تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به جرّاح مدائنى فرمودند: آيا به تو بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، سهي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831628392




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

راز دجله و بدر و عاشق کشون


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، مصلحت نمی دید علی تجلایی از بدر عبور کند؛ گویا می خواست او را به عنوان ذخیره نظام حفظ کند و در امور آینده کشور به کار گیرد اما تقدیر فراتر از مصلحت بود و او از دجله عبور کرد و رفت...سردار محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در فاصله سال های 1360 تا 1376، وقتی در مورد دفاع مقدس و شهدای آن ایام صحبت می کند، بغض تمام وجودش را فرا می گیرد؛ گویی دلش سخت تنگ آن ایام صفا و پایمردی است، او از حال و هوای این روزهای شهر گله دارد که سخت نفسش را بند می آورد، می گوید: امروزه کسانی هستند که از جبهه های جنگ و رزمنده های دفاع مقدس به گونه ای صحبت می کنند که گویی این عاشقان الهی در دنیا هیچ آرزو، عاطفه و محبتی نداشتند؛ با خانواده هایشان بد بودند؛ در محیط زندگی شان خشن بودند؛ مهربانی نداشتند. می گویند آنها انسان های ماجراجویی بودند که جنگ شده و آنها رفته اند و جنگیده اند... علی تجلایی در عملیات بیت المقدس با سمت جانشین تیپ عاشورا خاکریزی طراحی کرد که مانع از پیشروی دشمن می شد. با سمت جانشین قرارگاه ظفر قبل از عملیات بدر به یکی از همرزمانش گفت که دیگر نمی خواهد پشت بی سیم بنشیند و می خواهد همچون یک بسیجی گمنام در عملیات شرکت کند. سالروز شهادت سردار علی تجلائی بهانه مناسبی بود تا سردار محسن رضایی با حال و هوای خاص معنوی خود که آن را از روزهای دفاع مقدس به یادگار داشت، ما را میهمان صفای کلام خود کند، قطعا مطالعه این گفت و گوی صمیمانه حال و هوای روزهای جبهه و جنگ را در نسل اولی های انقلاب بیدار کرده و نسل سومی ها را به تصور آن روزهای پایمردی و صفا وا می دارد... پایه های لشکر عاشورا بر اساس خلوص و صداقت به عنوان پرسش اول از حال و هوای لشکر عاشورا در دوران دفاع مقدس و نقش علی تجلایی در این لشکر بگویید. صفا، صداقت و خلوص در چهرۀ شهید تجلایی موج می زد و او معروف به خلوص و صداقت و صفا بود. هر کسی وارد لشکر عاشورا می شد احساس می کرد این دنیا، دنیای دیگری است. این لشکر چیز دیگری است. این لشکر با دانشگاه متفاوت است؛ با مدرسه و خانه متفاوت است. کربلای غرب ایران حال و هوای دیگری دارد.  آنجا حس برادری موج می زد؛ عشق و ایثار و فداکاری موج می زد. هر کس وارد آن دنیا یعنی دنیای لشکر عاشورا در دفاع مقدس می شد دیگر دلش نمی آمد به این دنیا برگردد. حال و هوای خاص خودش را داشت. چرا که پایه های لشکر عاشورا بر اساس خلوص و صداقت بنا شده بود. بهترین انسان ها می رفتند به آنجا؛ بهترین فرزندان ملت ایران برای دفاع از اسلام و کشورشان عازم سفر می شدند؛ از آرزوهایشان و از پدر و مادر دست می کشیدند و می رفتند تا آرزوهای اسلام را حفظ کنند. می رفتند که آرمان های انقلاب را حفظ کنند. از خانوادۀ خود گذشتند و رفتند تا خانوادۀ ملت ایران را حفظ کنند. از علائق، تحصیل و شغلشان گذشتند و رفتند که شغل و رفاه ملت ایران را حفظ کنند. این گونه نبود که آنها بی عاطفه باشند، عاطفه داشتند اما عاطفۀ خود را تقدیم خدا کردند. فرزند و خانواده داشتند اما تقدیم خدا کردند. آنها هم زندگی خود را دوست داشتند و آرزوها داشتند  اما به درجه ای رسیده بودند که آرزوها، علائق و محبت ها و تمام زندگی خود را فدای اسلام و ملت ایران و قرآن کردند. چه کسی می گوید علی تجلایی عاطفه نداشت. او 24 ساعت قبل از شهادتش از خط مقدم با خانوادۀ خود تماس گرفته بود؛ اگر عاطفه نداشت که چنین کاری نمی کرد او هم آرزو داشت. اگر برنامۀ جنگ نبود او هم برای خود برنامه های بسیاری برای تحصیل و شغل و زندگی داشت. انسان آگاهی بود؛ عارف بود به خود و خانواده اش و می دانست پدر و مادر و خانواده اش نسبت به او حق دارند. اما عشق بزرگ تری داشت. پای آرمان بزرگ تری در میان بود. آرزوی بزرگ تری بود که همۀ این آرزوها را شهید تجلایی فدای آن می کرد و آن عشق، عشق به اسلام و اهل بیت و قرآن بود. در مورد آخرین تماس شهید تجلایی با خانواده اش بگویید. شهید تجلائی به برادر عزیزمان آقای سید فاطمی که در کنار بود، گفته بود من خیلی مریم را دوست دارم و می خواهم آخرین تماس را با همسرم بگیرم و با آنها خداحافظی کنم. نمی دانم فردا چه خواهد شد و فردا آن روزی بود که برای همیشه از چشم ما پنهان شد. او در ملکوت اعلاء مشهور شد. از خانوادۀ خود چشم پوشی کرد و هنر مردان بزرگ در این است که این انتخاب را بتوانند انجام دهند و شهدای ما این انتخاب را انجام دادند و امروز برای اینکه شهدای بزرگ ما را کوچک کنند می گویند که آنها مهر و محبت نداشتند. غالب شهدای ما با آگاهی و شعور کامل نسبت به همۀ جوانب خانواده، جامعه و اسلام این مسیر را انتخاب کرده اند. در حقیقت علی تجلایی نمی توانست در شرایطی که کشورش اشغال شده و اسلام و انقلاب به خطر افتاده بنشیند و تماشاگر باشد. در مورد حضور شهید تجلایی در سوسنگرد و عملیات فتح المبین صحبت کنید. علی در سوسنگردی که در محاصرۀ کامل ارتش عراق قرار گرفته بود و به سختی می شد وارد شهر شد مسئول عملیات بود و عملیات هایی را انجام داد؛ بعدها که بنی صدر کنار رفت و نیروهای حزب الهی بر ادارۀ جنگ مسلط شدند شهید تجلایی از جمله کسانی بود که خیلی زود شناخته شد و در عملیات های فتح المبین مسئولیت 2 گردان نیروهای آذربایجان را بر عهده گرفت. شهید باکری جانشین لشکر نجف و شهید تجلایی هم مسئول نیروهای آذربایجانی بود. در همان عملیات، صداقت و خلوص شهید تجلایی متجلی شد و همانطور که نقل کرده بود، وقتی مأموریت را به او دادند شب در خواب می بیند که چند سوار به سرعت از نقطۀ دوری به سمت او می آیند؛ وقتی به نزدیکش می رسند یکی از آنها که سید بزرگواری بوده نامه ای را به دستش می دهد. تجلایی می پرسد این چیست. می فرماید این حکم مأموریت عملیات فردای شماست. یک مرتبه به ذهنش می آید که احتمالاً این آقا حضرت ولی عصر است. می رود به سوی ایشان که بگوید مرا در روز قیامت شفاعت کن؛ حضرت غایب می شود. هنوز تجلایی باید می ماند و همینطور شد که او حکم مأموریت را می گیرد و عملیات فتح المبین که یکی از باشکوه ترین عملیات های جمهوری اسلامی است به دست باکری ها و تجلایی ها رقم زده می شود. کسی که خواب و بیداری و زندگی و مسیر او همه خدایی و الهی است چه شده که به این درجه از قرب و عظمت رسیده است؟ اخلاص و صداقت، دو بال پرواز آدمی است. بهترین نام علی تجلایی از نظر محسن رضایی گویا شما چندان موافق حضور شهید تجلایی در عملیات بدر نبودید و قصد داشتید او را به بهانه آموزش بیشتر، از جنگ دور کنید؛ چرا چنین تصمیمی گرفته بودید و چه شد که علی در این عملیات حضور یافت و به شهادت رسید؟ شاید بهترین نامی که بتوان برای علی گذاشت علی ملکوتی یا علی پروازی است. تجلایی همیشه آمادۀ پرواز به سوی معبودش بود. اگر کسی زندگی او را نگاه کند و تجسمی از او بتواند داشته باشد قطعاً باید او را با دو بال در حال پرواز بکشد؛ آرام و قرار نداشت؛ همیشه دلش می خواست با سرعت کارها را انجام دهد. فهمیده بودیم که علی از یک استعداد فوق العاده برای آیندۀ این کشور برخوردار است، بنابراین ما او را جدا کردیم. 4- 5 نفر را من جدا کردم و گفتم شما دیگر در عملیات شرکت نکنید بروید آموزش ببینید، اما خیلی ها گفتند که ما در این اوضاع جنگ نیاز به نیروهایی همانند علی تجلایی داریم شما آنها را می فرستید بروند آموزش ببینند؟! ما می خواهیم عملیات کنیم. من همان موقع گفتم این برادر آیندۀ بزرگی در نیروهای مسلح دارد، اما او آرامش نداشت و نمی خواست اینجا بماند؛ او انتخاب کرده بود مسیر دیگری را. در عملیات بدر با اینکه مسئولیتش آموزش بود آمد به صورت یک رزمنده رفت به گردان و از دجله عبور کرد و برای همیشه از دنیای ما عبور کرد و رفت؛ خداحافظی کرد؛  در این دنیا قرار ماندن نداشت. دنیای شهدای ما دنیایی است که اگر ما به آن متوسل شویم دنیا و آخرتمان آباد است و اگر از آن فاصله بگیریم دنیا و آخرتمان را از دست می دهیم. *هویت ملت ها به آدرسشان و آدرس ملت ها به آرمان هایشان است که شناخته می شوند سال های زیادی از دوران دفاع مقدس و آن روزهای شهید و شهادت گذشته است؛ فکر می کنید در مقطع کنونی بزرگداشت یاد و خاطره شهدا چه نقشی در دستیابی به اهداف جامعه می تواند داشته باشد؟ ما امروز بیش از هر روز دیگری به شهدا نیازمندیم. کشور ما، جامعۀ ما، ملت ما به شهدا بیش از دیروز نیازمند است. امروز جوانان ما برای سازندگی خودشان نیاز به درک و معرفت شهید تجلایی ها دارند و چه خوب است که در یادبودها به یادشان باشیم. کوچک ترین غفلت از شهدا ما را به راه های شیطانی می کشاند. اگر از یاد شهدا غافل و از راه شهدا منحرف شویم کشور ما با بحران روبه رو خواهد شد. اگر روزی در کشورمان فسادی دیدیم بدانیم از شهدا فاصله گرفته ایم. از دنیای ملکوتی آنها فاصله گرفته ایم؛ اگر دعوای قدرت دیدیم، اگر سبقت در دنیاطلبی و ریاست طلبی دیدیم این علامت این است که ما از شهدا جدا شده ایم. شهدا گمنام می ماندند و سعی می کردند از ریاست طلبی و قدرت طلبی پرهیز کنند و هر چه گمنام تر بهتر. هویت ملت ها به آدرسشان و آدرس ملت ها به آرمان هایشان است که شناخته می شوند. آدرس ما کجاست؟ اگر یازهراها را از ما بگیرند ما بی آدرس می شویم. اگر الله اکبرها را از ما بگیرند ما بی آدرس و بی هویت می شویم. هویت ما در آرمان هایمان است. شهدای ما آدرس دارند. شهید تجلایی آدرس خود را در سرزمین صفا، خلوص و صداقت و دفاع از ملت ایران و غیرت و شجاعت خودش یافته است و این آدرس هیچگاه پاک نخواهد شد و همیشه عدۀ فراوانی از جوانان کشور این آدرس ها را پیدا می کنند و در کوی با صفای شهدا منزل می کنند و بهره خواهند گرفت. *کسی نمی تواند آدرس شهدا را در تاریخ پاک کند فکر می کنید دفاع مقدس و رشادت های بزرگمردانی چون شهید علی تجلایی در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی ایران نیز معنا و مفهومی داشته است؟ هر چه ما از دوران انقلاب و دفاع مقدس بیشتر فاصله می گیریم ارزش شهدا بیشتر می شود. قیمت شهدا بیشتر می شود. چرا که این آدرس پاک شدنی نیست. کسی نمی تواند آدرس شهدا را در تاریخ پاک کند. آیا توانستند آن کاروان کم عدد ولی عظیم ابا عبدالله را در طول تاریخ خاموش کنند و از بین ببرند؟ شهدا و دفاع مقدس و انقلاب اسلامی ما هم همینطور است. اگر می خواهیم آدرس ما در دنیا بماند و هویت ملی داشته باشیم، شخصیت داشته باشیم باید آرمان ها و تعصبات منطقی مان را حفظ کنیم و اگر از دست بدهیم بی هویت می شویم و اگر بی هویت شدیم ملت بی خاصیتی می شویم. اگر توانستیم در مقابل آمریکا و صدام ایستاده و خود را حفظ کنیم به خاطر آرمان ها، شخصیت و هویت دینی و اسلامی ما بوده است. چون هویت داشتیم بر سر آرمان خود ایستادیم و از بین نرفتیم. سرزمین مان و خاک وطن مان را از دست اشغالگران آزاد کردیم. همین پیام انقلاب اسلامی بود که از ملت اشغال شدۀ لبنان یک ملت آزاده و قاطع به وجود آورد. ملت لبنان اولین ملت عربی و اسلامی است که سرزمین خودش را با دست خود از دست اسرائیل نجات داد. چون نفس شهید باکری و تجلایی به روح آنان دمیده شد. مشکل ما این است که صداقت ها و صافی ها در نسل اول انقلاب کم شده و اثر حرفمان کاهش پیدا کرده است. اثر دیدارهایمان و رفتارهای ما پایین آمده. وقتی خلوص و صداقت ما پایین بیاید و اثر گفتار و رفتار ما کاهش پیدا کند نمی توانیم حتی نسل خودمان را بسازیم چه برسد به جاهای دیگر. فکر می کنید اگر شهدا بتوانند با گردانندگان امروز جامعه ما و یا جوانان امروزی صحبت کنند، چه پیام هایی برای آنها داشته باشند؟ دو گروه در اینجا مورد خطاب قرار می گیرند. یکی گروه نسل جدید که پیام شهدا به آنها این است که برادرانی که بعد از ما می آیید و در سرزمین ایران زندگی آرام و با آسایش خواهید داشت، شما به ضعف هایی که در نسل اول انقلاب پیدا شده نگاه نکنید. به دوران دفاع مقدس نگاه کنید و از آن دوران عبرت بگیرید. خودتان را مجهز کنید. پیام دومی که باکری ها و تجلایی ها به من و امثال من می دهند این است که ای نسل اول انقلاب، شما که زمانی رفتار و کردار و گفتارتان صادقانه و مخلصانه بود چرا آن اثر دیروز از بین رفته است. چرا در رفتارها، صداقت ها و اخلاص ها کم رنگ شده. چرا همه چیز با فضای دیگری بحث می شود. حرف جدی تجلایی و باکری ها با امثال من این است که به خود بیایید و آن ارزش عظیم را به بهای کم نفروشید. در بسیاری از آیات قرآن مجید این تعبیر است که چرا شما دین خود را به بهای کم می فروشید. این یعنی اینکه کسی انسانیت و ارزش های انسانی خود را به بهای بسیاری به دست می آورد ولی در در پیچ و خم زندگی تسلیم ظواهر دنیا می شود و از آن صفا و صمیمیت و برادری و خلوص و صداقت به خاطر دنیا دست می کشد. خلوص و صداقت و فداکاری ها را کنار می گذارد و به دنیا می چسبد. این یک معاملۀ زیان بار است. *جامعه به شدت نیاز به حرکت به جلو دارد؛ نیاز به مقاومت، ایستادگی و پاسداری از خون شهدا دارد با این اوصاف حضرتعالی چه توصیه ای به بسیجیان، روحانیان و خانواده شهدا دارید؟  اینکه خانواده های شهدایی مثل علی تجلایی 25-26 سال صبر و تحمل و مقاومت خود را حفظ کند بسیار پر قیمت و ارزش است و دست کمی از خون های شهدا ندارد؛ بلکه در بعضی مواقع اهمیت و اثرش بیشتر است؛ چرا که هم آن خون ها را حفظ می کند و هم جهادی در زمان خودش انجام می دهد. بر همین اساس نسل اول انقلاب به شدت باید مراقب خودشان باشند. پاسداران، بسیجیان، روحانیان و خانواده های شهدا باید مراقب باشند و بهانه دست دشمن ندهند. جامعه به شدت نیاز به حرکت به جلو دارد؛ نیاز به مقاومت، ایستادگی و پاسداری از خون شهدا دارد. اگر خود نسل اول انقلاب از شهدا جدا شود انتظاری نیست که جوانان آینده انحراف پیدا نکنند. ما باید مراقب خودمان باشیم. در یادبود شهدا اول شهید را در ذهن خود تجسم کنید که اولین حرفی که به ما می زند چیست؛ اولین سخنی که به ما می گوید کدام است و آن گاه خودمان را اصلاح کنیم. فکر می کنید اگر شهید تجلایی شهید نمی شد زندگی خود را چطور ادامه می داد؟! اگر حیات دنیوی تجلایی ادامه پیدا می کرد یکی از فرماندهان بزرگ و لایق سپاه بود و همچنین بعد از آقا مهدی باکری خلاء ایشان را جبران می کرد و مهدی دیگری برای آذربایجان و ایران می شد. ایشان فرد بسیار با استعدادی بود که هر هفته به اندازه یک سال رشد می کرد و در دفاع مقدس توانست قابلیت های بزرگی را از خود نشان دهد. امروز که سال ها از شهادت این عزیز بزرگوارمان می گذرد و ایشان به لقا الله پیوسته هنوز یاد و خاطرۀ او در ذهن من هست و هر وقت از دفاع مقدس صحبت می شود یاد آقای تجلایی یکی از یادهایی است که باید گفته شود تا نقش و زحمات ایشان و فداکاری هایی که ایشان در جنگ داشت برای تاریخ دفاع مقدس ارائه شود. امیدوارم مردم آذربایجان به خصوص جوانان آذربایجانی با مطالعۀ زندگی نامۀ ایشان و لیاقت هایی که داشت بتوانند ایشان را در زندگی سرمشق خود قرار دهند و از زندگی ایشان تجارب لازم را میوه چینی کنند و به کار بگیرند. راز اشک های آقا محسن این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به شاخصه های اخلاقی و رفتاری شهید باکری یادآور شد: او یک سردار انقلابی بود که مسائل سیاسی و اجتماعی را می فهمید، جنگ را درک می کرد و پس از آن باید در عملیات «بدر» به انجام مأموریت می پرداخت. رضایی خاطرنشان کرد: منطقه ای که باید لشکر 31 عاشورا به انجام عملیات می پرداخت بسیار دشوار بود. این لشکر مأمور بود تا با انفجار پلی در جاده بغداد-بصره و در منطقه ای که به «کیسه ای» معروف بود، ارتباط شمال به جنوب نیروهای عراقی را در منطقه «دجله» قطع کند. موقعیت عملیات بدر بسیار حساس بود و اگر در این عملیات موفق نمی شدیم روند کل جنگ با مشکل روبرو می شد چرا که رزمندگان ایرانی پس از انجام عملیات «الی بیت المقدس» تا بدر با موجی از عملیات های ناموفق مانند رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر یک روبرو بودند و دیگر نمی توانستیم در زمین عملیات کنیم. بنابراین باید جنگ را به هور و منطقه باتلاقی می کشانیدم. در عملیات خیبر که سال 62 انجام شد یک بار این استراتژی را به کار بردیم و در آنجا حمید که برادر مهدی بود به شهادت رسید. بنابراین تصمیم گرفتیم بار دیگر در سال 63 عملیات «بدر» را در همین منطقه طراحی و اجرا کنیم. فرمانده وقت سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس با تأکید بر این مسئله که در آن مقطع از جنگ همه فرماندهان به این نتیجه رسیده بودند که جنگ به بن بست رسیده است، توضیح داد: حالا همه فرماندهان باید به خدا توکل می کردند تا برای بن بست شکنی از جنگ، عملیات دیگری انجام می دادند چرا که در مذاکرات بین المللی حق ما را نمی دادند و در زمین هم سه سال هر عملیاتی که انجام می دادیم دروازه ای را باز نمی کرد. در حقیقت عملیات «بدر» طلسم شکنی جنگ بود و مهمترین قسمت آن را لشکر 31 عاشورا اداره کرد. دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در بخش دیگر سخنان خود به روند انجام عملیات بدر توسط لشکر 31 عاشورا اشاره کرد و یادآور شد: یک گردان تخریب برای انهدام پلی که در جاده بغداد-بصره وجود داشت آماده شد، اما از آنجایی که روند عملیات بسیار سریع بود، نیروهای گردان تخریب راه را در شب گم کرده بودند و از طرفی آقا مهدی (شهید مهدی باکری) نیز با نیروهای عراقی درگیر شده بود. او بارها از پشت بیسیم تماس می گرفت که یگان تخریب کجا هستند، اما یگان تخریب نیز با صبح شدن و روشنی هوا بر اثر فشار زیاد دشمن و آتش سنگین عراقی ها متلاشی شد. مهدی گروه دیگری را تقاضا کرد و گفت که با «بَلم» مواد منفجره به آن ها برسانید، اما عراقی ها مانع این کار شدند و دیگر به نزدیکی منطقه کیسه ای رسیده بودند ولی آقا مهدی امید داشت. از آن طرف عراقی ها نیز لحظه به لحظه فشار می آوردند. طبیعی بود چون ایرانی ها گلوی آن ها را در دست داشتند. برای همین دشمن حمله بی امانی را آغاز کرد و مدام آن منطقه را زیر آتش گرفته بود. جنگ بسیار سختی میان نیروهای لشکر 31 عاشورا از بعد از ظهر روز اول و دوم و بویژه روز سوم بوجود آمد. ارتشی از عراقی ها با نیروهای مهدی می جنگیدند. رضایی در حالی که اشک می ریخت، گفت: می خواهم راز دجله را بگویم. رازی که تاکنون چیزی در مورد آن نوشته نشده است.این راز ان است.تلاش می کردیم با مهدی ارتباط بیسیم برقرار کنیم. غلبه آتش و فشار تانکهای دشمن زیاد شده بود. از احمد کاظمی خواستم که به مهدی بگوید بازگردد اما او گفته بود جنگ؛ جنگ آتش است و نمی توانم برگردم. اتفاقا اینجا جای خوبی است، اگر می توانی خودت هم به اینجا بیا. پس از آن خودم هم تلاش کردم که با مهدی صحبت کنم اما او فرار می کرد. مهدی بین دوراهی خود و غیرتش مانده بود. غیرتش حکم می کرد که بماند و خودش می گفت که به عقب بیاید. من می دانستم که اگر با او صحبت کنم از طرفی به دلیل آنکه نماینده امام هستم می توانم او را بازگردانم. همچنین بین من و آقا مهدی رابطه دلی خاصی وجود داشت که او را به عقب می آورد. تنها تصویری که می توانم از آن لحظات ارائه بدهم لحظه حضور حضرت ابوالفضل (ع) کنار رود فرات است.


پنجشنبه ، ۲۰اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن