تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833328442
ادب جهان - زنان خاطرات منند
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: ادب جهان - زنان خاطرات منند
ادب جهان - زنان خاطرات منند
ترجمه: آرش فرحزاد: اليف شفق را بيشك ميتوان همرديف اورهان پاموك دانست، اگر در تمام جهان اينگونه نباشد در تركيه بيشك اينگونه است. در سال 2006 شفق كتابي نوشت با نام «حرامزاده استانبول»، كتابي كه در همان سال در تركيه پرفروش شد اما دردسرهاي قضايي فراواني براي شفق به وجود آورد. شفق طبق ماده 301 نظام قضايي تركيه متهم به بيحرمتي به تركها شد. ماجرا به يكي از شخصيتهاي كتاب بازميگشت كه كشتار ارامنه در جنگ جهاني اول را نسلكشي و تركها را مقصر دانسته بود. يعني مشابه همان اتفاقي كه براي پاموك افتاد و پرونده شفق نيز مانند پرونده پاموك، به خاطر محافظهكاري تركها و نشان دادن خود در مقام كشوري كه به آزادي بيان احترام ميگذارد، مختومه اعلام شد. شفق حرفهِ نويسندگي خود را از سال 1998 آغاز كرده و چندي است كه كتابهاي خود را به زبان انگليسي و گاه آلماني (همسر شفق آلماني است) مينويسد. اليف بيش از 10 اثر داستاني در پرونده خود دارد و از همان كتاب اول موفق به كسب جوايز متعددي شده است كه مهمتريناش جايزهِ اتحاديه نويسندگان تركيه در سال 2000 بوده است.
شما كجا متولد شديد و چهزماني و چگونه براي زندگي به آمريكا آمديد؟
سال 1971 در استراسبورگ فرانسه به دنيا آمدم. تمام دوران كودكي و جوانيام را در شهرها و كشورهاي مختلفي مثل مادريد در اسپانيا، امان در اردن و كلن در آلمان سپري كردم. در دهه 30 براي زندگي به آمريكا آمدم. ابتدا در بوستون ساكن شدم و سپس به ميشيگان و آريزونا نقل مكان كردم. مهاجر نيستم اما تمام زندگيام مثل يك خانه بهدوش در حال نقل مكان بودم.
شما در رمان خود توجه زيادي به دو شهر استانبول در تركيه و تاكسون در آريزونا داشتيد. فكر ميكنيد چشمگيرترين تفاوت ميان اين دو شهر چيست؟ و همچنين چه اشتراكاتي ميان آنها به چشم ميخورد؟
من هم مثل مايلز (يكي از شخصيتهاي كتاب) در فلوريدا رشد كردم و در آلاباما هم به مدرسه شبانهروزي ميرفتم. موقعيت فيزيكي آلاسكا شباهت خيلي زيادي به مدرسه شبانهروزيام دارد. در كل ميتوان اين كتاب را يك اتوبيوگرافي از خودم به شمار آورد. اما بسياري از حقايق زندگيام در آن آورده نشده است.
انگيزه نگارش اين رمان چه بود؟
در حال حاضر من بيشتر زمانم را در دو شهر استانبول و تاكسون ميگذرانم. اگر بخواهم تاكسون را با استانبول مقايسه كنم بايد بگويم تاكسون شهري آرام و بسيار منظم است. اما علاقه به بيابان بود كه من را جذب كرد تا در اين شهر زندگي كنم. بيابان و تاكسون هر دو بسيار آرامند در صورتي كه استانبول كاملا متفاوت است. شهري بدون آرامش با جمعيتي 10ميليون نفري. برخي اوقات كه شلوغي استانبول كلافهام ميكند به تاكسون فرار ميكنم و بعضي وقتها هم وقتي به اندازه كافي از آرامش تاكسون بهره بردم دوست دارم به استانبول برگردم. به هر دوي آنها نياز دارم.
رمان شما خوانندگانتان را در مقابل فرهنگهاي تركي و ارمني و نيز مشكلات و كاستيهاي خاص خودشان قرار ميدهد. كدام تجربه شخصي شما را ترغيب كرد تا پرترهاي از اين دو فرهنگ به نگارش در آوريد؟
من فرزند يك ديپلمات ترك هستم. مادرم من را بزرگ كرد و زماني كه 10، 11 ساله بودم او هم ديپلمات شد. وقتي در مادريد بوديم تروريستهاي ارمني ديپلماتهاي ترك را در آنجا ميكشتند. آشنايي اوليه من با فرهنگ و هويت ارمني بسيار منفي بود. هيچ توجيهي نميتواند اقدامات تروريستها را قانوني و پذيرفته شده جلوه دهد. اما زماني كه مشغول مطالعه، تفكر و جمعآوري داستان زندگي واقعي مردم بودم موقعيت من به عنوان نويسنده و روشنفكر به نقطهاي هدايتم كرد كه با تراژدي 1915 روبهرو شدم و باعث شد تا در افكارم نسبت به ارامنه تجديدنظر كنم.
كمي در مورد ساختار غيرمعمول و غيرمتداول كتاب بگوييد.
تا قبل از يازده سپتامبر 2001 به مدت 18 ماه روي اين كتاب كار ميكردم اما تلاشم موفقيتهاي محدودي داشت. در روزهاي پس از يازده سپتامبر در آپارتمانم در شيكاگو تنها بودم و اخبار و گزارشهاي شبكههاي تلويزيوني را ميديدم. افرادي كه با آنها مصاحبه ميشد ميگفتند اين حادثه نقطه عطفي در زندگيشان بوده است. حالا ديگر همه ميدانيم كه مناسبات حاكم بر جهان قبل از يازده سپتامبر چگونه بود و پس از آن تا چه اندازه اين مناسبات تغيير كرد.
در بسياري از موارد اين حادثه مبناي تاريخ و زمان شده است. پيش از آن تاريخ مسيحي به قبل و بعد از تولد مسيح تقسيم ميشد و حال به قبل و بعد از حادثه 11 سپتامبر. همينطور تاريخ اسلام. با نگاهي دوباره به مهمترين اتفاق تاريخمان ميبينيم كه اين تاريخ آن چيزي كه بوديم را به آن چيزي كه امروز هستيم تبديل كرده است. به همين دليل خواستم نگاه خودمان به زمان را در رمانم منعكس كنم. در آلاسكا هم مطمئنا لحظهاي هست كه زندگي ساكنان آنجا و نگرششان به جهان را تغيير داده است. ميخواستم اهميت آن لحظه ساختار مركزي رمانم را شكل دهد.
زندگي خانوادههاي كارانجي و چاخماخچيان برگرفته از واقعيت است. ميخواهم كمي در مورد تاثير زندگي خودتان در شكلگيري كاراكترهاي اين دو خانواده و ارتباطشان صحبت كنيد.
من بدون اينكه پدرم را ببينم بزرگ شدم و در تمام طول زندگيام پدر نداشتم. از اين نظر شباهتهايي وجود دارد. عنواني كه در ابتدا ميخواستم براي اين رمان انتخاب كنم «بابا و حرامزاده» بود. بابا در تركي به معني پدر است.
ميخواستم غيبت پدر را مورد توجه قرار دهم. همچنين من به عنوان يك كودك توسط زنان احاطه شده بودم:
مادربزرگ، خالهها، عمهها، همسايهها و ... موجوداتي معمولي و گاهي اوقات نادان كه البته روح قوي و زيبايي داشتند. تمام اين نكات در كتاب منعكس شده است. در مورد خانواده چاخماخچيان از دوستان آمريكاييام در آمريكا و تركيه الهام گرفتهام. زمانيكه در حال نگارش اين رمان بودم اين فرصت را داشتم تا با زنان ارمني زيادي صحبت كنم. در خانههايشان را به روي من ميگشودند و بسيار خوشحالم كه داستان زندگيشان را با من در ميان گذاشتند.
با اينكه در اين رمان نمادهاي فرهنگ همگاني آمريكايي به فراواني ديده ميشود اما شما تنها جانيكش را به عنوان موزيسين مورد علاقه آسيا (يكي از شخصيتهاي رمان) معرفي كرديد. چرا؟
قبل از هرچيز به اين دليل كه خودم هم علاقه بسيار زيادي به جانيكش دارم. موسيقي هميشه جزء اصلي داستان من است. دليل اصلي آن هم اين است كه نگارش يك داستان براي من مثل ساختن يك آهنگ است. در تمام رمانهايم موسيقي نقشي بسيار مهم دارد. از نظر من هر داستان موسيقي خود را هم به همراه دارد و زماني كه خواننده داستان را ميخواند آهنگش را هم ميشنود.
در رمان شما كاراكترهاي خانم در موقعيتهاي كاملا متفاوت قرار دارد: مسلمان، اعضاي يك جامعه سكولار، تبعيديهاي خارجي، زنان رانده شده از اجتماع، زنان آمريكايي كه وارد خانوادههاي بيگانه شدهاند، خواهران، دختران، همسران، عاشقان و دوستان. چه تفاوتي ميان نقش زنان در ديروز و امروز استانبول به چشم ميخورد؟
در اين كتاب زنان نقشي بسيار مهم ايفا ميكنند. هم زنان ارمني و هم ترك. من اعتقاد دارم ارتباط زنان در گذشته كاملا متفاوت از ارتباط مردان بوده است. كشور من كشوري است كه دچار فراموشي و ضعف حافظه همگاني است. اما اگر خاطراتي هم از گذشته در ذهنمان مانده باشد آن را مديون زنان هستيم. زنان ميراث خود را نسل به نسل منتقل كردهاند. حال چه از طريق دستور پخت يك نوع غذا، آوازها، لالاييخواندنها و قصهها، تمام اينها چيزهاي معمولي و پيش پا افتاده به نظر ميرسند اما در زندگي روزمره جواهراتي گرانبها هستند. من در اين رمان با مسائل و چالشهاي بزرگ سياسي پيشرو نبودم بلكه به دنبال كشف اجزا و عوامل ساده و پايهاي زندگي روزمره زنان ارمني و ترك بودم كه اشتراكات زيادي هم با هم دارند.
با اينكه شما هم به زبان تركي مينويسيد و هم انگليسي اما رمان «حرامزاده استانبول» را به زبان انگليسي نوشتيد، اول دليل آن را ميخواهم بدانم و بعد اينكه آيا نوشتن به هر زبان پروسهاي متفاوت است؟ زماني كه به يك زبان مينويسيد تصور ميكنيد براي مخاطبان متفاوتي مينويسيد و يا اينكه تنها از فرهنگ لغات متفاوتي استفاده ميكنيد؟
هر زبان پيچيدگيها و ريتم خودش را دارد. به عنوان يك نويسنده زماني كه اين نكته را متوجه شدم مجذوب آن شدم.
اين يك چالش نه صرفا مربوط به زبان بلكه چالش وجودي است. زماني كه شما به زبان ديگري مينويسيد ابتدا بايد لحن كتابي و ادبي خود را بازيابي كنيد، كه البته با خط زدنها و چركنويسيهاي فراوان شروع ميشود. با وجود اين دشواريها از ارتباط و رفت و آمد دائم ميان زبانها بسيار لذت ميبرم. به اين دليل كه زبان به عنوان يك حس انتزاعي مرا مجذوب ميكند.
درست مثل مراسم رازگونه يهوديان. من زبان را به عنوان يك آلت و ابزار نميبينيم كه خودم بالاي سر آن باشم. هر زبان از نظر من يك سرزمين متفاوت است كه ميخواهم در چمنزارها، پرتگاهها، كوهستانها و نقاط ديدنياش سير كنم. زبان جديد موجوديت جديدي در اختيارتان قرار ميدهد. زماني كه از يك زبان به زبان ديگر ميرويد فرد متفاوتي ميشويد. زنان ترك بسيار زيادي را ميشناسم كه از كودكي با دو زبان بزرگ شدهاند. براي آنها غيرممكن است كه بتوانند تحت هيچ شرايطي جملاتي زشت به زبان آورند.
به اين دليل كه در فرهنگ تركي پذيرفته و متداول نيست كه زنان جملات زشت و ناسزا به زبان آورند. اما وقتي ميبينيم كه به زبان انگليسي صحبت ميكنند به راحتي و بدون احتياط ناسزا ميگويند. به اين دليل كه از نظر آنها ناسزا گفتن زنان در زبان انگليسي پذيرفته شده و در زبان تركي نه.
بيشتر دوست داريد به عنوان نويسندهاي ترك شناخته شويد يا نويسندهاي آمريكايي؟ كداميك دشوارتر است؟
اين دو كاملا با هم تفاوت دارند. من نويسنده بسيار شناختهشدهاي در تركيه هستم. چهار سال پيش وقتي به آمريكا آمدم در تركيه كاملا شناخته شده بودم. اما در يك روز به فردي معمولي تبديل شدم. اگر شما نقاش باشيد ميتوانيد زماني كه از كشوري به كشور ديگر ميرويد نقاشيهايتان را هم ببريد. اگر موزيسين باشيد آهنگهايتان را ميتوانيد ببرد و يا اگر مستندساز باشيد فيلمهاي مستندتان را. اما زماني كه نويسنده رمان هستيد و هيچ كدام از رمانهايتان هم به زبان انگليسي ترجمه نشده (در آن زمان چنين شرايطي داشتم) به معناي واقعي كلمه هيچ كسي نيستيد. من اين را دوست داشتم.
در تركيه بسيار معروف بودم، در اين كشور نويسندهها در مركز توجه عموم قرار دارند. براي اينكه بخواهم به انگليسي بنويسم بايد از صفر شروع ميكردم اين هم مرا خوشحال ميكرد و هم ميترساند. اين دو كشور تفاوتهاي بسيار زيادي با هم دارند. در تركيه ادبيات و نويسندگي كاملا سياسي است و نويسندگان در معرض توجه عموم قرار دارند. در تركيه بيش از آنكه به نوشتهها و شخصيتهاي پرداخته شده توسط نويسنده توجه شود به خود نويسنده توجه ميشود. اما در آمريكا اين حاصل كار شما است كه مورد توجه قرار ميگيرد و اين را ميپسندم.
عشق شما به استانبول در تمام صفحات اين كتاب به خوبي نمايان است. ولي زمان زيادي را براي توصيف شهر تاكسون در آمريكا صرف نكرديد. دليل آن هم ميتواند اقامت نهچندان زياد شما در اين شهر باشد. در كداميك از شهرهاي ديگر آمريكا زندگي كرديد و آيا هيچ كدام آنها به اندازه استانبول توانسته علاقه شما را جلب كند؟
براي معرفي، نقد و بحث در مورد نوشتههايم به دانشگاهها و كتابفروشيهاي زيادي در شهرهاي مختلف آمريكا ميرفتم. يك سال در بوستون زندگي كردم، سپس به ميشيگان رفتم و پس از دريافت پيشنهادي از دانشگاه آريزونا به سمت جنوب نقل مكان كردم. از مسافرت كردن در آمريكا و ديدن لايهها و قشرهاي مختلف مردم و طبيعت اين كشور لذت ميبرم. شيفته نيويورك شدهام و شباهتهايي هم ميان نيويورك و استانبول ديدم. به نظر من نيويورك بيشتر شبيه استانبول است تا آريزونا و غرب ميانه آمريكا.
دوست داريد هنگامي كه خوانندگان ارمني و ترك اين رمان را ميخوانند چه ديدگاهها و نگرشهاي تازهاي نسبت به گذشته و حال خود از اين رمان پيدا كنند؟ دوست داريد خوانندگان آمريكايي چه دركي از اين رمان داشته باشند؟
فكر ميكنم ما تركها نياز داريم كه بر فراموشي و ضعف حافظه خود غلبه كرده و يك حس پيوستگي و دوام در زمان و تاريخ خود ايجادكنيم.
در آينده بودن ما را بسيار فعال و پويا كرده است اما بهطور همزمان پخته و باتجربه نيستيم چون نميتوانيم باشيم. چه در اجتماع و چه بهطور انفرادي، اگر از گذشته خود درس نگيريم و با گذشته در ارتباط نباشيم اين اتفاق نخواهد افتاد. جماعت پراكنده ارمنيها از نظر من ميتواند بسيار گذشتهگرا و وابسته به خاطرات و نوستالژي باشد. زماني كه با يك جوان ارمني 18، 19 ساله ديدار ميكنم حس ميكنم با فردي ديدار كردهام كه خاطرات كهنه و زيادي دارد، چيزي كه بايد مادربزرگش داشته باشد. بيش از حد درگذشته بودن نگاه فرد را تيره و كدر ميكند. در نهايت اميدوارم ما تركها بتوانيم به خاطر بياوريم و ارامنه بتوانند فراموش كنند.
چه كتابها و نويسندگاني در زندگي شما تاثير گذاشتهاند؟
خيلي زياد هستند. من هميشه ليست كتابهاي گلچينشدهام را همراه دارم. در ادبيات روسي ميتوانم به داستايفسكي اشاره كنم. صداهاي غمناك و افسرده ادبيات اروپا مثل ميشل تورنيه، هنري موليش و البته ويرجينيا وولف و سپس صداهاي متفاوت و متنوع ادبيات آمريكا از قبيل جويس كارول اوتس، پل استر و توني مورسيون. به اين ليست بلندبالا بايد علاقه خودم به صوفيگري را هم اضافه كنم. مطالعات زيادي در مورد تصوف و عرفان يهودي و اسلامي انجام ميدهم. بهعنوان يك عالم سياسي كتابهاي فلسفه سياسي هم مورد علاقهام است به خصوص اسپينوزا و دليوز.
در حال حاضر چه كاري ميكنيد؟
تازه بچهدار شدم و بيشتر وقتم را با دختر كوچكم ميگذرانم. البته بهطور همزمان در حال نگارش نمايشنامهاي در مورد قتلهاي ناموسي هستم. ميخواهم از تلويزيون به عنوان بزرگترين رسانه براي مواجهه با معضل قتلهاي ناموسي و تبعيض جنسي استفاده كنم.
دوشنبه 27 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 573]
-
گوناگون
پربازدیدترینها