تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803749731




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت متفاوت سرتیم حفاظت حضرت امام(ره) از شخصیت ایشان - دولت بهار


واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: نقاشیان گفت:حضرت امام (ره) را بر زمین گذاشتم چند ثانیه آقا به من نگاه کرد. اما من دست خودم نبود. برای این که حفاظت درست انجام شود ایشان را بغل کردم.به گزارش دولت بهار به نقل از فارس، حمیدرضا نقاشیان از 5 بهمن 1357 مسئولیت حفاظت حضرت امام خمینی (ره) را برعهده داشت تا 15 اردیبهشت ماه سال 58، پس از شهادت آیت الله مطهری امام به ایشان دستور داد که در جای دیگر فعالیت کند و برای حفاظت از جان متفکران انقلاب تدبیر کنند. همزمان با سالروز عروج حضرت امام خمینی(ره) از خاطرات ایشان درباره حفاظت از جان امام (ره) در آن سالها را مرور می کنیم. نقاشیان در خلال صحبت هایش به این مهم اشاره می کرد که وقتی پای حفاظت از جان امام (ره) در میان بود اصلا هیچ چیز برایمان اهمیت نداشت حتی جان خودمان. نقاشیان در گفت و گو با خبرگزاری فارس درباره پیشنهاد حفاظت از جان امام گفت: از 5 بهمن پیشنهاد شد مقر امام مدرسه رفاه تعیین شد و بحث حفاظت مطرح شد اگر شهربانی یا ساواک مانع حضور شد یک مفری را تعبیه کنیم . یک حفاظتی باید صورت بگیرد. مرحوم شهید بهشتی از پیروان مجاهدین خلق استفاده کرد. این جنبش تفاوتی با بچه های سازمان مجاهدین داشت که توسط نیروهای تکنوکرات و بروکرات لطف الله میثمی و اصغر سیدجوادی اداره می شد با ایک چنین بینشی آقای بهشتی می خواستند یک فاصله و نقار بین بچه های سازمان شکل بگیرد آْن هایی که تفکر دینی نداشتند ایجاد شود. بین مرحوم بهشتی مطرحی و منتظری نقار پیش آمد. آقای مطهری این تصمیم را قبول نداشتند . کار عبثی است محافظ امام به دست این گروه . نگرانی و اعتراض مرحوم مطهری به آقای بهشتی رسید یک تصمیم مکمل گرفتند از آقای شهید بروجردی که مسئولیت عملیاتی گروه صف را داشتند خواستند تا حفاظت از امام را در ساختمان به عهده بگیرند . من همکاری خوبی با مجموعه صف داشتیم . آقای شهید بروجردی حفاظت امام را به من سپردند.   وی ادامه داد: 17 نفر بودیم که از 5 بهمن در رفاه مستقر شدیم رفت و آمدها کنترل می کردیم. ما امام را در مدرسه رفاه بعد از فرودگاه و رفتن به منزل یکی از دوستانشان تحویل گرفتیم، گفتم خواهش می کنم روی صندلی یک ده دقیقه برای این بچه ها بکنید که آرامش ایجاد کنیم . از صبح که بهشت زهرا بودید اضطراب زیادی وجود بچه ها را گرفته است. آقا همان زمان پذیرفتند. تشکر کردند و امید دادند که ما چه شرایطی راخواهیم داشت. بعد هم رفتیم اتاقی که آماده کردیم. ساعت حدود 11 شب آقایان منتظری و مطهری آمدند و مرا صدا کردند گفتند ما به این کادر مدرسه اعتماد نداریم. باید حضرت امام را ببینیم . گفتم حضرت امام تازه برای استراحت رفتند گفتند واجب است من تا در کلاس را باز کردم آقا فرمودند اتفاقی افتاده گفتم آقایان قصد دارند شما را ببینند. ایشان گفتند اشکالی ندارد . رختخواب را جمع کردیم و آقای مطهری گفتند ما صبح اول وقت شما را می بریم مدرسه علوی را آماده کردیم زیرا حفاظت آنجا به دست نیروهای خودمان (موتلفه) است. ایشان یک کلمه دراین باره صحبت نکردند و پذیرفتند اگر شبهه ای در بحث امنیت وجود داردباید تمکین کنند. حضرت امام را بغل کردم نقاشیان درباره حرکت امام به سمت قم گفت: اواخر اسفندماه وقتی به سمت قم می رفتیم ، برنامه اینگونه بود که آیات عظام از جمله آقای گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی در جاده قدیم قدم در مسجد امام حسن بیایند و از حضرت امام استقبال کنند، با اتومبیل به سمت قم حرکت کردیم یک کیلومتر مانده به مسجد اتومبیل نتوانست حرکت کند و موتور اتومبیل سوخت. تنها تدبیر من این بود از ماشین پیاده شدم به بچه های پشت سر گفتم بیایند دور ماشین حافظت تامین شود و دنبال ماشین پرقدرت بودم از دور یک آمبولانس دیدم سریع آمبولانس را آوردم کنار ماشین حضرت امام ، ایشان را سوار ماشین آمبولانس کردیم و راه افتادیم. جلوی در مسجد امام حسن عسگری رسیدیم برای پیاده شدن امام و رساندن ایشان به مسجد کار طاقت فرسا و عجیبی بود ، زنجیر درست کردیم حضرت امام را پیاده کردیم بیش از 7 قدم نتوانستیم جمعیت را کنترل کنیم . بعد دیگر نتوانستیم کنترل کنیم. امام عمامه و عبایشان رفت. در آن لحظه نفهمیدم چه کار کردم، امام را بغل کردم و جمعیت را هول دادم و امام را در همان وضعیت به مسجد رساندم در حیاط مسجد را بستم. وقتی امام را گذاشتم زمین چند ثانیه آقا به من نگاه کرد. اما من دست خودم نبود. برای این که حفاظت درست انجام شود ایشان را بغل کردم.  امام (ره) متوجه جراحت و خونریزی دستم شد سرتیم حفاظت امام خمینی (ره) درباره دیدارهای امام توضیح داد: در قم حضرت امام به یک مدرسه ای به نام حکیم نظامی برای سخنرانی دعوت شدند، برای این که بتوانم حضرت امام را راحت تر ببرم و مشکلی پیش نیاید روز قبل شناسایی کردم و نقشه ای کشیدم که بتوانم پیش زمینه داشته باشم. بابچه های حفاظت هم مسیر مردم را تعریف کردیم. روز سخنرانی آمدیم در خیابان که آمدیم مردم متوجه شدند و به سمت ماشین آمدند و ما به سختی خودمان رساندیم به در پشتی مدرسه زیرا قصد داشتیم از پشت وارد مدرسه شویم، یکی از بچه ها مامور بود که تا رسیدیم در را بازکند. وی ادامه داد: ازدحام جمعیت به قدری در کوچه زیاد شد که من مجبور شدم از ماشین پیاده شوم و با مردم صحبت کنیم و بچه ها دستشان را زنجیر کنند تا اتومبیل برسد به در مدرسه، امام را از درسمت چپ خارج کردیم مردم ریختند که با حضرت امام داخل بشوند یا دستی به عبای امام برسانند ما حضرت را که فرستادیم در را محکم بستم. دست من آنجا شکست و جراحت برداشت. بچه ها آمدند مردم را از جلوی پله ها عقب بردند و حضرت امام را رساندیم به مدرسه. اما حضرت امام پشت در ایستاده بودند و به جایگاه نرفته بودند منتظر بودند که من بیام. وقتی وارد شدم نگاه کردند و گفتند دستت چی شده؟ من آنجا نگاه کردم دیدم دستم شکسته و خون می آید. خونی شدن دست من امام را متوجه کرد.


جمعه ، ۱۴خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.dolatebahar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن