تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838140776
انگار نیروهای طالبان را از روی هم «شبیه سازی» کرده بودند
واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: هیچ کدامشان [تا پیش از پیوستن به طالبان] از روستایشان بیرون نیامده بودند و هیچ چیز از دنیا نمی دانستند. هیچ کدامشان تا قبل از این مناصبشان هیچ وقت روی صندلی ننشسته بودند و هیچ «میز»ی ندیده بودند.به گزارش دولت بهار به نقل از مشرق، چنانکه پیشتر در «مقدمه» وعده داده بودیم [ اینجا ] از امروز به بعد می توانید ترجمه ی سفرنامه سال 1998 [1377 شمسی] فهمی هویدی به افغانستان را در مشرق بخوانید. در آن دوران، دو سال بود که طالبان توانسته بود در افغانستان به قدرت برسد و سه سال بعد از آن بود که با حمله ی غربی ها، این حکومت سرنگون شد. این سفرنامه، علاوه بر مشاهدات جالب هویدی (که با قلم خاص و بعضا طنزآمیز او روایت شده)، جا به جا حاوی اطلاعات مفیدی درباره ی تاریخ و سرزمین و فرهنگ افغانستان [خصوصا در سال های اخیر است] که می تواند «مفید بودن» را هم به «خوش خوان» بودن آن اضافه کند. ضمن اشاره به این نکته که مطالب درج شده در این سفرنامه لزوم مورد تأیید مشرق نیست و تنها به جهت حفظ امانت به صورت کامل ترجمه شده، قسمت اول را تقدیم می کنیم: راستش خودم می دانم که این یک «اتهام» محسوب می شود و کسانی به این سبب محاکمه شده اند، برای همین خودم اعتراف می کنم: «من از افغانستان برگشته ام!» اما گمان می کنم که این «برگشتن» با آن «برگشتن» فرق دارد. برای اینکه این موضوع را ثابت کنم، خودم پیش از اینکه از من خواسته شود، «اعترافاتم» را پیرامون کل چیزهایی که دیدم و شنیدم و انجام دادم می گویم، اگرچه هنوز شک دارم حتی این کار هم بتواند آن «اتهام» را از من برگرداند! الان از من نپرس چرا، صبر کن تا صحبت تمام شود! اولین کسی که از اعضای طالبان با او برخورد داشتم جوانی بود 22 ساله به اسم ملا شیرعلی حنیفی، به عنوان مدیر سازمان خدمات بهداشتی استان جلال آباد کار می کرد. این مسئله باعث شده بود او رئیس دستگاهی باشد که در آن 1200 نفر و از جمله 450 پزشک کار می کردند. در بین صحبت هایم با او فهمیدم که او حتی تحصیلات دینی اش را هم تمام نکرد است و از 15 ماه پیش این منصب را به امر «امیرالمؤمنین» ملا محمد عمر به عهده گرفته بود. قبل از این هم ملا محمد عمر او را به عنوان جانشین شهردار هرات منصوب کرده بود. آخرین کسی هم که در این سفر ده روزه ام به افغانستان از اعضای طالبان دیدم جوان دیگری بود 25 ساله به اسم ملا عبدالحی مطمئن. او یکی از دو سخنگوی رسمی «امیرالمؤمنین» ملا محمد عمر بود. او هم آموزش های دینی اش را به اتمام نرسانده بود ولی به دستور ملا عمر در این منصب مشغول به کار شده بود. به نظرم می رسید که این نسخه ی دوم همان ملا شیرعلی حنیفی است، تنها فرقشان این بود که برخلاف حنیفی، ملا عبدالحی یک موبایل داشت که از طریق آن در تمام طول روز با «امیر المؤمنین» در ارتباط بود. شانس ملا شیرعلی این بود که سمتی در بخش بهداشت و درمان پیدا کند درحالیکه ملا عبدالحی سخنگوی رئیس دولت و از همین رو غرق در شئون سیاست شده بود. البته هیچ بعید نیست همین فردا جایشان عوض شود چرا که مشروعیت هر دوشان بسته به اطمینانی است که از جانب «امیرالمؤمنین» کسب می کنند، یعنی همان کسی که شدیدا از او حرف شنوی و اطاعت دارند، خصوصا که این دو یاد گرفته بودند که این اطاعت بی چون و چرا جزو واجبات دینی آنهاست و نشانی از التزام آنها به دستورات قرآنی محسوب می شود. در ملاقات هایم با این دو نفر (یکی در ابتدای سفر و دیگری در انتهای سفر) دیدم که هر دویشان لباس واحدی به تن داشتند، و عمامه ی یک شکلی به سر (دستاری سیاه رنگ)، و یک طور موی پرپشت سیاه که از زیر عمامه شان بیرون آمده بود، و عینا یک جور ریش و یک جور چشم مشکی و نگاه های تیز، چشم هایی که جز دشت و جبهه های جنگ هیچ جا را ندیده بودند، و هرگز به هیچ آبادانی ای نگاهش نیفتاده بود، چه برسد به باغ و بوستان! از خلال بحث هایم با آنها این را هم فهمیدم که اطلاعاتشان و تخصص هایشان درباره زندگی هم خیلی شبیه هم است. هیچ کدامشان [تا پیش از پیوستن به طالبان] از روستایشان بیرون نیامده بودند و هیچ چیز از دنیا نمی دانستند . البته آن یکی که سخنگوی «امیرالمؤمنین» بود به دلیل موقعیتش یه چیزهایی فهمیده بود و اسم برخی رادیوها و تلویزیون ها را بلد بود. جز این مورد، باید گفت هر دویشان هنوز درباب مدنیت، دوائر حکومتی و حکومت، بسیار تازه پا بودند. هیچ کدامشان تا قبل از این مناصبشان هیچ وقت روی صندلی ننشسته بودند و هیچ «میز»ی ندیده بودند و هنوز هم تعامل با این دو «اختراع»، سختشان بود! البته این چیز عجیبی نیست برای کسانی که آخرِ آرزویشان این بوده که بتوانند روی فرش و زیراندازی بنشینند تا زبری و سفتی زمین اذیتشان نکند. مابین دیدار با نفر اول و صحبتم با نفر آخر، صدها نفر از این جوانها با همین «چارچوب» را دیدم، حتی یک لحظه به ذهنم خطور کرد که نکند اینها حاصل یک عملیات «شبیه سازی» هستند که موفق بوده و نتایجش را در کل افغانستان گسترش داده! اوایل برخورد با آنها در یکدست کردن احساساتم در قبال آنها دچار گیجی بودم. پنهان نمی کنم که من در حالی به افغانستان سفر کردم که در دلم یه چیزی از این ها بود، نمی توانستم موضعگیری ها و رفتارهایشان را بپذیرم. از بس که پیشتر از سفرم راجع به رفتار های خام آنها و روابط منفی آنها با جامعه خوانده بودم. و این مسئله باعث شده بود که موقع رسیدن به افغانستان، خودم را در موضع منتقد ببینم، در عمق دلم یک پیش داوری راجع به آنها داشتم: محکومشان می کردم و همه رفتارهایشان را با دید منفی می نگریستم. *** به افغانستان رسیدم در حالیکه چیزهایی که رسانه ها در خارج از افغانستان در ذهنهای مردم می اندازند در ذهن من هم اثر گذاشته بود، به رغم اینکه تجربه ای که پیشتر در ایران داشتم مرا بر حذر می داشت از اینکه خیلی هم تحت تأثیر اینها قرار نگیرم. این تجربه ام مربوط بود به وقتی که داشتم کتابم «ایران، از داخل» را می نوشتم. در آن زمان بخشی از سال را در کویت و بخشی را در انگلستان ساکن بودم. در آن دوره سعی کردم مهم ترین چیزهایی که رسانه ها درباره ایران می نویسند (از اخبار گرفته تا تحلیل ها) جمع کنم و سپس آنها را با خودم به ایران ببرم تا در سه ماهی که قرار بود در آنجا حضور داشته باشم، بتوانم آن اخبار و تحلیل ها را بسنجم و ببینم چقدر واقعیت داشته اند. در آن سه ماه قرار بود راجع به جوانب مختلف اوضاع ایران بعد از انقلاب تحقیق کنم. چیزی که بعد از آن سه ماه متوجه شدم و واقعا باعث وحشتم شد این بود که نصف چیزهایی که آن روزنامه ها و مجلات و خبرگزاری های غربی نوشته بودند از اصل و اساس دروغ بوده و سر سوزنی حقیقت نداشت و نصف دیگر آن اخبار و تحلیل ها هم یا درشان مبالغه و بزرگنمایی شده بود یا به گونه ای تدوین شده بود که چهره انقلاب را تخریب کند و دیگران را از آن بترساند. یک همچین چیزی برایم وقتی به افغانستان رفتم هم رخ داد. چراکه تصویری که از طالبان در ذهنم بود این بود که اینها، جماعتی از «مغول های جدید» [التتار الجدد] هستند که به صورت غافلگیرانه به افغانستان هجوم آورده و غافلگیرانه مردم را کشته اند، در خیابان ها راه افتاده اند و با خود شلاق حمل می کنند تا مردم را تأدیب کرده و به آنچه آنرا صراط مستقیم می دانند بیاورند، و کار هرکس با آنها مخالفت کند زار است چرا که در آن صورت سرنوشت سیاهی در انتظارش خواهد بود: یا به زندان می افتد، یا تکه پاره می شود و از پاهایش به نزدیکترین تیر چراغ برق آویزان می شود. (این چیزی بود که یکی از همکاران روزنامه نگارم در یکی از نشریات چاپ لندن نوشته بود: الحیاة، 11 اکتبر 1998) *** هیچ کدام از اطرافیانم وقتی فهمیدند می خواهم به افغانستان بروم، تشویقم نکردند، چرا که افغانستان از نظر سیاسی تصویر خوشی در ذهن ها نداشت. مردم حالا دیگر حماسه های دوره «جاد» جهاد؟ [درگیری مسلمین با کمونیست ها] و دلاوری هایی که جوانان مسلمان در آنجا به وجود آورده بودند را از یاد برده بودند. حقیقت زلزله ای که این جهاد در بنیان امپراطوری شوروی به وجود آورده بود هم از ذهن ها پاک شده بود، زلزله ای که نقش خاص خودش را در شکاف برداشتن و نهایتا سقوط آن امپراطوری ایفا کرد. حالا افغانستان در ذهن ها به تروریسمی که اسامة بن لادن به عنوان نماد آن شناخته می شود مرتبط است، و به عقب ماندگی و سرکوبی که جنبش طالبان نماد آنها شده است. همه سؤال هایی که پیش از سفر از من می شد بیشتر استفهام انکاری بود تا سؤال واقعی. حتی شوخی ای که می شنیدم در لایه های درونی اش خالی از سرزنش و توبیخ نبود. یکی از رفقا درباره این ازم پرسید که چطور می خواهم به کابل بروم و کدام شرکت هواپیمایی را برای سفر انتخاب کرده ام، و قبل از اینکه جواب بدهم خودش با صدای بازیگوشانه ای گفت : «آخه من شنیده ام که فقط یک شرکت هواپیمایی خط هوایی به کابل دارد و آن هم شرکت ـایر-هاب» است» [در زبان عربی، ارهاب به معنی تروریسم است.] این کلمه را به شوخی از روی کلماتی چون ایر فرانس و ایر کندا ساخته بود. لبخندی زدم و گفتم: خدا به خیر کند! مسئله به این سادگی ها نبود. از هر راهی نمی شد به کابل رفت. من فقط دو دروازه برای رسیدن به هدفم داشتم: یکی دروازه جنوبی یعنی از طریق پاکستان؛ و دیگری دروازه شمالی یعنی از طریق ترکمنستان. بله، البته افغانستان با کشورهای دیگری هم مرز مشترک دارد، ایران، تاجیکستان، اوزبکستان، به علاوه مرز کوتاهش با چین که حدودا 71 کیلومتر امتداد دارد. اما این مرزها در اختیار دولت هایی بود که موافقتی با حکومت طالبان نداشتند. به همین دلیل اتصال زمینی نظام کابل به جهان خارج، الان فقط اول از راه پاکستان و بعد از راه ترکمنستان است. و از طریق همین دو کانال کسانی که می خواهند از افغانستان دیدار داشته باشند، به آنجا می روند و کالاها وارد می شود. هیچ خط هوایی ای برای سفر به افغانستان وجود ندارد، الّا برخی پروازهای غیر منظمی که از جلال آباد به دوبی توسط شرکت خطوط هوایی افغانی «ایریانا» انجام می شود و این پروازها هم بیش از همه توسط افغانی ها و بلوچ هایی که در امارات کار می کنند، استفاده می شود. باید جواز ورود به افغانستان را از سفارت افغانستان در پایتخت پاکستان؛ اسلام آباد، می گرفتم. در آنجا به من گفته شد که صدور ویزا دو یا سه روز زمان می برد، چرا که نیاز به موافقت «امیرالمؤمنین» در قندهار دارد، او موافقتش را به کابل اعلام می کند و از کابل هم نتیجه به سفارت افغانستان در اسلام آباد ابلاغ می شود. کارمند آنجا از قبل در جریان سفرم بود. این شخص یک مولوی بود که از دو سال پیش مدیریت یک مدرسه دینی را کنار گذاشته و به دیپلمات تبدیل شده بود. او در همان روز ویزایم را درست کرد. تا آماده شدن ویزا، وقت کوتاهی را بیکار بودم. در این مدت به توضیحات داوطلبانه ی همان کارمند سفارت درباره پرچم جدیدی که طالبان برای «امارت اسلامی افغانستان» انتخاب کرده بود گوش دادم. این پرچم یک پارچه سفید بود که رویش بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده بود و عبارت لا اله الّا الله و محمد رسول الله. در وسط پارچه هم تصویر قرآن بود که از آن شعاع های نور (به عنوان نماد تعالیم آن) بیرون می آمد. پایین قرآن هم یک چرخ دنده قرار داشت برای اشاره به صنعت و در دو طرف آن هم خوشه های گندم به عنوان نمادی از ثروت زراعت. تمام اینها هم در بین دو شمشیر قرار داشتند که با همدیگر تقاطع پیدا کرده بودند (در اشاره به اینکه این محتوای افغانستان، با قدرت سلاح محفوظ است و خواهد بود). نزدیک ظهر بود که کارم در آنجا تمام شد. به سرعت با ویزا به طرف پیشاور رفتم. به این امید که بتوانم از طریق عبور از مناطق قبائل باتان ؟ (که دولت پاکستان عملا بر آنجا تسلطی ندارد) به شهر «طورخان» که شهری در حد فاصل افغانستان و پاکستان است بروم. در پیشآور به ما اجازه عبور ندادند، با این دلیل که ساعت سه بعد از ظهر شده است و راه ها دیگر امن نیست. از ما خواستند که شب را در پیشاور بمانیم و صبح زود برگردیم به این نقطه. *** وقتی برای گذراندن شب به هتل رفتم، متوجه شدم تعداد نسبتا بالایی از خارجی ها در آنجا حضور دارند. موقع پچ پچ کردن با مسئول استقبال هتل، به اینها دقت می کردم. سرش را آورد نزدیکم و آهسته در گوشم گفت: یک وقت باورت نشود که اینها گردشگر اند؛ نه، اکثر اینها جاسوس اند. آمده اند اینجا دنبال بو کشیدن اخبار. نصفشان دنبال اشخاصی از افراد معروف به «عرب افغان ها» هستند، نصف دیگرشان هم مشغول بن لادن اند! *** با طلوع آفتاب، اجازه حرکت ما هم صادر شد. یک ارتشی پاکستانی هم همراه ما شد تا ما را به نقطه مرزی برساند. راهمان یک جاده ی کج و معوج بود که از بین کوه های بلند و باورقی می گذشت که در کوهپایه اش خانه ها و چادرهای پراکنده ای به چشم می خورد. در این بین، همراهمان مدام به خانه ی بزرگی اشاره می کرد که مساحت بزرگی را در خود جای داده بود، دیوارهای بلندی این خانه را در برگرفته بودند که از بالای آن،می شدن درخت های داخل خانه را دید که در بین آنها، یک دیش ماهواره که در آفتاب می درخشید پیدا بود. این خانه ی بزرگ، سریعا کنجکاوی را بر می انگیخت. این خانه، نشانگر ثروت صاحبش بود، آن هم وسط این همه فقری که این منطقه را فراگفته بود. این کنجکاوی وقتی که آدم می فهمید که خانه برای یکی از بزرگترین قاچاقچیان هروئین است، فرو می نشست. این قاچاقچی ها اکثرشان خارج از کشور زندگی می کردند، خصوصا در اروپا و آمریکا، و از آنجا املاک بزرگشان را اداره می کردند. ادامه دارد ...
سه شنبه ، ۳فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.dolatebahar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]
صفحات پیشنهادی
دانلود بازی شبیه سازی آخرین دایناسور Ultimate Dinosaur Simulator 1.1.1 برای اندروید
Ultimate Dinosaur Simulator یک بازی زیبا و مهیج در سبک شبیه سازی شده می باشد که شما در بازی میبایستی به زمان ماقبل تاریخ بازگشته و با کنترل کردن دایناسورها به شکار رفته و مراحل بازی را طی نمایید این بازی شما را به عقب برده و امکان انتخاب دایناسورهای شگفت انگیزی را به شما می دهددانلود بازی شبیه سازی و زیبای ساختن پل Bridge Constructor Premium 3.7 برای اندروید
شما در بازی Bridge Constructor در جزیره ای زیبا قدم خواهید زد و می توانید تا با ساختن بیشتری تعداد از پل ها از دره های عمیق و خطرناک عبور کرده و راه را برای مردم باز نمایید بازی دارای ماشین آلات سنگین به منظور جابه جایی قطعات می باشد که به صورت کالا شبیه سازی شده و زیبا آماده حمدانلود بازی شبیه سازی اتوبوس رانی Bus Simulator 2015 2.1 برای اندروید
Bus Simulator 2015 یک بازی شبیه سازی زیبا برای گوشی های اندروید می باشد شما در این بازی می توانید تا به یک راننده خوب اتوبوس تبدیل شده و در شهر به انجام مامریت های محول شده بپردازید بازی دارای نقشه های واقع گرایانه و گرافیک بسیار خوبی در زمینه های مختلف نظیر اتوبوس و مسافران میدانلود بازی شبیه سازی تریبز The Tribez 5.1 برای اندروید
The Tribez یک بازی بسیار زیبا و عالی در زمینه ماجرایی و شبیه سازی شده می باشد که کاربران در آن می بایستی سر از گذشته پر رمز و راز شخصیت بازی در آورده و بتونند تا با کشف این اسرار بقیه مراحل بازی را طی نمایند شما با گذر از این مراحل می توانید تا یک جهان زیبا را تجربه کرده و یک بادانلود Android-Sync v1.170 - نرم افزار همزمان سازی اطلاعات بین اندروید
Android-Sync یکی دیگر از نرم افزار های مدیریت همزمان سازی sync اطلاعات بین اندروید و کامپیوتر شخصی است این برنامه به صورت مشابه با نرم افزار های ActiveSync و BlackBerry Desktop اما برای گوشی ها و تبلت های اندروید طراحی شده است تا کاربران آن ها به راحتی قادر باشند با اتصال گوشیادامه پیشروی نیروهای ارتش سوریه در لاذقیه شمالی
ادامه پیشروی نیروهای ارتش سوریه در لاذقیه شمالی منابع خبری محلی از ادامه پیشروی نیروهای ارتش سوریه در لاذقیه شمالی خبر میدهند به گزارش ایلنا به نقل از سانا یگانهایی از ارتش و نیروهای مسلح سوریه کنترل کامل تعدادی از روستاها و چند منطقه مهم در حومه لاذقیه شمالی را به دستخنثی سازی بمب تراکم نیروی کار
وضعیت بیکاری در کشور طی سال های اخیر به مرحله بحرانی نزدیک شده است به طوری که بسیاری از کارشناسان وضعیت اشتغال و بیکاری را به عنوان پاشنه آشیل دولت یازدهم تلقی می کنند و بر این عقیده اند که دولت عملکرد چشمگیری در این زمینه نداشته داشته است البته معضل اشتغال در سال های اخیر یکی ازطرح پنتاگون برای گسترش حضور نیروهای آمریکایی در عراق به بهانه آزادسازی موصل
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس پایگاه خبری هیل به نقل از دو مقام نظامی آمریکا نوشته است که فرماندهان آمریکایی در عراق در حال تدوین طرحی هستند که بر اساس آن نیروهای آمریکایی تیپ های ارتش عراق را در جریان عملیات آزادسازی شهر موصل همراهی خواهند کرد شهر موصل با جمعیت دو ودانلود ANSYS Chemkin Pro v17.0 Release 15151 x64 - نرم افزار شبیه سازی
پیش بینی و فهم تاثیرات ناشی از واکنش های شیمیایی در سیستم های حمل و نقل تولید انرژی و پردازش مواد یکی از اصول کلیدی در توسعه و ارتقای این سیستم ها است طراحان و مهندسان توربین های گازی دیگ های بخار و موتور های پیستونی علاوه بر تلاش برای کاهش میزان سوخت مصرفی و گاز های گلخانه ایمشکلات معیشتی مردم با حرف و نوشتن روی کاغذ بر طرف نمی شود/بایدبا نگاه درونی اقتصاد کشور را مقاوم سازی کرد
امام جمعه تربت حیدریه به تبیین سخنان روز گذشته رهبرمعظم انقلاب در جمع نمایندگان خبرگان رهبری پرداخت و خطاب به دولتمردان افزود مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم با حرف و شعار و نوشتن روی کاغذ مرتفع نمی شود و تنها راه علاج مشکلات اقتصادی نگاه به استعدادهای درونی و عمل به برنامه های اقت-
گوناگون
پربازدیدترینها