجه مي كند، و هم با بروز احساس عدم رضايت در قشر وسيعي از زنان تحصيل كرده. به علاوه يادمان نرود هنوز الگوي ساختار خانواده هاي ما يعني منطق همسرگزيني مان، سنتي است كه در آن همواره مي پسندند مردها به لحاظ تحصيلي از زنهايشان بالاتر باشند. اين منطق- درست يا غلط- با شرايط حاكم بر تركيب جنسيتي امروز ورودي هاي دانشگاه ما تناسب ندارد. پس به دلايل مختلف بايد زمينه هاي ديگر رشد را براي دخترها فراهم كنيم. از طرفي، اين كه دخترها زياد به دانشگاه اقبال نشان مي دهند، نشان آن است كه پسرها كمتر به دانشگاه رغبت دارند- در حالي كه مي دانيم راه هاي موازي متنوعي براي پسرها وجود ندارد- خودش زنگ خطر است. يعني بسياري از كساني كه وارد دانشگاه نمي شوند، محتملا جذب بازار كار كاذب مي شوند. ¤ مدتي پيش طرح سهميه بندي جنسيتي مطرح شد كه باعث موضع گيري گروه هاي مختلف در اين زمينه گرديد. در اين خصوص تحليلتان را بفرماييد. - اولا تأكيد مي كنم متأسفانه در جامعه ما هر تغييري، هر حركتي، سياسي مي شود؛ يعني به جاي اينكه مسائل علمي، فرهنگي، اقتصادي و... در عرصه خودش ديده و ارزيابي شود، با معادلات سياسي مخلوط مي شود. مثل همان لايحه حمايت از خانواده كه يك بحث كاملا حقوقي بود اما به دليل اينكه در بازي هاي سياسي افتاد، در ارزيابي و داوري، خوبي ها و بدي ها، قوت ها و ضعف هاي واقعي اش ناديده گرفته شد و سرانجام هم بي نتيجه متروك ماند. بايد اين طرح هم فارغ از سو گيري هاي سياسي بررسي شود. اما به هرحال، اين كه ما بخواهيم با حفظ فرهنگ و شرايط فرهنگي موجود، مقررات را تغيير دهيم، مشكل ساز مي شود. براي تغيير مقررات اول بايد زيرساخت هاي فرهنگي و بعد زمينه هاي مكمل آن را آماده كرد. اگر قرار باشد ورود دخترها به دانشگاه صرفا با ابزارها و ضوابط محدود كننده مديريت شود، موجب آسيب به جامعه و بروز مقاومت در مردم مي شود. اين نكته واقعا جدي است كه با چه منطقي مي خواهيم در ساختار يا فرآيند دانشجو پذيري دانشگاه تغيير ايجاد كنيم.اين كه در فضاي فرهنگي امروز جامعه، ترجيح دهيم دخترها براي تحصيل كمتر ناچار شوند از خانواده شان دور شوند، منطق بسيار بسيار درستي است كه من به عنوان يك دانشگاهي آن را مي پذيرم؛ اما تا زماني كه زيرساخت هاي فرهنگي، فكر و نگاه خانواده ها و جوانان با اين مسئله همراه نشده، اگر قانون بخواهد به نحوي قدرت انتخاب دختران را محدود كند، موجب تنش و مقاومت مي شود.به نظرم ايجاد فرصت هاي مناسب تحصيلي براي دختران در شرايطي بسيار امن و ترجيحا در كنار يا تحت نظارت مستقيم خانواده، هدف ارزشمند و مهمي است كه بايد با ظرافت و در قالب يك جريان هدفمند تدريجي، به سمت آن جهت گيري كرد. به هرحال مديريت و سازمان دهي مطالبات و ارائه الگويي مناسب، متوازن و جامع براي تربيت تحصيل و اشتغال سرنوشت سازترين قشر جامعه، يعني جوانان از ابعاد و زواياي مختلف محل تامل و قابل بررسي است و نگاهي متكي به افق ديدي وسيع را مي طلبد. من به تحقق اين آرمان خوشبينم. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]
-
گوناگون
پربازدیدترینها