تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1814669111
۶ سال از کارافتادگیِ مرد و آوارگیِ زن برای "کار"/گذران زندگی با "پله شوری" و "قرض"
واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: ایلنا روایت میکند؛ ۶ سال از کارافتادگیِ مرد و آوارگیِ زن برای "کار"/گذران زندگی با "پله شوری" و "قرض"
مرد ۶ سالی میشود؛ بیماری اعصاب و روان دارد و زمینگیر شده، سن و سالی هم ندارد، شبها تا صبح بیدار است و روزها تا ساعت ۵ میخوابد... همسرش برای گذران زندگی کار میکند؛ پله شوری، پاک کردن سبزی و گاهی اوقات کار کردن در تالارهای عروسی از صبح تا ۹ شب با دستمزد روزی ۲۰ هزار تومان! دخترانشان اما آرزوهای دست یافتنی دارد، اما برآورده کردن آن در توان مادر و پدرش نیست. مقصد کرج است و یکی از فقیرنشینترین مناطق این شهر.... خیری ما را در طول تهیه این گزارش همراهی میکند... از کوچه پس کوچههای فقر زده که عبور میکنی، وارد بن بستی تنگ میشویم که یک خانواده منتظرند تا پای درد و دلهایشان بنشینی! دختر بچهای با لباس مدرسه در را برایت باز میکند، خانهای کوچک و خالی.... خالی نه از تجملات امروزی، که خالی از امکانات یک زندگی ساده! معصومه مادر این خانوادهٔ ۳ نفره است که مرد زندگیاش ۵ سالی میشود؛ زمینگیر و از کار بیکار شده، بیماری اعصاب و روان امانش را بریده.... مادر اما کار میکند، فرق نمیکند چه کاری؛ پله شوری، نظافت خانههای مردم، سبزی پاک کردن و کار در سالنهای عروسی... آن هم با حداقل مزد، باز اما خدا را شکر میکند...! من را با خودش به داخل اتاق میبرد با دست نشان میدهد؛ «شوهرم در این اتاق خوابیده، توپ هم در کنی حالا حالاها بیدار نمیشود … پتو را پس میزند... میگوید؛ میبینی، قرص که میخورد به کما (خواب عمیق) میرود» مرد و زن این خانواده سن و سال زیادی ندارند، اما از رنج روزگار، پیری خیلی زود به سراغشان آمده و شادابی و جوانی را از چهرهشان را زدوده...! پای صحبتهایش مینشینم، زهرا تک دانه فرزندش را کنارش مینشاند و با آرامش عجیبی برایت از دردهایش میگوید؛ «۱۵ سال است که ازدواج کردهام و ثمره ازدواجم همین بچهست که ۱۲ سال دارد. ۶ سال است، شوهرم ناراحتی اعصاب و روان دارد، هر وقت که حالش بد میشود؛ درهای اتاق را میشکند و بارها نیز من را کتک زده... با وام یک یخچال خریده بودم که یک روز خانه آمدم و دیدم که در یخچال را شکسته... روزگار خیلی سخت میگذرد.... نسخه از کارافتادگی شوهرش را نشان میدهد و میگوید؛ «وقتی حالش بد میشود؛ وسایل خانه را به کوچه میبرد و دور میاندازد.» ادامه میدهد: «شوهرم ۱۳ سال در جعبه سازی کار میکرد، مریض شد و ما نمیفهمیدیم مشکلش چیست؛ هر شب احساس خفگی میکرد، اصلا یک جا بند نمیشد، روزی ۳ بار دکتر میرفتیم، اما هر دکتری رفتیم مشکلش را تشخیص نمیدادند. در نهایت به روانپزشک مراجعه کردیم و مشخص شد؛ مشکل مربوط به اعصاب و روان است. بیماری اعصاب و روان در خانواده همسرم ارثی است، البته نمیدانستم و بعد از ازدواج فهمیدیم، وقتی فهمیدیم که دیگه خیلی دیر شده بود.الان خواهرش هم همین حال را دارد. «در این سالها به علت وخامت حالش چندین بار بستریاش کردیم و هر بار باید ۵۰۰ هزار تومان پرداخت میکردم، از یک جایی به بعد اما دیگر پولی برای بستری کردنش نداشتم. هر سه ماه یکبار باید برای کنترل حال و روند درمانش به دکتر برویم اما در توانم نیست. ۱۰ میلیون تومان پول پیش خانه داشتم و چون توانایی پرداخت اجارهٔ ۳۰۰ هزارتومانی را نداشتم از آن کسر شد و حالا ۵ میلیون آن باقی مانده.» او درباره اینکه آیا سازمانهای حمایتگر مثل کمیته امداد به آنها کمکی کردهاند؟ میگوید؛ «بهزیستی گفت؛ فقط پول داروهای همسرم را میدهد اما هر بار که به کمیته امداد اینجا مراجعه میکنم بدون نتیجه باز میگردم.» سختی زندگی معصومه، همسر و دخترش اما به بیماری شوهر و دوا و درمان خلاصه نمیشود! باز میگوید: «پول اجاره خانه را نداریم، نزدیک به ۲ ماه است که کرایه ندادم و صاحبخانه قرار است؛ باز از همان تتمه باقی مانده پول پیش، اجاره را کم کند. به خانم کرمی همان خیری که همراه ما بود، اشاره میکند و میگوید: بعضی اوقات از خانم کریمی ۱۰ هزار تومن ۲۰ هزار تومن قرض میگیرم. هر وقت بدون پول میشوم؛ سراغش میروم.» خانم کرمی درباره شرایط این خانواده بیشتر توضیح میدهد: «این خانواده از لحاظ خوراک و پوشاک واقعا در مضیقه هستند، شلوار زهرا از فرط شستشوی مداوم پاره شده، اما باز هم مجبور است همان شلوار را بپوشد.» از معصومه درباره کارش میپرسم و میگوید؛ «در تالار عروسی کار میکنم هر وقت که زنگ بزنن میروم.. کار و حقوق ثابتی نیست که دلم خوش باشد؛ آخر ماه حقوقی دارم. از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۱۲ شب میروم و ۲۵ هزار تومان میدهند. بعضی وقتها هم ۵ هزار تومان انعام به آن اضافه میشود.»
حجب و حیا حرفهایش را متوقف میکند؛ خانم کرمی ادامه میدهد: معصومه مجبور است؛ پله شوری کند و برای کار به خانههای مردم برود. اینجا منطقه فقیر نشینی است و بیشتر مردم کارگر هستند. از ۵ نفر ۴ نفرشان نیازمند هستند و باید کار کنند و بدبختی اینجاست که کار نیست. اگر این کارها را هم نکند؛ بچهشان گرسنه میماند.» معصومه درباره خود میگوید: متولد ۵۱ هستم... البته اسماً! چون شناسنامهام مال خواهرم است که فوت کرده... قبلا شناسنامه بچهای را که فوت میکرد برای بچه بعدی نگه میداشتند. حرف را عوض میکند و از نگرانیهایش درباره دخترش میگوید: «دخترم هم خیلی عصبی شده! گفتم که بیماری شوهرم ارثی است، ترسیدهام.... میخواهم ببرمش دکتر.» میپرسم همسرتان خوب بشو نیستند و فقط باید با دارو کنترل شوند؟ در پاسخ من از جا بلند شد... مرا هم بلند میکند و میبرد و باز درهای شکسته را نشانم داد. صاحبخانه از شرایط ما راضی نیست و میخواهد ما را بیرون کند. آنقدر مصائبش را پشت سر هم و رگبار گونه بر ذهنم میکوبید که جایی برای پرسش نبود!» شوهرم ۸ سال و نیم بیمه داشت. رفتم دنبالش گفتند؛ دیر آمدی و دیگر امکان بررسی در کمیسیون پزشکی بازنشستگی زودرس نیست! گفتند که باید ۲ سال پول بیمه را خودت پرداخت کنی که سوابق بیمه شوهرت ۱۰ سال بشود تا شاید بتوان کاری کرد که امکان پرداخت آن پول را هم نداشتم. میپرسم کمک نزدیکان چه؟ خانواده شما، خانواده همسرت؟ میگوید؛ «برادر شوهرم همین اطراف خود ما زندگی میکند، اما خانه ما نمیآید. یک خواهر هم دارد که مریض است و خواهر دیگرش هم که شیراز زندگی میکند و من فقط او را یک بار دیدهام. از خانواده خودم هم یک خواهرم اراک است و بردارهایم هم کارگر هستند. خانم کرمی میگوید: زهرا خجالت میکشد با کفش پاره به مدرسه و کوچه برود.... نگرانم که چطور دخترانی که تا این حد در فقر غلت میزنند سالم به آینده برسند! نمیدانم آیا من فقط با گوش دادن اصلاً میتوانم باری از دوش این زن بردارم و آیا او تصوری از این دارد که من میتوانم دردی از او دوا کنم. اگر کار باشد راضی هستم به همان درآمد ناچیز و نان بخور نمیر! منتها کار نیست که بخواهم مشغول باشم. کمیته امداد منطقه رفتم، گفتند هرچه دارند؛ هزینه بچههای بیسرپرست است و وقتی خواستم دردم را بازگو کنم و شرایط شوهرم را بگویم، گفتند برو بیرون مزاحم نشو... به اتاق زهرا رفتم.... اتاقی کوچک اما صمیمی. نزدیک دخترک که مینشینی لرزش اندام نحیفش را ناشی از گرسنگی و فشار زندگی بود حس میکردی. حاضر شده بود که به مدرسه برود. از آرزوهایش میگفت؛ «دوست دارم به بقیه کمک کنم. دوست دارم خوب درس بخوانم و معلم بشم. آرزو دارم به مسافرت بروم.» اینها رویاپردازی نیست؛ اینها آرزوهای دست یافتنی یک دختر ۱۲ ساله است که از زندگی و آینده سهم زیادی نمیخواهد. «بابا با من بازی میکند، نقطه بازی و دست بازی (نون ببر کباب بیار) میکنیم، اما اسم و فامیل بلد نیست.» از زهرا میپرسم چه چیز بیشتر از همه خوشحالش میکند و او جواب میدهد؛ «کاش یک کامپیوتر داشتم تا بتونم خیلی چیزها را خودم تو خونه یاد بگیرم.» خانم کرمی میگوید: «معصومه تمام این سختیها را فقط به امید یک آینده سالم و روشن برای دخترش تحمل میکند. او سالم زندگی میکند و به عشق و محبت نیاز دارد. ما ایرانیها خیلی مهربان هستیم و چه خوب است که این مهربانی را بین هم تقسیم کنیم. ما به دنبال حامیان هستیم که دست این مستمندان آبرومند را بگیرند و میدانیم خیرین انسان دوستی هم هستند که در جستجوی خانوادهای برای دستگیری هستند و ببینند که همین زهرا کوچولو هم آرزو دارد عید که میشود لباس نو بپوشد، نه لباس کهنه دیگران را. این زهرای عزیز هم میتواند روزی را به شب برساند که صبحانه و ناهار و شامش یک وعده نباشد!» به گفته این خیر، معصومه چند هفته است که شبها خواب ندارد و به این فکر میکند؛ آیا کسانی هستند که از نظر مالی به ما کمک کنند؟ در اینجا ما به وعده خود عمل کردیم و حالا نوبت مردم و خیرین است که آستین بالا بزنند و حمایت کنند، چرا که زهراهای بسیاری چشم انتظار کمک هستند. گزارش: مهتاب چابک
۱۳۹۵/۰۲/۱۱ ۰۹:۳۳:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]
صفحات پیشنهادی
این مرد 22 سال تنها با سوسیس و چیپس زندگی کرد+تصاویر
این مرد 22 سال تنها با سوسیس و چیپس زندگی کرد تصاویر این آقا به مدت 22 سال از عمرش تنها سوسیس و سیبزمینی سرخ کرده خورد ولی هنوز دلزده نشدهاست به گزارش خبرنگار باشگاه شبانه باشگاه خبرنگاران جوان دنیل پنوک 26 ساله تا قبل از 4 سالگی هر گونه غذایی را مصرف میکرد اما پس از 4 سالگیدر شهرهای سیلزده، مردم چگونه زندگی میکنند؟
در شهرهای سیلزده مردم چگونه زندگی میکنند سیل آمد و همه چیز را با خود برد خانهها پلها ساختمانها دامها و محصولات کشاورزی آنها همان بازماندگان سیل حالا نه خانه و زندگی دارند و نه زمینی برای کشاورزی سیل هر آنچه داشتند با خود برد کد خبر ۵۸۲۴۳۰ تاریخ انتشار ۰۱ ارديب"محروم کردن مردم از شجریان حقالناس است"
"محروم کردن مردم از شجریان حقالناس است" محمد تقی فاضل میبدی از جمله روحانیون نواندیشی است که سال گذشته همزمان با موج گستردهی لغو کنسرتهای موسیقی همگام با دلسوزان و اهالی فرهنگ و موسیقی به این مسأله اعتراض کرد به گزارش آخرین نیوز محمد تقی فاضل میبدی از جمله رومرد90ساله در دادگاه:ارث برادر مرحومم باید به من برسد/فردی که ادعا می کند فرزند برادرم است،پسر من است
مرد90ساله در دادگاه ارث برادر مرحومم باید به من برسد فردی که ادعا می کند فرزند برادرم است پسر من است جامعه > قضایی - ایران نوشت ارثیه یک مرد دردسرساز شد و برادر 90 سالهاش از دادگاه درخواست انجام آزمایشهای دیانای کرد این مرد ادعا دارد برادرش هیچگاه صاحب فرمهریه، پیر مرد 72 ساله را به زندان انداخت
مهریه پیر مرد 72 ساله را به زندان انداخت پيرمرد كه هنگام عقد مهريه 100 سكه تمام بهار آزادي به همراه 14 مثقال طلا را متعهد شده بود هيچ وقت فكر نمي كرد پايان اين تعهد ماندن در پشت ميله هاي زندان باشد کد خبر ۵۸۳۹۳۰ تاریخ انتشار ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱ ۱۸ - 26 April 2016 پيرمرد كادعای عجیب مرد 90 ساله در ارثیه برادری
ادعای عجیب مرد 90 ساله در ارثیه برادری کد خبر ۵۸۴۴۴۳ تاریخ انتشار ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱ ۱۳ - 28 April 2016 ارثیه یک مرد دردسرساز شد و برادر 90 سالهاش از دادگاه درخواست انجام آزمایشهای دیانای کرد به گزارش ایران این مرد ادعا دارد برادرش هیچگاه صاحب فرزندی نشده و برادرزادهازندگی مرد شیشهای با جسد همسر باردارش
زندگی مرد شیشهای با جسد همسر باردارش کد خبر ۵۸۲۱۵۸ تاریخ انتشار ۳۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰ ۴۷ - 19 April 2016 مرد معتاد پس از توهم ناشی از مصرف شیشه به جان همسر باردارش افتاد و او را با ضربههای چاقو از پای درآورد متهم چهار روز کنار جسد زندگی میکرد که با تیزهوشی همسایهها راز اینزندگی مرد جنایتکار با جسد همسر باردارش/افغانهای بیرحم راننده تاکسی را در اتوبان خلیج سلاخی کردند+تصاویر
زندگی مرد جنایتکار با جسد همسر باردارش افغانهای بیرحم راننده تاکسی را در اتوبان خلیج سلاخی کردند تصاویر به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است زندگی مرد شیشهای با جسد همسر باردارشمافزایش 22 درصدی فروش "شهروند" در سال 94
دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵ ۲۲ مدیرعامل شرکت شهروند با تاکید بر تلاش مجموعه برای کسب رضایتمندی مشتریان فروشگاه از افزایش 22 درصدی فروش شهروند در سال 94 نسبت به سال 93 خبر داد به گزارش خبرنگار شهری ایسنا علوی در نشست خبری امروز دوشنبه گفت با توجه به دستور شهردار تهران تلاشافزایش تخلفات در شورای معماری/ سالاری: بازی شهرداری تهران با مردم برای درآمدزایی بیشتر
افزایش تخلفات در شورای معماری سالاری بازی شهرداری تهران با مردم برای درآمدزایی بیشتر جامعه > شهری - ایسنا نوشت رییس کمیسیون معماری و شهرسازی شورای شهر تهران از افزایش تخلفات در شورای معماری مناطق خبر داد محمد سالاری ظهر امروز در نشست خبری که پیرامون تشریح عملکرد-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها