تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حق، شمشير بُرَّنده اى است بر ضد اهل باطل.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831581997




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خبری که آتش به جان می زند!


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: " قتل دردناك مادري توسط پسر و دختري نوزده و هجده ساله؛ مادری که مخالف ارتباط و دوستی خیابانی پسرش با..."
آتش به جانمي خواهم برای شما ماجرایی بنویسم که نمي دانم تحمل خواندنش را داريد يا نه!... هر روز صبح، پس از نيايش و توكل بر يزدان پاك و خروج از خانه، درچند قدمي يك ايستگاه اتوبوس، پسري نوزده ساله را مي ديدم كه به ديوار ترک خورده خيابان تكيه مي داد و با نگاه خود، به گوشه اي از فضا خيره مي شد؛ نگاهي كه حال و هواي ديگري داشت و شباهتي به نگاه اكنون پدرش نداشت؛ نگاهی كه زيبا بود، اما به معصوميت نگاه پدر و پدر بزرگش نبود...هر روز صبح، چند لحظه بعد ازحضور آن پسر جوان ، دختري هجده ساله، با ده قدم فاصله از او، به نرده كنارخيابان تكيه مي داد و لبخند مي زد؛ لبخندي كه از جنس لبخند مادرش نبود و رنگ و بوي ديگري داشت؛ لبخندي كه زيبا بود، اما به گرمي و شفافيت و سلامت لبخند مادر و مادر بزرگش نبود.***اگر شما تحمل خواندن ادامه مطلب را داريد، من هم جرات نوشتن اش را دارم!...چند روزي بود كه ايستگاه اتوبوس خلوت بود و من در نگراني به سر مي بردم. ديگر از حضور آن نگاه صبحگاهي و آن دو  جوان شهرم اثري نبود و من ناخودآگاه به دستبندي فكر مي كردم كه شايد بر دست هاي آن ها قفل شده باشد... من از ديدن دستبند بر دست جوانان و نوجوانان اين ديار، غمگين مي شوم و ضربان قلبم شدت مي گيرد...مدتی بعد، باز هم آنها را ديدم؛ اين بار نه درچند قدمي ايستگاه اتوبوس؛ درچهار کوچه بالاتر ازكوچه مان؛ نزديك به كلبه اي ويران و در چهار قدمي يكديگر؛ آن ها جاي دنج تري را يافته بودند تا به هم لبخند بزنند و...***این بار اگر شما هم جرات خواندن ادامه ماجرا را دارید، من نیز تحمل و قدرت نوشتن قسمت بعدی را دارم!...روزها مي گذشت و باز همچون گذشته، من بودم و ايستگاه اتوبوسي كه مرا به سوی خود فرا مي خواند... و اما باز هم از دختر و پسر هجده و نوزده ساله محله ما، خبري نبود؛ آن دو، باز هم ناپدید شدند... يعني آن ها چه شده اند و اين بار به كجا پناه برده اند؟من در نيايش و دعاي صبحگاهي و بر سجاده سبز خدا، از آن يكتا خالق مهربان، عاجزانه مي خواهم كه حافظ همه فرزندان سرزمينم باشد و آنان را از گرفتاري هاي روزگار...***چند روز قبل، پس از بازگشت از سفر و ماموريت كاري، در ترمينال مسافربري شهر، در دست يكي از شهروندان صفحه ای از یک روزنامه را ديدم و ناگهان وحشت زده برخود لرزيدم؛ درصفحه حوادث، درمقابل ديدگانم، عكسي از دختر و پسر آشنایی دیده مي شد كه دستبند به دست داشتند. ناباورانه و به سختی به خبر و تیتر بزرگ روزنامه چشم دوختم و به یکباره همه وجودم آتش گرفت:" قتل دردناك مادري توسط پسر و دختري نوزده و هجده ساله؛ مادری که مخالف ارتباط و دوستی خیابانی پسرش با..."***آيا شما هرروز صبح، درچند قدمي يك ايستگاه اتوبوس، پسري نوزده ساله را نمي ديديد كه به ديوار ترک خورده خيابان تكيه مي داد و با نگاه خود، به گوشه اي از فضا خيره مي شد؛ نگاهي كه حال و هواي ديگري داشت و شباهتي به نگاه اكنون پدرش نداشت؛ همان نگاهي كه زيبا بود، اما به معصوميت نگاه پدر و پدر بزرگش نبود...آيا آن جوان را به خاطر مي آوريد؟... لازم نيست بگوييد كه او را نمي شناسيد!... خوب فكر كنيد؛ شايد شما هم آن قاتل جوان را بارها و بارها در شهر و حوالي خانه تان ديده و شاهد نگاه و رفتار عجيب اش بوده ايد؛ شايد او همان پسربچه خوش زبان سال هاي نچندان دور همسايه ديوار به ديوار شما است؛ همان كه پدر و مادرش در كودكي و به وقت لبخند، در گهواره گرم و نرم برايش لالايي مي خواندند و در زمان بيماري و تب، همراه با او، تب مي كردند و اشك مي ريختند... لازم نيست بگوييد كه او را نمي شناسيد!... من آن جوان را خوب می شناسم و در سال هاي نچندان دور و در خانه ديوار به ديوار شما، در كودكي، با همسرم بارها و بارها برايش لالايي خوانده ام... آه، خداي من؛ الان پسرم در كنج زندان، تب دارد، اما افسوس و صد افسوس كه ديگر همسرم نيست تا با هم براي جوان نوزده ساله مان اشك بريزيم... اي واي، همسرم؛ همسر مهربانم... خدایا... مرا چه می شود؟!... نه، دیگر نمی توانم بنویسم... بغُض راه گلویم را بسته است و نفس ام بالا نمی آید... دیگر جرات و تحمل و قدرت نوشتن ادامه ماجرا را ندارم... الهی، کمکم کن!خبر آنلاینمطالب مرتبط:داستان غم انگیز گل فروشداستان غم انگیز معروف ترین 5 قلوهای تاریخ+ تصاویرداستان غم‌انگیز تجاوز به یک دختر 15 ساله در تهران


پنجشنبه 26 فروردین 1395





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن