تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846447277




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

همیشه دعا می کنم من و دخترم در یک روز از دنیا برویم!/ به انیس 30 ساله ام زندگی کردن را یاد دادم/ در سه سالگی فرزندانم سه ساله شدم


واضح آرشیو وب فارسی:آناج: به مناسبت روز مادر گفت وگویی با مادر تبریزی داشتیم که 30 سال است دختر معلولش را با تمامی سختی ها بزرگ کرده و به او زندگی کردن و اجتماعی شدن را آموخته است.گروه اجتماعی آناج: مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری، یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی، به تعداد آرامش همه خواب های کودکانه تو، بیداری، مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دست هایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد و مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سال های دلتنگی تو بود، مادر یعنی کوه استقامت و ایثار در برابر مشکلات، مادر فرشته ای زمینی است که مظهر عشق و محبت می باشد. به مناسبت روز مادر و روز زن، گفت وگویی با مادری نمونه از دیار آذربایجان داریم که سال های سال به تنهایی بار مشکلات را بر دوش کشیده و برای دو فرزندش که یکی از آنها معلول ذهنی است، هم مادری کرده و هم پدری .. این مادر فداکار در معرفی خود می گوید: من شهین عیوض زاده هستم. دو فرزند دارم دخترم انیس و پسرم امین هست. همسرم حدود 30 سال پیش فوت کرده و سرپرستی کودکانم را به تنهایی به عهده گرفته ام. من عاشقانه زندگی می کنم یکی از فرزندان من معلول ذهنی هست و همین فرزندم انگیزه ای برای زندگی ام شده و ومن عاشق تر از عاشق زندگی کرده ام. در ابتدا برایم خیلی سخت بود و زمانیکه همسر من فوت کرد دختر معلول من پنج سال داشت و پسرم 11 ساله بود . آناج: ازمشکل و بیماری دخترتان بگویید؟ فشار زندگی، باعث از دست دادن حافظه ام شد در ابتدا مشکل دخترم معلوم نبود و هم زمان با فوت پدرش این مشکل بروز کرد و فهمیدیم که دخترم فرد عادی نیست و یادگیری آن بسیار سخت خواهد بود من از آن زمان خاطره ای دارم که به قدری در منجلاب گیر کرده بودم که واقعا به مرحله انتحار رسیده بودم ؛مصیبتی که بر سر راه ام بود مصیبتی بزرگ به شمار می رفت. خاطره ام این بود که یک روز در خیابان شریعتی یک آن از خود بی خود شده و خودم را گم کردم ، همش سوال می کردم من کی هستم؟ کجا زندگی می کنم؟ یعنی انقدر فشار زندگی زیاد بود که تحمل کردنش سخت بود بعد به ویترین یکی از مغازه ها تکیه دادم و چند دقیقه ای طول کشید تا به خودم بیایم و هنوز هم که از آنجا می گذرم آن خاطره به ذهنم می آید. چون از آن همه فشار زندگی به اینجا رسیده ام واقعا عاشقانه زندگی می کنم و یک حس غیر قابل وصفی است، من تا سر حد انتحار رفته بودم اما دیدم که این فرزندم به من نیاز دارد و او انگیزه ی من شد . آناج: بعد ها چگونه ادامه دادید؟ من فردی بودم بسیار ناز پرورده ی خانواده و به همین دلیل این فشار زندگی مرا به کمال(البته ادعای به کمال رسیدن ندارم) رسانید و باعث شد من با عضویت در انجمن خیریه کودکان، مدارس کودکان معلول واین گونه مجمع ها، کم کم از آن فشارهای زندگی دور شدم و به قله رسیدم بعد از قله در مسیر سرازیری قرار گرفتم که باعث شد مشکل فرزند خودم را بپذیرم و من همیشه این تجربه خودم را به اولیا می گویم که تا به قله رسیدن سخت است اما بعد آن آسانی است. یکی از دوستان که مددکار اجتماعی بهزیستی است، فرزند او هم معلول است و روزی به من گفت که واقعا به ستوه آمده ام و دیگر تحمل این وضع برایم مشکل است به مشاوره رفته ام اما جوابی نگرفته ام من به او گفتم صبورباش بعد از چند سال او خود به خود آرام می شود. روزی از روزها من این خانم را دیدم و به شدت اصرار داشت که دستان مرا ببوسد و می گفت این بزرگ ترین شگردی بود که به من یاد دادی چون من واقعا به انتهای خط رسیده بودم، صبر کلید موفقیت مادران در زندگی است . آناج : از چه کسی در این راه کمک گرفتید؟ شرایط برای من بسیار سخت بود، حدود سال 67 بود که روابط اجتماعی در مورد کودکان معلول بسیار ضعیف بود و این کودکان به اجتماع وارد نشده بودند و نگاه اجتماع به این کوکان بسیار بد بود؛ کم کم شرایط اجتماعی تغییر پیدا کرد، در آن زمان من دخترم را هم در مدرسه عادی و هم در مدرسه استثنایی ثبت نام کرده بودم و یک روز چادر سر می کردم تا مرا نشناسند و به یک مدرسه می بردم و روز دیگر به مدرسه دیگر حتی به راننده سرویس می گفتم که دختر مرا زودتر از همه سوار کن و بعد همه پیاده کن راننده هم فهمیده بود که چرا این گونه می گویم و برای همین به من گفت من یک نصیحت خواهرانه می کنم تا وقتی که تو خودت فرزندت را نپذیری دیگران هم نمی پذیرند. از همان سنین کودکی دخترم سعی می کردم که زیاد مطالعه کنم و به مشاوره های زیادی هم رفته بودم اما یک جمله ی راننده سرویس من را منقلب کرد و صبر من دو چندان شد نگاه من به فرزندم عوض شد و به او فرشته گونه نگاه می کردم و این جمله نقطه عطفی در زندگی من شد و تصمیم گرفتم که درمقابل سختی های این مشکل به قدری صبور باشم که برای دیگران هم الگو باشم و وقتی خانواده، آشنایان و اطرافیان دیدند که من در مقابل این سختی ها صبورانه ایستاده ام آنها هم موضوع را راحت تر پذیرفتند . آناج: در خصوص دخترتان انیس حرف خاصی برای خدا دارید؟ شاکی نیستم اما بسیار شاکرم که مانند یک فرشته قدم به قدم با من آمده است. من حتی نمی توانم یک جمله دروغ بگویم و هر لحظه حس می کنم مثل یک فرشته در مقابل من ایستاده و ناظر من است و زندگی بسیار شفافی دارم. من هم اکنون با دخترم زندگی می کنم پسرم خارج از کشوراست، وقتی خانواده های مشکل دار زندگی دو نفره من و دخترم را می بینند که سایه به سایه و عاشقانه با هم زندگی می کنیم غبطه می خورند . مادران با فرزندانشان دوست باشند آناج: به عنوان یک مادر توصیه تان به مادران چیست مخصوصا مادرانی که سرپرستی فرزند معلولشان رابه عهده نمی گیرند؟ بزرگ ترین شگرد برای یک مادر این است که در هر مقطعی با فرزندش دوست باشد و باهم هم دل و همراه باشند و اگر اینگونه باشد فرزند هم با مادرش دوست می شود و هر چیزی را به مادرش می گوید و من این را تجربه کرده ام . در سه سالگی فرزندانم سه ساله شده ام در نوجوانی شان نوجوان شده و در هر مکان و زمانی بهترین دوستشان بودم . آناج: خاطره تلخ خاصی دارید ک در آن تلخی ها توانسته باشید به امید فرزندانتان به زندگی ادامه دهید؟ من بخاطر فرزندانم تمامی سختی ها را به جان خریده ام و نزدیک به 30 سال است که سرپرست خانواده ام و با سختی های بسیاری بخاطر فرزندانم زندگی کرده ام . آناج: چگونه به عنوان خانواده برتر انتخاب شده بودید؟ از همان ابتدا که مشکل فرزندم را فهمیدم عضو انجمن ها شدم که در زمان مدرسه فرزندم عضو انجمن مدرسه بودم بعد آن عضو انجمن خیریه معلولین ذهنی بهشتیان زمین شدم و آنجا را بنیان گذاری کردیم و چندین سال است که این انجمن فعالیت می کند. روزی من با رادیو مصاحبه داشتم بعد آن دکتر صحبت می کردند و در بین صحبت هایشان می گفتند حرفایی که مادر عزیز فرمودند درست می باشد و به همین دلیل در انجمن از حرف های من خوششان آمده بود(انجمن وابسته به بهزیستی است) و به همین دلیل در روز معلولین خانواده نمونه برگزیده شدیم . آناج: با دخترتان چگونه ارتباط برقرار می کنید ؟چه چیز هایی را باهم شریک می شوید؟ در تمام زندگی اولویت من دخترم است چون هر دو تنهاییم و فقط همدیگر را داریم زندگی را جوری اولویت بندی می کنم که او راحت باشد شاید بخاطر انیس جاهای زیادی نروم بخاطر او با خیلی ها معاشرت نکنم ، مسئله ای که هست این کودکان بیشتر در معرض انزوا هستند و بعد فوت همسرم کارهای اداری زیادی داشتم کارهای کارخانه ی همسرم را انجام می دادم و تقریبا بخاطر این کار تمامی ادارات تبریز رفته ام اما هیچ وقت دخترم را منزوی نکرده بودم و همیشه همراه خود می بردم و سعی کرده ام اجتماعی به بار بیاورم یکی از معلم هایش می گفت من خانواده پزشکی را می شناسم که فرزندشان مانند انیس معلول است اما همیشه از دید مردم دور نگه داشته می شود. ولی چیزی که برای من خوشایند است و الان هم جوابش را می گیرم که من انیس را همه جا برده ام و اجتماعی بار آورده ام اما نگاه های سنگین جامعه را هم تحمل کردم . آناج: نگاه اجتماع چگونه بود؟ رفتار های مختلفی داشتند یکی علت می پرسید یکی می خندید یکی مسخره می کرد یکی ناراحت می شد و غیره بنظر من سوال پرسیدن در این گونه مسائل اصلا خوب نیست دلیلی برای سوال پرسیدن نیست و اجتماع و مردم هر کسی را آن گونه که هست پذیرا باشد ، اگر هم نوعان انیس را ببینید منزوی هستند و فقط روی تخت دارز می کشند و تلویزیون تماشا میکنند اما من معتقد ام انیس 30 ساله من باید همه چیز را بداند و خودش انجام دهد هر چند که ناقص انجام دهد مثلا معتقد ام باید بهداشت شخصی اش را رعایت کند، لباس هایش را بشوید، به زیباییش اهمیت دهد و به هماهنگی لباس هایش اهمیت دهد همه ی این موارد را به او یاد داده ام. اولین و اصلی ترین سرمایه من فرزندم است اگر من او را جایی نمی بردم، اجازه حرف زدن یا هر کار دیگر به او نمی دادم منزوی بار می آمد و چون این کارها را انجام نداده ام فوق العاده اجتماعی و شاد است و همه حتی معلمانش به این ویژگی اش غبطه می خورند. شگرد دیگر من این بود که با معلمانش دوست نزدیک و چند ساله شده ام و اولویت اولم این بود که ابتدا به مدرسه او بروم بعد به سر کار بروم. حتی در یکی از روزها خانه مان هنوز آماده نبود محل کارم را تعطیل کردم تا خانه را آماده کنم و معلم خصوصی بیاید و در آنجا تدریس کند و برای خود معلم جای تعجب بود می گفت که با این کار هم باید مبلغی را به من بدهید هم از کار خودتان عقب بمانید اما من می گفتم اولین و اصلی ترین سرمایه من فرزندم هست. شاید درس فرزند من از هم سن های خودش ضعیف تر بود اما چنانچه گفتم اجتماعی بودنش، ظاهرش، زیباییش و طرز برخوردش مهمترین چیزی هایی است که در مقابله با مردم به چشم میخورد. من خودم آموزشگاه آرایشی دارم در آنجا کار آموزان جوانم می گویند ما واقعا به انیس غبطه می خوریم که این گونه راحت می تواند ارتباط برقرار کند . آناج: اگر به گذشته قبل از به دنیا آمدن انیس برگردید آیا باز هم می خواهید که مادر انیس باشید؟ زمانی کتابی انگلیسی به نام شفای زندگی را خواندم و دیدم که واقعا در زندگی من صدق می کند و در آنجا نوشته بود هر بلایی که در زندگی بر سرمان می آید دو عامل دارد، یکی ترس و دیگری احساس گناه! این ترس از کودکی همیشه در من وجود داشت وقتی که بچه ی معلول همسایه مان را می دیدم و علاوه بر اینکه دیگران به او می خندیدن خواهر و مادرش هم به او می خندیدند و در آن سن کم خود همیشه نگاه های معنی داری به مادر و خواهر او می کردم و برایم سوال بود که چرا به فرزند خود می خندند و به دیگران هم این اجازه را می دهند و این ترس همیشه در من وجود داشت. من در سن پایینی ازدواج کردم و فرزند اول من سالم بود ولی فرزند دومم ام معلول بود و من از همان دوران کودکی خودم می ترسیدم که نکند بچه ی من معلول باشد و این اتفاق افتاد و من صبورانه تحمل کردم؛ خیلی هم شاکر هستم و اگر به گذشته برگردم نمی گویم کاش انیس فلان گونه بود اما حس و حالم این گونه است که اگر انیس در این وادی زندگیش هم این مسئله را داشته باشد حتما در آن دنیا ایده آل ترین زندگی را خواهد داشت . آناج: دیدگاه شما به زندگی و آینده چگونه است؟ نه به آینده نگاه عمیقی میکنم و نه در گیر گذشته هستم، سعی می کنم در زمان حال زندگی و از نعمت های سلامتی که داریم، خدارا شاکرم. آناج: هدف خاصی برای آینده دارید؟ هدف همیشه این است که فردایمان بهتر از امروز باشد و لزومی ندارد که حتما از لحاظ مادی باشد و همین که فردا یک پله از نظر معنوی بالاتر از امروز باشیم شاکر هستم . آناج: موفقیتتان را مدیون چه کسی هستید؟ پ من از لحاظ عاطفی در مخمصه گیر کرده بودم اما پدر و مادر (فوت کرده اند) از نظر عاطفی مرا خیلی حمایت کردند چون من موقع فوت همسرم 29 سال داشتم زود ازدواج کرده بودم فرزندم معلول بود مجبور بودم سر کار بروم و مشکلات زیادی داشتم و غیره اما حمایت عاطفی آنان کمک بزرگی برایم بود . حس ایثار و فداکاری را مدیون مادرم هستم آناج: یعنی این حس ایثار و فداکاری را مدیون مادرتان هستید؟ صد درد صد این گونه است و حس ایثار و فداکاری را مدیون مادرم هستم، مادرم در این مورد الگوی بسیار خوبی برای من بود . آناج: معتقد هستید که مادرها روی زمین فرشته اند؟ بله. در آن زمان، کمتر بچه ها را به مهد کودک ثبت نام می کردند اما اولین مهد کودکی که باز شد من فرزندم را به مهد کودک بردم و بسیار دوست داشتم فرزندم را پیش معلمی ببرم که خود مادر است چون خانمی که مادر باشد فرزندان دیگران را هم مانند فرزند خودش می داند . رسیدگی مسئولین به معلول ها بسیار ضعیف است مخصوصا معلولین ذهنی! من خیلی نگران دخترم می شوم و دایم در کنارش هستم برای همین اسم من را در تمام بخش ها سایه به سایه گذاشته اند و این معلولین را نمی توان تنها گذاشت. مملکت ما این همه ثروت دارد و با توجه به این ها حق این معلولیت در کشور ما این نیست . همیشه دعا میکنم با فرزندم در یک روز از دنیا بروم  یکی از دوستان من که فرزندش معلول است و در خارج زندگی می کنند و به فرزند او که حتی به سختی می توان حرف زدن او را فهمید اما او را برای افرادی مثل خودش گوینده رادیو کرده اند یا حتی مجتمعی مخصوص این کودکان ساخته اند و سوئیت برایشان داده اند به گونه ای که این کودکان بتوانند تنها در آنجا زندگی کنند حتی یکی دیگر از فامیل هایمان فرزند معلولی دارد با اینکه او از انیس من مشکل دار تر است و حتی دیابت هم دارد اما به تنهایی در سوئد زندگی می کند و دولت آنقدر حامی او هست که مادرش به ایران برگشته و او به تنهایی زندگی می کند. در آنجا کار دارد در آمد دارد پرستارها به او رسیدگی می کنند . اما معلولین در محیطی که حمایت نشوند بسیار برایشان آزار دهنده است. همیشه خواسته من از خداوند این است که انیس نه به اندازه سر سوزنی کسی را آزار دهد نه آزاری ببیند. دغدغه ی همیشگی من این است که انیس بعد من چگونه خواهد شد و این نگرانی را دارم که بعد من انیس کسی را آزار دهد یا آزار ببیند و برای همین دعا می کنم که با هم و در یک روز با فرزندم از دنیا برویم. آناج : اگر بخواهید به عنوان مادر دعا کنید چه می گویید؟ من همیشه شاکر هستم چون حس می کنم فرزندانم موفق هستند و من اگر در گذشته می دانستم که فرزندانم این گونه موفق خواهند شد و فرزند معلولم به این حد می رساندم هیچ گاه ناراحت نمی شدم و همیشه دعا می کنم که خدایا حافظ فرزندان همه و فرزند من باش و آنها را هدایت و آگاه کن. هیچ گاه مادیات نمی خواهم چون کسی که هدایت شده و آگاه باشد همه چیز خواهد داشت. آناج: سخن آخر؟ مسئولین به این قشر توجه زیادی کنند چون جوان های سالم و عادی می توانند توانند گلیم خود را از آب بگیرند اما اینها واقعا نیاز به حمایت دارند مثلا در سوئد که معلولین زیادی هست به آنها توجه زیادی می شود و مثلا در اتوبوس یا هواپیما بهترین جاها را به آنها اختصاص می دهند اما بااینکه ما مسلمان هستیم و از خدا می ترسیم اما این کودکان در سرزمین ما مظلوم واقع شده اند و همه اینها بستگی به مادیات ندارد و باید فرهنگ سازی هم شود، امیدواریم مسئولان بیشتر به این قشر از جامعه توجه کنند. گفت وگو از: المیرا جلیلی


چهارشنبه ، ۱۱فروردین۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آناج]
[مشاهده در: www.anaj.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن