تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 2 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867149425




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ تجربه شادی جمعی


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
طنز؛ تجربه شادی جمعی
آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:

وقتی را خالی کردم که بروم در سینما سپیده فیلم ابد و یک روز را ببینم. فیلمی که هر چه سیمرغ در جشنواره بود را درو کرده بود و تعدادی فنچ و بلدرچین برای بقیه فیلم‌ها باقی گذاشته بود. یک ربع از شروع فیلم گذشته بود که به سینما رسیدم. مشکلی که آن روز بیخ گلویم را چسبیده بود کاملا گیجم کرده بود برای همین به جای خرید بلیط به طریق معمول وارد سینما شدم و به مردی که به صندلی پلاستیکی تکیه کرده بود گفتم: یه بلیط برای ابد و یک روز می‌خوام. گفت: برید بیرون از سینما، از پشت گیشه بلیط تهیه کنید. گفتم: حالا که اومدم تو، یه بلیط بده عجله دارم. گفت: نمیشه. برو بیرون! ارشاد گیر میده. یک نگاه به اینور و آنور کردم، گفتم: ساعت چهار و نیم بعد از ظهر ارشاد کجا بود بزرگوار؟ گفت: بفرما خواهش می کنم. برای ما مشکل درست نکن. نگاه غضب آلودی بهش انداختم و رفتم پشت گیشه. شبیه به خاله بازی شده بود. خانم بلیط فروش در جایگاه قرار گرفت و خودش را برای پذیرش تنها مشتری‌ای که من بودم آماده کرد! رفتم از پشت شیشه گفتم: چقدر میشه؟ گفت فلان قدر. پرداخت کردم و وارد سالن شدم. چون شنیده بودم ابد و یک روز فیلم تلخی است انتظار داشتم با صدای فین فین تماشاگران روبرو شوم ولی فقط صدای خنده بود که سالن را پر کرده بود. آمدم از در بروم بیرون، به آقایی که چراغ قوه دستش بود گفتم: آقا من مسخره شمام؟ گفت: حرف دهنتو بفهم. چی میگی؟ گفتم: منو آوردی سالن «من سالوادور نیستم» الکی میگی ابد و یک روزه؟ پرده را نشان داد و گفت: خوب چشماتو وا کن ببین تو سالوادور نوید محمدزاده بازی می‌کنه!؟ مسئولان سینما سپیده به درستی دریافته‌اند که یک سینمای خوب باید در نهایتِ تاریکی فیلم‌ها را اکران کند و سینما سپیده هم کاملا این نکته را رعایت کرده فقط یک خواهشی که من از این عزیزان دارم این است که میزان تاریکی به حدی باشد که بشود فیلم را هم روی پرده دید! گفتم: برادر چراغ بنداز رو پرده! چراغ انداخت. دیدم ابد و یک روز است. به تماشاگرها اشاره کردم و گفتم: پس اینا چرا می خندن؟ مسئول سالن شانه بالا انداخت و گفت: نمی‌دونم. از وقتی سالوادور و آلبالو رو اکران کردیم اینجوری شده. گفتیم حتما فیلمای جدید یه ته مایه بامزه‌ای دارن. یه فیلم غمگین قدیمی اکران کنیم. گفتم: خب چی شد؟ گفت: هیچی دیگه. م مثل مادر رو اکران کردیم، مادره دارو به دست مي‌افتاد زمين، همه مي‌زدن زير خنده. آخرش هم اومدن گفتن: خوب بود ولی يه‌كم آهنگش شل بود. وای اونجایی که مادره ميميره خیلی باحال بود. (از خنده ریسه می‌رود). گفتم: بهرحال مردم اینقدر تجربه گریه جمعی داشتن دیگه خسته شدن، یه کم تجربه خنده جمعی ... جمله‌ام تمام نشده بود که دیدم در حالی که سه مامور قلچماق کمپ اجباری آمده‌اند محسن (نوید محمدزاده) را به زور ببرند و خواهرها هم گریه می‌کنند مردم می‌زنند زیر خنده. به مسئول سالن گفتم: داداش گند بزنم تو این تجربه شادی جمعی‌مون! اینجا رو بکوب سیرک بزن بهتره. در را باز کردم و از سالن زدم بیرون.






تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 120]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن