واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتگوی مهر با سعید معیریزاده
ماجراهای کاپیتان ظریف پیش از فتح آمریکا/ نقاشی که عاشق ادبیات شد
شناسهٔ خبر: 3661094 - چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۱
هنر > موسیقی و هنرهای تجسمی
نمایشگاه جدید سعید معیریزاده باعنوان «هفت پیکر و کاپیتان ظریف پیش از فتح آمریکا» با اقتباس از هفت پیکر نظامی با رویکردی انتقادی سعی در به چالش کشیدن دانش مخاطب از پیشینه فرهنگیمان دارد. خبرگزاری مهر- گروه هنر- آزاده سهرابی: سعید معیریزاده نقاشی است که نگارگری درس میدهد. به ادبیات علاقه خاصی دارد و برای خلق آثار جدیدترین نمایشگاهش که این روزها در گالری «ساربان» برپاست دو سال وقت گذاشته تا «هفت پیکر» نظامی را بخواند. خوانشی که او از این شاهکار ادبیات قرن ششم هجری روی بوم دارد و در دو بخش و دو طبقه گالری «ساربان» به نمایش در آمده فرمی عجیب دارد؛ از این منظر که او از ادبیات کهن و سنت و فرهنگ ایرانی برای نقد موضوعات روز هنر معاصر و حتی سیاست بهره گرفته است. معیریزاده در این مجموعه آثار داستان بهرام گور را روایت میکند اما اولین تابلویی که در نمایشگاه جلب توجه میکند با جمله welcome to Hollywood نقاشی شده است. تمام تابلوها پر است از نمادهای آشنای دنیای معاصر که البته بیشتر آنها از فرهنگ دهههای اخیر آمریکا نشات گرفته است. معیریزاده در این باره به خبرنگار مهر میگوید: دوران بهرام گور تقریبا جزو آخرین امپراطوریهای ایران است و من خواستم از آن امپراطوری تا امروز که اوباما فکر میکند بزرگترین امپراطوری را رهبری میکند، پل بزنم. من این فاصله و گسست زمان را در آثارم طی کردم؛ یک افق زمانی که پر است از نشانههای تکراری و آشنایی مثل جنگ و ظلم.
در میان تابلوهای معیریزاده که حرکت میکنید باید از هفت پیکر و اسطوره بهرام گور بدانید و از نشانههایی که او در نقد روزگار معاصر برای هجو آن در کارهایش به کار برده است، آگاه باشید. حتی وقتی رو به روی مهمترین تابلوی این نمایشگاه که تصویری از جواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان را به رخ میکشد میایستید باید درباره حسین بهزاد و یکی از تابلوهای معروف او بدانید و همین طور درباره قصر خورنق و حتی مهندسی که آن را ساخت. در واقع ارجاعات بیرونی در آثار او بسیار زیاد است. میپرسم: نگران نیستید با اینهمه ارجاعات به جز آن بخش زیباییشناسانه کار و قدرت طراحی و رنگ گذاری در آثارتان کسی متوجه عمق منظور در بازی با این استعارهها نشود؟ میگوید: حرف من این است که هالیوود و غرب در حال ساختن اسطوره برای ما هستند و در تابلوی مربوط به جواد ظریف هم که چهره متفاوتی از اوست و آن لبخند همیشگیاش را ندارد، انگار دارند شمایلی از او را میسازند. اینجاست که آن ارجاعاتی که شما میگویید به کارم میآید. بله من نگران فهم نشدن خوانش اصلی آثارم هستم ولی همانقدر که من باید تلاش کنم تا به زبان جامعه نزدیک شوم این تلاش باید دو سویه باشد. نمیشود من عاشق مردمم باشم و مردم عاشق هنر نباشند. من میتوانستم سراغ یک سری پارادایمهای تکراری در اسطوره و فرهنگمان بروم اما به نظرم دیگر جامعه از این پارادایمها اشباع شده است. از طرفی باید از پارادایمهایی استفاده میکردم که معاصر باشد اما خیلی از این پارادایمها متعلق به ما نیست. من میخواهم مسالهای که میگویم مساله جامعه خودم باشد.
میپرسم این مساله چیست؟ پاسخ میدهد: اینکه من قرار است هویتم را از کجا کسب کنم؟ آیا راهی بهتر از همان ادبیات و فرهنگ دیرینه مان وجود دارد؟ اگر هم می خواهیم چیزی را تغییر دهیم باید اول آن را بشناسیم. برای همین است که دو سال وقت میگذارم تا هفت پیکر نظامی را بخوانم. به نظرم نظامی یک غول است که میان دو غول دیگر یعنی فردوسی و مولانا قرار گرفته است. فردوسی همه چیز را حماسی میبیند و اسطورههایش بیشتر جنگها و احوالات بیرونی دارند و مولانا به عرفان و درون میرسد. این میان نظامی اسطورهای مثل بهرام گور را از فردوسی وام میگیرد ولی بیشتر احوالات درونی برایش مهم است. او ادامه میدهد: ما باید این فرهنگ و روند را بشناسیم، اما در جامعه ما هیچ چیز انگار برای هیچ کس جدی نیست. برای وزیرش جدی نیست. برای دانشجو و سیستم آموزشی جدی نیست. برای صدا و سیما جدی نیست و برای مردم هم جدی نیست. معیریزاده همچنین میگوید: من نمیتوانم آن ایجاز کلامی و پیچیدگیهای روایی نظامی که به واقع جواهرسازی کرده با کلمات روی بوم پیاده کنم اما سعی خودم را میکنم. پیش از آنکه به حرفهای کلی تر برسیم به طبقه بالا میرویم. آنجا داستان به کلی فرق دارد. هفت تابلو که با کلافهای کاموایی شکلی از آباژور را بازسازی کردهاند با هفت رنگ خودنمایی میکند. این بخش بیشتر یک کانسپت را ایجاد کرده است. معیریزاده درباره این بخشِ به قول خودش زنانه میگوید: یک جایی در هفت پیکر، بهرام پاداشی میگیرد و دری به رویش باز میشود که به شکل تمثیلی هفت همسر که قرار است او را به تکامل برسانند در مسیرش قرار میگیرند. اینها از شنبه که شاهزادهای هندی است و رنگش هم سیاه است شروع میشود و به جمعه که شاهزادهای ایرانی و رنگش سپید است میرسد. در واقع هر کدام از اینها در مسیر تکامل بهرام هر شب قصهای برای او میگویند و من از این فرم استفاده کردم که هم قابل کار کردن است و هم نمادی از روشنایی در دل شب است و این زنها نیز چنین میکنند؛ همان کاری که شهرزاد میکرد. سوال میکنم عنوان «هفت پیکر و کاپیتان ظریف پیش از فتح آمریکا» از کجا آمده است؟ جواب میدهد: شما در انگلستان بگویید شکسپیر اکثرا او را میشناسند ولی اینجا ما از اسطورههایمان چه میدانیم؟ پس خیلی نمیتوانستم روی عنوان بهرام گور مانور بدهم. این خودش یک طنز است دیگر!
در انتها از او درباره علاقهاش به ادبیات میپرسم و میزان اهمیت این تاثیر پذیری. میگوید: شخصا در دوازده سالگی به دیدن فیلمی رفتم به اسم هملت. دوازده بار آن فیلم را دیدم و فهمیدم زندگی جایی خارج از محاورات روزمره مردم است. فهمیدم در میان زندگی روزمره هر کس به چیزی علاقه دارد و من دوست داشتم خارج از روزمره گی باشم. البته نقاش شدم چون بلد نبودم بنویسم! اما این را بگویم شاید برایتان جالب باشد. یک دوستی در استرالیا دارم که استاد ادبیات است. میگوید آنجا ابتدای سال به دانشجو یک کتاب کلاسیک معرفی میشود که طی هفت سال آشنایی کامل با آن کتاب پیدا میکند. مجبور است آن را با انواع آثار دیگر مقایسه کند و اینگونه مجبور است تعداد زیادی اثر بخواند و بر آنها مسلط شود. من خودم به دانشجویانم میگویم بروید هفت پیکر را با وداع با اسلحه همینگوی مقایسه کنید. ببینید دیدگاه کهن با دیدگاه رئالیستی چه فرقی دارد. در این روزگار ما فست فودی شدهایم برای همین همه میگویند مثلا چرا اینهمه سال وقتت را برای یک نمایشگاه میگذاری؟ اینکه باید نقطه قوت باشد! اما میشود نقطه ضعف. به نظرم ما آدمهای قدرشناسی نیستیم و این قدرناشناسی ما را جلو نمی برد. اکثر هنرمندان امروز دنبال ثروت و شهرت هستند و معنا، مفهوم، فلسفه، تجربه و مردم این میان چه میشود نمیدانم. سعید معیریزاده، متولد بهار ١٣۴٢ است که فعالیتهای جدی هنری خود را از سال ١٣۵٨ با طراحی و رنگ روغن آغاز کرد و در کنار کار خوشنویسی به نقاشی ایرانی روی آورد. در پیمودن مسیر هنری به مرور به سمت ارایه مفاهیم شخصیتر سوق یافت. علاقمندان می توانند تا سوم خرداد برای بازدید از این نمایشگاه به گالری ساربان واقع در خیابان شهید بهشتی،خیابان صابونچی(مهناز)،کوچه مهماندوست، شماره ۸ مراجعه کنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]