واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: نگاهى به فيلم «زنها فرشتهاند»زوج مرفه كه از سطح يكتيپ معمولى فراتر نمىروند
فرهنگ و انديشه،اميررضا نورىپرتو- فيلم زنها فرشتهاند كه اكنون بر پرده سينماهاست و پرفروشترين فيلم اكران نيمه دوم بهار لقب گرفته، جديدترين محصول دفتر سينمايى پويا فيلم است كه در زمينه توليد و نمايش آثار عامهپسند در اين سالها براى خود اسم و رسمى به هم زده است. حسين فرحبخش و عبدالله عليخانى در نزديك به بيست سالى كه با يكديگر در تهيه فيلم همكارى كردهاند، همواره با سليقههاى روز تماشاگران پيش رفتهاند. زمانى كه در سالهاى ابتداى دهه هفتاد توليد فيلمهاى حادثه اى با مضمون قاچاق مواد مخدر رواج پيدا كرد، اين دو تهيه كننده حرفه اى و موقعيت شناس پرفروشترين فيلمها را حول اين موضوع ساختند و روانه بازار كردند. البته اين آثار از لحاظ ساختارى هيچ حرفى براى گفتن نداشتند و خط داستانى شان به يكديگر شبيه بود. با اقبال موضوعهاى جوان پسند در سالهاى انتهايى دهه هفتاد باز هم اين دفتر فيلمسازى سعى كرد از موج به وجود آمده عقب نماند و با بهره گيرى از ستارههاى گيشه پسند و داستانهاى به ظاهر خوش رنگ و لعاب در جدول فروش يكه تازى مىكرد كه از مشهورترين اين فيلمها مىتوان به آواز قو (سعيد اسدي، 1380)، شبهاى تهران(داريوش فرهنگ، 1380) و عطش (محمد حسين فرحبخش، 1382) اشاره كرد. پس از موفقيت تجارى و غيرمنتظره فيلم كما (آرش معيريان، 1383)، عليخانى و فرحبخش ساخت فيلمهاى كمدى را در دستور كار خود قرار دادند و ضعيفترين آثار توليدى دفتر خود و سهل انگارانهترين فيلمهاى ژانر سينماى كمدى ايران را در طول يك دهه اخير توليد كردند.
اين فيلمها همگى مشكلات زياد و آشكارى در فيلمنامه داشتند و حتى برخى از آنها كپى نازلى از فيلمفارسىهاى مشهور قبل از انقلاب بودند و با اينكه در گيشه شكست نخوردند اما از ميانههاى زمان اكران شان با ريزش مخاطب روبرو شدند. از نمونههاى دم دستى اين آثار مىتوان به فيلم كلاغ پر اشاره كرد كه شهرام شاه حسينى (كارگردان فيلم زنها فرشتهاند) به عنوان اولين تجربه بلند كارگردانى خود مقابل دوربين برد و يك كپى نعل به نعل و آشكار از آتش بس (تهمينه ميلاني، 1385) بود; در حالى كه فيلم پرفروش تهمينه ميلانى نيز از جنبه هنرى و سينمايى حرفى براى گفتن نداشت. زنها فرشتهاند به عنوان جديدترين توليد دفتر فرحبخش و عليخانى در راستاى ديدگاه جذب مخاطب در ابعاد وسيع و با درنظر گرفتن سطح سليقه عامه بينندگان ساخته شده و از همان اول تكليف خود را با مخاطبش روشن مىكند و داعيه فرهنگى بودن هم ندارد.
در زنها فرشتهاند، تماشاگر با مجموعهاى از كاراكترها روبروست كه تكليفشان در فيلمنامه چندان مشخص نشده است. در واقع واكنشها و عملكردهاى برخى از آنها نمىتواند پذيرفتنى باشد و حضور برخى ديگر در درام اثر به كل بدون منطق و سوال برانگيز به نظر مىرسد. زوج مرفه داستان، فرهاد (امين حيايي) و ليلا (مهتاب كرامتي)، قهرمانان داستان هستند اما در طول فيلم، از ابتدا تا انتها، از سطح يك تيپ معمولى و آشنا فراتر نمىروند. فرهاد يك مرد هوسران و فرصتطلب است كه تنها قرار است به كمك چهره و پرسوناى آشنا و محبوب امين حيايى بيننده را به خود جلب كند و ليلا نيز در حد و اندازههاى يك زن احساساتى و عاشق پيشه باقى مىماند و تمايل بچگانه او به همسرش پس از آشكار شدن خيانت فرهاد بيشتر از آن كه احساسات تماشاگر را برانگيزد، سبب متعجب شدن او مىشود. اين ادعا كه با ساخت يك كمدى رمانتيك شيك و خوش آب و رنگ كه بتواند براى لحظههايى تماشاگر را به خنده وا دارد، بتوانيم بر عملكرد بدون حساب كاراكترها و يا ضعف در شخصيت پردازى و منطق روايى سرپوش بگذاريم، اشتباه بزرگى است كه سازندگان بسيارى از فيلمهاى كمدى ايرانى در اين سالها مرتكب آن شدهاند و نتيجه اش هم همين عمده آثار ضعيفى است كه به شكلى پيوسته بر پرده سينماها مىروند و ديگر حتى نمىتوانند دل عامه تماشاگران را هم به دست آورند. در همان ابتداى فيلم تمام شخصيتهاى اصلى در روايتهاى كوچك و موازى به تماشاگر معرفى مىشوند، اما با پيشرفت داستان به نظر مىرسد برخى از آنها مىتوانستند از فيلمنامه حذف شوند و يا در نگاهى خوشبينانه كاراكتر فرعى ديگرى كه بتواند نقشى بهتر در داستان داشته باشد، جايشان را بگيرد. مريم (لادن طباطبائي) يكى از دوستان ليلاست كه به جز وكالت مىتوانست هر شغل ديگرى هم داشته باشد و نقشهاى كه او به همراه ليلا براى تنبيه فرهاد پايهريزى مىكند، شايد تنها كارى است كه از اين شخصيت در كل فيلم مىبينيم.
ضمن اينكه در اجراى اين نقشه او كار خاصى انجام نمىدهد و در عمل در حاشيه و تنها به مانند يك نظاره گر خاموش عمل مىكند. اين مشكل در مورد كاراكتر مرجان (مريم سلطاني) مشهودتر است. مرجان هم كه يكى ديگر از دوستان ليلا مىباشد، تنها براى تزئين و شلوغ شدن برخى سكانسها استفاده شده و حضور او هيچ تاثيرى بر روند داستان ندارد. در بين آشنايان ليلا، شايد كاراكتر سيمين (ليلا اوتادي) را بتوان شخصيتى موثر در منحنى حركتى فيلمنامه به حساب آورد.
در واقع فرهاد او را به عقد موقت خود در آورده و اوست كه در ابتداى فيلم ليلا و ديگر دوستان را به سفر كيش مىفرستد كه بتواند با همسرش تنها باشد و به اين شكل گره افكنى فيلمنامه را كه كشف اين ارتباط پنهانى از سوى ليلا است، رقم بزند. سكانس حضور ناگهانى ليلا در خانه مىتوانست بهتر از آنچه باشد كه در فيلمنامه بوده و در فيلم به تصوير كشيده شده. اينكه ليلا از ليوان ماتيكى و زنگ تلفن همراه سيمين، حضور او را در خانه اش كشف مىكند، نزديكترين و كليشهاىترين تمهيدى است كه مىتوانست به ذهن هر كسى خطور كند. ضمن اينكه اصرار فيلمنامه نويس (قربان محمدپور) و كارگردان براى به طنز كشاندن اين سكانس نتوانسته از آن آشنازدايى كند. كاراكتر سيمين در اين مثلث عشقى مىتوانست نقش جذاب و دراماتيكى داشته باشد، ولى سازندگان زنها فرشتهاند، اين شخصيت را خيلى زود از گردونه مناسبات فيلم خارج مىكنند. سيمين در همان سكانس چنان معرفى مىشود كه گويى تنها براى تصاحب همان سوئيچ اتومبيل صفر كيلومتر وارد زندگى آن دو شده و در واقع بر خلاف داعيه به ظاهر فمينيستى نويسنده و كارگردان فيلم، جايگاه او از يك زن امروزى و مدرن تا مقام يك شارلاتان پايين آمده است. كشمكشهاى ميان ليلا و فرهاد، پس از افشاى اين ارتباط پنهاني، مىتوانست محرك خوبى براى پيشبرد فيلم در مسير يك ملودرام جذاب و همه پسند باشد و در عين حال تزريق چاشنى طنز در جاهايى درست از اثر، اين پتانسيل را با خود داشت كه زنها فرشتهاند را به يك كمدى رمانتيك ماندگار تبديل كند. اما سهل انگارى در شخصيت پردازى و اجرا اين هدف را ناكام گذاشته است. ليلا در عمل تنها به جز غصه خوردن و منفعل بودن كارى از پيش نمىبرد و بازى مهتاب كرامتى به هيچ وجه با اين نقش همخوانى ندارد. حضور كاراكترى همانند رضا سليمى (محمدرضا شريفى نيا) در كنار فرهاد نيز يكى ديگر از همان بى سليقگىها در خلق شخصيت است. رضا همان نقشهاى مكمل شوخ طبع در فيلمهاى فارسى را به ياد مىآورد; با اين تفاوت كه در اينجا كاراكتر رضا نه نمك ماجراست و نه كمكى براى فرهاد در رسيدن به خواستههايش.
اصلا در طول فيلم هيچ گاه علت گنجاندن چنين شخصيتى براى بيننده باز نمىشود و هيچ نمودارى از زندگى و جزئيات شخصيتى او ترسيم نمىشود; گويا در نظر سازندگان اثر تنها هدف استفاده از تيپ محبوب شريفى نيا، بهره بردارى از حضور او در تابلوهاى تبليغاتى فيلم و جذب بيشتر مخاطب بوده است. آشنايى فرهاد با نازنين شكوهى (نيكى كريمي) نقطه عطف اول فيلمنامه است. پس از گذشت زمانى از شكل گيرى رابطه به ظاهر عاطفى ميان آن دو، كاراكتر نازنين چندان به دل نمىنشيند و جدا از اينكه تماشاگر با توجه به ذهنيات قبلىاش حدس مىزند بايد كاسهاى زير نيم كاسه او باشد، اين موضوع كه يك زن تنها به فكر تجارت است و از كودكى عاشق اتومبيل بوده و مرتب با فرهاد قهر و آشتى مىكند، نمىتواند براى بيننده به كاراكترى جذاب و نمايشى بدل شود. اين مشكل سبب مىشود كه ذهن بيننده درگير داستان نباشد و در اين بين نويسنده فيلمنامه هم كه گويا خود فهميده براى ادامه اين قصه و نشاندن بيننده بر صندلى حربه ديگرى در اختيار ندارد، خيلى زود دست خود را رو مىكند و تماشاگر مىفهمد حدساش درست بوده و آشنايى نازنين با فرهاد نقشهاى حساب شده از سوى ليلا و مريم است. در صورتى كه اگر نويسنده و كارگردان تا اين اندازه شيفته چنين پيچش دراماتيكى در داستان نبودند و آن را به عنوان يك غافلگيرى خوب براى گره گشايى نهايى نگه مىداشتند، مىتوانستند در خلال نزديكى فرهاد به نازنين اتفاقهايى جذاب با رعايت روابط على و معلولى خلق كنند و اين ارتباط را به مسيرى محكم و دراماتيك بكشاندند. در واقع تا زمان افشاى اين برنامه زنانه قضيه بين فرهاد و نازنين محدود شده به قهر و آشتىهاى نازنين با فرهاد و رفتن آنها به چند رستوران و كافى شاپ گران قيمت و رنگارنگ (راستى آن كافه اى كه محمود جهان در آن آواز خواند، چند بار ديگر در فيلمهاى اخير محصولات پويا فيلم تكرار شده و گويا قرار است كافههاى فيلمفارسىها را در ذهن بيننده تداعى كند) و يا هر از چند گاهى خودنمايىهاى بى حس و حال ليلا در برابر آنها به عنوان يك نيروى تهديد كننده و سايه افكن بر روند شكل گيرى اين ارتباط. پس از افشاى دوستى نازنين با ليلا و برملا شدن نقشه آنها، تماشاگر از شخصيت اصلى فيلم (فرهاد) جلو مىافتد و تا انتهاى داستان را حدس مىزند و اين براى يك فيلم يعنى از دست رفتن جذابيت روايي. از اينجا به بعد است كه فيلم بيشتر به دام كليشهها مىافتد و سعى مىكند با خلق موقعيتهاى تكرارى تماشاگر را بخنداند و بر صندلى سينما نگاه دارد تا كارگردان بتواند پايان مورد نظر خود را به تصوير بكشد.
استفاده از احمد پورمخبر در نقش مش رحيم يكى از همين استفادههاى نادرست است. متاسفانه از سالگذشته كه پرسوناى احمد پورمخبر در سريال ترش و شيرين (رضا عطاران) در ميان مردم محبوب شد، تهيه كنندگان به استفاده نا به جا از اين تيپكاراكتر دوست داشتنى روى آوردهاند. توفيق اجبارى (محمدحسين لطيفي) و مجنون ليلى (قاسم جعفري) از مصداقهاى اين مدعا هستند و گويا در دو سه فيلم در حال توليد نيز پورمخبر همان تيپ را بدون كم و كاست بازى كرده است. واكنشهاى خنده دار و مزه پرانىهاى پورمخبر در مراسم خواستگارى فرهاد از نازنين، رسيدن ناگهانى دكتر (همسر نازنين كه در حال جدايى از هم هستند) همزمان با انجام جلسه خواستگارى و فرار فرهاد از دست آن سگ نگهبان بخشى از همان اتفاقها و رويكردهاى سطحى و آشنا هستند. پايان فيلم جايى كه فرهاد به طمع دستيابى به ثروت نازنين سه دانگ خانه و نمايشگاه را به ليلا برمىگرداند و سپس با سوار شدن ليلا بر اتومبيل نازنين در خيابان مقابل محضر، دوستى ميان آن دو و پايان آرزوهاى فرهاد براى او (و نه تماشاگر) رو مىشود، نقطه اى تراژيك براى كاراكتر فرهاد مىباشد، ولى متاسفانه به دليل آنكه در طول فيلم براى جدى گرفته شدن شخصيتهاى اصلى تلاشى نشده است، بيننده آنچنان كه بايد به لذت حاصل از تماشاى سقوط مردى حريص و فرصت طلب و پيروزى آن گروه زنان (كاتارسيس در تراژدي) دست پيدا نمىكند. ضمن اينكه به رسم موعظه گرايىهاى معمول در سينما و تلويزيون مان، نازنين پس از برخورد با مردى همانند فرهاد، اعلام مىكند كه قدر زندگى خود را مىداند و از تصميم خود براى جدايى از همسرش منصرف شده است. پذيرفتن اين تحول شخصيتى و در كل احساس نزديكى با فيلم به همان اندازه دشوار و غير قابل تصور است كه اگر بخواهيم اجراى پاپ و به اصطلاح امروزى امين حيايى از ترانه محبوب و عامه پسند جواد يسارى را در تيتراژ پايانى فيلم، كارى جديد و نوآورانه ارزيابى كنيم! به نظر مىرسد شهرام شاه حسينى با ساخت دو فيلم كلاغ پر و زنها فرشتهاند، ديگر توانسته جاى پاى خود را در سينماى حرفه اى ايران سفت كند. او با چند فيلم كوتاهش نشان داده بود كه با در نظر گرفتن مناسبات حرفهاى سينما دغدغههاى فرمگرايى دارد و مىتواند حرفهايى تازه بزند. به نظر مىرسد ماندن او در سطحى نه چندان قابل قبول همانند زنها فرشتهاند (كه البته به مراتب قابل تحملتر از كلاغ پر است)، سبب به هدر رفتن استعداد او شود. گويا او در چند مصاحبه اخيرش اظهار كرده كه در سومين اثر سينمايى خود قرار است به ذهنيات و دغدغههايش نزديكتر شود. زنها فرشتهاند بيشتر از آنكه فيلم شهرام شاه حسينى باشد، فيلمى ديگرى است از دفتر پويا فيلم.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]