تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):اگر به تعداد اهل بدر [مؤمن كامل] در ميان شما بود، قائم ما قيام می ‏كرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836270339




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امیر جدیدی از خود، سینما و «اژدها» می گوید!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
امیر جدیدی از خود، سینما و «اژدها» می گوید!




امیر جدیدی امروز در جایگاهی است که خیلی از بازیگران باید برایش غبطه بخورند. چند تا فیلم بیشتر بازی نکرده اما چنان درخشیده که تقریبا همه تاییدش می کنند. خیلی ها می گویند آینده سینما مال اوست.





هفته نامه تماشاگران امروز*: وقتی یک بازیگر که حالا نقش اول بازی می کند، خیلی راحت می گوید خودم هم نمی دانم سر صحنه چه اتفاقی می افتد، می گوید رویای ستاره شدن ندارد و خواب راه یافتن به تالار مشاهیر را نمی بیند و همه عشق اش بازی کردن است. بازیگری که موقع حرف زدن احساس نمی کنید همین ها راهم دارد برای جلب نظر می گوید. برای متفاوت به نظر رسیدن. بازیگری که فکر نمی کنید دارد ادا در می آورد.

باورش سخت است. اما امیر جدیدی چنین آدمی است. او امروز در جایگاهی است که خیلی از بازیگران باید برایش غبطه بخورند. چند تا فیلم بیشتر بازی نکرده اما چنان درخشیده که تقریبا همه تاییدش می کنند. خیلی ها می گویند آینده سینما مال اوست. او نوید محمدزاده و دو سه تای دیگر که وسط کلی بازیگر اسمی، دارند فیلم به فیلم جلو می آیند و در هر تجربه بیشتر خود را ثابت می کنند.

نمی خواهی ستاره شوی؟



امیر جدیدی با همین چند فیلمی که بازی کرده، آرزوی خیلی از کارگردان هاست. با چهره و قد و بالایی که جان می دهد برای سوپراستار شدن. برای محبوب شدن. برای حضور دائمی روی جلد روزنامه ها و روی دیوار اتاق ها اما خودش؟ اصلا برای این حرف ها تره خرد نمی کند. وقتی ازش تعریف می کنیم اپسیلونی خوشحال نمی شود. یعنی اینقدر می تواند خودش را کنترل کند؟ یعنی اینقدر به عضلات چهره اش مسلط است؟

او آنقدر در جواب دادن به سوالات راحت است و در عین حال چنان کوتاه جواب می دهد و از همه چیز طفره می رود که سخت بپذیریم، سر کارمان نگذاشته. که همه این رفتار، می تواند هوشمندانه و خاص یک چهره با استعداد نباشد. نمی تواند نباشد.

امیر جدیدی می گوید همه زندگی اش جدا از سینما، زمین های تنیس و ورزش است. برای مصاحبه هم با او قرار می گذاریم تا از تنیس به دفتر ما بیاید. عکاس نشریه در ورزشگاه انقلاب همراه او می شود و از همانجا یکراست به دفتر تماشاگران می آیند. با همان لباس اسپرتی که می گوید محض شناخته شدن پوشیده، اگر نه، باز هم راحت تر از این می چرخد.

مصاحبه هم قرار است بیشتر درباره فیلم تازه اکران شده اش «اژدها وارد می شود» باشد. اما فراری بودن جدیدی از رسانه ها چاره ای باقی نمی گذارد جز اینکه از او کلی سوال پیش پا افتاده بپرسیم. اینکه متولد 1363 است و بچه اکباتان است و مهندس صنایع است و فلان و فلان. در حالی که هی می گوید به عقب برنگردیم.

به امیر جدیدی می گوییم او روی تخته پرش است. همان جایی که یک روز، مشابه امروز، حامد بهداد روی آن بوده و برای مدت ها تبدیل شد به سوژه شماره یک رسانه ها. روزهایی که حامد بهداد خودش را به در و دیوار می زد تا دیده شود. حامد بهداد به همان جایی رسید که رسید و جایی است که امروز هست. امیر جدیدی اول راه است. نه خودش را به در و دیوار می زند و نه شهوتی برای دیده شدن دارد. همه حرفش این است که می خواهم بازی کنم. بهترین بازی ام را بکنم.

عجیب است. اغلب کسانی که بازی امیر جدیدی را دیده اند، از «آفریقا» تا امروز در «اژدها» می گویند او خیلی خوب است. خودش می گوید، نمی دانم، شاید! چه خوب که می گویید خوبم. چند وقت دیگر باید دید او کجای سینما ایستاده، که توانسته این مسیر صعودی را تا بلوغ طی کند یا نه. تا آن موقع... بیایید فیلم هایش را تماشا کنیم. بیایید صحبت هایش را در این مصاحبه بخوانیم. بفرمایید. این شما و این امیر جدیدی!

کلا کم مصاحبه کرده ای؟
- بله.

چرا؟
- دلیل خاصی ندارد.

برایت سخت است؟

- یک مقدار سخت است. حتی عکاسی هم برایم سخت است. اگر خودم می آمدم اینجا احتمالا عکس نمی گرفتم و می گفتم خودم عکس دارم. برای همین هم قرار شد عکاس شما بیاید و در زمین تنیس عکاسی کند، چون آنجا حواسم نیست و دارم تنیس را بازی می کنم. اینکه بروم در آتلیه عکس بگیرم برایم سخت است.

رخ گرفتن که هنر آرتیست است. این یکی از هنرهای بازیگرهاست که...

- می گویی بازیگرها!

تو بازیگر نیستی؟>

- چرا. ولی خب به هر حال یک بازیگر هم یکسری چیزها را ندارد. من این را ندارم.

یکی از ویژگی های بازیگر، راحت بودن جلوی دوربین است.

- جلوی دوربین فیلمبرداری خیلی راحت هستم. جلوی دوربین عکاسی چون باید رخ بگیرم، برایم سخت است. البته مثلا یکی می گوید می شود عکس بگیرم، می گویم خواهش می کنم، بعد می گوید می شود بچرخی از این طرف من را نگاه کنی، این کار سختم است. عکاس ها هم این مدلی هستند، ولی عکاس شما خیلی خوب بود.

در زمین تنیس که بودی، خودت رخ می دادی یا داشتی تنیس بازی می کردی؟

- در تنیس اصلا حواست نیست و این هنر عکاس است که عکس بگیرد.

کارگردان هم بالاخره از تو یک اکتی می خواهد.

- این اکت است ولی برای عکاسی باید خشک شوی. آنجا اصلا حواست نیست و داری بازی می کنی. همان سر صحنه هم بعد از یک سکانس به من بگویند فلان کار را کردی، یادم نیست.

یعنی چی. ما را گرفته ای؟

- نه، این طوری نیست.


نمی خواهی ستاره شوی؟



در همه فیلم هایی که از تو دیده ایم جلوی دوربین خیلی راحت بوده ای و خوب بازی می کنی.

- ممنونم، لطف دارید.

اینکه می گویی جلوی دوربین راحتم ولی به آن فکر هم نمی کنم جالب است. از روز اولی که جلوی دوربین رفتی همین طور بود و استرس نداشتی؟

- از اول همین طور بودم.

استرس نداشتی؟

- نه، هیچ وقت!

اولین بار که جلوی دوربین رفتی یادت است؟

- یادم است که اولین سکانس یک سکانس پلان طولانی بود.

فیلم آفریقا؟

- بله.

شاید چون با هومن سیدی رفاقت داشتی استرس نداشتی.

- شاید.

با هومن سیدی در زمین تنیس آشنا شدی؟

- تقریبا. قبلش دوست بودیم و من مربی تنیس او بودم.

چی شد که به تو پیشنهاد بازی در فیلم را داد؟

- نمی دانم. این را باید از خودش بپرسید.

نگفت مثلا این ویژگی ات برای فیلم مناسب است.

- چرا. ولی یادم نیست آن ویژگی چه بود.

وقتی پیشنهاد داد چه فکری کردی؟

- اولش نظرم نبود که بروم بازی کنم ولی به عنوان یک تجربه دوست داشتم امتحانش کنم.

خودت فیلم ببین بودی؟

- نه.


نمی خواهی ستاره شوی؟



یک مقدار هم سیستم فیلم، دورهمی بوده و چون فیلم اول هومن بوده، سعی کرده دوستانش را که با آنها راحت است بیاورد.

- بله.

خود فضای فیلم هم دوستانه است.

- بله. ولی مثلا من تا قبل از این فیلم آقای (جواد) عزتی و آقای (شهاب) حسینی را از نزدیک نمی شناختم.

هیچ واکنشی به حضور تو به عنوان کسی که اولین کارش است نداشتند؟

- نه، خیلی هم کمک کردند.

مثلا در چه موردی؟

- نکاتی را می گفتند و به من روحیه می دادند.

سابقه تئاتری هم داری.

- بله.

قبل از سینما؟

- نه، اولین حضور من در عرصه هنر، همان فیلم آفریقا بوده.

کارهای تئاتری ات جدی بودند؟

- خیلی جدی بودند. اصلا کار غیر جدی نداشته ام.

کدام کارها بودند؟

- یکی «روایت ناتمام یک فصل معلق» بود که هومن سیدی و حبیب رضایی، با هم کارگردانی می کردند. بازیگرهایش هم خانم صمدی، هوتن شکیبا، نوید محمدزاده، باران کوثری و خود هومن (سیدی) هم بودند. خیلی هم کار خوبی بود. بعدی هم «کالیگولا» بود که خیلی تجربه خوبی برای من بود. به نظرم اگ رکسی در «کالیگولا» کار کند انگار صدمین تئاترش را دارد کار می کند. یعنی از لحاظ تجربه اینقدر کمک می کند. نقش من هم یک نقش سوررئال بود. البته کلا سوررئال است و نقش من هم از بقیه سوررئال تر بود.

برای تئاتر هم استرس نداشتی؟ بالاخره تئاتر فرق می کند، جلوی جمعیت اجرا می کنی و زنده است و هر بار ممکن است اتفاق متفاوتی بیفتد.

- نه. شاید اگر قبل از اینکه جلوی دوربین بروم، می رفتم تئاتر کار می کردم، استرس داشتم.

تحصیلاتت در چه رشته ای است؟

- لیسانس مهندسی صنایع دارم و فوقم، ام بی ای است.

لیسانس از کجا؟

- از دانشگاه آزاد.


نمی خواهی ستاره شوی؟



در دوران تحصیل پیگیر مسائل هنری و سینما بودی؟

- نه به آن شکلی که فکر کنید.

کتاب چطور؟

- کتاب می خواندم. رمان، داستان، اطلاعات عمومی و ...

مجلات سینمایی چطور؟

- نمی خواندم. البته الان از زمانی که اینترنت آمده دیگر این طور نیست که بگویی مجله نمی خوانی، همین که اینترنت را باز می کنی به همه اطلاعات دسترسی داری؛ ولی اگر یک نفر مجله خوان بیاید کنارم بنشیند شاید من یک سوم او اطلاعات داشته باشم.

وقتی می گوییم مجله خوان یعنی کسی که علاقه دارد و جدی تر دنبال می کند، بالاخره مقاله طولانی و مطلب حرفه ای سینمایی را که نمی شود در تلگرام خواند.

- نه اینکه به خواندن علاقه نداشته باشم ولی به اندازه علاقه ورزشی ام نبوده.

ورزش را هم که فقط انجام می دهی و اینطور نیست که اخبارش را دنبال کنی.

- اخبار مربوط به تنیس را خیلی دنبال می کنم.

عشق فدرر هستی؟

- تنیسورها، همه عشق فدرر هستند. مثل فوتبال نیست.

فدرر در تنیس مثل مارادوناست؟

- نه. از مارادونا بالاتر است. همان زمان هم یکی مارادونا را دوست داشت، یکی پله را دوست داشت و ... در تنیس این طوری نیست. در تنیس 90 درصد فدرر را دوست دارند. یعنی اگر کسی تنیس دوست داشته باشد به احتمال خیلی زیاد باید عشق فدرر باشد. یک چیزی است مثل مایکل جردن برای بسکتبالی ها.

فقط تنیس بازی کرده ای؟

- هر ورزشی که بگویید انجام داده ام.

حتی پارکور؟

- نه. پارکور انجام نداده ام ولی بچه بودم از درخت خیلی بالا رفتم. پارکور سنتی می کردم!

بچگی کجا زندگی می کردی؟

- اکباتان.

پس بازی در آفریقا که بخشی از داستان در اکباتان می گذرد، برای راحت بوده.

- آنجا سرزمینم است.

غیر از سینما فعالیت اقتصادی نداری؟

- دارم. مدلی که من در سینما کار می کنم آن طور نیست که زندگی ام را بچرخاند. اگر بخواهم خرجم را از سینما دربیاورم باید در هر فیلمی که پیشنهاد می شود بازی کنم. الان خیلی گزیده بازی می کنم. برای همین آن طور که باید خرجم را تامین نمی کند. پس کار خودم را هم دارم.

برای انتخاب فیلم هایت مشورت می گیری؟

- بله. از خیلی ها مشورت می گیرم. هر فیلم لااقل از چهارتا آدم عاقل و بالغ!


نمی خواهی ستاره شوی؟



حلقه رفقای سینمایی ات چه کسانی هستند؟

- هستند! (خنده جمعی!)

همچنان رابطه ات با هومن سیدی خوب است؟ در این حد که اگر فیلمنامه ای پیشنهاد شود با او مشورت کنی؟

- قطعا اگر پیش بیاید از او هم سوال می کنم.

قبل از اینکه وارد سینما شوی کار جدی نداشته ای؟

- بیزینس می کردم.

بیزینس که خیلی کلی است. مثل این است که از طرف می پرسی چه کاری داری، می گوید آزاد؛ کار آزاد که نشد کار؟

- کلی اش را می گویم. من فکر کردم راجع به «اژدها» می خواهیم صحبت کنیم. با این سوال ها می خواهید به من زن بدهید؟! (خنده جمعی!)

به اژدها هم می رسیم ولی راستش این است که ما اطلاعات زیادی درباره تو نداریم. کم مصاحبه کرده ای و زیاد چیزی از تو در اینترنت هم پیدا نمی شود. می خواهیم قبل از این که درباره فیلمت بپرسیم، بیشتر خودت را بشناسیم. الان دغدغه اصلی ات سینماست؟

- بله.

فیلم می بینی؟

- بله.

به صورت حرفه ای؟

- نه، من فیلم بین حرفه ای نیستم ولی فیلم های خوب را می بینم. به نظرم بازیگر نباید فیلم بین حرفه ای باشد.

به نظر می رسد یک مقدار روندت برای دیده شدن کند است و رسانه ای نیستی.

- بله، همین طور است.

می گویی گزیده کار می کنی و سالی یکی دو فیلم بازی می کنی؛ شاخص هایی که برای انتخاب فیلم داری چه هستند؟

- شاید هم پیش بیاید که در یک سال سه فیلم بازی کنم.

کلا پنج شش فیلم بیشتر بازی نکرده ای.

- آفریقا را در سال 89 کار کردم. بعد از آن دو سال بازی نکردم. البته به جز یک فیلم سینمایی دیگر که با هومن سیدی کار کردم و توقیف شد به اسم «پیغام بگذارید».

دلیل این دوری دو ساله چه بود؟

- دیدم خیلی وقتم را می گیرد. نظرم نبود که بازی کنم.

بعد از آفریقا پیشنهاد زیاد داشتی؟

- چند پیشنهاد داشتم تا اینکه «پایان خدمت» بهم پیشنهاد شد. نقش یک سرباز ترک ماکویی به من پیشنهاد شد که خودم هم ترک نبودم. خیلی با این نقش حال کردم و خیلی هم برایش وقت گذاشتم. رفتم تبریز و روزها با ترک ها زندگی کردم و روی نشستن، برخاستن، حرف زدن و ... آنها دقت کردم. در این حد که از آن موقع به بعد یک نفر را ببینم که هیچ لهجه ای هم نداشته باشد، می فهمم ترک است. خانم دوستم از کانادا آمده بود و هیچ لهجه ای هم نداشت، تا گفت سلام، گفتم ترکی! حیرت کرده بود.

این شناخت را معمولا افراد از قومیت خودشان دارند. اینکه تو ترک نبوده ای و این شناخت را پیدا کرده ای معلوم است خیلی تو نخ آن رفته ای.

- آره. خیلی تو نخ ترک ها رفتم و یاد گرفتم.

اصلیت تان هم ترک نیست؟

- اصلیت پدرم تهرانی است. پایان خدمت را بازی کردم و در جشنواره 92 به خاطر آن جایزه گرفتم.

دیپلم افتخار گرفتی؟

- جایزه بهترین بازیگر مرد نگاه نو را گرفتم و این خیلی به من انگیزه داد.

خود آن جایزه گرفتارت کرد.

- بالاخره آدم تشویق می شود. کیف می کند.

بعد از آن هم در انتخاب فیلم سختگیر بودی.

- بله. سعی کردم آن چیزی که مد نظرم است را بازی کنم.


نمی خواهی ستاره شوی؟



آن چیزی که مد نظرت است چیست؟

- فیلمنامه را بخوانم و ببینم خوب است قبول می کنم. آپشن خاصی مد نظرم نیست که بگویم. به خاطر این آپشن انتخابش می کنم.

می گویی در پایان خدمت چون نقش یک سرباز ترک را داشتی برایت جذاب بوده، جذابیت بقیه فیلمنامه ها چه بوده؟ مثلا رخ دیوانه.

- رخ دیوانه فیلمنامه خیلی جذابی داشت. هر فیلمی ممکن است یک بخش جذب کننده داشته باشد. مثلا یک فیلمنامه را می خوانی می گویی این چه فیلمنامه خوبی است. من دوست دارم در این فیلم باشم یا مثلا یک فیلمنامه را می خوانی می گویی فیلمنامه اش خوب نیست ولی من این نقش را دوست دارم.

برای رخ دیوانه نامزد جشنواره هم نشدی. در حالی که خیلی ها معتقد بودند بازی ات خیلی خوب بوده.

- نه نشدم.

حداقل باید نامزد می شدی. نظر خودت چه بود؟

- من نظری نداشتم. حتما از من بهتر بودند که کاندیدا شدند و من نشدم.

کلا رخ دیوانه کم دیده شد. فیلم گرم و جذابی بود اما آنطور که باید بهش توجه نکردند.

- مردم که خیلی لطف داشتند. من یک کامنت بد هم برای بازی در آن فیلم نگرفتم.

باید برای آن فیلم نامزد می شدی. به نظرم خودت هم هنوز باورت نشده که جزو ستاره ها هستی.

- فعلا دنبال ستاره و این حرف ها نیستم. برنامه من این است که فیلمی که دوست دارم را به بهترین نحو بازی کنم.

اینکه منتقدان، تو را نبینند و جایزه ندهند شاکی ات نمی کند؟

- نهایتش می گویم چه بد! خودم یک فیلمم را نگاه می کنم که خیلی خوب بازی کرده ام ولی به آن توجه نمی شود، خب چی بگم؟

خودت را با بازیگری که جایزه گرفته مقایسه نمی کنی؟ مثلا بگویی من از این بهتر بودم...

- شاید پیش خودم بگویم، و در ذهن خودم با سلیقه خودم مقایسه کنم ولی سلیقه داورها چیز دیگری است.

تو ورزشکار هستی، در ورزش مثلا می گویی من می خواهم در این تورنمنت قهرمان شوم؛ در هنر هم باید در هدف هایت مثلا گرفتن سیمرغ باشد و برای آن بجنگی.

- این طور نیست. من سعی می کنم نقشم را خوب بازی کنم. اگر هم سیمرغ بگیرم که خیلی بیشتر خوشحال می شوم.


نمی خواهی ستاره شوی؟



به خاطر شایستگی ات این حرف را می زنیم وگرنه که همه بازیگرها دوست دارند سیمرغ بگیرند.

- من هم خیلی دوست دارم جایزه بگیرم.

شاید هنوز باورت نشده الان کجایی. ستاره بودن یکسری ویژگی ها می خواهد که تو همه را داری. یعنی صدای مناسب و چهره و بازی خوب. الا اینکه خودت نمی خواهی به چشم بیایی و سوپراستار روی جلد باشی. به اندازه کافی جاه طلب نیستی.

- من بازی را خیلی دوست دارم.

ستاره شدن وجود دیگری هم دارد. بازیگری که روی بیلبورد تبلیغاتی است ممکن است فیلم های خوبی هم بازی نکرده باشد اما با رفتن روی بیلبورد و حضور دائمی جلوی دوربین مدام جلوی چشم است و برای مردم اهمیت پیدا می کند. وجه رسانه خیلی مهم است که به نظر می رسد تو آن را دوست نداری.

- کسی بدش نمی آید سوپراستار باشد ولی دغدغه من بیشتر بازی است. وقتی فیلمنامه را می خوانم بیشتر برایم مهم است که در نقش بروم و فکر کنم چه کنم، چطور راه بروم، چطور حرف بزنم، چطور بخندم یا شل یا سفت حرف بزنم.

در رخ دیوانه کاملا شل بازی می کردی.

- دذر رخ دیوانه یک بچه تهران ساده هستم که بایدیک سادگی داشته باشد. این چیزها بیشتر دغدغه ام است تا آن طرف قضیه. چون اگر فیلم بازی نکنم که رفته ام ورزش کرده ام.

ولای مدیریت کردن بخش رسانه خیلی مهم است. خیلی ها بازیگرهای خوبی بوده اند که قابلیت ستاره شدن را داشته اند و خوب بازی می کرده اند ولی چون این وجه را مدیریت نکرده اند دیده نشده اند. مثل نوید محمدزاده که الان سه سال است در حد بازیگر اول ایران است ولی کمتر در خیابان او را می شناسند برای اینکه خودش نخواسته دیده شود.

- بله، همین طور است.

یا پارسا پیروزفر که همه ویژگی ها را داشت ولی مصاحبه نمی کرد و خیلی از امتیازات را از دست داد.

- ممکن است.

به اژدها برسیم. کار کردن با مانی حقیقی سخت است؟

- مانی سختگیر است. البته این را از بیرون بیشتر می گویند. من خیلی با کار با او حال کردم و لذت بردم.

شرایطی که در فیلم داشتید از نظر آب و هوا و اینها چطور بود؟

- سخت بود.

در چه فصلی قشم بودید؟

- از 25 دی تا 25 اسفند. شب ها سرمای عجیب و غریب داشت و ظهرها مثل جهنم گرم بود. ما خود قشم نبودیم. یک ساعت تا قشم فاصله داشتیم. وسط بیابان و خاک و تپه و ... بودیم. جایی هم که ساکن بودیم باز یک ساعت تا شهر قشم فاصله داشت. به هیچ چیز دسترسی نداشتیم. مثلا یک چیزی لازم داشتیم می گفتیم اوه باید تا قشم بریم، ولش کن، بگیر بخواب!

تو می دانستی شرایط این طور است و قبول کردی؟

- نه. ولی فیلمنامه را خواندم، نقشم و فیلمنامه را دوست داشتم و رفتم.

وسط کار پشیمان نشدی؟

- خسته شدم ولی پشیمان اصلا. من وقتی وارد یک کاری بشوم دیگر رفته ام. هر کاری خستگی دارد. مثل تنیس بازی کردن است. شما در تنیس دو ست بازی کنی، ست سوم خسته شده ای ولی نمی توانی بیرون بیایی.

فرقش این است که تنیس یک هیجان مداوم دارد.

- آن هم همان است. فردا می خواهی بروی یک سکانس بازی کنی باید فکر کنی که چه کنی و چطور بازی کنی.


نمی خواهی ستاره شوی؟



ویژگی فیلم این است که فیلمنامه اش دروغ می گوید، یعنی یک روایتی که اتفاق نیفتاده را می گوید اتفاق افتاده. آقای زیباکلام در فیلم حرف هایی را می گوید که بعد می گوید نمی دانستم اینها واقعیت نداشته.

- من این را نمی دانم. باید از آقای حقیقی بپرسید.

خود شما که بازی می کردید این داستان یک روایت تاریخی است یا می دانستید ساختگی است.

- از این بابت که داستان است من فقط می دانستم یک فیلمنامه ای به من داده اند که من باید نقش یک ساواکی را بازی کنم. من در قشم کاملا داشتم به این فکر می کردم که زیر این زمین اژدهاست! در حقیقت دو ماه در بخش سوررئال ذهنم بازی کردم. درگیری من فقط کاراکتر و نقشی بود که باید بازی می کردم. به بقیه موارد کار نداشتم.

نماهایی که در فیلم وجود دارد خیلی به شما کمک کرده. در حقیقت فانتزی کار است که همه چیز را برجسته می کند تا بازی تو به چشم بیاید.

- به نظر من برعکس است. برای من بازیگری در این فیلم خیلی مهم است. آنقدر بازیگری در قاب در این فیلم مهم است که حد ندارد. یعنی وقتی یک بیننده می آید این فیلم را می بیند، وقتی تمام می شود نباید بگوید این پسر چقدر خوب بازی کرد. وقتی این فیلم تمام می شود فقط باید بگوید عجب فیلمی بود.

ولی مثلا اگر آفریقا را یک نفر ببیند بگوید این پسر چقدر خوب بازی کرد، درست است. در این فیلم بازیگری برای من خیلی سخت بود چون آدم برونگرایی هستم و دوست دارم آن مدلی بازی کنم. بازی در این نقش که باید مدام روی یک خط بازی می کردم و نه بالا و نه پایین داشت خیلی سخت بود. بعد هم این ژانر فیلم اصلا تا به حال در ایران ساخته نشده بود.

 مهمترین کاری که باید در بازی در این فیلم می کردم این بود که از چارچوب فیلم خارج نمی شدم. مثلا اگر عصبانی می شدم می توانستم جوری بازی کنم که بیننده بگوید ایول، ولی آن شکل بازی به درد این فیلم نمی خورد. بازی نباید در این فیلم به چشم بیننده بیاید و باید فقط در چارچوب فیلم باشد. یک فیلم هایی بازیگرمحور است و باید برون ریزی کنی، ولی این فیلم این طور نبود. اگر می خواستم برون گرا بازی کنم از فیلم بیرون می زد.

و تو سابقه بازی در چنین نقشی را نداشته ای.

- نه.

کدام یک از این نقش هایی که بازی کرده ای به خودت نزدیکتر بوده.

- نمی دانم. بیشتر سعی می کنم نقش هایی را انتخاب کنم که خیلی به خودم نزدیک نیست. دوست دارم برایم چلنج باشد.

رخ دیوانه؟

- من آن آدم نیستم. ممکن است مدل حرف زدن خودم باشد و با یک اینتونیش بالاتر یا یک مقدار پایین تر صحبت کنم ولی باز خود من نیست.

در «من» هم جلوی لیلا حاتمی کم نیاوردی و خوب بازی کردی.

- خیلی ممنون.

کلا ازت تعریف هم می کنیم هیچی نمی گویی.

- دست شما درد نکنه. چی بگم؟

به عنوان کسی که سینما را آکادمیک یا تجربی نیاموخته، برای اینکه بتوانی به کاراکتر مورد نظر برسی چه می کنی؟

- در مورد کاراکترم خیلی فکر می کنم. مثلا چطور حرف بزنم، چطور بچرخم و ... در آفریقا عصبانی می شدم قطعات صدایم بالا می رفت و روی میز می کوبیدم ولی اینجا (در اژدها) این طور نبودم. عصبانی می شدم، صدایم را می خوردم و فقط نگاه می کردم. این خیلی مهم است که در چه کاراکتری چطور عصبانی شوی، چطور بخندی، چطور راه بروی یا حتی چطور آب بخوری.

من راجع به همه اینها فکر می کردم. یک وقت هایی کارگردان به من می گفت این کار را بکن، می گفتم این آقا این جوری نمی کند. اگر خیلی بهم اعتماد داشتند – که اکثرا این لطفا را به من داشتند – می گفتند خب اگر این طور است این کار را نکن.

ولی مانی حقیقی این را نمی گفت.

- چرا.

حقیقی خیلی به فیلمنامه مقید است.

- آره. ولی مثلا دیالوگ نوشته بود که تو به اینجا می رسی این فردا را می بینی می گویی آقای چارکی؟ من دیالوگ را خواندم و گفتم باشد. ولی موقع بازی، گفتم جناب چارکی؟ سکانس را گرفتند و تمام شد. مانی گفت چقدر خوب شد به جای آقای، گفتی جناب؛ من اصلا یادم نبود. آنجا مغزم به من دستور می دهد که الان این نقش است و الان قبل انقلاب و سال 43 است، بابای من که الان شصت هفتاد ساله است به یک نفر می رسد می گوید جناب فلانی... این یک لحظه به من الهام می شود و می گویم.

بعد پلان، خیلی وقت ها یادم نمی ماند که چه گفته ام. وارد نقش که می شوم برایم مثل دنده اتومات است، روی درایو می گذارم و خودش می رود. اگر به من بگویند اینجا سوپاپ چقدر روغن ریخته که ماشین راه افتاده، اینها را نمی دانم. و چون به همه موارد نقش فکر کرده ام و در ذهنم هست، برایم اوکی است. مثل اینکه به طرف می گویند چطور آر پی چی می زنی تانک می ترکد، می گوید دلت را بسپار و شلیک کن؛ این چرت و پرت است.

 بالاخره یک مقدماتی دارد و همه چیزهایی را که لازم است بلدی، آن وقت است که دوست داری دلت را بسپاری. چاکرت هم هستیم. بسیار. من همه این کارها را می کنم ولی وقتی وارد آن قضیه می شوم دیگر خودش می رود. برای من مثلا مهم نیست که بگویند فردا چه سکانسی فیلمبرداری می شود چون در آن تایمی که دارم آن نقش را بازی می کنم آن آدم هستم. فردا قرار باشد گریه کنم یا بخندم انجامش می دهم.

وسط برداشت ها حست را از دست نمی دهی؟ دیدی بعضی ها می روند دوتا کشیده به خودشان می زنند برمی گردند؟

- تجربه این را ندارم ولی اصولا وقتی یک نقشی را قبول می کنم در خانه هم همان طور هستم. مثلا یک وقت هایی که در خانه آرام هستم مامانم می گوید مثل اینکه نقش آدم حسابی بهت داده اند!

زیاد هم بهت نمی آید!

- مامانم عشق می کند. یا مثلا اگر نقش یک آدم لات را داشته باشم، در خانه هم با آن لحن صحبت می کنم. مامانم می گوید چرا قاتی می کنی؟ مثل لات ها حرف می زنی؟ این جوری نبوده ای. همه اش در ذهنم است. موقع رانندگی هم حتی به آن فکر می کنم. مثلا ممکن است پیش بیاید دعوا هم بکنم. ولی یک وقت هم اگر نقش یک آدم افسرده را داشته باشم ممکن است در خیابان یک چک هم بهم بزنند، بگویم یکی هم این طرف بزن من بروم. این طور است. اینستالش می کنم دیگر خودش می رود.

کلا زندگی ات ورزشکاری است.

- فقط خورد و خوراکم ورزشکاری نیست.

یعنی چی؟

- یعنی خیلی اشتهایم خوب است.

اما اینجا حتی شیرینی هم نخوردی. چای هم نخوردی.

- به خاطر رژیم نیست. اگرچه که با این خورد و خوراک اگر ورزش نمی کردم الان شده بودم آه!


نمی خواهی ستاره شوی؟



خانواده ات هیچ وقت با بازی کردنت مشکل نداشتند؟ برایت شرطی نگذاشتند یا نصیحتی نکردند؟

- نه.

مامان و بابا از بین فیلم هایت کدام ها را بیشتر دوست داشتند؟ نشد بابت فیلمی بهت خرده بگیرند؟

- اکثر فیلم ها را دوست داشتند و هیچ وقت نشد ایراد بگیرند.

خط قرمزت برای نقش های پیشنهادی چیست؟ چه نقشی را ممکن است بدهند و از قبل می دانی که بازی نمی کنی؟

- فکر نمی کنم خط قرمزی داشته باشم.

نقش منفی چی؟ مشکلی برای بازی کردن نقش های منفی نداری؟

- نه. خیلی به منفی یا مثبت بودن نقش ربط ندارد. اگر نقش را دوست داشته باشم بازی می کنم.

بین بازیگرها رابطه ات با کی خوب است؟ اگر الان بازی را کنار بگذاری ارتباطت را (غیر از هومن سیدی) با کی ادامه می دهی؟

- تعدادشان خیلی زیاد است و نمی توانم یکی یا دو نفر را اسم ببرم اما در کل با هیچ کس مشکلی ندارم.

چه شد که مانی حقیقی تو را انتخاب کرد؟

- نمی دانم.

کسی تو را به او پیشنهاد داد؟

- نه. انتخاب خودش بودم. ما اصلا در این فیلم بازیگر معروف نداشتیم.

در برلین فکر می کردید فیلم می تواند بیشتر از این مطرح شود؟

- قطعا. آنجا ری اکشن های شان خیلی عجیب و غریب بود. می گفتند ما اصلا فکر نمی کردیم فیلمی با چنین سبکی در ایران ساخته شود.

شاید بیشتر درگیر قاب های متفاوت شده بودند.

- تصویر و موزیک.

چی باعث شد که جایزه نبرد؟

- نمی دانم.

در جشنواره هم فیلم انتظار خیلی زیادی ایجاد کرده بود...

- این انتظار بصری است. یک نفر می رود می بیند از نظر بصری و عقلی ارضا می شود می گوید این فیلم خیلی خوب است ولی اینکه جایزه نمی گیرد دیگر نظر داورهاست. هیچ جایزه ای نگرفت.

ولی در آرای مردمی خوب بودید.

- بله. هر ده روز جزو پنج فیلم برتر بودیم.

فکر می کنی در اکران موفق باشد؟

- امیدوارم. به نظرم این فیلم اگر خوب دیده شود یک مقدار سطح سینمای مملکت را بالا می برد. ممکن است کارگردان های دیگری به این سبک فیلم ها روی بیاورند.

برای شما سخت می شود؛ باز باید دو ماه بروید در بیابان زندگی کنید.

- من که همیشه سختم بوده. اصلا اینکه بگویند بنشین اینجا دیالوگ بگو کم پیش آمده یا دارم می دوم یا دارم می زنم یا دارم می خورم یا پشت موتورم.


نمی خواهی ستاره شوی؟



بعد از بازیگری زندگی و روابطت با آدم ها فرق کرده؟ اینکه مثلا شهرت باعث شود دست و پایت بسته شود و ...

- خیلی فرقی نکرده. من خیلی آدم شوخی هستم و با آدم ها در خیابان ارتباط برقرار می کنم. امکان ندارد وارد آسانسور بشوم و چیزی نگویم. حتی اگر طرف را نشناسم. نهایت می گویم امروز هوا خیلی گرم است.

اجتماعی هستی؟

- بله. ارتباط با آدم ها را خیلی دوست دارم. مثلا اگر در خیابان در ترافیک گیر کرده باشم ممکن است با راننده های دیگر حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم. این وجه های مختلف آدم ها و شناخت شان به دردم می خورد.

کسانی که در سینما مشهور می شوند، روابط شان تغییر می کند، رویه زندگی شان هم فرق می کند. نمی توانند با دوستان قدیمی شان ارتباطات داشته باشند. حواس شان باید به یکسری چیزها باشد. این باعث می شود که مثلا عوام فکر کنند طرف چقدر خودش را می گیرد. یک عده هم واقعا تغییر می کنند و رفتارشان با بقیه عوض می شود. تو تغییر نخواهی کرد؟

- فعلا که تغییری نکرده ام. ان شاءالله که نمی کنم.

پنج سال بعد که کلی فیلم بازی کنی و جایزه بگیری باز هم تلفنت را جواب می دهی یا مثلا تنیس را ادامه می دهی یا شاگرد می گیری؟

- به وقتم ربط دارد. اگر نیاز مالی داشته باشم بازی می کنم. الان نیاز مالی دارم و شاگرد می گیرم و بازی می کنم. الان زندگی ام با شش هفت سال پیش هیچ فرقی نکرده. فقط بعضی چیزها را رعایت می کنم ولی فکر نمی کنم از نظر اخلاقی تغییر کنم.

یعنی امیدوار باشیم مثل خیلی ها خراب نمی شوی؟

- اگر قرار باشد خراب بشوم دعا کنید هیچی نشوم!

زیاد هم به محافل سینمایی نمی روی؟

- کلا زندگی من اگر سر کار نباشم، تنیس است. تنیس بازی می کنم، می دوم و بدنسازی می کنم. تقریبا جنازه ام را به خانه می برم. اوقات فراغتم را هم با دوستان سینمایی و غیرسینمایی ام می گذرانم.

و با این وصف سیگار هم نمی کشی؟

- مگر سر فیلمبرداری باشد. اگر جزو نقش باشد و بگویند باید سیگار بکشی مشکلی ندارم و می کشم اما سیگاری نیستم. خودم نمی کشم.

*سیامک رحمانی – هیوا یوسفی – فرهاد عشوندی – فاطمه پاقلعه نژاد







تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن