واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:

دسته بندی جنبش اسلامی؛
تئوریزه شدن سه جریان اسلامی در عصر معاصر حقیقت آن است که تمامی جنبش های اسلامی معاصر را می توان به نوعی بنیادگرا به شمار آورد. زیرا شعار همه آنها بازگشت به آموزه های قرآن و سنت و ریشه ها و اصول است.
گروه بین الملل فرهنگ نیوز، از حدود 150 سال پیش جوامع اسلامی شاهد پیدایش انواعی از جنبش ها بوده اند. جنبش ها را می توان از نظر زمانی، مکانی، اهداف و پیامدها و ... طبقه بندی کرد. با نگاهی به متفکرین جنبش های اسلامی 150 سال اخیر با توجه به شباهت های آنها در اصول فکری، اهداف، روش های مبارزه و آرمان، می توان جنبش های اسلامی را به سه گروه دسته بندی نمود که عبارت اند از: جنبش های اصلاح گری، جنبش های انقلابی گری و جنبش های عرفی گرایی.گروه نخست که اصلاح گری یا احیاگری نام دارد، در بردارنده شخصیت هایی چون سید جمال، عبده، رشید رضا، علامه نائینی و ... است که از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم رواج داشت. گروه دوم شامل شخصیت هایی چون مودودی، اقبال، حسن البناء، شریعتی، مطهری، طالقانی و ... است از 1950 میلادی تا 1980 را در بر می گیرد و گروه سوم که عرفی گرایی نام دارد متشکل از شخصیت هایی چون محمد آرگون، محمد ایوب و ... است از 1980 میلادی تا به امروز را شامل می شود.
جنبش های اصلاحی اسلامی برخی فکری، برخی اجتماعی و برخی دیگر هم فکری بوده و هم اجتماعی. از حدود نیمه دوم قرن سیزدهم اسلامی و نوزدهم مسیحی به بعد یک جنبش اصلاحی در جهان اسلام آغاز شد. این جنبش شامل ایران، مصر، سوریه، لبنان، شمال آفریقا، ترکیه، افغانستان و هندوستان می شد. این جنبش ها به دنبال یک رکود چند قرنی صورت گرفت و تا حدی عکس العمل هجوم استعماری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی غرب بود و نوعی بیدارسازی و تجدید حیات در جهان اسلام به شمار می رود.
بی تردید یکی از تاثیرگذارترین افراد در نهضت های اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسد آبادی است. او مهم ترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داده و با این دو به شدت مبارزه کرد.
جنبش های اصلاحگر که مهمترین شعار متفکرین آن بازگشت به اسلام بود، اهداف از جمله: ایجاد یگانگی در جهان اسلام، بازگشت به اسلام ناب و هماهنگی و سازگاری اسلام با دنیای مدرن و مبارزه با خود کامگی مستبدان را دنبال می کردند.
برخی از مهمترین اقدامات اصلاح گران عبارت بودند از: عقلانی کردن دین و خارج کردن آن از حالت شریعت. آنها زمینه ساز دوره طلایی تمدن اسلامی را تفسیر شرع بر مبنای عقل می دانستند و زمینه ساز رکود کنونی تمدن اسلامی را تفسیر عقل بر مبنای شرع می دانستند. عمده تلاش آنان ارائه تفسیر عقلی از شرع بود. در همین راستا تلاش هایی را جهت آشتی دادن عقل و وحی، دین و دموکراسی، دین و علم و غیره صورت می دادند. اقدام دیگر آنها پرداختن به جنبه های ایدئولوژیکی جامعه اسلامی بود، یعنی آن جنبه های دیگری که به رخوت و رکود تمدن اسلامی دامن زده اند. اصلاحگران در روش مبارزه معتقد به اصلاحات تدریجی بودند و خصوصاً اینکه چون توده ها را غیر سیاسی می دانستند، بیشتر به اصلاح از بالا به پائین اقدام می کردند یعنی به سراغ حاکمان رفته و اصلاح آنها را مقدمه اصلاح جامعه می دانستند.
ناکامی های عملی متفکرین گروه نخست باعث برخواستن دسته دیگری از متفکرین گشت که تحت عنوان انقلاب گرایی معرفی شدند. هدف اساسی این متفکرین تدوین تئوری انقلاب بود به همین خاطر در روش معتقد به کار سیاسی و مسلحانه بودند. متفکرین ذیل این گروه از جمله متفکرین جنبش اخوان المسلمین حتی مفاهیم دینی را به شکلی تفسیر و باز سازی می کردند که معطوف به عمل سیاسی و مسلحانه باشد. حل معضلات اجتماعی جامعه برای انقلابی گران تنها از طریق انقلاب و دگرگونی بنیادین ساختار جامعه ممکن می نمود.
بالاخره بن بستهای فراروی این متفکرین در رسیدن به اهداف و آرمان های خویش موجب ظهور دسته دیگری از متفکرین اسلامی شد که از نظر هدف، اصول، آرمان و روش با متفکرین قبلی تفاوت های زیادی دارند. در گروه سوم با توجه با شرایط سیاسی و اجتماعی خاص خویش مباحث معرفت شناسی مورد توجه و تأکید فراوان قرار گرفته اند. برای این متفکرین دین و نسبت دینی حرف چندانی برای حل مشکلات دنیوی انسانی در چنته ندارند. اساساً دین با معرفت دینی متفاوت دانسته شده است. فهم دینی انسان ها نسبی و ناقص و غیر قابل تجویز برای حوزه عمومی زندگی اجتماعی است. بنابراین دین از سیاست جداست و حتی عمده مشکلات جامعه اسلامی ناشی از همین آمیختگی دینی و سیاست است.
شش دهه پس از دعوت حسن البناء به تجدید حیات اجتماعی، روحی، اسلام چه در داخل و چه در خارج جهان اسلامی تبدیل به یک نیروی قوی اجتماعی سیاسی شده است. حضور اسلام سیاسی در هیچ کجا همچون جهان عرب، که در آن تداوم شرایط بحرانی هر رژیمی را در برابر چالش اسلام گرایی آسیب پذیر ساخته است، آشکار نیست. به روشنی پیداست که یک انقلاب فرهنگی در این کشورها رخ داده است، جایی که تأثیر اسلام گرایی از محدوده های حیات مذهبی فراتر می رود تا بر جهت گیری روانی، روابط اجتماعی، امور اقتصادی، و خود فرایند سیاسی نفوذ کند. انقلاب فرهنگی در سطح کلان با یک تغییر و تحول ساختاری در سطح فرد یعنی در داخل خود جنبش اسلام گرایی همراه بوده است. به طور اخص بخش های سازماندهی شده جنبش، یعنی جوامع و گروه های اسلام گرا، زندگی خاص خود را در درون جامعه پیش گرفته و برخی بنا به اقتضای محدودیت هایی که مقامات سیاسی بر آنان اعمال داشته اند، زیر زمینی شده و بسیاری دیگر به طور قانونی یا نیمه قانونی فعالیت می کنند. از اوایل دهه 1980 در اغلب کشورهای عرب چندین تحول ساختاری مرتبط به هم رخ داده است:
- گروه های اسلام گرا جریان اصلی از نظر اجتماعی و سیاسی مسلط شده و اسلام گرایان انقلابی را در حاشیه های حیات سیاسی قرار داده، و آنها از آنجا با مقامات به نبرد پرداختند و قدرت دولت را تضعیف کرده اند.
- در مقایسه با رهبران بلند پایه کاریزماتیک ( فره مند) و انقلابی دهه 1970، نوعی از رهبری اسلام گرایی جمعی مسلط شده اند. شخصیت های پیشتاز جنبش اسلام گرایی را تا حد زیادی وعاظ مساجد ( اعمه ) فقها ( علماء ) روشنفکران و برخی سیاستمداران الهام دهنده تشکیل می دهند.
- طبقه روحانی یا شیوخ، اعمه و علماء، نقش های مهمی در بخش سنی جنبش اسلام گرایی به عهده گرفته اند، این تغییر و تحولات ساختاری در رهبری، برای جنبش اسلام گرایی و رویارویی های آن با مقامات، معانی سیاسی مهمی داشته است.
- گسترش و برجستگی بی سابقه اسلام گرایی باعث نزدیکی میان شیوخ نهاد رسمی اسلامی و گروه های اسلام گرا شده است.
در درون طیف اسلام گرایی، سلطه فزاینده اسلام گرایی جریان اصلی در اغلب کشورهای عرب آشکار است. جریان اصلی اسلام گرایی مجموعه بی نظم و بی شکلی است در بر گیرنده اخوان المسلمین، وابستگان آن در خارج از مصر و دهها شیخ و روشنفکر « مستقل » که ترجیح داده اند خارج از گروه های اصلی قرار بگیرند. خیل طرفداران این جریان، جنبش خود را جناح اسلامی وسط یا به اختصار الوسطیه ( میانه روها ) می نامند. ادعای اصلی و عمده جنبش وسطیه این است که اسلام تنها راه حل بحران های فرا روی اعراب و مسلمانان بوده و بنا براین راه حل اسلامی یک امر حتمی و اجتناب ناپذیر است. یکی از وظایف مخاطره آمیز الوسطیه این است که چگونه به منظور احیاء طلبی و اصلاح، سلفیه یا تجدید، یعنی اصول اساسی و اولیه اسلام را با عناصر تحول پذیر آن ترکیب کند. استراتژی الوسطیه در انجام تبلیغ مذهبی و حرکت گام به گام سیاسی در اوایل دهه 1990 موفقیت های قابل ملاحظه ای در مصر، الجزایر، تونس، اردن و کشورهای خلیج فارس کسب کرده است. الوسطیه درصدد ایجاد یک استراتژی مؤثر طولانی مدت در کشورهایی بوده است که رژیم های دارای گرایش های لیبرالی تبلیغات و فعالیت اسلام گرایانه را مجاز کرده اند.
امروزه جنبش های اسلامی به سبب بحران های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در کشورهای عربی و اسلامی به جنبش های مردمی و گسترده تبدیل شده اند و این سبب برخورد با قدرت های حاکم و کشیده شدن چالش به میدان اجتماع شده است. هرگاه شدت چالش فزون تر می شود صبغه سیاسی این جنبش ها هم تند تر می شود، اگرچه زبان و اهداف، همچنان دینی، اعتقادی، شعائری و نمادین است. آثار و نتایج این جنبش های ایدئولوژیک بر جامعه داخلی و نگرش سنتی از اسلام، مختلط و نیازمند تأملی بیش تر است؛ زیرا رجال دینی سنتی با آزردگی و ناخرسندی به این جنبش ها می نگرند و آنان که جدی ترند، از خطر این جنبش ها بر خود اسلام بیم ناک اند. بیم آنان ناشی از آن است که جنبش ها، موضوع قدرت سیاسی را پایه تمام اسلام می دانند. به عبارت دیگر، بر اساس نگاه سنتی ای که اسلام به عنوان دینی جهانی بدان شناخته شده بود، عرف، شعائر و آداب و شیوه حیات را مهم ترین اجزای اسلام می داند، اما با ربط دادن اسلام به طور مطلق به یکی از اشکال قدرت که خلافت باشند، یعنی راه اجرای دل بخواه شریعت آن نگاه شناخته شده اسلام، پوشیده می ماند. این جنبش ها از حمایت و اقبال توده های وسیع در تمام جهان اسلام برخوردارند.
به طور کلی جنبش های اسلام گرا شامل سه گرایش عمده می باشد که عبارتند از:
- اسلام گرایان غیر سیاسی
- اسلام گرایان سیاسی معتدل و میانه رو
- اسلام گرایان سیاسی بنیادگرا
از میان این سه گرایش، گرایش سوم غالب می باشد. حقیقت این است که تمامی جنبش های اسلامی معاصر را می توان به نوعی بنیادگرا به شمار آورد. زیرا شعار همه آنها بازگشت به آموزه های قرآن و سنت و ریشه ها و اصول است.
95/2/8 - 11:01 - 2016-4-27 11:01:43
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]