واضح آرشیو وب فارسی: ایران راوی: به یاد دارم حدود بیست و چند سال قبل، کار کردن در کارگاه ها خیلی سخت بود. آن ها حاضر نبودند ما را به عنوان طرح کاد یا کارورزی امروز قبول کنند تا ور دست شان باشیم و یه کار ساده ای از ایشان یاد بگیریم. چرا که مأمور بیمه مانند چشم غیب رسیده، آمار افراد را می گرفت و مستوجب جریمه بیمه می شدند. در ایران هیچ هنجاری بدون جریمه گرفتن و وارد کردن فشار بر زندگی روزمره مردم شکل نگرفته است. طوری فنون جریمه اجرا می شود که انگار مردم عادی و ساده ی کارگاه ها مانند فوتبالیست ها و صاحبان سرمایه های کلان سودهای آن چنان می گیرند. بالاخره با این سودا ها قانون کار و اجرای آن در کارگاه ها و کارخانه های کشور تقریباً رسمیت یافت. اما بعد چه شد؟ در این مدتی که رخوت بر تفکر اقتصادی کشور غالب بود و به جای اقتصاد، معلوم نبود چه کاری انجام می شود، وضع طبقات پایین و نیروهای انسانی جدید روز به روز بدتر می شد، چرا که فرصت های شغلی “تولید” یکی یکی از بین می رفتند. تجارب و مهارت های جدید دانشگاهی هم می ماندند در ویترین تا مگر کسی پیدا کند از این دست چین آدم های بیکار یکی انتخاب کند و آن را از سایر بیکاران سوا کند، نپسندید تعویض کند و به این صورت جوانان کشور تبدیل شدند به انسان های سرگردان در آرزوی کار و زندگی؛ تا این که امروز همه ی این ها در مشکل ازدواج خود را نشان می دهد؛ شدیم کشوری با جوانان مجرد سن بالا! اما فقط این نیست؛ مشکل دیگر که ناشی از تولید جمعیت انبوه بیکاران بود، دست چین کردن شرکت ها و موسسات از این افراد برای کارهای کم مزد و التبه کم درآمد خود بود. امروز تعدادی از جوانان در مشاغلی کار می کنند که درآمدهای اندکی شامل آن ها می شود. اگر در گذشته بهانه این بود که چند مغازه ی ساده و یا کار کوچک که درآمد کمی دارد نمی تواند مزد خوبی بدهد، امروز دیگر این قاعده در بازار رشد پیدا کرده و جوان های بسیاری با درآمد کم دیده می شوند. اما درآمد کم، در مقابل کار تمام وقت، می تواند انسان را پیر، فرسوده و افسرده کند. البته حل کردن قضیه بیمه، رسید درآمد و … در این همه سال آموزشی بود که از اقتصاد کلان به رده های کوچک نیز سرایت کرده است. به هیچ وجه نمی توان پیگیر چشم ناظر بیمه و تأمین اجتماعی بود، چرا که در این همه سال سرگرم رتق و فتق مدیریت های متنوع بوده است. آری در این کشمکش، افراد با جانی که نیازمند درآمد حداقلی است، به خاطر بیکاری و سرگردانی، مجبور شدند به کم ترین هزینه که تقریبا برابر با هزینه ایاب و ذهاب او است کار کنند تا مگر داغ بیکاری بر پیشانی شان ننشیند. اما نداشتن درآمد در قبال کار طبیعی است وجود خود انسان را فرسوده، خسته و ناتوان کند، چرا که هیچ انرژی و قدرتی در برابر کار به دست وی نمی آید. با افول وضعیت اقتصاد در سالهای گذشته و عرف شدن درآمدهای کم، دیگر دیدن این چهره های خسته، دوداندود و “مجبور” به امری عادی تبدیل شده است. باید به این بیندیشیم که مبادله یا ارتباط با انسان هایی که حتی نیمی از حداقل دستمزد را نمی گیرند، از سوی اقتصاد دانان، کارفرمایان، مودیان بیمه یا خریداران خدمات، چگونه امری است؟ آیا چهره های خسته این جوانان که همه به دنبال شنیدن آمار ازدواج و خوشبختی شان هستند، در جامعه دیده می شوند؟ ۴۷۴۷
پنجشنبه ، ۱۳خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران راوی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]