محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854077235
یک گزارش جالب، جذاب و هیجان انگیز!!
واضح آرشیو وب فارسی:بسیج نیوز: به گزارش خبرگزاری بسیج ، حمیدرضا نظری نویسنده معاصر کشورمان داستان کوتاهی برای خوانندگان و مخاطبان خبرگزاری ارسال نموده است که در ادامه می آید: * مکان: مترو- ایستگاه صادقیه تهران این آقا"فیروز" علاقه عجیبی به گزارشگری رادیو دارد. این جوان قرار است ازخیر"سیما" بگذرد و فعلا در"صدا" فعال و در رادیو مشغول به کار شود! او باید به عنوان نمونه کار، هرچه سریع تر یک گزارش مناسب آماده کند و به مسوولان مربوطه تحویل دهد. فیروز، گزارشگری تازه کار، اما به خیال خودش حرفه ای است؛ گزارشگری که می گوید امروز می خواهد ضمن سفر با قطار مترو، یک گزارش جالب و جذاب و هیجان انگیز تهیه کند... ما که بخیل نیستیم؛ انشاءا...که بتواند! **** ... قطار از ایستگاه صادقیه تهران خارج و به طرف ایستگاه طرشت حرکت می کند. فیروز، روی صندلی جابجا می شود و به مردی درچند قدمی خود، چشم می دوزد:"به به، همسایه عزیزخودم؛ سلام! حالت چطوره؟... داری می ری خونه؟!" مرد با تعجب به چهره و قد و بالای فیروز می نگرد:"کدوم خونه؟! کدوم همسایه؟! مثل این که شما بنده رو با کسی دیگه اشتباه گرفتی آقای محترم!" فیروزمی خندد:"نخیرجونم! من شمارو می شناسم؛ در این مدت سه سال همسایگی، تاحالا سه بار شمارو تو کوچه مون رویت کردم!" - حتما تشابه چهره بوده!... کدوم کوچه؟! - کوچه محبت دیگه! مگه شما درمجتمع مسکونی صفا زندگی نمی کنی؟ - خب چرا، اما این دلیل نمی شه که من شمارو بشناسم؛ شاید اونم تشابه اسم باشه! - ای بابا! مگه شما درمجتمع مسکونی صفا، طبقه هشتم، پلاک سی و یکم... - کاملا درسته، اما شما ازکجا می دونی؟! - خب منم توی آپارتمان پلاک سی و دوم همون مجتمع زندگی می کنم دیگه! مرد می خندد و به گرمی هرچه تمام تر با آقا فیروز دست می دهد:"خیلی جالبه، پس ما همسایه هستیم!" - بله، دو همسایه خوب ومهربون! - بنده ازدیدن شما بسیار خوشوقت شدم! صدای بلندگوی ایستگاه و توقف قطار به گوش می رسد:"به ایستگاه طرشت خوش آمدید!" مرد با مهربانی به صورت فیروز نگاه می کند و چند قدم جلو می آید:"من شما همسایه ...
[ مشاهده متن کامل خبر یک گزارش جالب، جذاب و هیجان انگیز!! در خبرگزاری بسیج ]
جمعه ، ۱۴خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بسیج نیوز]
[مشاهده در: www.basijnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]
-
گوناگون
پربازدیدترینها