واضح آرشیو وب فارسی:اسنا: من در ماه محرم و رمضان چادر سر میکردم اما از اینکه یکبار بپوشم و یکبار نپوشم خجالت میکشیدم و دوست دارم این حس خوب نه فقط برای ماه های خاص باشد بلکه در وجودم رخنه کند و تا همیشه باقی بماند.به گزارش شبکه خبر دانشجویان البرز ( اسنا ) ، شهدا به اذن پروردگار هدایتگرند و در واقع سفر راهیان نور فاصله ی مارا با هادیان خود کم می کند تا بهتر ببینیم و بهتر بشنویم... تادر خلوتگاه عاشقان ما نیز به نظاره بنشینیم، شاید جرعه ای از آن نیز نصیبمان گردد... و خوشا آنان که در این ره قلوبشان مقلوب گشته تا در آستانه سال نو ذکر دعای تحویل سال را بهتر درک کنند. هرچند همه زائرین سرزمین عشاق خواسته یا ناخواسته، فهمیده یا درک نکرده از این خوان معرفت بهره ای خواهند برد اماحفظ آن رسالتی است بر دوش خودمان تا خاسر از این سرمایه نشویم. در سفر راهیان نور 94 خبرنگار اسنا با دانشجویی همراه می شود که تصمیمی نه از روی جبر و احساسات،بلکه با عمق وجود و نشانه ها را گرفته و به این نشانه ها لبیک گفته است ، در ادامه پای سخنان این دانشجو مینشینیم . من همیشه فکر می کردم کسی که چادری است باید تمام حرمت ها را رعایت کند، از کوچکترین تا بزرگترین اشتباهات مبرا باشد و می گفتم باید کامل شوم و بعد چادر به سر کنم اما حالا فکر می کنم باید اول چادری شوم و بعد کم کم خودم را کامل کنم. در بین دوستانم کسانی بودند که چادر داشتند اما رفتار مناسبی نداشتند و این یک ذهنیت منفی در من به وجود آورده بود ولی به خودم گفتم من چادر می پوشم تا از امروز یکی از این منفی ها را کم کنم. من در ماه محرم و رمضان چادر سر میکردم اما از اینکه یکبار بپوشم و یکبار نپوشم خجالت میکشیدم و دوست دارم این حس خوب نه فقط برای ماه های خاص باشد بلکه در وجودم رخنه کند و تا همیشه باقی بماند. دوست دارم همیشگی باشد و این چادر را زمین نگذارم و امیدوارم که خدا و شهدا هم کمکم کنند. واما از راهیان نور باید از همه چیز آن صحبت کرد، اینکه من اول یک انسان وسواسی بودم و شک در وضو و نجاسات و این اواخر هم شک در نجاست لباسم من را از واجبات عقب می انداخت در حالی که اوایل فقط منتظر اذان بودم تا نمازم را بخوانم. راهیان نور باعث شد مجبور شوم بسیاری از وسواس هایم را کنار بگذارم و شیطان را از رسیدن به هدفش ناکام کنم و نمازم را در زمان خودش بخوانم. اما در مورد انتخاب استمرار چادر سر کردنم این جمله شهدا که سرخی خونم را به سیاهی چادرت میدهم واقعا روی من تاثیر گذاشت. تقریبا هفته قبل از راهیان کار خوبی انجام دادم و شب خواب دیدم که کربلا رفته ام و با تفعل به فال حافظ هم در این یک هفته سفر خوب و سفر کربلا برایم درآمد. تا اینکه آمدم و برای راهیان نور ثبت نام کردم. در گفتگویی که با یکی از خانم های همسفر داشتم بهم گفتن که اصلا ازحرف های دیگران نترسم و به این فکر کنم که قرار است با مرگ دست وپنجه نرم کنم و اعضای بدنم گواهی بدهند حالا به این فکر میکنم که اگر کسی با دیدن بدن من حسی بهش دست بدهد ، اعضای من گواهی خواهند داد. سعی میکنم چادرم همیشگی باشه ولی ترس از اذیت شدن حرف های دیگران همیشه هست و مطمینا بعد از یکسال دیگر چادر نمیتواند از من جدا شود.
جمعه ، ۲۸اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]