واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: اميركبير زبالههاي نايين را طلا كرده است!
بعضيها دنياي عجيبي دارند. يكي شعر ميگويد و ميشود خالق اثري كه حظ ميبري از بيت به بيتش و ديگري به دنبال علاقهاش ميرود و...
بعضيها دنياي عجيبي دارند. يكي شعر ميگويد و ميشود خالق اثري كه حظ ميبري از بيت به بيتش و ديگري به دنبال علاقهاش ميرود و از وسايلي كه ما به آنها دور ريختني و زباله ميگوييم آثاري ميسازد تماشايي. خودش را اينطور معرفي ميكند:«حتماً تمام ايرانيها «امير كبير» را ميشناسند به خاطر همين محال است اسم مرا فراموش كنيد. من امير كبيرنژاد هستم. امير، فاصله، كبير نژاد نه اميركبيرفاصله نژاد. نقاشي خواندهام... آموزشگاه هنرهاي تجسمي دارم. يكي از مهمترين علاقههاي زندگيام باعث شد كه علاوه بر مشغول شدن در زمينه هنرهاي تجسمي به يك رشته و گرايش خاص روي بياورم.» آرامش برايش خيلي مهم است تا حدي كه قيد شهرنشيني را زده و به شهر زادگاهش برگشته تا اين آرامش را پيدا كند:«اصالتاً ناييني هستم اما مثل بيشتر جوانها براي رشد و ترقي، زادگاهم را ترك كردم و پايتختنشين شدم اما آلودگي، استرس و شلوغي مرا خسته كرد و دوباره سر از نايين درآوردم.»
بيشتر خود مردم رعايت ميكنند
ميگويد در آرامش اينجا بهتر ميتوانم كار كنم. تازه اينجا كلي فضا دارم كه هر چقدر ريخت و پاش كنم دست و پايم را نميبندد. برعكس در فضاي شهر نه تنها آرامش خودم را از دست ميدهم بلكه فضاي اطرافم را هم طوري تغيير ميدهد كه انگار ذوق و اهدافم را كور ميكند. خلاصه اينكه بالاخره يك روز در بين همه هياهوي شهر دلم را به دريا زدم و راهي شهر دنج و خلوتي شدم كه در آن به آرامش برسم.
ايده اصلي از كجا بود؟
«از وقتي به اين شهر آمدم تميزي اينجا توجهم را جلب كرد. من تجربه زندگي در شهر داشتم و ميدانستم بودن و ماندن در شهر چه مشكلاتي را همراه با كار خواهد داشت. با ورود به اين شهر تازه احساس كردم دارم زندگي ميكنم چون هرجاي شهر كه قدم ميزدم فقط و فقط زيبايي عاري از كثيفي و زباله بود. فكر نكنيد شهرداري بيشتر از شهرهاي ديگر خدمات ميدهد، نه، اينجا بيشتر خود مردم رعايت ميكنند. زماني كه تميزي اينجا را ديدم اصلاً دوست نداشتم زباله بيشتري توليد كنم و اين بود كه به هر چيز بهدردنخوري نگاه خاصي داشتم و برايم يك ايده بود. مرتب در اين فكر بودم چه ميتوانم درست كنم».
ظاهراً اين ايده بدون پشتوانه هم نبوده:«از بچگي عادت داشتم هر چيزي كه در خيابان نظرم را جلب ميكرد، برميداشتم و به خانه ميآوردم. هر چند اين كار باعث عصبانيت مادرم ميشد اما در عوض پدرم كمكم ميكرد تا از آن آت و آشغالها چيزهايي كه دوست داشتم بسازم. پدرم كارگاه نجاري داشت و به قول معروف دست به آچار هم بود و هميشه وسايل منزل را خودش تعمير ميكرد. هنوز هم اين عادت بچگي از سرم نيفتاده. قصد دارم جداي از ماجراي كارهاي هنريام، تجربهها و حاصل كلنجار با دورريختنيها را عرضه كنم. دورريختنيهایي كه با اين كار عمري دوباره پيدا ميكنند و عاقبت بخير ميشوند!»
از اينكه وسايل بازيافتي را جمع كنم، ابايي ندارم
امير معتقد است اگر آدم بيجهت وسيلهاي را كه قابل استفاده است، دور بريزد بد است. وي ميگويد:«از اينكه اشياي بازيافتي را بردارم، هيچ ابايي ندارم. بارها شده با لباسهاي شيك و تميز تا كمر در سطل آشغال خم شدهام كه اشياي بازيافتي را كه مردم دور ريختهاند، بردارم و از آن چيزي درست كنم. حتي گاهي هم كه نميتوانستهام آنها را با خودم ببرم در گوشهاي گذاشتهام تا زمان برگشتن بردارم. گاهي هم زمان برگشتن ديگر نديدمشان اما اين اصلاً مهم نيست چون شايد به كار شخص ديگري ميآمده كه من بيشتر خوشحال ميشوم.»
ساخت سيستم آبياري با بطريهاي خالي
او به گياهان علاقه زيادي دارد به همين دليل در حياط بزرگ مشجرخانه، گلها و گياهان زيادي كاشته است اما به خاطر كارش براي آبياري آنها مشكل داشته:«به خاطر كار سه روز در هفته مجبورم به تهران بيايم. اوايل به خاطر اين چند روز، بيشتر گل و گياهاني كه ميكاشتم خشك ميشد، به خاطر همين هزينهاي را كه براي خريد آنها داده بودم از بين ميرفت و هم خيلي دلم ميسوخت. خيلي فكر كردم بايد چكار كنم بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه ميتوان از بطريهاي آب كه بيشتر افراد در طبيعت رها ميكنند براي سيستم آبياري قطرهاي استفاده كرد.
در شيشهها سوراخهايريزي ايجاد كردم و آنها را به تنه درختان بستم و درونشان را با آب پر كردم. وقتي بعد از چند روز از تهران برگشتم ديدم جواب داده و اصلاً هيچ كدام از گلها خشك نشده. البته بطريهاي تيره و رنگي استفاده كردم چون درون آنها آب كمتر تبخير ميشود.»
اين كار هزينه زندگيام را پايين آورده
او وسايلي را كه به نظر به درد بخور نيستند تبديل به وسايل به درد بخور ميكند و به گفته خودش اين كار باعـث شده خيلي از هزينههاي زندگي و حتي كارهاي هنرياش كم شود:«بيشتر وسايلي كه در خانه دارم يا دورريز بودهاند يا از كساني گرفتهام كه ميخواستند اين وسايل را دور بريزند، آنها را با قيمت خيلي مناسب خريدهام و با كمي به خرج دادن ذوق و سليقه آنها را قابل استفاده كردهام. مثلاً چندي پيش براي كتابهايم نياز به يك كتابخانه داشتم اما بهجاي خريدن آن، با يكسري وسايل دورريز كتابخانهاي براي خودم درست كردم. گاهي كه دوستانم اينگونه وسايل را در خانهام ميبينند، خيلي تعجب ميكنند و اصلاً باورشان نميشود از يكسري خنزر پنزر چنين چيزهايي بتوان درست كرد.»
هميشه هديه بازيافتي ميدهم
اما اين ايدهها براي اميركبير درآمد هم داشته و كلي از هزينههاي جانبياش را كم كرده است. امير ميگويد:«من تا حالا براي كسي هديه نخريدهام و هميشه از همين اشيايي كه با بازيافتيها درست ميكنم براي ديگران هديه ميبرم. هم خوششان ميآيد و هم كمتر هزينه ميكنم. تازه تا الان هر كس به خانه من آمده كلي سفارش هم داده. درآمدش هم بد نبوده اما هزينهها زياد چشمگير نيست اما از اينكه ميتوانم كاري با وسايل دورريز كنم كه به چرخه مصرف بازگردند، برايم جالب است، تازه اين كار من ميتواند يك نوع فرهنگسازي براي ديگران هم باشد. البته با اين رفتارهاي اشتباهي كه ما داريم فكر كنم اگر بخواهيم به تكتك افراد آموزش دهيم 250 سال طول ميكشد كه ما متوجه شويم نبايد زبالههاي بازيافتي را رها و اسراف كنيم!»
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]