واضح آرشیو وب فارسی:رویداد24: عباس عبدی در تحلیلی در نشریه اندیشه پویا به ارزیابی راهبردی و فنی از انتخاب ریاست مجلس پرداخته است. عبدی در این یادداشت نوشته است: نتایج انتخابات تهران چه در دور اول انتخابات در 7 اسفند و مهم تر از آن دور دوم در 10 اردیبهشت موجب شد تا آنچه را که طرفداران قدرت دوست داشتند همچنان پنهان بماند آشکار شود. به عبارت دیگر آنان علاقه نداشتند که واقعیت پایگاه ضعیف آنان به نمایش درآید. هرچند این واقعیت برای آگاهان جامعه از پیش نیز آشکار بود و چه بسا واقعیت خیلی فراتر از آن چیزی است که رخ داده است. چرا که اگر یک انتخابات فرضی بدون مانعی از نوع رد صلاحیت های موجود وجود می داشت، به احتمال فراوان نیروهای اصولگرا در بهترین حالت می توانستند فقط کمتر از نیم یا ثلث تعداد کرسی های موجود مجلس را یه دست بیاورند. ولی در هرحال وضعیت کنونی صف آرایی نیروهای مجلس به این گونه است که بیشترین سهم را اصلاح طلبان دارند و پس از آنان اصولگرایان معتدل و طرفداران دولت و سپس افراد مستقل و در پایان نیز تندروهای جبهه پایداری قرار دارند. پرسش مهم پیش رو این است که ریاست و سایر پست های مجلس را چگونه باید در اختیار گرفت یا توزیع کرد؟ پاسخ به این پرسش از دو منظر تحلیلی و فنی صورت می گیرد. از زاویه تحلیل راهبردی، فارغ از تعداد آرایی که اصلاح طلبان داشته باشند تا بتوانند برای انتخاب نامزد مورد نظر خود برای ریاست مجلس استفاده کنند به موضوع پرداخته می شود. به عبارت دیگر از این زاویه امکان انتخاب شدن نامزد اصلاح طلبان به عنوان رئیس مجلس مفروض و قطعی تلقی می شود. ولی باید تحلیل کرد که آیا چنین کاری به نفع اصلاحات هست یا خیر؟ همچنان که امکان انتخاب آقای رضا خاتمی در مجلس ششم به عنوان رئیس مجلس وجود داشت، ولی به لحاظ تحلیلی کوششی برای ریاست مجلس، آقای خاتمی صورت نگرفت و آقای کروبی که تعداد آرایش حدود نیمی از آرای آقای خاتمی بود به درستی بر مسند ریاست مجلس نشست. از زاویه فنی می توان به امکان رأی آوری نامزد اصلاح طلبان اشاره داشت. این که اصلاح طلبان تعداد 146 رأی قطعی برای ریاست مجلس در اختیار دارند یا خیر؟ و احتمال این قطعیت چقدر است؟ بنده از هردو جهت نسبت به دفاع از ریاست نامزد اصلاح طلبان شک دارم. البته این امر بدان معنا نیست که بگوییم، ریاست در اختیار طرف مقابل و تمام. بلکه مسأله اصلی این است که رسیدن به تصمیم در باره این موضوع باید از خلال گفتگو و کسب امتیازات لازم و بیرون از صحن مجلس باشد، و اجازه داده نشود که در این باره اختلاف جدی بروز کند. حتی اگر قرار است از ریاست نامزد اصلاح طلبان دفاع شود، مستلزم آن است که این کار نیز، در ذیل تفاهم با دو جناح درگیر ماجرا از جمله طرفداران دولت و اصولگرایان معتدل صورت گیرد. دلائل این تحلیلم چیست؟ از نظر فنی دو جناح دولت و اصولگرایان از برخی جهات دست بالایی را در تغییر دادن نگاه نیروهای میانه دارند و با توجه به ترکیب نزدیک نیروها به یکدیگر و بی ثباتی و یا حداقل ناشناخته بودن مواضع افراد، پذیرش ریسک برای ورود به رقابت جهت کسب کرسی ریاست عاقلانه نیست، و چه بسا ممکن است با از دست دادن این کرسی، اصلاح طلبان دچار عوارض سویی شوند. از جمله می توان به این موارد اشاره کرد: 1- شکست ناشی از کسب کرسی ریاست، می تواند تمام دستاوردهای عینی و روانی سیاسی 7 اسفند و 10 اردیبهشت را از میان ببرد و روحیه دوباره ای را در اردوگاه جناح مقابل ایجاد کند. نکته مهم تر اینکه اصولگرایان معتقدند که مظهر برنده شدن در انتخابات، در ریاست مجلس تجلی پیدا خواهد کرد و رخ دادن چنین مسأله ای ادعای آنان را اثبات خواهد کرد که برنده انتخابات بوده اند. 2- از آنجا که گفته اند پیروزی هزار پدر و مادر دارد و شکست یک دایه هم ندارد، به احتمال فراوان تشتت و پراکندگی شدیدی نزد اصلاح طلبان رخ خواهد داد که آنان را به چند گروه تقسیم می کند و رهبری فراکسیون آنان را تضعیف خواهد نمود. 3- این کار اثر روانی بدی بر جامعه نیز خواهد گذاشت، و برای آغاز فعالیت مجلس مفید نخواهد بود. 4- به علاوه رسیدن نامزد اصولگرایان به کرسی ریاست، بدون منت و همراهی اصلاح طلبان خواهد شد و آنان را از موقعیت مدیونی اصلاح طلبان خارج می کند. 5- و مهمتر از همه اینکه نوعی اتحاد و وفاق را میان جریان تندرو با میانه روهای اصولگرا ایجاد می کند. اتحادی که در حال حاضر و طی چند سال گذشته به شکاف انجامیده و یکی از بهترین دستاوردهای سیاسی در حیات اجتماعی ایران است. در مقابل احتمال اینکه نامزد اصلاح طلبان پیروز شود نیز وجود دارد، هرچند به دلیل سیال بودن آرا و گرایش ها و عوامل دیگر می توان تصور کرد که حفظ برتری مذکور فقط برای یک سال دوام داشته باشد و پس از یکسال مثل شورای شهر این برتری را از دست بدهند. تأکید بر نامزد اصلاح طلبان دقیقا همان اشتباهی خواهد بود که در انتخاب شهردار تهران در سال 92 رخ داد. تأکید بر نامزدی فرزند آقای هاشمی موجب اتحاد سه گروه فراکسیون اصولگرایان شورای شهر مقابل اصلاح طلبان شد و در نهایت، وی رای نیاورد، در حالی که دو جناح از سه جناح اصولگراهای شورای شهر حاضر بودند با اصلاح طلبان درباره شهردار به توافق برسند. این تحلیل را بنده پیش از آن انتخابات با یکی از اعضای اصلی شورا در میان گذاشتم. مشکل آن انتخابات این بود که اعضای شورا مسلوب الاختیار شدند و بنا به دستور؛ فرزند آقای هاشمی را به عنوان نامزد خود معرفی کردند. در حالی که اکثر آنان (تا آنجا که من اطلاع دارم) مخالف اینتصمیم بودند. امروز هم ممکن است حمایت از نامزد اصلاح طلب ناشی از اسیر شدن نسبت به اراده برخی افراد باشد که در هرحال می خواهند بر کرسی ریاست مجلس تکیه بزنند. البته چنین خواستی فی نفسه نادرست نیست، بلکه اگر دیگران را بخواهند در برابر عملی انجام شده قرار دهند، قابل قبول نیست. در حالی که اگر بر اساس خرد جمعی و متعهد به تصمیمات جمعی باشد خیلی هم خوب است. البته پیروزی احتمالی نامزد اصلاح طلب در کسب کرسی ریاست مجلس، نشان خواهد داد که اصلاح طلبان پیروز انتخابات بوده اند. ولی فراموش نکنیم که اکنون هم نسبت به این گزاره شک و تردیدی وجود ندارد حتی اصولگرایان مخالف این گزاره هم از موضع سیاسی و نه واقعی این گزاره را رد می کنند. از منظر تحلیلی نیز با کوشش یک سویه برای ریاست نامزد اصلاح طلب بر مجلس موافق نیستم. زیرا فرآیندی که انتخابات مجلس براساس آن شکل گرفت، همچنان باید تداوم داشته باشد. پایان انتخابات، پایان حرکت در آن فرآیند نیست، بلکه آغاز راه است. اصلاح طلبان بیش از آنکه نان این اتفاق را بخورند، چوبش را خواهند خورد. مسئولیتی را می پذیرند که در اِعمال قدرت آن ناتوان خواهند بود. سقف انتظارات چنان بالا خواهد رفت که شاید ضعف نمایندگان و رئیس مجلس تاب تحمل آن را نخواهند داشت. این اختلافات و نیز بی تجربگی های زیاد برخی افراد، موجب می شود که ویروس اختلافات زودتر از آنچه که گمان می کنیم به داخل اردوگاه اصلاح طلبان رخنه کند. ریاست در چنین شرایطی بجای آن که قاتق نان مان شود، قاتل جان مان خواهد شد. یک نیروی سیاسی به جای آنکه اقتضایی عمل کند، باید براساس تحلیل راهبردی خود عمل نماید. این ها بدان معنا نیست که نسبت به پست های موجود در مجلس بی تفاوت بود و آن ها را در اختیار طرف مقابل قرار داد. بلکه مسأله اصلی این است که راه گفتگو و تفاهم را یاد بگیریم. قرار دادن بازی در حالت صفر و یک، آن چیزی نیست که مطلوب ماست. اگر چنین کنیم، دست طرف مقابل برای آنکه در موارد دیگر این نوع بازی را بر روابط حاکم کند، بازتر است. مهارکردن علاقه به قدرت، سخت ترین و آخرین کاری است که می توانیم با اراده خود آن را انجام دهیم.
سه شنبه ، ۲۸اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رویداد24]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]