واضح آرشیو وب فارسی:دزنیوز: به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز به نقل از خراسان، وقتی همسر سابقم فهمید مهریه ام را به اجرا گذاشته ام، به دست و پایم افتاد تا از گناهش درگذرم اما من تنها به شرطی حاضر شدم او را ببخشم که حضانت پسرم را به من واگذار کند. اکنون هم روی صندلی کلانتری منتظر نشسته […]به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز به نقل از خراسان، وقتی همسر سابقم فهمید مهریه ام را به اجرا گذاشته ام، به دست و پایم افتاد تا از گناهش درگذرم اما من تنها به شرطی حاضر شدم او را ببخشم که حضانت پسرم را به من واگذار کند. اکنون هم روی صندلی کلانتری منتظر نشسته ام تا او به قول خودش عمل کند. اگرچه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم چرا که پس از گذشت ۳ سال از آن ماجراهای تلخ الان قرار است جگرگوشه ام را به آغوش بکشم اما سوالات بی شماری همچنان در ذهنم رژه می رود و نمی دانم بعد از این ماجرا سرنوشت پسرم چه خواهد شد. «پیام» تا روزی که با پدرش زندگی می کرد کمبود مادر داشت و از امروز به بعد که قرار است نزد من زندگی کند مهر و عاطفه پدری را به خود نخواهد دید. چند ساعت است با خود می اندیشم آیا این خلاء های عاطفی در زندگی فرزند پنج ساله ام قابل جبران است… زن جوان در حالی که آرام و قرار نداشت و مدام داخل اتاق کلانتری قدم می زد و گاهی با نگرانی به در ورودی خیره می شد، در تشریح ماجرای طلاق خود از همسرش به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد گفت: من همه سختی ها را به جان و دل خریدم اما همسرم مرد بی وفایی بود. خوب به خاطر دارم که پسرم شیرخواره بود و هنوز ۲۰ ماه بیشتر از عمرش نگذشته بود که «حامد» با عابر پیاده ای تصادف کرد. مصدوم در مرکز درمانی جان سپرد. مدتی بعد حامد به پرداخت دیه محکوم شد اما چون گواهینامه نداشت شرکت بیمه هم دیه آن مرد را پرداخت نکرد و به ناچار همسرم راهی زندان شد. این درحالی بود که خانواده متوفی حاضر به گذشت نشدند. تماشای حامد از پشت میله های زندان خیلی برایم زجرآور بود به طوری که روزهای ملاقات نمی توانستم از ریزش اشک هایم جلوگیری کنم. این ماجرا زمانی سخت تر شد که فهمیدیم تصادف در ماه حرام بوده و همسرم باید پول بیشتری می پرداخت اما او شاگرد یک مغازه بود و توان پرداخت دیه را نداشت. در این حال من با رنج و زحمت فرزندم را بزرگ می کردم اگرچه گاهی در روزهای ملاقات با گریه عنوان می کرد که تو نباید به پای من بسوزی! اما من عاشق او بودم و همه سختی ها را تحمل می کردم تا این که روزی «حامد» پس از یک مرخصی چند روزه از زندان فرار کرد. چند ماه از فرار حامد می گذشت که روزی متوجه ارتباط او با زن دیگری شدم. باورش برایم دشوار بود که باید با همان چشمان اشک بار منتظر این بار شاهد رابطه او با زن دیگری باشم. همسرم مدتی بعد با همان زن ازدواج کرد و با طلاق دادن من پیام را از من گرفت او حتی به طور پنهانی جهیزیه ام را نیز فروخته بود و من یک سال از او بی خبر بودم تا این که پس از جست وجوهای فراوان ردپایی از او پیدا کردم و مهریه ام را به اجرا گذاشتم اما وقتی از این موضوع باخبر شد، به دست و پایم افتاد و من تنها به شرط حضانت فرزندم حاضر به گذشت شدم ولی … ۲۰۱۶
چهارشنبه ، ۱۵اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دزنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]