تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835216134
گزيده سرمقاله برخی از روزنامههای صبح امروز كشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زير اختصاص دادند كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان «معلوم هست كجايي؟!» به قلم محمد ايماني آورده است: كجايي تو؟... چشم باز مي كني و به يكباره مي بيني آن قدر غرق تماشا و تمنا و خيال و مشغله شده اي كه سر از ناكجاآباد درآورده اي، جايي كه قرار نبود آنجا باشي. يا، ناگهان به خود مي آيي و مي بيني چراغ سبز شده و ديگران رفته اند و تو مانده اي و آنها كه پشت سرت معطل مانده اند و با غضب به تو مي نگرند. معلوم هست كجايي؟ چه خبر؟ سري هم به خودت بزن! كاش اما آدمي فقط خروجي اتوباني را اشتباه برود يا به موقع از خروجي خارج نشود. كاش آدمي فقط پشت چراغ سبزي در خود گم شود كه اگر قرمز شد يكي دو دقيقه بيشتر معطل نخواهد شد. بشرگاه سرنوشت را گم مي كند و خود را در آخر خط مي يابد. گاه روزگاري تباه مي گردد و نسلي در تاريكي آن گم مي شوند كه هرگز راهي به نجات نمي يابند و سرنوشت خويش را به دست خويش قفل شده مي بينند. گاه انتخابي در كمتر از يك يا چند ساعت، شما را در مسيري بي بازگشت وارد مي كند و اختيار شما به جبر مي گرايد. آنجا هيجان اختيار و انتخاب اوليه در كام شما به تلخي مي گرايد و سختي و سنگيني مسئوليت پس از اختيار، خود را به رخ شما مي كشد. تازه مي فهميد اينكه هر حقي، تكليفي با خود مي آورد و هر اختياري مسئوليتي با خود دارد يعني چه. آنجا آدمي از عمق جان مي فهمد كه «به خود واگذاشته نشده» يعني چه. تازه مي فهمد خبر و بي خبري و عقل و بي عقلي دو كفه برابر يك ترازو نيستند كه دلبخواه بتوان انتخاب كرد، اگر چه بتوان انتخاب كرد. مي شود بر حسب اختيار، قوانين تشريحي خداوند را ناديده گرفت اما قوانين تكويني را كه نمي توان، مي توان؟ قوانين و قواعد و فرمول هايي را كه در غيب و شهود عالم جاري است، مگر مي توان ناديده گرفت؟ «ماييم آزمايش كننده» (مؤمنون-آيه30) و «سوگند به شفق، سوگند به شب و آنچه را جمع مي كند و سوگند به ماه آن گاه كه كامل مي شود، همه شما از حالي به حالي ديگر منتقل مي شويد» (آيات 16 تا 19 سوره انشقاق). روح خدا خميني پس از 26 سال مبارزه و مجاهدت بايد به ملكوت خدا مي رفت همچنان كه پيامبر اعظم اسلام(ص) بايد پس از 23 سال مجاهدت طاقت فرسا اما مبارك دعوت حق را لبيك مي گفت و بازمي گشت آنجا كه ميان او و حضرت حق به اندازه «قاب قوسين أو ادني» فاصله نباشد. بلا و دگرگوني بزرگ بايد سر مي رسيد تا آزموني پراهميت برپا شود. تا فتوت و حريت و ايمان محك بخورد. عيار مردانگي بايست كه آشكار شود. بايد در شهود همين عالم- و نه فقط غيب آن- معلوم مي شد چرا نداي غيبي طنين انداز شده كه «لافتي الّا علي .جوانمردي جز علي نيست». و بايست آشكار مي شد كه ميان «سيدعلي خامنه اي» با ديگران، تفاوت از زمين تا آسمان است. ما همه آزموده شديم در اين 20 سال پس از رحلت روح خدا خميني همانگونه كه مسلمانان پس از رحلت رسول خدا يكايك مبتلا شدند. آيا كسي پرسيد كه اگر به تصريح وحي الهي، فاطمه خير كثير بود و علي نبأ عظيم (خبر بزرگ)، چرا امت اسلامي از اين خير و خبر بزرگ محروم ماند؟ چه دشوار سفري است سفري كه بي زاد و خير و خبر باشد! 25سال بعد جماعت، به عطش عدالت چنان به خانه علي هجوم آوردند كه «ردا افتاد و بند پاي افزار بريد و ناتوان زيردست و پا ماند و بيمار خويش را سر پا نگاه مي داشت و سالخورده عصا انداخته بود و دختران جوان، سر برهنه دوان». (خطبه 229 نهج البلاغه) تازه خواستند برگردند به 28صفر سال 11هجري. و نشد كه برگردند، به هزار و يك دليل. علي كه روي كار آمد، گذر حوادث، پرده از غيب برداشت تا سخن پيامبر به شهود آيد كه «علي براي تاويل قرآن خواهد جنگيد همچنان كه من بر سر تنزيل قرآن مي جنگيدم». آري عمار ياسر- همو كه پيامبر خدا فرمود «تو را گروه سركش و ستم كار مي كشند- در صفين و در جنگ با معاويه اين رجز را مي خواند كه «ما با شما ] در روز بدر[ بر سر تنزيل قرآن مي جنگيديم و امروز بر سر تفسير و تأويل آن مي جنگيم» اما مگر قبل از آن، جنگ علي با ياران افزون طلب خود در جمل جز بر سر تحريف يا تفسير قرآن بود و مگر نه اين كه كساني همان جا مي گفتند جملي هاي شورشي، برادران مسلمان ما هستند و چرا برادركشي؟! معاويه و عمرو عاص، قرآن و پيراهن سر نيزه را از نيزه داران طلحه الخير و زبيرسيف الاسلام آموخته بودند. كاش يكي مثل طلحه و زبير يا يكي مانند ابوموسي اشعري و امثال آنها سر بزنگاه به خود مي آمد و از خويش مي پرسيد «معلوم هست كجايي؟» تا علي مجبور نشود بر جنازه طلحه بگريد و بگويد «ابا محمد (طلحه) اينجا غريب افتاده، دوست نداشتم قريش را كشته ببينم.» كاش شاخ نمي بستند براي امتيازخواهي و اشرافيگري و سلطنت طلبي اسلامي! و خروج از- و عليه- حاكميت تا امام مجبور نمي شد شاخشان را بشكند و بگويد اصحاب جمل «به سان رعد و برق غرش كردند و با اين وجود دچار فشلي و شكست شدند. و ما غرش نمي كنيم مگر آن كه رعدآسا هجوم بريم و نمي باريم مگر آن كه سيل جاري سازيم» (خطبه 9 نهج البلاغه). كاش يكي از آنها از خويش پرسيده بود «اينجا چه مي كنم، ستاره راهنماي من كو» تا امام مجبور نشود با قلبي پر غصه، نمك نشناسي و بي انصافي را به يادشان بياورد: با ما اهل بيت ] امروز بخوانيد با خط امام [ در تاريكي ها هدايت شديد و به علو و بزرگي دست يافتيد. و با ما تيرگي هاي روزگار جاهليت را پشت سر گذاشتيد. ناشنوا باد گوشي كه نصيحت رسا را نشنود و كسي كه فرياد بلند گوشش را كر ساخته، چگونه صداي آرام را بشنود؟ پيوسته با خدايش باد دلي كه از لرزش و هيجان محبت الهي و عظمت او جدا نمي گردد. همواره عواقب خيانت شما را انتظار مي كشيدم و آثار فريب خوردگي شما را دريافته بودم... ما امروز بر سر راه حق و باطل ايستاده ايم و هركس راه خود را پي گرفت. كسي كه اطمينان به آب دارد، سوز عطش طاقت از دستش برنخواهد گرفت.» (خطبه 4نهج البلاغه) كاش علي آن روز كه ابوموسي اشعري والي كوفه را براي برانگيختن سپاه شهر و مبارزه با شورشيان سركش جمل فرا مي خواند، او را در كنار خود مي يافت و آواز «انا رجل» و اجتهاد مقابل نص را از وي نمي شنيد كه مي گفت «در حديث شنيدم فتنه اي در مي گيرد و بايد زه كمان ها را گشود و شمشير در غلاف كرد و در خانه نشست.» و كاش آن روز كه فتنه قرآن هاي سرنيزه برپا شد، علي ابوموسي را در كانون فتنه نمي يافت و سرزنش نمي كرد كه «اگر ديروز دروغ گفتي، كه راه سرزنش را بر خويش هموار كردي و اگر راست گفتي، اكنون در ميانه فتنه چه مي كني.» اما صحابي اشرافي و مدعيان اجتهاد و شيخوخيت را كدام چشم براي ديدن فتنه؟! اكنون عمروعاص با ابوموسي و اين دو، با اشعث بن قيس كنار هم قرار گرفته بودند تا تصوير فتنه «قرآن سرنيزه» و فريفتن حيرت زدگان سپاه علي را كامل كنند. نه، درباره عمروعاص با همه زيركي اش نبايد اغراق كرد. او قدرتي نداشت و آن قدر ضعيف و خوار مقدار بود كه چون شمشير آخته علي ا بن ابي طالب را در چند قدمي خويش يافت، بي آبرويي راه انداخت و كشف عورت كرد تا از مهلكه گريخت. عمروعاص را ابوموسي و اشعث ها عمروعاص كردند همچنان كه تاج سلطنت را همين ها بر سر معاويه گذاشتند. كاش همه عمروبن الحمق خزاعي بودند كه به مقتداي خود عرض كرد «اطاعت تو را چنان واجب مي دانم كه اگر امر كني با پنجه كوه را از جاي بركنم، چنان كنم و اگر فرمان دهي دريايي را به دلوي بكشم، بازنايستم.» و علي دعايش كرد و فرمود «كاش صد نفر مثل تو داشتم.» فقط صدنفر! كاش صدنفر مثل مالك داشت كه درباره اش فرمود «خدا رحمت كند مالك را كه براي من همان گونه بود كه من براي رسول خدا(ص) بودم»، «خدا رحمت كند مالك را به عهد خويش وفا كرد. درگذشت او بزرگترين مصيبت هاست» و «خداوند به مالك خير دهد. مالك و چه مالكي؟ اگر كوه بود، كوهي بزرگ بود و اگر سنگ بود، سنگي بود سخت. به خدا سوگند كه مرگ تو جهاني را لرزاند و جهاني را خرسند كرد.» علي چه بايد مي كرد وقتي محرم راز و يار نزديكش كميل بن زياد نخعي- كه بعدها توسط حجاج بن يوسف به شهادت رسيد- به هنگام حكومت بر ايالت هيت با غفلت از هجوم سپاه معاويه، باعث تاختن دشمن و غارت مردم تحت امارتش شده بود تا آنجا كه حضرت توبيخش كرد و نوشت تو پلي شده اي براي عبور دشمنانت و غارت دوستانت. (نامه 16 نهج البلاغه) ما ملت ايران 52سال ميان بنيانگذار نهضت و جانشين صالحش فاصله نينداختيم اما روزگار پس از رحلت امام خميني(ره) همچون روزگار حكومت علي ابن ابيطالب همه را در بوته آزمون نهاد كه حالا كه ادعا مي كنيد ما مرد ميدان ولايت و عدالتيم، بسم الله! اين شما و اين ميدان فتوت و حريت. كساني در اين ميان لنگيدند آنجا كه مخمور اشرافيت و تكاثر ثروت و تداول انحصاري قدرت شدند. و عمل آنها، برايشان شخصيتي تازه ساخت. باورهاي آنها دگرگون شد اما نه براساس تفكر و تعقل، بلكه چون در عمل ناصالح غوطه مي خوردند آن عمل، روح و شخصيت و فكرشان را ديگرگون كرد. ما هر روز در انتخابيم. مي توانيم مالك باشيم و عمروبن الحمق يا محمدبن حنفيه وكميل، و يا اشعث بن قيس و ابوموسي اشعري يا حتي طلحه و زبير. و مي توانيم آنجا كه انتخاب مي كنيم، هريك از اين شخصيت ها را برگزينيم. كجاييم من و تو؟ آن رجل سياسي و نامزد انتخاباتي، و آن صاحبان نطق و قلم و نفوذ كجا هستند؟ بد نيست گاهي اوقات سري هم به خودمان بزنيم. اين روزها در ميانه ايام شهادت «حقيقت ليله القدر» و بيستمين سالگرد رحلت روح خدا خميني، زمان خوبي است براي انديشيدن، جستن، يافتن و رسيدن؛ اگر شخصيت خود را چندان وارونه نساخته باشيم كه همه چيز را واژگونه و برعكس به ما بنمايد. لااقل ما واژگونه ها و مسخ شده ها را انتخاب نكنيم. جمهوریاسلامی روزنامه جمهورياسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان «ماجراجوئي فرانسه در خليج فارس»آورده است: اقدامات اخير پاريس در منطقه خليج فارس يكبار ديگر دنباله روي فرانسه از سياستهاي مداخله جويانه واشنگتن را در ذهن ها تداعي كرده است . نيكلاي ساركوزي رئيس جمهور فرانسه با حضور در ابوظبي پايگاه نظامي فرانسه در ابوظبي را افتتاح كرد. پايگاه مزبور « اردوگاه صلح » ! ناميده شده و توافق اوليه براي احداث آن در جريان سفر قبلي ساركوزي در يكسال و نيم گذشته به امضا رسيده بود. اين پايگاه 12 هكتار مساحت دارد و داراي تشكيلات دريائي هوائي و زميني خواهد بود و نهايتا 500 نفر را در خود جا مي دهد و با يك اسكله 300 متري به آبهاي خليج فارس متصل خواهد بود . سوابق همكاريهاي فرانسه و امارات به سال 1374 باز مي گردد كه طي آن يك توافقنامه همكاري نظامي بين طرفين به امضا رسيد. از آن زمان واحدهائي از ارتش فرانسه در يك پايگاه هوائي در شمال ابوظبي مستقر شده اند و گاهي تمرينات مشتركي با ارتش امارات داشته اند. فرانسه بارها تلاش كرده از توان اقتصادي امارات براي يافتن يك بازار تسليحاتي بمنظور فروش تجهيزات جنگي خود بهره گيري كند. فروش جنگنده هاي ميراژ و تانكهاي فرانسوي جزو دستاوردهاي قبلي فرانسه محسوب مي شود و درحال حاضر نيز پاريس اصرار دارد بتواند جنگنده هاي « رافائل » را به امارات بفروشد تا جايگزين 60 فروند ميراژ شوند . واقعيت اينست كه برخي كشورهاي استعماري از جمله فرانسه انگليس و آمريكا با در نظر گرفتن ظرفيتهاي اقتصادي كشورهاي عرب سعي دارند با دامن زدن به برخي نگرانيها چنين وانمود كنند كه براي كمك به امنيت و ثبات اين كشورها حاضرند دست به هر كاري بزنند و از جمله با ايجاد پايگاه نظامي در ايجاد امنيت و تقويت ثبات اين كشورها نقش آفريني كنند اما بعنوان يك اقدام عملي طبعا لازم است اين كشورها به تقويت بنيه نظامي خود بپردازند و با خريدهاي تسليحاتي زرادخانه نظامي خود را آنچنان تقويت نمايند كه ثبات آنها را تضمين كند! زيركي فرانسه در دهه هاي اخير دامن زدن به همين احساس گنگ نزد دولتمردان امارات بوده است كه براي امارات ميلياردها دلار هزينه در بر داشته و در عوض مشتي آهن پاره و تجهيزات غيركارآمد فرانسوي را در اختيار آنها قرار داده است . بايد پرسيد امارات اين تجهيزات و جنگ افزارها را براي مقابله با كدامين دشمن تدارك ديده و مي بيند و اساسا حتي درصورت آنكه دشمني در كار باشد آيا فرانسه آنروز به كمك امارات خواهد آمد و به حساب آنها با دشمن فرضي خواهد جنگيد با در نظر گرفتن اينكه امارات اصلي ترين اختلافات ارضي را با همسايگان عرب خود دارد قاعدتا به مصلحت امارات نيست كه با طناب پوسيده و نامطمئن فرانسوي ها به جنگ با همسايگان عرب بپردازد و خود را وارد ماجراجوئي هاي بدفرجام كند. صرفنظر از اين نكته با عنايت به طرحهاي منطقه اي و فرامنطقه اي فرانسه احداث پايگاههاي نظامي فرانسه در خليج فارس به جاه طلبي هاي پاريس براي كسب اعتبار در درون « ناتو » باز مي گردد كه فرانسه را به نخستين كشور داراي پايگاه نظامي در خليج فارس پس از آمريكا تبديل كند و زمينه هاي دنباله روي پاريس از سياست هاي مداخله جويانه آمريكا در منطقه را براي ساركوزي فراهم نمايد. اين امر بويژه با در نظر گرفتن مانورهاي سياسي ـ تبليغاتي ساركوزي براي همكاري بيشتر با واشنگتن معني و مفهوم واقعي خود را پيدا مي كند و نشانگر جاه طلبي هاي جنون آميز ساركوزي در طول سالهاي اخير است كه حتي فرياد اعتراض رقباي سياسي وي را نيز برانگيخته است . واقعيت اينست كه ديپلماسي فرانسه طي چندين دهه نوعي واگرائي نسبت به آمريكا را به عنوان خمير مايه اصلي خود به همراه داشت ولي فرانسه در دوران ساركوزي سياست چاپلوسانه و حقيرانه اي را در قبال واشنگتن بويژه در دوران بوش كوچك به نمايش گذاشت . بدين ترتيب سئوال اصلي اينست كه آيا فرانسه نيز مانند انگليس اميدوار است به « زائده سياست خارجي آمريكا » مبدل شود پاسخ اين سئوال دستكم از ديدگاه ساركوزي مثبت است ولي از ديدگاه واشنگتن هم كاملا بعيد است آمريكا با رسوائيهاي كنوني به دنبال يافتن يك « شريك جرم » در منطقه نباشد. بويژه آنكه انگليس در ماجراي عراق به شدت بدنام و رسوا شد و احتمالا اوباما از اشتهاي سيري ناپذير ساركوزي براي دنباله روي از آمريكا آگاه است و براي كشاندن فرانسه به بازيهاي منطقه اي دست به كار خواهد شد. اما آيا فرانسه از دخالتهاي گذشته اش سودي برده و اساسا ظرفيت و توان چنين اقداماتي را احراز كرده است قاعدتا مقامات فرانسوي از رسوائي هاي ناشي از اعزام ناو هواپيمابر فرانسوي « كلمانسو » به آبهاي خليج فارس در طول دوره « جنگ نفتكش ها » آگاهند و كاملا واقفند كه نظاميان بزدل فرانسوي در جريان ديدار وزير دفاع فرانسه از اين هواپيمابر با التماس و گريه از وي مي خواستند كه آنها را از اين جهنم خارج كند و نگذارد آنها بخاطر ديگران در اين آبهاي گرم طعمه كوسه ها شوند! اين جملات كه آن روزها در مطبوعات فرانسوي نيز منعكس گرديد به خوبي نشان مي دهد كه نظاميان عياش فرانسوي اهل جنگ و مبارزه نيستند و اگر بودند كشور خود را در برابر نظاميان مهاجم هيتلري حفظ مي كردند و از آب و خاك خودشان دفاع مي كردند و نمي گذاشتند فرانسه سالها در اشغال آلمان هيتلري باشد. فرانسه در دوران ساركوزي به ماجراجوئي به هر قيمت ممكن بسيار علاقمند شده است و اگر جنگ عليه عراق در دوران ساركوزي آغاز شده بود يقينا فرانسه يكي از همدستان بوش در اين جنايات بدفرجام مي بود. امروز هم فرانسه با حضور در امارات به دنبال ماجراجوئي برآمده تا بلكه با اين رفتار خود « كسب اعتبار » كند و قاعدتا ساركوزي از افرادي است كه معتقدند « بدنامي بهتر از گمنامي است » . اين پديده نشان مي دهد كه جاه طلبي هاي ساركوزي عمدتا از جنس « خودنمائي » و « خود بزرگ بيني » است . رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان «پاسداشت آزادي و حقوق شهروندي » به قلم محمد كاظم انبارلويي آورده است:يكي از موضوعات مهمي كه رئيس جمهور در سوگند رياست جمهوري بايد يادآور باشد پرهيز از خودكامگي و حمايت از آزادي و حرمت اشخاص وحقوقي است كه قانون اساسي براي ملت شناخته است.آزادي يكي از سه شعار كليدي ملت ايران در نهضت روحبخش امام خميني (ره) بوده است . ستيز با استبداد داخلي و استعمار خارجي به منظور رسيدن به قلههاي استقلال و آزادي از آرزوهاي ديرينه ملت ايران است.در ميتينگهاي تبليغاتي كه برخي نامزدها در دانشگاهها برگزار ميكنند دو سه شعار خاطر دانشجويان طرفدار نظام و انقلاب را ميآزارد. جمعي اندك شعار؛ «دانشجوي زنداني آزاد بايد گردد» و «مرگ بر استبداد» سر ميدهند. گويي هزاران دانشجو هم اكنون زنداني هستند. برخي نامزدها هم بدون اطلاع از تعداد دانشجويان زنداني و اتهامات آنها از باب پاسداشت آزادي و حرمت دانشجو گاهي با اين فضا همراهي ميكنند. تا آنجا كه درخصوص حقوق شهروندي «منشور» مينويسند و يا ميگويند؛ «قانون حقوق شهروندي را با 500 ماده به مجلس ميدهم.» اين رويكردها و حساسيتها را بايد تكريم كرد و برغناي آن افزود. اما يك حقيقت را هم نبايد فراموش كرد ، كه دولت نهم در تكريم و تعظيم آزاديها و پاسداشت حقوق شهروندي گامهاي بزرگي برداشته و آستانه تحمل رئيس جمهور در پاسداشت حرمت و حريم ديگران بركسي پوشيده نيست. دكتر محمود احمدينژاد كه خود فرزند دانشگاه است آذر 85 به دانشگاه اميركبير رفت. در آنجا وسط سخنراني وي عدهاي دانشجو او را ديكتاتور ناميدند و عكس او را در جلوي ديگر دانشجويان آتش زدند. او در پاسخ گفت: همه بايد بدانند احمدينژاد در راه استقلال و آزادي حقيقي و عدالت حاضر است تن و جانش به مانند شهيد رجايي بسوزد. احمدينژاد صبورانه پرخاشگريهاي آنها را شنيد حتي اهانت آنها را تحمل كرد و در ضمن دستور داد احدي حق ندارد به آنها تعرض كند.(1) رئيس دولت نهم در وفاداري به سوگند خود در پاسداشت آزاديها حتي تا مرز اهانت به خود هزينه ميكند. واقعا برخي با بيانصافي و با ناديده گرفتن اين همه تسامح و تساهل وي را متهم به ديكتاتوري و نظام را متهم به نقض آزاديهاي سياسي ميكنند. چندي پيش با يك مقام مسئول تماس گرفتم از او پرسيدم در حال حاضر چند دانشجوي زنداني داريم. او پس از بررسي گفت: تعداد آنها كمتر از انگشتان يك دست است. بعد توضيح داد سه دانشجو هستند كه ارتباطات گروهكي دارند. يك دانشجوي دختر نيز وجود دارد كه ارتباط با منافقين دارد و خانواده وي هم در همين ارتباط هستند كه قرار است به قيد وثيقه آزاد شوند.يكي هم چندي پيش آزاد شد. همين! ما يك انقلاب درابعاد جهاني داريم. مسلما مخالفان جدي هم داريم اما در زندان جمهوري اسلامي كمتر از انگشتان يك دست زنداني دانشجو داريم! آيا اين ستم به نظام و دولت نيست كه به خاطر چهار نفر كه آن هم اتهامات روشن و مشخصي دارند- آن هم در اجتماعات مربوط به انتخابات - نظام را متهم به ديكتاتوري و نقض آزاديهاي سياسي بكنيم. البته اگر يك نفر هم به ناحق زنداني شده باشد بايد از حق او دفاع كرد اما آيا انصاف است يك جريان بدخواه انقلاب و نظام زيرپوست تبليغات انتخاباتي با شعارهاي موهن به ساحت انقلاب و نظام اهانت كند و برخي هم تماشاچي باشند. آيا اين است مفهوم دفاع از آزادي ملت؟ كسي كه ميخواهد رئيس جمهور آينده باشد و سوگند بخورد كه با پرهيز از خودكامگي پاسدار آزادي مردم باشد، بايد مقهور فضاسازي يك جرياني باشد كه ميخواهد با ايدئولوژي كفر و نفاق و الحاد ديكتاتوري را دوباره به اين مملكت برگرداند و بعد هم از همه ملت طلبكار باشد؟! پينوشت: -1 رسالت 21 آذر 85 مردمسالاری روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان «ميرحسين موسوي در يك قدمي پيروزي»به قلم حميد رضا شكوهي آورده است:حميدرضا شكوهي: روند تحولات سياسي كشور طي روزهاي باقيمانده به زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري دهم شتاب بيشتري گرفته است. در اين ميان، نكته اي كه مشهود است افزايش حجم تبليغات دولتي و شدت گرفتن روند تخريب منتقدان دولت و اصلاح طلبان از سوي حاميان دولت نهم است. در شرايطي كه تا چندي پيش، حاميان دولت، نقد عملكرد دولت نهم از سوي كانديداهاي رياست جمهوري را نشانه تخريب قلمداد مي كردند و آن را سياه نمايي بر ضد دولت مي دانستند، اكنون خود گام در وادي تازه اي گذاشته اند. رويدادهاي چند روز اخير به خوبي نشان مي دهد كه حجم فعاليت هاي دولت نهم و حاميان آن براي تبليغ عملكرد دولت و تخريب اصلاح طلبان به شدت افزايش يافته و در اين ميان خبرگزاري دولتي ايرنا، روزنامه هاي دولتي همچون ايران و وطن امروز، و صدا و سيما در خدمت دولت نهم هستند تا علاوه بر پوشش كامل و بزرگنمايي فعاليت هاي دولت در هفته هاي منتهي به انتخابات، تخريب كانديداهاي اصلاح طلب را هم در دستور كار خود قرار دهند. به عنوان مثال صدا و سيما و خبرگزاري ايرانا، خبر اعتراض مراجع تقليد به فيلم انتخاباتي مهندس ميرحسين موسوي را به طور گسترده اي پوشش مي دهند اما اين خبر با واكنش مراجع مواجه شده و تكذيب مي شود. روزنامه ايران نيز بي محابا، تندترين انتقادها را نثار اصلاح طلبان مي كند و با وجود منع قانوني، عملا به تريبون تبليغاتي دولت تبديل شده; به طوري كه اين رويه، انتقاد سازمان بازرسي كل كشور را در پي داشته است; هر چند كه معلوم نيست با اين رويه، مقابله جدي صورت گيرد. طي اين مدت حاميان دولت نهم، از حسين شريعتمداري كه روزنامه كيهان را به تريبون انتخاباتي احمدي نژاد تبديل كرده و حاميان موسوي را به عمر و عاص و معاويه تشبيه مي كند، تا سعيد حداديان كه مراسم عزاداري مذهبي را محلي براي تخريب كانديداهاي ديگر و حمايت از احمدي نژاد مي داند، همگي نشان مي دهد كه حاميان دولت نهم، از هر ابزاري براي پيروزي استفاده مي كنند. اغلب وزراي دولت نيز سعي در توجيه عملكرد خود و تخريب دولت هاي قبلي دارند و براي تبليغ خود، از افتتاح پروژه هاي نيمه كاره هم به منظور استفاده تبليغاتي در ايام انتخابات رويگردان نيستند; به طوري كه بزرگراه پرديس در مراسمي رسمي افتتاح مي شود، اما پس از پايان مراسم افتتاح، به دليل ناامن بودن و ناآماده بودن، از سوي پليس بسته مي شود! حاميان غيردولتي احمدي نژاد نيز بيكار نمانده اند. آنها روي بنرها و پلاكاردهاي ميرحسين موسوي، نام احمدي نژاد را با اسپري مشكي نقاشي مي كنند و به تخريب آن مي پردازند. البته رئيس دولت نهم نيز بيكار نمانده است. دكتر محمود احمدي نژاد، بار ديگر چهره اي تهاجمي و منتقد به خود گرفته و در يك استراتژي جديد، كل 24 سال پيش از دولت خود را در قالب يك مديريت واحد شكست خورده توصيف مي كند كه دولت نهم آن را تغيير داده است; بدون آنكه توجه داشته باشد كه اگر در 16سال از اين 24 سال، هاشمي رفسنجاني و خاتمي رئيس جمهور بوده اند، در 8 سال ديگر، ميرحسين موسوي رئيس جمهور نبوده بلكه رياست جمهوري را مقام معظم رهبري به عهده داشته است. اما گويا اين موضوع هم به فراموشي سپرده شده است. رئيس جمهور باز هم وعده افشاي مافياي اقتصادي را مي دهد بدون آنكه نامي از آنها ببرد يا آمادگي خود را براي گفت وگو با اوباما اعلام مي كند بدون آنكه موضوع اعلام آمادگي برقراري ارتباط كامل با مصر را كه با جواب منفي اين كشور مواجه شد به ياد بياورد. احمدي نژاد در برنامه تبليغاتي خود در شبكه خبر و سخنراني هاي چند روز اخير خود، نيز به شدت منتقدان را مورد عتاب قرار داده است. البته آنچه طي روزهاي اخير توسط دولتمردان و حاميان آنها رخ داده، چندان تعجب برانگيز نيست چرا كه ريشه اين تخريب ها را بايد در نظرسنجي هاي مختلفي كه در تهران و ساير نقاط كشور انجام مي شود يافت. نتيجه اين نظرسنجي ها نشان دهنده سير صعودي حمايت از ميرحسين موسوي و كاهش آراي محمود احمدي نژاد است; به طوري كه تداوم اين وضعيت، نه تنها احتمال پيروزي احمدي نژاد در مرحله اول انتخابات را - برخلاف پيش بيني حاميان دولت - منتفي ساخته، بلكه شانس احمدي نژاد را براي راهيابي به مرحله دوم انتخابات هم كاهش داده و موجب شده روز به روز احتمال پيروزي ميرحسين موسوي در مرحله اول انتخابات افزايش يابد. در چنين شرايطي، تخريب ها چندان عجيب و دور از انتظار نيست. حاميان دولت در يك قدمي شكست قرار گرفته اند و به همين دليل، به جاي اثبات خود، به تخريب رقيب روي آورده اند. صدای عدالت روزنامه صداي عدالت در سخن روز خود با عنوان «فرصت مناسب رقابت هاي انتخاباتي، سياستمداران و جريان هاي بي اخلاق را بشناسيد»به قلم جعفر محمدي آورده است: مروري بر رفتار انتخاباتي حاميان سياسي برخي كانديداهاي رياست جمهوري نشان مي دهد بي هيچ تعارفي يك عده "سياست باز بي اخلاق " مسووليت آلوده سازي محيط انتخابات را بر عهده گرفته اند و در اين مسير نه تقوي پيشه مي كنند و نه اخلاق سياسي و حتي عرفي را حرمت مي دارند.دروغ گفتن و تهمت زدن و فحاشي كردن در قالب تحليل و نظاير آن ، از نقاط سياه كارنامه اي است كه از اين دوره از انتخابات باقي خواهد ماند. به عنوان مثال ، روز گذشته ، برخي آقايان ، داد سخن برآورده اند كه ايها الناس ، كساني كه جام زهر به امام(ره) دادند را شناسايي كرده ايم ، يكي شان همين ميرحسين موسوي است و ديگر محسن رضايي و آن دگر هم هاشمي! البته بديهي است كه اگر به جاي كانديداتوري موسوي و رضايي افراد ديگري مثلاً شمخاني و ولايتي كانديدا مي شدند ، لابد متهم اصلي نوشاندن جام زهر به امام راحل(ره) آنها بودند! و باز قطعاً اگر هاشمي ،منتقد دولت احمدي نژاد نبود ، هنوز در ادبيات آقايان ، از استوانه هاي نظام به شمار مي رفت! آنها البته اين سوال را بي پاسخ مي گذارند كه اگر اينان چنان جنايتي بزرگ را مرتكب شده اند ، پس چگونه است كه جانشين امام(ره) ، يعني رهبر معظم انقلاب ، همه شان را در مجمعي كه وظيفه ارائه مشاوره به رهبري دارد منصوب كردند و حتي درباره هاشمي نيز در مقابل دوربين هاي تلويزيوني تصريح داشتند "هيچ كس براي من هاشمي نمي شود. "به راستي حاميان دست چندم برخي كانديداها كه به اميد ناني و نوايي در دولت آينده ، اين چنين فحاشي مي كنند و حرمت ها را مي شكنند و در همان حال ، خود را مطيع ولايت نيز مي شمارند! ، چرا تا پيش از انتخابات ، نوشانندگان جام زهر به امام عزيز(ره) را معرفي نمي كردند؟ البته شايد تازه متوجه اين موضوع شده اند و بعد از انتخابات هم لابد دوباره آن را از ياد خواهند برد! انگ زدن هايي مانند حمايت بيگانگان از فلان كانديدا و حاميان برخي كانديداها را اراذل و اوباش ناميدن (راستي مگر اراذل و اوباش را در طرح امنيت اجتماعي جمع نكردند؟!) ، منتسب نمودن آنها به برخي افراد و جريان هايي كه در ميان مردم چندان خوشنام نيستند ، سندسازي هاي جعلي(مانند نامه جعلي منتسب به نماينده رهبري در سپاه) و اخيراً نيز "نمايش " ناميدن "مستند " هاي برخي كانديداها ، از جمله اين بي اخلاقي هاست.مثلاً در همين مورد اخير ، گفتند دو موتورسواري كه در فيلم احمدي نژاد در حمايت از او حرف مي زدند، بازيگران سيماي هرمزگان بودند و يا درباره مستند ميرحسين ، شايعه كردند زني كه درباره اعتياد فرزندش سخن مي گفت ، بازيگر بوده و صرفاً ايفاي نقش مي كرده است. حال آن كه كدام آدم عاقل ، از بازيگراني كه لااقل در استان خودشان شناخته شده هستند ، به عنوان افراد عادي و در قالب يك مستند انتخاباتي استفاده مي كند؟! تاسف بار آن كه اين شايعات را حتي در خبرگزاري هايشان نيز منتشر كردند تا به هر نحو ممكن ، رقيب را بي اعتبار كنند. اگر بخواهيم فهرستي از بي تقوايي هاي انتخاباتي را در اين دوره از انتخابات ذكر كنيم ، حتماً نوشتاري طولاني در پيش رو خواهد بود و لذا به همين ميزان بسنده مي كنيم و يك نكته بسيار مهم و البته بديهي را به عنوان تلنگري بر وجدان هاي بازيگران عرصه سياست و انتخابات مي آوريم و البته نيك مي دانيم بر آنان كه خود را به خواب زده اند ،كارگر نخواهد بود و آن اين كه "طبيعتاً يكي از اين چهار نفر ، از مرداد همين امسال ، رئيس جمهور همين كشور خواهد شد ؛ وقتي فعالان انتخاباتي ، چنين بي پروا و هتاكانه ، به رقبايشان ، هر آن چه از راست و دروغ است مي بندند و انگ و تهمت لج مال شان مي كنند و نام اين كار را "عمليات رواني " مي گذارند نتيجه اش اين مي شود كه رئيس جمهور دهم ايران ، هر كه باشد ، فردي است كه در اين ايام كوتاه ، حيثيت اش لگدمال شده و هزاران ذهنيت منفي درباره اش به وجود آمده است و آيا شايسته ايران ماست كه چنين رئيس جمهوري داشته باشد؟ و آيا چنان رئيس جمهوري مي تواند با صلابت و قدرت كار كند؟ "البته تنها حسن اين وضعيت مي تواند اين باشد كه در بحبوحه رقابت هاي انتخاباتي ، سياست بازان و جريان هاي بي اخلاق ، خود را نشان مي دهند و مردم فرصت مي يابند آنها را بشناسند.باور كنيد اگر اندكي و فقط اندكي "مهر ايران " و "پرهيزكاري " در دل هاي بعضي ها بود ، اكنون انتخابات در فضاي اخلاقي تري برگزار مي شد. گسترش صنعت روزنامه گسترش صنعت در سرمقاله امروز خود با عنوان «سرمايه خارجي مكمل استراتژي توسعه كشور» آورده است:امروزه هيچ كشوري بدون مشاركت فعال در بازرگاني بينالمللي و اقتصاد جهاني نميتواند به رشد و توسعه مناسبي دست پيدا كند، بنابراين چالشي كه درحال حاضر پيش روي كشورهاي در حال توسعه از جمله كشور ما قرار دارد اين است كه چگونه در اين فعاليتهاي بينالمللي، شركت موثر داشته باشيم. نكته قابل اهميت آنكه جلب سرمايهگذاري مستقيم خارجي و افزايش حجم و تنوع صادرات و درنتيجه افزايش قابليت رقابت صادرات، فينفسه هدف نهايي نيست، بلكه وسيلهاي براي نيل به هدف مهمتر يعني توسعه كشور ميباشد. براين اساس بايد از سرمايهگذاريهايي بيشتر استقبال كرد كه مكمل استراتژي توسعه كشور واقع شود. سياست دولت در جلب سرمايه خارجي كه اين هفته ابعاد آن در همايش وزرا و مديران اقتصادي دولت و نمايندگان بيش از 100 شركت سرمايهگذار خارجي در تهران پيشتر تشريح شد، معطوف به سرمايههايي در همين جهت است و اولويت در اين زمينه با بخشهايي است كه كشور در آنها داراي مزيت نسبي ميباشد. براساس گزارشي از وزير اقتصاد و دارايي به همايش مذكور، «ايران در چهار سال گذشته و در مقايسه با دوره قبل از آن از رشدي 600درصدي در جذب سرمايههاي خارجي برخوردار بوده است و همچنين طي اين مدت حجم سرمايههاي خارجي تصويب شده در كشور 300 درصد رشد داشته است.» دو بخش صنعت و معدن از بخشهاي اقتصادي داراي مزيت نسبي در ايران هستند. اين دو بخش در سالهاي اخير از جمله بخشهايي بودهاند كه بيشترين ميزان سرمايهگذاري خارجي را به خود جلب كردهاند و بهرغم بحران اقتصادي جهاني، همچنان ميل به سرمايهگذاري در اين دو بخش در ايران بسيار بالاست. عليرغم اينكه هفت ماه از سال 87 با بحران اقتصادي جهاني همزمان شده بود، اما ايران رشد 90 درصدي در بخش سرمايهگذاري صنعتي را تجربه كرد. به استناد آمار، رشد سرمايهگذاري صنعتي در برنامه چهارم توسعه بهطور ميانگين 475 درصد بوده است، اين در حالي است كه اگر بخواهيم اين عدد را به قيمت سال 83 محاسبه كنيم، سرمايهگذاري صنعتي در برنامه چهارم رشد 246 درصدي داشته است، حال آنكه اين عدد در برنامه سوم توسعه تنها 35 درصد بوده است. ايران اينك فرصتهاي اولويتدار بسياري را براي سرمايهگذاري خارجي معرفي كرده است كه با توجه به اعلام اين هفته وزير امور اقتصادي و دارايي و رئيس كل بانك مركزي مبني بر تضمين سرمايهگذاري خارجي و سود آن در ايران، پيشبيني ميشود ميل به سرمايهگذاري در كشور را هرچه بيشتر تقويت كند. سرمايههايي كه زماني در حوزه خليح فارس بيشتر ميل به دوبي داشت، از پايان سال ميلادي گذشته كه بحران اقتصادي در امارات هرچه بيشتر تشديد شد، به گفته نهادهاي مالي منطقه، به سمت ايران و در بخش مسكن آن بخصوص به سوي جزيره كيش متمايل شده است. رويكرد دولت به سرمايهگذاري خارجي در ايران همچنين رويكردي تشويقي است و در اين راستا دولت ابزارهاي مختلفي را بهكار گرفته و خواهد گرفت تا سرمايهگذار خارجي با آسودگي خاطر نسبت به امنيت سرمايه خود و سود آن، در ايران به سرمايهگذاري و فعاليت بپردازد. بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران همچنان در اجراي سياستهاي پولي و ارزي مناسب براي جلب سرمايهگذاران بر ثبات در سياستها، حمايت از بخش خصوصي و يافتن زمينهها و فرصتهاي سرمايهگذاري براي سرمايهگذاران خارجي تاكيد دارد. براي عبور بيتاثير و يا با كمترين تاثير از بحران سنگيني كه اقتصاد جهاني را در برگرفته است، مديران سياسي و اقتصادي كشور تمهيدات بسياري انديشيدهاند كه اطمينان دارند در پرتو آنها خواهند توانست كشور را از اين بحران مصون نگاه دارند. بهرغم بحران و دشواريهاي ديگر، تعهدات ارزي ايران اينك به كمتر از 20 ميليارد دلار رسيده كه براي كشوري مانند ايران با اين حجم دادوستد، رقمي بسيار ناچيز است. دراين زمان، داراييهاي خارجي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران نيز از رشدي 32درصدي برخوردار بوده كه كشور را قادر ميسازد با اتكا به آن، شرايط بحران را پشت سر بگذارد. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]
-
گوناگون
پربازدیدترینها