تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837569895




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت و گو با مت دیمون درباره زندگی در مریخ


واضح آرشیو وب فارسی:هوش نیوز: اول قرار بود درو گدار این فیلم را کارگردانی کند. درو را نمی شناختم و رفتم او را ببینم و با هم صحبت کنیم. می خواستم ببینم با این کارگردان تازه نفس کار کنم یا نه. واقعا خیلی از او خوشم آمد و خیلی زود با هم رفیق شدیم.ماهنامه همشهری سینما 24 - ترجمه پوریا شجاعی: چطور وارد پروژه مریخی شدید؟ اول قرار بود درو گدار این فیلم را کارگردانی کند. درو را نمی شناختم و رفتم او را ببینم و با هم صحبت کنیم. می خواستم ببینم با این کارگردان تازه نفس کار کنم یا نه. واقعا خیلی از او خوشم آمد و خیلی زود با هم رفیق شدیم، و خب می خواستم با او همکاری کنم که یک دفعه کارگردانی Sinister Six به او پیشنهاد شد و درو هم از آن آدم های عشق کامیک بوک است و آن پروژه را قبول کرد. من هم با خودم گفتم «خیله خبم فک کنم پروژه کنسه دیگه». یک سال و نیم هم بود که کار نکرده بودم و خیلی هم نگرانش نشدم. بعد به من خبر رسید که ریدلی اسکات قرار است فیلم را بسازد. تا آن موقع ریدلی را از نزدیک ندیده بودم. حتی از کنار همدیگر هم نگذشته بودیم. رفتم به دیدن او و همه چیز خیلی سریع پیش رفت. اولین چیزی که گفتم این بود که «واقعا این فیلمنامه رو دوست دارم و تنها چیزی که باعث دودلی من می شه اینه که تازه «بین ستاره ای» رو بازی کردم و اونجا هم نقش کسی رو داشتم که تو یه سیاره دیگه جا می مونه، و خب یه جوریه اگه بعد از یه سال و نیم مرخصی بیام و دوباره نقش کسی رو بازی کنم که تو یه سیاره جا می مونه». ماجرای فیلم را برایش توضیح دادم و او گفت: «این دو تا فیلم زمین تا آسمون با هم فرق می کنن. این یکی قراره فیلم خیلی بامزه و سرحالی بشه. بیا بسازیمش». آن هجده ماه بیکاری ای که داشتید تصمیم خودتان بود یا اتفاقی افتاد؟ شش ماه اولش تصمیم خودم بود. چون ما از نیویورک آمدیم به لس آنجلس، و برای این که در مدت جا به جایی کنار خانواده ام باشم مدتی کار نکردم. مسئله دیگر این بود که واقعا فیلمی را پیدا نمی کردم که دوست داشته باشم در آن بازی کنم. خودتان که می بینید چه خبر است، وضعیت دشواری شده. دیگر از آن فیلم هایی که بیست سال راست کار من بوده نمی سازند. جور کردن پول آن فیلم ها سخت شده. بیشتر آن فیلمسازها الان مهاجرت کرده اند به تلویزیون. پس تهیه کننده ها ترجیح می دهند به جای درام های آپارتمانی، روی ایده های عظیم تر و بزرگ تر ریسک کنند. از این دست فیلم های خیلی ساخته می شود. مگر من چندتا از این فیلم هایی را که دوست دارم می توانم بازی کنم؟ می دانید منظورم چیست؟ فیلم هایی را می گویم که اصالت دارند و سرسری ساخته نشده اند. آیا فیلم های مریخی هم معمولا خیلی موفق نبوده اند. ساختن یک فیلم مریخی هم ریسک به حساب می آید؟ فکر نمی کنم آن قدری فیلم مریخی ساخته شده باشد که «فیلم مریخی» تبدیل به یک ژانر شده باشد. راستش به این قضیه تا قبل از این که شما اشاره کنید فکر نکرده بودم، پس امیدوارم که ما الان فیلم مریخی درست و حسابی را بسازیم. چه چیزی این یکی را از بقیه متفاوت می کند؟ فکر کنم یکی از بزرگ ترین تمایزها در این است که در در جه اول زمان زیادی از فیلم من خودم هستم و خودم، که این چالش بزرگی است. یعنی خب تشریفات و و زرق و برق های ناسا را هم داریم، و طرف دوم قصه هم کلا روی تلاش بقیه دنیا برای برگرداندن این آدم به زمین متمرکز شده. ولی نیمه دیگر فیلم من و ریدلی روی مریخ هستیم و آن بخه متفاوتی است. فیلم از مریخ شروع می شود و این یک جورهایی سوال به وجود می آورد؛ا ین که مثلا چه اتفاقی افتاده است؟ او چطور از آنجا سردرآورده؟ بخش دوم قضیه هم آن بخش ماموریت و سفر فضایی است که می خواهند او را به زمین برگردانند. پس از لحاظ ساختاری فکر می کنم خیلی با فیلم های دیگری که در مریخ ساخته شده فرق داشته باشد. ریدلی اسکات چطور شما را کارگردانی می کند؟ او مرا به یاد سودربرگ یا اسپیلبرگ می اندازد، از این نظر که فیلم را در حین فیلمبرداری در ذهن خودشان تدوین می کنند، پس اگر ازشان سوالی بپرسید مثلا می گویند: «نه، نه، من در این لحظه نما رو روی تو نگه می دارم»، و به خاطر همین بازیگر مسیرش را گم نمی کند. این طور نیست که مثلا بگوید: «نگران نباش، چند ما بعد که تدوین شد می فهمی قضیه چیه». دقیقا به شما می گوید که این نما چگونه استفاده خواهدشد، نمای بعدش و دو نمای بعد از آن قرار است چه باشند. او استوری بورد را هم می دهد و شما می توانید مثل یک کامیک بوک آن را ورق بزنید و ببینید، و خب این از نظر این که آدم بتواند تصور کند هر لحظه کجا قرار دارد، کار را خیلی راحت می کند. دیگر این که او تمام مدت ناظر بر همه چیز است، و اگر مشکلی وجود داشته باشد می بیند. پس به شما کمک می کند نتیجه نهایی را بهتر درک کنید؟ چند وقت پیش یک هفته اینجا بودم؛ داشتیم با هم فیلمنامه را بررسی می کردیم. او جوری صحبت می کرد که انگار همان موقع در حال فیلمبرداری بود. مثلا می گفت: «ما قراره از اینجا کات بزنیم به این، بعدش قراره کات بزنیم به این». در نتیجه درکی از نتیجه نهایی فیلم به دست می آمد. غیر از آن هم به همراه طراحان حصنه و دکور- که همه شان همیشه همراه اسکات هستند، بعضی هایشان حتی 35 سال است با او کار می کنن- به محل فیلمبرداری و دکورها رفتم. در گفت و گو با آنها هم جزییات بیشتری را فهمیدم. طراحی هایشان را نشانم دادند و... برای همین موقعی که زمان فیمبرداری رسید، نقشه راه همه را می دانستم. در آخر هم ریدلی مثل یک قاضی می آید و می گوید: «این یکی رو بیشتر کنید. او رو کمتر، بله، نه، غلط کردیم» و اینها. و به این شکل یک فیلم ریدلی اسکاتی ساخته می شود. می توانید نمودار شخصیتی مارک واتنی را ترسیم کنید؟ ایا کمی دیوانه می شود؟ جالب است، این یکی از تم های کتاب منبع اقتباس بود و در خیلی از نقدهای کتاب به آن اشاره شده. خب این از آن فیلم های اگزیستانسیالیستی در باب انزوا نیست. می توان آن طوری هم فیلم را ساخت، ولی فکر نمی کنم در این ابعاد بشود چنان فیلمی ساخت. شخصیت ما آدمی به شدت باهوش، کاربلد و خوش بین است که وقت خودش را با آه و ناله تلف نمی کند. او فقط سعی می کند بفهمد که «مشکل بعد چیه؟ خب، حالا مشکل بعدی چیه؟ من باید این مشکلات رو از سر راهبردارم تا بتونم زنده بمونم». او تمام مدت در یک قدمی مگر است. اگر مخزن اکسیژن خراب شود، می میرد. اگر دستگاه تصفیه آب کار کنکدند، از تشنگی می میرد. اگر شکاف و رخنه ای در اقامتگاه فضایی ایجاد شود، او به راحتی از درون متلاشی می شود. و تازه اگر هیچ کدام از اینها پیش نیاید، از گرسنگی خواهد مرد. آن قدر کار دارد که تمام روزهایش پر است. نویسنده کتاب، اندی وه یر هم یک دانشمند است و برای همین اجازه داده تا قواعد علمی تعیین کنند که «خب، چه اتفاقی می افتاد اگر من جایش بودم؟» او مثل یک تمرین فکری نشست و سعی کرد جواب این سوال را پیدا کند: «خب، اگر من بودم باید این کار را می کردم، یا آن یکی کار را. خب، بعدش هم باید این کار را بکنم». این داستان یک آدم خیلی باهوش است که به تدریج و مرحله به مرحله کارهایی می کند که برای زنده ماندن لازم است. واتنی در کتاب خیلی شوخ طبع و بامزه است. این ویژگی او در فیلم هم وجود دارد؟ خیلی چیزها، مثل آن مونولگ هایی که می گوید مستقیما از کتاب برداشت شده اند. معتقدم که این آدم ها از این نوع شوخ طبعی های در زمان بحران از خود بروز می دهند و درک خیلی خوبی از کنایه و شوخی دارند. کسانی که من دیده ام شغل پرخطری دارند و مدام در شرایطی قرار می گیرند که مجبور می شوند مرگ را دور بزنند، تمایل دارند با وضعیت های پرخطرشان شوخی کنند. پس اگر ما بتوانیم این را خوب دربیاوریم، فیلم بامزه ای می شود. بدون این که خطرات و ریسک های موجود در وضعیت شخصیت را فراموش کنیم. این شخصیت را چطور توصیف می کنید؟ خب، اون خیلی شبیه من است [می خندد]. اولین باری که فیلمنامه را خواندم، این طنز و شوخی که شما به آن اشاره کردید چیزی بود که مرا... راستش به یک جاهایی از فیلمنامه که می رسیدم بلندبلند می خندیدم. نکته اش اینجاست که به خاطر مشکلات و خطرهایی که شخصیت درش گرفتار نمی شد همه چیز را به شوخی و راحتی برگزار کرد. موقعیت خیلی خیلی جدی است. ولی همچنان می شود آن شوخ طبعی را داشته باشیم. من واتنی را یک آدم خیلی خیلی بامزه و همین طور خیلی خیلی باهوش می بینم. این چیزی است که درباره اش با درو گدار صحبت کردم. او انی فیلم را «یک نامه عاشقانه به علم» توصیف کرد. قضیه را یک جور تجلیل از علم و نبوغ بشر می دید. و این چیزی است که ما را پیش می برد. آدم هایی مثل واتنی حاضرند چنین خطراتی را به جان بخرند و به صورت بالقوه فداکاری هایی کنند، ولی درواقع به کشف ناشناخته ها علاقه دارند. من هیچ علاقه ای به کشف ناشناخته ها ندارم. همین دیروز گفتم که من هیچ وقت نمی توانستم یک پیشرو و این چیزها باشم؛ من باشم، همین ساحل شرقی آمریکا می مانم، ولم کنید. شما بروید و برایم تعریف کنید چطور است. من اینجا جایم گرم و نرم است! تحقیقات زیادی کردید؟ حس کردید نیاز است مباحث علمی فیلمنامه را یاد بگیرید؟ نه، اصلا. شما هرچقدر که بخواهید می توانید تحقیق کنید، ولی این بازیگری است. اگر درست اجرا شود، مخاطب هم باور می کند. معتقدم همیشه خوب است که بازیگر بداند دارد راجع به چی حرف می زند. وقتی یک بازیگر هیچ درکی از حرف هایی که در فیلم می زند نداشته باشد، مشخص می شود. اگر به طور کلی بفهمید جریان چیست و موانع کدام ها هستند، دیگر لازم نیست همه جزییات را بدایند. مثلا در «بین ستاره ای» حتی خود کریستوفر نولان هم از تمام قواعد فیزیکی فیلم آگاهی نداشت، چند فیزیک دان به عنوان مشاور فنی کنارش بودند. برای این کارها متخصصانی هستند که می توان از کمکشان استفاده کرد. از این داستان ها هم آدم همیشه می شنود که مثلا می گویند «فلان بازیگر آن قدر نقش وکیل را خوب بازی کرده بود که می توانست حتی در دادگاه رسمی هم دفاع کند». و خب آدم با خودش می گوید جمع کنید بابا! یک عمر طول می کشد که یک نفر در یک حرفه مهارت کسب کند. حالا هرچه که باشد. سخت است، و واقعا بی انصافی در حق حرفه ای های هر رشته است که مثلا بگوییم «این بازیگر سه ماه تحقیق کرده و حالا می تواند فضانورد شود». شاید بتواند روزنامه نگار بشود، ولی... [می خندد]! امروز چه صحنه ای را می گیرید؟ آنجا پشت سر من بزرگ ترین دکوری را که در دنیا ساخته شده می بینید. و آن هم بزرگ ترین پرده سبزی است که وجود دارد. این یکی از صحنه های شب است و برای همین آنها مجبور بودند همه جا را پوشش دهند. وقتی چند روز پیش رفتم و صحنه را دیدم گفتم وای! اصلا نمی توانستم ابعاد و عظمت آن را باور کنم. وقتی فیلمنامه را می خواندم که نوشته بود «شب، خارجی، مریخ، طوفان» با خودم می گفتم «خب... این قراره چه جوری باشه؟» بعد آدم می آید سر صحنه و می بیند پنکه هایی گذاشته اند به چه عظمت که وقتی روشن می شوند حس می کنی انگار وسط یک گردباد هستی. من خودم را رو به جلو خم می کردم که از طوفان رد شوم و آنها هم این ذرات را طرفم پرتان می کردند، بعدا هم در مرحله جلوه های بصری ریدلی قرار است شدت آن را کم و زیاد کند تا حسش بیشتر دربیاید.  اساس قرار است اینجا غیرقابل سکونت ترین مکان در جهان به نظر برسد که واقعا عالی است، چون این صحنه ای است که مارک از گروه جدا می شود... وقتی چنین صحنه ای را ببینیم، واقعا باور می کنیم که آنها جدا مجبور بودند از هم جدا شوند. حتی از نوک قله اورست هم بدتر است. درست است که چندان برداشت های متعدد گرفته نمی شود؟ آره، خیلی خوب است. از تمرین ها هم فیلم می گیریم. اگر کسی خراب کرد مهم نیست، چون تمریناست؛ ولی اکثر اوقات به نتیجه خیلی خوبی می رسیم. برای همین است که کلینت ایستوود هیچ وقت با بازیگران تمرین نمی کند، او تمرین ها را هم فیلمبردای می کند. فکر نمی کنم دلیل این که چطور این آدم ها برای مدتی طولانی فیلم می سازند یک راز باشد. آدم با ضبط تمرین ها چیزی را از دست نمی دهد. آیا ویژگی مشترکی بین این کارگردان های بزرگی که تا به حال با آنها کار کرده اید وجود دارد؟ آره، بدون شک. این را چند سال پیش متوجه شدم. تک تک آنها، کسانی که ما به عنوان استادان فیلمسازی می شناسیم، مشتاق اند که نظرات افراد دوروبرشان را بدانند. نظرات تمام کسانی را که با آنها کار می کنند، بازیگران، دستیارها، کسانی که به شان تکیه می کنند. آنها هر پیشنهاد ممکنی را می خواهند. کلینت چند سال پیش به من گفت: «اگر پیشنهادت خوب باشه چرا نباید قبولش کنم؟ بعدا اعتبارش نصیب من می شه خب؟» و همه شان می گویند که اصلا هدف کار مشترک این است که خب، کار مشترک است. این دیکتاتوری است که روی پرده می رود. ریدلی می توانست یک نقاش شود، ولی فیلمسازی را انتخاب کرد چون یک چیزی در این اضطرابی که موقع جمع کردن آدم های مختلف برای انجام یک کار مشترک ایجاد می شود وجود دارد. او همچنان سرپرست همه است، ولی یک چیز جذابی در این روش ساخت و خلق یک اثر وجود دارد که در نقاشی نیست.


چهارشنبه ، ۴فروردین۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هوش نیوز]
[مشاهده در: www.hooshnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن