واضح آرشیو وب فارسی:منبری ها: موضوعاتی چون انتخابات، نوع برخورد اقوام با یکدیگرحکومت مرکزی، و تبدیل شدن به ابزاری برای گروههای تندرو و یا ابزار مداخله کشورهای خارجی( برای مثال پاکستان) با منازعات قومی در این کشور ارتباط می یابد.به گزارش "منبری ها" محمدجواد قهرمانی : افغانستان کشوری با تنوع قومی بسیار بالایی است . این اقوام در طول تاریخ درکنار هم زندگی کرده اند و حتی در موارد زیادی علیه نیروهای خارجی ایستادگی کرده اند. با این وجود، منازعه و اختلافات قومی در افغانستان فاکتور مهمی در سیاست داخل و حتی سیاست خارجی این کشور به حساب می آید. به عبارتی دیگر، هنگام سخن از خشونت در این کشور، قومیت و گروههای قومی به عاملی مهم و تعیین کننده تبدیل می شود. این اختلافات که ریشه در تاریخ دارد خود را در صحنه های مختلف نشان داده است. موضوعاتی چون انتخابات، نوع برخورد اقوام با یکدیگرحکومت مرکزی، و تبدیل شدن به ابزاری برای گروههای تندرو و یا ابزار مداخله کشورهای خارجی( برای مثال پاکستان) با منازعات قومی در این کشور ارتباط می یابد. شایان ذکر است که نباید منازعه قومی در افغانستان را با دیگر کشورهایی که در آنها منازعات قومی رخ داده است مقایسه کرد. این منازعه خاص و با ویژگی های منحصربفرد خود است. چند ویژگی را می توان برای نزاع های قومی افغانستان برشمرد. اولا، گرچه در این کشور این نوع منازعه به وفور رخ داده است اما این به آن معنا نیست که عامل اصلی سقوط اقتدارهای مرکزی( دولت ها) بوده است. ثانیا، قومیت همواره ابزاری برای پیشبرد منافع بوده است، به این معنا که افراد یا فرماندهان محلی برای دستیابی به قدرت تلاش کرده اند تا از قومیت جهت پیشبرد منافع و اهدافشان استفاده کنند. سوما، ایدئولوژی و فرهنگ در ایجاد منازعه در مقایسه با قومیت نقش عمده¬تری داشته است. چهارما، در تاریخ افغانستان منازعات قومی به این معنا نبوده است که اقوام مختلف همواره به دنبال تجزیه و یا استقلال بوده اند. به گونه ای بسیاری گفته اند این رهبران بوده اند که اقوام را گرد هم آورده و از آنها به عنوان ارتش مبارزه با دیگران استفاده کرده¬اند. منازعات قومی افغانستان پدیده ای نیست که قابل مدیریت و یا کنترل نباشد. این منازعات زمانی رخ داده است که اقتدار مرکزی ضعیف بوده و ثبات و امنیت در سطح پایینی بوده است. برای مثال در زمان امان الله خان، اصلاحات عمده اجتماعی، سیاسی و قانونی اعتراضات زیادی را ایجاد کرد. این اعتراضات قومی نبود، بلکه اعتراضات به تحولات و سست شدن ناگهانی سنتها و ارزشها و فرهنگ جامعه افغان بود. اعتراضات سال 1978 به حزب دمکراتیک خلق در نتیجه سیاستهای متحولانه این حزب بوده است. « یکی از کارهای انجام شده از سوی حزب دمکراتیک خلق در جامعه افغانستان، حذف امتیازات طبقاتی و قومی در این کشور بوده است. با این حال علی رغم کاهش نسبی موضوعات قومی در عصر حاکمیت این حزب اما همین مسئله در نهایت اسباب فروپاشی جریان کمونیسم در این کشور شد . به گونه¬ای که در درون این حزب سه شاخه که مبنایی قومی داشت ایجاد شد: جناح خلق که اکثریت آنها پشتون بودند، شاخه پرچم با اکثریت تاجیک و شاخه شعله جاوید که اکثریت آنها هزاره بودند . دقیق، منازعات بعد از سقوط این اقتدارها بود که برخوردهای قومی را در پی داشت(خواتی، 1390) به گونه¬ای که بعد از دستیابی به هدف مشترک مخالفین پراکنده شد و پایگاههای قومی آنها ارجحیت می یابد. با توجه به گفته فوق ، باید دو نوع منازعه در افغانستان را از یکدیگر تمییز داد: منازعه ایدئولوژیک و منازعه قومی. افراد درگیر در منازعات ایدئولوژیک تلاش می کنند تا از افتراقات یا تفاوتهای قومی به سود خود استفاده نمایند. نمونه بارز این امر طالبان است که به خوبی توانسته است از طریق برتری طلبی پشتونها در برابر حکومت مرکزی استفاده کرده و آنها را با خود هماهنگ سازد. اما با گذشت تمام این اختلافات در این جامعه نهادینه شده است، به گونه ای که بعد از سقوط طالبان نیز فاکتور قومیت نقش عمده ای ایفا کرده است. برای منازعات قومی در افغانستان می توان دو دلیل ذکر کرد: داخلی و خارجی. بخش عمده منازعات قومی افغانستان در جهت کسب قدرت و کنترل بر کشور بوده است. در تاریخ کشور پشتونها همواره به جز در دوره-های زمانی محدود قدرت را در دست داشته اند. به گونه¬ای که واژه افغان صرفا مترادف با پشتون بود. که بعدا طی اصلاحات بنیادی در کشور به تمام افغان¬ها اطلاق شد. جنگهای داخلی طولانی میان گروههای محلی، هویتهای قوم را ایجاد و یا تشدید کرده اشت. در حال حاضر نیروهای قومی و اجتماعی افغان به هویتهای جداگانه خود بیش از هر زمان دیگری آگاهی دارند. بعد از خروج شوروی از این کشور، ملاحظات قومی منجر به قطبی شدن قومی جامعه میان گروههای مجاهد شد و این امر به مبارزات قدرت میان آنها منجر شد که ماهیتی میان قومی داشت. منازعه میان پشتونها، به سبب ترسشان به از دست دادن قدرت و ائتلاف ازبکها و تاجیکها از شمال که نفوذ بیشتری را در کابل، یعنی جایی که به طور سنتی تحت تسلط نخبگان پشتون بود، به دست آورده بود. ظهور طالبان نیز زمینه پشتونی داشت. نظامی گری آنها اقلیتهای قومی را به حاشیه برد و به تخطی های گسترده حقوق بشری منجر شد. بعد از سقوط طالبان نیز که نظام سیاسی تلاش کرده تا نماینده واقعی گروههای مختلف قومی باشد همچنان این اختلافات و بدبینی ها وجود دارد(Muhammad Saleem Mazhar et a l, 2012: 7-9) سلسله مراتب قومیتی که در طول تاریخ، پشتونها را در صدر قرار می دهد مورد پذیرش سایرین نیست(Dorronsoro,2010: 13). به زعم پشتونها بعد از سقوط طالبان نفوذ آنها در سیاست این کشور کاسته شده است به همین سبب این امر افزایش بدبینی های آنها و رشد تنشها در این کشور منجر شده است. به همین سبب این منازعات قومی قبیله ای جنگها و برخوردهای وسیعتر میان دولت و مخالفین را ایجاد کرده است. هریک از مخالفین برای تحلیل بردن دولت و رقبا، به جستجوی متحدین، انباشت سلاح و بسیج اقدام نموده است. بسیاری از مردم اعتقاد دارند در شرایط کنونی اینگونه منازعات قومی و قبیله ای در نتیجه آزردگیها در خصوص عدم تعادل در حضور در دستگاه حکومت محلی، تقسیم ناعادلانه منابع و همچنین نفرت به دلایل تاریخی می باشد( گفتگوی مردم افغانستان پیرامون صلح، 2014: 11). طالبان با فرصت طلبی از وضعیت پیش آمده از یک گروه قومی جهت مقابله با گروه دیگر استفاده می کند. البته نکته لازم به ذکر آنست که در برخی ولایات مثل پنجشیر که ترکیب واحد قومی وجود دارد این نزاع ها محدود بوده است. البته در ولایات جنوبی و شرقی که محل نفوذ طالبان است نیز منازعات گسترده وجود میان قومی وجود ندارد( البته به جز منازعه با نیروهای امنیتی دولتی و بین المللی). لازم به ذکر است که اخیرا حضور داعش در افغانستان و مخالف طالبان با آن منجر به رخ دادن برخوردهایی میان این دو گروه در ولایاتی چون ننگرهار شده است. البته لازم به ذکر است که طالبان به دنبال عمومی کردن منازعه در افغانستان و اتحاد و ائتلاف با سایر گروهها همچون جنبش اسلامی ازبکستان و در نتیجه گسترش نفوذ خود در مناطق شمالی بوده است. اقدامات این گروه در قندوز را می توان در همین راستا تفسیر کرد. به زعم نگارنده با توجه به درگیریها و جنگهای داخلی طولانی مدت در این کشور و همچنین تثبیت هویتهای جدا میان گروههای قومی، شکل گیری هویت ملی نیازمند زمان و اقدامات حکومتی مختلفی است. تلاش برای احقاق حقوق به صورت برابر میان اقوام مختلف، تأکید بر وجوه مشترک میان اقوام، تلاش برای بهبود اوضاع اقتصادی مناطق مختلف و ایجاد اشتغال و آموزش برای جوانان و همچنین ایجاد مکانیسمهای محلی کارآمد که فارغ از انگیزه های قومی عمل نمایند، و البته تقویت نهادهای امنیتی که دسترسی دولت به مناطق مختلف را افزایش دهند می تواند انگیزه های ورود به نزاعهای قومی را کاهش دهد. / فرهنگ
پنجشنبه ، ۱۶اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: منبری ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]