تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه مؤمن به برادر [دينى] خود تهمت بزند، ايمان در قلب او از ميان مى رود، همچنان كه نم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853536976




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نمی خواستم شرمنده حضرت زینب(س) شوم - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث


واضح آرشیو وب فارسی:وارث: عزت بیاری مادر شهید تازه تفحص شده سعید حیدری از دردانه اش برایمان روایت می کند. مادری که مفهوم انتظار را خوب می داند. او از مسافر تازه از سفر برگشته اش می گوید. از 30 سال بی خبری که به تلخی و سختی گذشت اما گذشت و حلاوت فدایی اسلام شدن فرزندش این 30 سال را برایش قابل تحمل نمود. آنچه در پی می آید حاصل همکلامی ما با عزت بیاری مادر شهید سعید حیدری است.وارث: عزت بیاری مادر شهید تازه تفحص شده سعید حیدری از دردانه اش برایمان روایت می کند. مادری که مفهوم انتظار را خوب می داند. او از مسافر تازه از سفر برگشته اش می گوید. از 30 سال بی خبری که به تلخی و سختی گذشت اما گذشت و حلاوت فدایی اسلام شدن فرزندش این 30 سال را برایش قابل تحمل نمود. آنچه در پی می آید حاصل همکلامی ما با عزت بیاری مادر شهید سعید حیدری است.  غبار فراموشی روی خاطرات مادرانه ما پنج فرزند داشتیم که یکی از آنها را در راه خدا دادیم؛ شهید سعید حیدری. خوب به یاد دارم همسرم از همان اولین روزهای تشکیل خانواده به رزق حلال پایبند بود. می گفت این توجه باعث عاقبت بخیری بچه ها می شود. عزت بیاری از دردانه اش برایمان می گوید: سعید متولد 1347بود. زمان انقلاب سن و سال چندانی نداشت اما در تظاهرات و راهپیمایی های ضد رژیم سهمی اندک داشت. با تشکیل بسیج، پسرم راهی شد تا از این دریای خروشان بی نصیب نماند.  نمی خواستم شرمنده حضرت زینب(س) شوم با آغاز زمزمه های جنگ تحمیلی تمام تلاش خود را به کار برد تا به صفوف مجاهدان برسد. پسرم آن زمان تراشکار بود و تحصیلاتش را تا پایان سوم راهنمایی ادامه داد. سال 1364یعنی زمانی که 17 سال بیشتر نداشت راهی جبهه شد. وقتی می خواست برود از من اجازه گرفت. من هم مخالفتی نکردم. فکر کردم اگر جلویش را بگیرم و مخالفت کنم در قیامت شرمنده حضرت زینب(س) خواهم شد و جوابی برای ایشان نخواهم داشت. دفاع از اسلام بود. امام زمان ندای یاری سر داده بود و من باید فرزندم را راهی می کردم. مگر نه اینکه می گوییم کاش در دوران امام حسین (ع) بودیم و یاری می کردیم. آن روزها روزهای سخت امتحان ما بود. به هرحال سعید راهی شد. ابتدا به کردستان رفت. برای بار اول سه ماه رفت و بعد از اینکه به مرخصی آمد مجدداً به جنوب اعزام شد. وقتی هم می آمد حرفی از جبهه و جنگ نمی زد. نمی خواست من را نگران خطرات جبهه کند که با رفتنش مخالفت کنم. خفته در ام الرصاص  زمزمه های عملیاتی بود که رفت. بعدها متوجه شدیم نام عملیات والفجر 8 است. همان عملیاتی که سعید را از من سال ها دور کرد. سعید جزو نیروهای عملیات ایذایی بود که در ام الرصاص مفقودالاثر شد. از دوستانش که بعد از عملیات به خانه بازگشتند، سراغ سعیدم را بسیار گرفتم اما آنها برای اینکه من را نگران نکنند، گفتند که سعید و چند نفر از بچه ها را از همان منطقه به مشهد و زیارت امام رضا فرستاده اند. من هم منتظر بودم که او از زیارت آقا بازگردد اما دیگر نیامد. خیلی به دنبالش گشتیم. پدر، برادر و بستگان برای پیدا کردن نشانی از سعیدم به منطقه رفتند اما خبری نبود که نبود. رفتند و ما را سال ها در بی خبری و انتظار نگه داشتند. هربار که اسرا آزاد می شدند عکس سعید را بر می داشتم و به خانه آنها می رفتم تا خبری بگیرم. می پرسیدم شما سعید من را دیده اید؟  اما آنها خبری نداشتند. بعد از تفحص و جست وجوی زیاد از دوستانش متوجه شدیم که سعید در عملیات به شدت مجروح و مجبور می شود خودش به تنهایی به عقب برگردد اما سر یک دوراهی اشتباهاً به سمت نیروهای دشمن حرکت می کند و در ام الرصاص و در خاک عراق به شهادت می رسد. 30 سال بعد پیکر شهیدم را از آنجا تفحص کردند.  جای خالی شهیدم در روزهای زندگی من 30 سال از سعید دور بودم. 30 سال دلتنگ گمشده خانه ام بودم. جایش در میان بچه هایم خالی بود. در میان همه مراسم ها و همه روزهای زندگی ام. وقتی شهدای گمنام را می آوردند قاب عکسش را می زدم زیر چادرم و راه می افتادم به گمان اینکه این شهدا دوستان و همرزمان شهیدم هستند. همیشه به بهشت زهرا (س) می رفتم و سر خاک شهدای گمنام می نشستم و درد دل می کردم. خانه مان را هم عوض نکردم هم به خاطر اینکه سعید راحت خانواده را پیدا کند و هم به دلیل اینکه در این خانه خاطرات زیادی از سعیدم دارم. نمی خواهم با رفتنم از این خانه خاطراتش را از یاد ببرم. با ماندن در خانه آنها را مرور می کنم.  خبر آمد خبری در راه است مادر شهید با بغض های شکسته از خبر پیدا شدن فرزندش می گوید: چند وقتی بود بچه ها اصرار می کردند برویم و آزمایش دی ان ای بدهیم. در نهایت من و پدرش رفتیم معراج شهدا. آنها گفتند برای چه آمدید گفتیم آمدیم آزمایش دی ان ای بدهیم شاید فرزندمان پیدا شد. رفتیم آزمایشگاه، همان روز انگار تماس می گیرند که شهید سعید حیدری تفحص شده است. دقیقاً همان روزی که ما رفتیم آزمایش بدهیم خبر تفحص را به معراج شهدا دادند. کمی بعد تماس گرفتند و گفتند پیکر سعیدم با زحمت بچه های تفحص پیدا شده است. خبر آمد خبری در راه است. مادرانه های شهید سعید حیدری دیگر به روزهای خوش و شادی آمدن فرزندش ختم می شود. بعد از 30 سال بی خبری مادر خبر آمدن فرزندش را می شنود: وقتی آمد، مراسم باشکوهی هم برایش گرفتند. وقتی او را دیدم گفتم مادر آمدی اما خیلی دیر آمدی. پاهایم دیگر توان و یاری آمدن سر مزارت را ندارد. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ منبع: روزنامه جوان /1102001307


پنجشنبه ، ۳۰اردیبهشت۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: وارث]
[مشاهده در: www.vareth.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن