تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803284833




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از خانه دزدی شد، زوج جوان تهرانی درخواست طلاق دادند!


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: وقتی قاضی عموزادی پرونده آنها را بررسی می‌کند، با تعجب می‌پرسد: تنها یک ماه از تاریخ ازدواجتان می‌گذرد، چرا پس از این مدت کم تصمیم به جدایی گرفته‌اید؟
مرد جوان رشته کلام را در دست می‌گیرد و در توضیح ماجرا به قاضی می‌گوید: آقای قاضی من و سمیه با هم تفاهم نداریم. از همین اول زندگیمان مشخص شد که نمی‌توانیم سختی‌ها و مشکلات پیش‌رویمان را حل کنیم و باید مرتب با هم لجبازی کنیم.او ادامه می‌دهد: من و سمیه بدون هیچ شناختی با هم ازدواج کردیم. ازدواج ما سنتی و طبق خواسته خانواده‌هایمان بود. سمیه دختر یکی از دوستان مادرم بود که از همین طریق به من معرفی شد و ما بعد از چند جلسه صحبت کردن، تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. البته ناگفته نماند که من در همان دیدارها به سمیه علاقه‌مند شدم و از آنجایی‌که او دختر آرام و نجیبی بود تصور می‌کردم زندگی خوبی در کنارش خواهم داشت.برای همین تصمیمم را گرفتم و مراسم نامزدی و ازدواج ما خیلی زود برگزار شد. پس از شروع زندگی مشترکمان با اختلاف و مشکل جدی مواجه نبودیم، تا این‌که پس از گذشت یک ماه من و سمیه تصمیم گرفتیم یک مهمانی در خانه‌مان ترتیب دهیم. سمیه گفت دوست دارد دخترخاله و پسرخاله‌هایش را به خانه‌مان دعوت کند. او گفت حالا که می‌خواهد آنها را دعوت کند من هم چند نفر از بستگانم را به خانه‌مان دعوت کنم و یک مهمانی برگزار کنیم. از این پیشنهاد استقبال کردم و بستگانمان را به خانه‌مان دعوت کردیم. مهمانی بخوبی برگزار شد و همه چیز عادی بود تا این‌که همه رفتند و فردای آن روز زمانی که سراغ کشو رفتم تا پول بردارم، متوجه شدم مبلغ 100 هزار تومانی که داخل آن گذاشته بودم نیست. از سمیه پرسیدم پول را او برداشته یا نه که او هم اظهار بی‌اطلاعی کرد. خیلی تعجب کردم. من آن پول را با دستان خودم داخل پاکتی در کشو گذاشته بودم ولی نبود. وقتی بیشتر جستجو کردیم متوجه شدیم دو عدد سکه طلا هم گم شده است. ما کل خانه را زیر و رو کردیم ولی پول و سکه‌ها را پیدا نکردیم. آنجا بود که متوجه سرقت شدیم و همین آغاز درگیری شدید بین من و سمیه بود. او بلافاصله و بدون هیچ فکری به بستگان من تهمت زد و گفت که یکی از آنها از خانه ما دزدی کرده است، در صورتی‌که من تمام بستگانم را می‌شناسم و هیچ‌وقت نمی‌توانم چنین تهمتی به آنها بزنم. برای همین بشدت عصبانی شدم و گفتم این کار فامیل‌های تو است. تازه آنجا بود که چهره واقعی سمیه را دیدم. همسرم شروع کرد به داد و فریاد و توهین به تمام خانواده من؛ من هم عصبانی شدم. دعوای ما آن‌قدر ادامه پیدا کرد که هردو به این نتیجه رسیدیم که هیچ‌کدام نمی‌توانیم کوتاه بیاییم، برای همین تصمیم به جدایی گرفتیم.در این لحظه زن جوان نیز به قاضی می‌گوید: آقای قاضی در میان بستگان وحید، شوهر دخترخاله‌اش مرد تازه واردی بود که حتی خودش هم از او خوشش نمی‌آمد. تمام فامیل‌هایش هم از این مرد که بتازگی با آنها وصلت کرده بود خوششان نمی‌آمد. من هم بعد از گم شدن این پول و سکه‌ها به شوهرم گفتم شاید کار این مرد باشد، ما که او را نمی‌شناسیم ولی وحید به خاطر لجبازی با من بشدت عصبانی شد و به جای منطقی فکر کردن، شروع کرد به تهمت زدن به تمام بستگان من. تا جایی که من هم عصبی شدم و دعوا به راه انداختم. این مرد تنها با من لجبازی کرد و منطقی فکر نکرد. هرچه می‌گفتم من به بستگان تو کاری ندارم و تنها به داماد تازه واردتان شک کردم، فایده‌ای نداشت.او هم به خانواده من توهین کرد، همین شد که من هم برای تلافی به خانواده‌اش توهین کردم. الان هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این مرد زندگی کنم.در پایان قاضی سعی می‌کند این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را می‌بیند، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول می‌کند.جام جم
مطالب پیشنهادی


گزارش تصویری اعمال زیبایی برای جوانسازی و زیبایی صورت


جگونه درمجالس زنانه بدرخشیم ؟! + تصاویر دیدنی


راز داشتن ابروهای زیبا + تصاویر


اندامی زیبا و لاغر داشته باشید





شنبه 18 اردیبهشت 1395





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن