تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833402334
چه کنیم تا شیطان از سایه مان فرار کند؟ - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
واضح آرشیو وب فارسی:وارث: وارث: سیصد و چهل و پنجمین جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی) با موضوع : خطورات و مراقبه (راه کسب حکمت و علم نافع، غلبه بر خطورات، با ذکر الله شدن تمام اعضاء و جوارح است) روز چهارشنبه (22/02/95) در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد. در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است: عاقل؛ مالک شهوت است غالب اوقات، انسان دچار خطورات است و مع الاسف خطورات او نفسانی و شیطانی است إلّا المتّقین. متّقین هم یعنی کسانی که به فجور، غلبه کردند و توانستند افکارشان را در همه حالات کنترل کنند و خطوراتشان، ملکی و ربّانی شود و انسان بما هو انسان بشوند. لذا فقط اینها هستند که توفیق غلبه بر همه شهوات را دارند و مراقب هستند و لحظه ای خودشان را رها نمی کنند؛ چون در مقام تقوا هستند، روایات شریفه چقدر زیبا بیان فرمودند که این ها دارای عقل حقیقی هستند؛ یعنی کسی که بر هوی و هوس خود غلبه کند که این هوی و هوس، از خطورات، شروع می شود. از این جا به بعد همه مطالب این عقلاء، الهی می شود و نوعی حرکت می کنند که به قول مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه)، ظفر می یابند، فرمودند: «مَنْ لَمْ یَمْلِکْ شَهْوَتَهُ لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَه » کسی که اختیاردار شهوت خودش نباشد و نتواند آن را کنترل کند یا به تعبیری مالک و مسلّط بر شهوت خودش نباشد، او دیگر مالک عقلش هم نیست. چون عاقل نیست، به هر سمتی او را می برند، عاقل می تواند تصمیم بگیرد و مراقب و مواظب است که او را نبرند. چه کسی عاقل نیست؟ آن کسی که مالک شهوتش نیست، او دیگر عاقل نیست و او را هر طرف می برند. این کد است: اولین خصوصیت عقلاء عالم این است: این ها بر شهوتشان غلبه پیدا می کنند و شهوت، آن ها را به هر سویی نمی برد، چشمش، گوشش، زبانش، تحت اختیار شهوت قرار نمی گیرد، اینکه چشم و گوش و زبان و اعضاء و جوارحش بد کار نمی کنند. وقتی انسان، مالک شهوتش نشد، دیگر عقل ندارد، لذا هر طرفی او را می برد و مهم اینجاست؛ چه بسا تصوّر کند که عاقل است و درد این است که در حین شهوت تصوّر می کند عاقل است؛ شهوت قدرت، شهوت عنوان، مال، جمال و یا سایر شهوات حتّی خیلی عجیب است که عرض خواهم کرد، شهوت عبادت!! عبادتی که از روی عقل نباشد، بر اساس «اذا أمر المولی فوجب طاعته» نباشد؛ زمانی که مولا امر می کند پس طاعتش واجب است وقتی اینطور شد دیگر خطورات از دست رفته است. راه کامل کردن حکمت خیلی عجیب است امیرالمومنین می فرمایند: «اغلب الشهوة تکمل لک الحکمة» اصلاً حکمای عالم کسانی هستند که اول از همه به شهوتشان غلبه کردند، فرمودند: به شهوتت غلبه کن تا حکمت کامل بشود. اوج انسانیّت و اوج عبودیّت این است که انسان به حکمت الهی برسد، آنچه که هم تمام انبیاء عظام و هم پیامبر عظیم الشّأنمان، حسب این آیات شریفه الهی برای آن آمدند که فرمودند: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»[1] . اوج، حکمت است. این حکمت هم به وجود نمیآید إلّا به همین غلبه بر شهوت. تمام اینها هم در خطورات سیر میکند. جمع شهوت و حکمت، جمع ضدّین است که محال می باشد عقل و حکمت و ... اصلاً هم خوانی با شهوت ندارند. اگر این آمد، آن میرود. اگر عقل بما هو عقل آمد، شهوت نیست و اگر شهوت آمد، عقل نیست. امیرالمؤمنین فرمودند: «لا عقل مع الشّهوة» اصلاً با بودن شهوت، عقلی وجود ندارد. یا این که حضرت میفرمایند: «لا تسکن الحکمة قلباً مع الشّهوة»، معلوم است در آن قلبی که درونش شهوت سکنی داشته باشد، دیگر حکمتی ساکن نخواهد شد. یا جای شهوت است، یا جای حکمت. اگر نعوذبالله به شهوت گرفتار شد، حالا مدام بدود و درس بخواند، این درس ها، حکمت و عقل و علم نمیآورد. علم بما هو علم، آن است که فرمودند: «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء». «من یشاء» هم آن کسی است که در قلبش، شهوت نباشد. وجودش، خالی از شهوت باشد. نه تنها عشق به شهوات نباشد، بلکه برعکس متنفّر از شهوات باشد. نهایت و کنه علم، حکمت است، « وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ ». حکمت معانی متفاوتی دارد، امّا یکی از معانی آن را همین کنه علم بیان کردند که انسان بداند. لذا حکمت، حقیقت علم است. کسی که شهوت دارد، به آن علم نمی رسد، با این که درس هم می خواند و به ظاهر مدرک هم می گیرد. به صورت ظاهر نعوذبالله مجتهد، دکتر، پروفسور و ... هم می شود، امّا اصلاً به علم نمی رسد و فقط سواد دارد. چون کسی که شهوت در درونش باشد، هیچ گاه به حکمت نخواهد رسید و حکمت هم همان حقیقت علم است. هیچ کسی بهتر از خودمان، خودمان را نمی شناسد. اگر شهوت که بیان کردیم متعدّد است و فقط بعد جنسی نیست، در ما وجود داشته باشد، خودمان بهتر می دانیم. شهوت، شهوت مال، شهوت قدرت و ... است. حتّی شهوت عنوان هم خودش یک نوع شهوت است. یا اگر کسی برای مدرک گرفتن درس بخواند، نه علم برای علم، خودش شهوت است. به تعبیر عامیانه، میگویند: می خواهیم سری در سرها دربیاوریم. یعنی علم باعث می شود مطرح شویم. این، غلط است و پایین کشیدن مقام علم و عالم است، چون علم بما هو علم، نور و عامل هدایت است. معلوم است اگر نور نباشد، همه جا تاریکی است و نیاز به روشنایی داریم. علم، نور است و برای من و شما، هادی است. نه این که به واسطه آن، فخر دنیوی پیدا کنیم و حالمان، حال دنیوی شود. برعکس، علم، نور و عامل هدایت است. لذا فرمودند: «لا تسکن الحکمة قلباً مع الشّهوة». معلوم است در هیچ دلی، حکمت با شهوت، هم نشین نمی شود. یا این است و یا آن. شاید بگویند: حالا یک مقداری شهوت داشته باشیم، حکمت هم مرحمت می شود دیگر، امّا می فرمایند اصلاً نمی شود. چرا؟ چون باز امیرالمؤمنین فرمودند: «لا تجتمع الشهوة و الحکمة». اصلاً با هم جمع نمی شوند حالا چه یک مقدار و چه زیاد! اصلاً جمع شدن آن ها، محال است. این جا واقعاً جمع ضدّین است و جمع ضدّین، محال است، ولو یک مقداری! در مثال مناقشه نیست، اگر در یک پارچ آب گوارا، عذر می خواهم یک قطره بول در آن بیافتد، دیگر قابل خوردن و آشامیدن نیست. از طرفی نجس است و از طرفی مریضی می آورد. شاید بگویند: یک قطره در پارچ که چیزی نیست! امّا این طور نیست و حتّی با یک قطره هم نجس می شود و همه آن از بین می رود. یک مقدار شهوت هم ما را گرفتار و بیچاره می کند. چون شهوت، سمّ مهلک است. سمّ مهلک شاید در حد چند قطره باشد، امّا با همان چند قطره در یک پارچ آب، طرف را مسموم می کنند. حال شهوت، این حال است. اگر یک قطره آمد، دیگر تمام است و انسان را بیچاره می کند. لذا به این خاطر است که فرمودند: باید خطورات نفسانی را با این، درست کرد. علم نافع چه علمی است؟ این قدر مهم است که بدانیم این ها، علم نیست که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ فَهُوَ عِلْمٌ نَافِعٌ »، هر کس علمش بر هوی و هواس و نفس دونش، چیره شود و غلبه پیدا کند، این علم، علم نافع است. چه کنیم تا شیطان از سایه مان فرار کند؟ جالب این است که بعد می فرمایند: «وَ مَنْ جَعَلَ شَهْوَتَهُ تَحْتَ قَدَمَیْهِ فَرَّ الشَّیْطَانُ مِنْ ظِلِّه» حالا اگر شما توفیق پیدا کردید که شهوت را بر زیر پای خود بگذارید، ثمره آن چه می شود؟ تا حالا من و شما از دست شیطان فرار می کردیم، امّا می فرمایند: هر کس توفیق پیدا کرد - که حالا بیان می کنیم که این توفیق، چگونه حاصل می شود - شهوتش را زیر پاهایش بگذارد، شیطان از سایه اش فرار می کند. دیدید می گوییم: فلانی از سایه بعضی ها هم فراری است؟ می فرمایند: آن کسی که توفیق یابد شهوتش را زیر پای خودش بگذارد، شیطان دیگر از سایه او هم گریزان خواهد بود. چرا؟ چون آن کس که عاقل شد، شهوتش را زیر پای خود می گذارد. حالا وقتی شیطان، سراغ فرد عاقلی برود، مسلّم است که شیطان را مغلوب خود می کند و به همین جهت شیطان، جرأت نزدیک شدن به او را هم ندارد. می رسند به جایی که تای تلو معصوم می شوند. راه کسب حکمت و علم نافع راهش چیست؟ چه کنیم که هم علممان، علم نافع باشد، نه علم سوادی؟ همه ی این علم ها، ولو فقه و اصولش هم سوادی می شود و نافع نیست، چون فرمودند: «مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ فَهُوَ عِلْمٌ نَافِعٌ ». علم نافع هم می جوشد، چون مانند حکمت می شود و بعد بر سینه می جوشد. فرمودند: اگر کسی جدّی جدّی چهل شبانه روز پروردگار عالم را خالصاً لوجه الله (که در باب اخلاص، مطالبش را بیان کردیم) عبادت کند، منابع حکمت از قلبش بر لسانش جاری می شود. تا لب به سخن می گشاید و بسم الله الرحمن می گوید، هست کلید در گنج حکیم، حکمت است که می بارد. خصوصیّت علم نافع هم همین جوشش آن است. دیگر این که هر چه می گویند، ضرر ندارد و عین حقیقت است و موجودیّت پیدا می کند، ولو بشر الآن متوجّه نشود ولی صحّت کلام آن ها که از علم نافع است، در آینده محقّق می شود. یعنی ضرری ندارد. این را پیامبر عظیم الشّأن فرمودند، حرف یک عارف نیست، هر چند بیان کردم که عرفا هم کلامشان از خودشان نیست و متّصل به علم الله هستند. علی ای حال کلام یک عارف بالله نیست، بلکه فرمایش پیامبر عظیم الشّأن و علم خدا است. چه کنیم این طوری شویم؟ فرمودند: یک راه بیشتر ندارد و آن این است: «من غلب علی خواطر النفسانیة فهو فی ظهر عقله». آن کسی که بتواند بر خواطر نفسانی خود غلبه پیدا کند، آرام آرام عقلش ظاهر می شود و ظهور عقل برایش می آید. علمش نافع می شود، حکمت در قلبش، جاری می شود. بر شهوتش غلبه پیدا می کند. غلبه شهوت همان خطورات نفسانی است که ما جلسات متعدّدی بر آن توقّف کردیم و داریم مطالبی در این زمینه بیان می کنیم و می خواهیم بحث اخلاقی علمی باشد و گذرا نباشد. لذا جورچینی را براساس نکاتی که بیان می کنیم، درست می کنیم و جلو می رویم تا بتوانیم آنچه را که اخلاق علمی عملی است بیان کنیم. بالاترین مقام عندالله تبارک و تعالی لذا بهترین راه، کنترل فکر و مشغول شدن به ذکر الله است. یعنی اعضاء و جوارح ما، ذکر الله شوند. روایتی را بیان میکردیم که حضرت باقرالعلوم، امام محمّدباقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: این ذکر فقط لسانی نیست و همه ی اعضاء و جوارح را دربرمی گیرد. « ذِکْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاء وَ ذِکْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِکْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُوَ ذِکْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاء وَ ذِکْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِیمُ وَ الْحَیَاءُ »[2] ، تا اینجا رسیدیم که فرمودند: « وَ ذِکْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِیمُ وَ الرِّضَا»، اصل هم بر معرفت است. هر کس که به معرفت رسید، همه چیز به دست آورده است. یاد و ذکر معرفت چیست؟ این است که انسان، تسلیم و راضی باشد. در مورد تسلیم، روایات و مطالبی را در جلسه گذشته بیان کردیم. در این جلسه در مورد رضا صحبت میکنیم. یعنی چه که خصوصیّت کسی که دارای معرفت الله است (عارف بالله هم کسی است که معرفت الله دارد)، رضا است؟ اوّلاً بحث رضا، بحث مفصّلی است و اینجا هم جای بیان آن نیست، در این چند جلسه، فقط چند روایت بیان میکنم تا بعدها به فضل الهی اگر جلو رفتیم و سیر بحث به آنجا رسید، بیان میکنم. بالاترین مقام عندالله تبارک و تعالی، مقام رضاست. پروردگار عالم وقتی به نفس مطمئنّه خطاب میکند، میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی » ، پس بالاترین مقام رضاست که هم انسان از پروردگار عالم راضی میشود و هم پروردگار عالم از انسان. خصوصیّت صاحبان سالمترین زندگی اتّفاقاً اگر بحث رضا در همه مطالب برای انسانها به وجود بیاید، انسان سالمترین زندگی را خواهد داشت. میگویند: سالمترین زندگی، زندگی در مقام رضاست. حتّی اگر بخواهیم در خانواده، بین زن و شوهر، سلم و دوستی و رفاقت باشد، باید رضا در او باشد. یعنی هر دو از همدیگر راضی باشند. آنوقت آرامش در آن خانواده حاکمیّت دارد. گاهی معالأسف وقتی از همدیگر راضی نیستیم و رضایت به چیزهای دیگر داریم، آرامش از زندگی رخت میبندد. امّا اگر راضی باشیم، چنان زندگی صلح و صفا و آرامش دارد و چنان زیبا میشود که حتّی اگر به صورت ظاهر در فقر هم باشیم، این زیبایی از بین نمیرود. امّا اگر آرامش نداشتیم، مشخّص است که راضی نیستیم. چون در مقام رضا، آرامش میآید. البته بحث من رضا نیست و فقط میخواهم چند نکته راجع به ذکر معرفت بگویم. امّا خود همین هم نشان از معرفت به زندگی دارد. وقتی معرفت پیدا میکنند، از هم راضی میشوند. امّا وقتی به زندگی معرفت نداشته باشند، به شش ماه نگذشته، غرغرها و مشکلات و دعواها شروع میشود و نعوذبالله گاهی کار به طلاق میکشد. علّت، همین نداشتن معرفت است که یکی از عوامل به وجود آمدن آن، همین مقام رضاست. اگر دو نفر در مقام رضا باشند، حتّی اگر در فقر هم باشند، بهترین زندگی را دارند. امّا گاه زندگیهای متوسط، خوب و یا تجمّلی است، ولی معالأسف گرفتاریها، فغان و فریادها و دعواها بیشتر است. دلیل این است که نفهمیدند در مقام معرفت، باید راضی باشند به آن عهد و پیمانی که با هم بستند. عقد، یعنی عهد و پیمان، عهد بستند که زیر یک سقف باشند. حالا راضی بودن، سبب آرامش در زندگی میشود. ریشه و اصل مقام «رضا» در چیست؟ پس فرمودند: « وَ ذِکْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِیمُ وَ الرِّضَا». روایاتی در زمینه رضا بخوانم که ببینید راضی به پروردگار عالم بودن، خودش ذکر است و آن هم ذکر معرفت! الحمدلله گفتن، ذکر لسانی است. امّا ذکر معرفت چیست که توسط این اذکار اجازه ندهیم خطورات نفسانی و شیطانی بر ما غلبه پیدا کند؟ تسلیم و رضا. مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیّبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «أَصْلُ الرِّضَا حُسْنُ الثِّقَةِ بِاللَّه »[3] ، ریشهی رضا، این است که انسان به حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام، اطمینان نیکو داشته باشد، بداند هر چه از ناحیه خدا برای انسان میآید، خیر است. مگر میشود نعوذبالله، پروردگار عالم برای بندهاش بد بخواهد؟! در مثال مناقشه نیست، میشود بگوییم پدر یا مادری برای فرزندش بد میخواهد؟! ای بسا اشتباه بکنند، امّا بد نمیخواهند. در مورد پروردگار عالم این قضیّه هم مطرح نیست، چون او علیم و حکیم است و نعوذبالله اشتباه نمیکند. قابل قیاس با پدر و مادر هم نیست، امّا جبراً چون ما با محسوسات و ملموسات خود سر و کار داریم، این مثالها را میزنیم. عزیزدلم! پروردگار عالم در مورد همهی بندگانش فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم »، نفرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْمؤمن »، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْمسلم »، بلکه فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم »، لذا آن که انسان را در أحسن قوام خلق کرد، آن که خواست انسان به عنوان اشرف مخلوقات، بالاترین مقام را داشته باشد، معلوم است اگر بلایی هم به صورت ظاهر بر این انسان بیاورد، همه برای دادن آن مقام انسانیّت است. بعد از چهارده معصوم، دیگر بالاتر از ابراهیم خلیل که نداریم، پروردگار عالم در مورد ایشان هم فرمود: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ»، نعوذبالله یعنی ابراهیمش را دوست نداشت؟! او، خلیل الله بود. اتّفاقاً گفت: هر که در این بزم، مقرّبتر است، جام بلا بیشترش میدهند. امّا در روایت شریفه داریم، یک بار ملائکه الهی ندیدند که ابراهیم خلیل نارضایتی خود را اعلان کند، ولو به ظاهر با یک اخم و یا حتّی گفتن این جمه که دیگر برای من، بس است، حالا یک بلا، دو بلا، ...، چه خبر است؟! آن هم بلاهای سخت و باعظمت! ذبح فرزند به دست خودش! در این مورد بیان کردم که همین امروز هم که ما میدانیم قوچی از بهشت برای حضرت ابراهیم آمده، امّا اگر به ما بگویند: بچّهتان را خودتان ببرید و با دست خودتان ذبح کنید، نمیتوانیم چنین کاری انجام دهیم. البته پدران شهیدی بودند که خودشان فرزندانشان را به جبههها و ... فرستادند، امّا اگر بگویند با دست خودتان ذبحش کنید، نمیتوانیم، میترسیم و میگوییم: امکان دارد آن قوچ بهشتی نیاید. ظنّ و گمانمان به آن طرف، بیشتر است. امّا در روایات داریم که ابراهیم خلیل یک بار هم اخم نکرد. حتّی آن خواب هم که سه مرتبه اتّفاق افتاد، از باب حجّت بود که تازه ما بعضاً میگوییم: خواب اصلاً حجّیّت ندارد. خیلی عجیب است. افتادن در آتش هم بلای دیگری بود. طوری که صدای ملائکه الهی درآمد. مردم، خودشان هم نتوانستند به آتش نزدیک شوند. دارد که اوّلین بار شیطان آمد و منجنیق را به انسانها یاد داد، در منجنیق دست و پایش را بستند و او را به آتش پرتاب کردند. چون آنقدر آتش بزرگی بود که خودشان هم نمیتوانستند به آن نزدیک شده و ابراهیم خلیل را در آن بیاندازند! ملائکه صدایشان درآمد، رفتند کمک کنند، گفت: خدا میبیند. ناظر من خداست. آنوقت خطاب شد: «یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهیم ». ذات آتش، سوزاندن و گرماست، امّا خطاب میشود که سر و سالم باش. شاید هر کسی بود، میگفت خوب ملک از ناحیه خدا آمده، بگذارم کمکم کنند، امّا ابراهیم میگوید: خدا خودش من را میبیند، پسندم آنچه را جانان پسندد. مقام رضا این است. اگر ما همین داستان قرآنی را ملکهی ذهنمان قرار دهیم و اصلاً دنبال داستان دیگری در طول تاریخ نرویم، میپرسیم: آیا پروردگار عالم ابراهیم خلیلش را دوست نداشت؟! او را نه تنها دوست داشت، بلکه او خلیل الله بود. امّا ابراهیم خلیل به پروردگار عالم، مطمئن است. اصل و ریشهی رضا، این است که اطمینان داشته باشد و آن هم بهترین اطمینان به خدای متعال، «حُسْنُ الثِّقَةِ بِاللَّه ». بگوید: هر چه خدا میگوید، درست است. هر کاری خدا میکند، درست است. هر چه خدا بخواهد، همان است. خودش را به در و دیوار نزند، هر چه پروردگار عالم گفت، همان را انجام دهد و جلو برود. پروردگار عالم هم عنایت میکند. در مثال مناقشه نیست، شخصی یک خیک دوغی را درست کرده بود، آمد ببرد و آن را بفروشد، دید که سگ بر آن لب زد و تمام آن، نجس شد. ماند که چه کند، گرفتار بود و فرزندانش منتظر او بودند، او هم هیچ چیزی جز این خیک دوغ نداشت. بفروشد؟ نفروشد؟ این، عنوان اکل میته محسوب میشود؟ نمیشود؟ اضطرار هست؟ نیست؟ مدام این مطالب به ذهنش میآمد، تا این که یکباره این مطلب بر ذهنش آمد که قرآن را ببینم. قرآن را باز کرد و نگاه کرد، دید که نوشته شده: «یرزق من یشاء». دوغ را ریخت و به این قضیّه اعتماد کرد. اتّفاقاً شب خودش و بچّههایش گرسنه بودند و وضعیّتشان فردا هم بدتر شد. همسرش به او، نق زد. دارد که او بادیه نشین بود و جبراً محضر امام صادق آمد و گفت: آقا جان! اینطوری است و اوضاع من اینگونه شده است. حضرت فرمودند: پروردگار عالم حالت را دیده و آن را هم پسندیده است و مقامی را برای تو قرار داده است. امروز هم این را خواسته که وجهی به تو برسد. امّا ای کاش کمی بیشتر صبر میکردی که مقامی مافوق تصوّرت به تو مرحمت میشد. لذا حضرت وجهی را به او مرحمت کردند و فرمودند: این، از طرف ماست. هر موقع هم که نیازی داشتید، به سمت دشمنان ما نروید، به سمت ما و دوستان ما بیایید. ببینید پروردگار عالم میبیند. اگر کسی راضی به راضی حضرت حقّ باشد، برای او آرامش به وجود میآورد. سرآغاز طاعت خدا کجاست؟ لذا در جلد شصت و هشتم بحارالانوار، حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الرِّضَا بِمَا صَنَعَ اللَّهُ فِیمَا أَحَبَ الْعَبْدُ وَ فِیمَا کَرِهَ »، سرآغاز طاعت خدا، رضا به کردهی حضرت حقّ است. یعنی عبد، هر چه را خدا انجام میدهد «بِمَا صَنَعَ اللَّهُ » ، قبول دارد، حال چه دوست داشته باشد و چه نداشته باشد و از آن، کراهت داشته باشد. میگوید: خدایا! ملاک، من نیستم که خوشم بیاید یا بدم بیاید. ملاک، این است که تو خوشت بیاید، تو برای من چه میپسندی، من همان را به تو تفویض میکنم. لذا ذکر اهل رضا این است: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِباد»، تمام امورم را به پروردگار عالمی که بصیر به بندگانش است، تفویض میکند. او هم من و شما را میبیند، هم آن کسی را که در روستا و در دل جنگل است، میبیند. مگر میشود نبیند؟! خالق همهی ماست و همهی ما را میبیند. نبیّ مکرّمش، موسای کلیم که مشغول مناجات بود، به ذهنش گذشت که پروردگار عالم چگونه رزق خلق را میدهد. آخر ماه بود، نه شب چهارده، در ظلمات آخر ماه در کوه طور مناجات میکرد. یک موقع یک نوری از آسمان جلوی پای موسای کلیم آمد و خطاب رسید: سنگ را بردار. سنگ را برداشت، یک سنگ کوچک دیگری هم بود، آن را هم برداشت. نور جلو رفت، یک مورچه که سیاهترین مورچه بود، در آنجا بود که پر کاهی بر دهان داشت. خطاب شد: موسی! ما در این بیابان و ظلمات، رزق این مخلوق خودمان را میدهیم، ما بلدیم چه کنیم. مگر میشود پروردگار عالم به بندگانش عنایت نداشته باشد، حال چه از باب رزق و ... . « الرِّضَا بِمَا صَنَعَ اللَّهُ فِیمَا أَحَبَ الْعَبْدُ وَ فِیمَا کَرِهَ »، اتّفاقاً اگر انسان کراهت داشته باشد، خیلی بهتر است. یعنی خوشش نیاید و حالا راضی باشد، خیلی بهتر است. رضایت در مورد آن چیزی که خوشم بیاید، خیلی چیز خاصّی نیست. یکی از بالاترین درجات یقین چیست؟ لذا صاحب فردا، زینالعابدین، امامالعارفین، آقا علیّ بنالحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در جلد دوم مستدرک الوسایل آمده که میفرمایند: «الرِّضَا بِمَکْرُوهِ الْقَضَاءِ من أَعلی دَرَجَاتِ الْیَقِینِ »، از بالاترین درجات یقین، راضی بودن به قضایی که ما از آن ناخشنودیم و از آن قضا و قدر خیلی خوشمان نمیآید و طور دیگری دلمان میخواهد امّا آنطور نمیشود. اتّفاقاً برعکس آن چیزی که خوشمان نمیآید، میشود. خود مقام یقین مقام عجیبی است که مراحلی چون حقّ الیقین، علم الیقین و عین الیقین دارد. حال میفرمایند: اعلی درجات یقین، آن است که تو از آنچه که کراهت داری ولی انجام میشود، رضایت داشته باشی. اگر انسان، معرفت داشته باشد و بگوید: من خیلی خوشم نمیآید، ولی چه کنم؟ باید بروم؛ یعنی به مقام رضا رسیدی. از فلان شغل خوشم میآید، امّا چون فلان گناه (نعوذبالله چشمچرانی، غیبت، دروغ و تهمت) نهفته شده، آن را پرت میکنم، ولو در آن پول و مقام و ... نهفته شده است! امّا از این خوشت نمیآید؛ چون خیلی چیزی در آن نیست، ولی ایمان و دینت را حفظ میکنی، چشم و گوش و زبانت را حفظ میکنی، پس آن را انجام میدهی و به آن، راضی میشوی. این، از درجات اعلای یقین است که به آنچه پروردگار عالم برای تو تعیین کرده، راضی باشی، ولو به این که نسبت به آن، کراهت داری. معمولاً رزق زیاد را دوست دارند، هر چند اولیاء خدا فرمودند که این، حماقت است. چون آن خانهی خوب را هم میگذاریم و می رویم. ماشین خوب را هم می گذاریم. هر چه را که به ظاهر خوب می دانیم، می گذاریم و می رویم. کدام یک را با خودمان می بریم؟! آیا یک لباس خوب می بریم؟! کفن هم همان کفنی است که همه بر تن میکنند. خیلی جالب است در مباحث حجّ در وسائل الشیعه - که در باب حجّ عارفان هم اشارهای به آن داشتم - آمده: یک کسی احساس میکرد لباس احرامش کمی تجمّلاتی است. امام صادق به او فرمودند: همین لباس، تو را از حجّ حقیقی باز میدارد. لباس احرام باید خیلی ساده باشد. اگر میبینی که همه پارچه بستند و تو با حوله میخواهی محرم شوی و شاید احساس فخر کنی، به سراغ همان پارچه مردم عادی برو. کما این که میبینید کفن هم همینطور است. صورت ظاهر از این زندگی خوشت نمیآید، امّا راضی به راضی حضرت حقّ هستی و این، معرفت است. همین، عامل میشود که ما جلوی خطورات نفسانی و شیطانی را بگیریم. راه کسب توفیق غلبه بر شهوت و کنترل خطورات نفسانی و شیطانی چند جلسه است که میگوییم هر کس میخواهد از خطورات نفسانی و شیطانی در امان باشد، باید به ذکر خدا مشغول باشد. ذکر خدا چیست؟ ذکر لسانی آن هم حمد و ثناء است، «ذِکْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاء». در ادامه هم گفتیم: « وَ ذِکْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ»، «وَ ذِکْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ»، «وَ ذِکْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاء» ، «وَ ذِکْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِیمُ وَ الْحَیَاءُ»، تا به این جا رسیدیم که فرمودند: « وَ ذِکْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِیمُ وَ الرِّضَا»، اگر مشغول به این ذکر الهی بودیم، نتیجه آن، توفیق غلبه بر شهوت و کنترل خطورات نفسانی و شیطانی خواهد شد. مگر ما دلمان نمیخواهد که خطوراتمان را مراقبت کنیم و از کنترلمان خارج نشود؟ مگر دنبال درمان نمیگردیم؟! اولیاء خدا حسب روایات شریفه نسخه دادند و آن این است که اگر معرفت داریم، رضا داشته باشیم. یکی از خصوصیّات رضا هم این میشود که طمأنینه میآورد، انسانی که راضی است، آرام است. امّا آن که راضی نیست، مدام عصبی است که چرا نتوانستم آن پست را بگیرم، چرا نتوانستم آن پول را به دست بیاورم و ... . یعنی چنین کسی دائم درگیر است. امّا آن کسی که راضی است، اتّفاقاً آرام است. بعضیها با یک هزینه کم حتّی سفر هم میروند و سقفی هم بالای سرشان است و ...، چون راضی هستند و به زندگی دیگران هم نگاه نمیکنند، شاید کسی با ماشین آن چنانی هم از کنارشان رد شود، امّا اصلاً به آنها محل نمیگذارند و خیالشان راحت است و به کنار دریا و جنگل و ... هم میروند و لذّت صحیح و سالم (نه نعوذبالله به گناه) هم میبرند. امّا کس دیگری به سفر رفته، ولی حالش یک حال دیگری است، مدام نگاه میکند که اینها را میبینید، ویلایشان را میبینید، ماشینشان را میبینید، ... . مثلاً به سفر رفته بود که آرامش فکری و روحی و جسمی داشته باشد، امّا خودش را مشغول میکند که این ها چنین زندگی ای دارند و ما نداریم. حالا این، بعد مادی است که بیان کردیم، آن که در بعد رضا قرار بگیرد، خصوصیّت مهمّش این است که آرام است و لذّت می برد. امّا میبینی کسی که راضی نیست، نه تنها لذّت نمیبرد، بلکه بدتر میشود، چون مدام میگوید دیگران بیشتر از من دارند. لذا ذکر معرفتی که انسان را به آن مقام حفظ خطورات نفسانی و شیطانی میرساند، تسلیم و رضاست که حضرت زینالعابدین هم فرمودند: «الرِّضَا بِمَکْرُوهِ الْقَضَاءِ من أَعلی دَرَجَاتِ الْیَقِینِ ». بین الحرمین؛ مقام دنیوی اطاعت و رضایت حضرت عبّاس(صلوات اللّه و سلامه علیه) در ایّام ولادت حضرات هستیم، امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: « کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیدَا »، عموی ما عبّاس، اوّلاً نافذالبصیره و دارای بینشی ژرف بود، ثانیاً ایمانی راسخ داشت. او همراه أبیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) جهاد کرد و عجب هم نیک آزمایش داد. معرفت این است، راضی به راضی خداست و میگوید: هر چه امامم بگوید. حتّی نمیگوید من برادر امام حسین هستم و همیشه او را سیّدی و مولایی میخواند. برای همین خدا هم چنین مقامی به او مرحمت فرمود. امام سجّاد(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»، عمویم عبّاس مقامی در نزد خدا دارد که همهی شهیدان به حال او غبطه میخورند. حتّی علی اکبر(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم به مقام ایشان رشک میورزد. یک نوع مقام دنیوی ایشان را هم دیدید که پروردگار عالم مخصوصاً بدن مطّهرش را در جایی قرار داد که بین این دو حرم، بین الحرمین شود. ما هم باید اینطور مطیع و بصیر و راضی به رضای حضرت حقّ باشیم. [1]. جمعه، 2 [2]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص: 55. [3]. غرر الحکم و درر الکلم، حدیث: 259، ص: 198. دریافت فایل منبع: حوزه علمیه امام مهدی(ع) /1102001307
دوشنبه ، ۲۷اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: وارث]
[مشاهده در: www.vareth.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]
صفحات پیشنهادی
مدارس مانند مساجد باید محل عبادت باشد - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
تولیت آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها با اشاره به حقوق شاگردان در کلام امام سجاد علیه السلام گفت باید مدارس مانند مساجد محلی برای عبادت باشد و اگر با این نگاه دانش آموزان بیاموزند و معلمان تدریس کنند همه درست به وظایف خود عمل کرده اند وارث آیت الله سید محمد سععکس دسته جمعی مدافعان حرم مازندرانی که در «خان طومان» شهید شدند - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
تصویری که خواهید دید مردانی هستند از تبار نهضت حضرت خمینی ره که امروز لباس رزم بر تن کردند و با شقی ترین مردمان به مبارزه برخاستند تا مبادا تاریخ یکبار دیگر شاهد هتک حرمت به ساحت خاندان پیامبر باشد وارث اینان شهدای مدافع حرم مازندرانی هستند که برای خدا هجرت کردند و در منطقه خامنبرهای یک دقیقه ای/شفاعت پیامبر اکرم (ص) در ماه شعبان شامل چه کسانی می شود؟ - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی
وارث ماه شعبان ماهی است که پیامبر صلوات الله علیه فرمودند این ماه ماه من است در روایت داریم که پیغمبر صلوات الله علیه از این ماه به عنوان ماه شفاعت یاد کرده است دلیلش را از ایشان خواستند که فرمودند هر کس در این ماه من را تکریم کند با سلام و درود بر من به شفاعت می رسد در اینابو مریم مدافعان حرم منتشر شد - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
وارث کتاب "ابو مریم" توسط "سجاد محمدی" و با تحقیق و پژوهش پیرامون زندگی شهید سید حمید تقوی فر که در میان مبارزان و مدافعان حرم در کشور عراق به "ابو مریم" معروف بود منتشر شد کتاب ابو مریم شامل زندگی خاطرات خانواده و دوستان مصاحبه و سخنرانیها پیابررسی وقایع تاریخی در دوره امامت حضرت سجاد (ع) - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
دوران امامت حضرت سجاد ع مصادف با یکی از سیاه ترین ادوار حکومت در تاریخ اسلام بود گرچه پیش از آن هم حکومت اسلامی یک حکومت استبدادی شده بود اما زمان امام چهارم این تفاوت را با ادوار سابق داشت که سردمداران حکومت در این زمان به صورت آشکار و بدون هیچ گونه پرده پوشی به مقدسات اسلابرگزاری مراسم قرائت مناجات شعبانیه به مدت سه شب در مسجد مقدس جمکران - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
معاون فرهنگی مسجد مقدس جمکران با بیان اینکه مناجات شعبانیه دارای محتوای والا و مضامین معرفتی عمیق است گفت مناجات شعبانیه به مدت سه شب توسط حاج سعید حدادیان در مسجد مقدس جمکران برگزار می شود وارث حجت الاسلام عباس ابراهیمی معاون فرهنگی مسجد مقدس جمکران عنوان کرد مسجد مقدس جمبا تاخیر این عمل خود را فریب داده ایم - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
وارث متن روایت را از کتاب تحف العقول منتشر می کند قالَ الاْمامُ الجَواد علیه السلام تَأخیرُ التَّوبَةِ إغترارٌ امام جواد علیه السلام فرمودند به تأخیر انداختن توبه فریبْ خوردگى است گزیده تحف العقول ح256 1102001307یکشنبه ۲۶اردیبهشت۱۳۹۵نگاه برخی به امام زمان درحد کمیته امداد است - پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی عقیق
برخی از مردم نگاه و رویکردشان به امام زمان عج تنها در حد کمیته امداد است و تصور می کنند تنها کاری که حضرت عج انجام می دهد رفع گرفتاری و مشکلات آنهاست حال آنکه آینده جهان در گرو مهدویت است عقیق به نقل از روابط عمومی مسجد مقدس جمکران حجت الاسلام والمسلمین مجتبی کلباسی مدیرشهید مطهری: «بی بی شهربانو» افسانه ای است که جعل کرده اند - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
شهید مطهری در کتاب تحریفات عاشورا می نویسد یک مقتل را نمی بینید که گفته باشد مادر امام چه بی بی شهربانو باشد چه کس دیگر که سر این موضوع اختلاف است در کربلا حضور داشته است افسانه ای است که جعل کرده اند و عده ای هم به آن اعتقاد دارند وارث پنجم شعبان سالروز ولادت امام سجاداذعان تفسیر المنار به حق بودن قیام کربلا - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث
آیت الله العظمی سبحانی با بیان این که تفسیر المنار گرایش ضدشیعی دارد عنوان کرد با این حال مولف این اثر تفسیری تصریح کرده که حسین ع وقتی دید دین در خطر است علیه حکومت قیام کرد وارث آیت الله العظمی جعفر سبحانی روز ۲۲ اردیبهشت ماه در درس خارج خود در مسجد اعظم با بیان اینکه باید-
گوناگون
پربازدیدترینها