واضح آرشیو وب فارسی:صدای میانه: صدای میانه به نقل از برترین ها - ایمان عبدلی: باربد بابایی یا (ناکوک، هفته) این که محدودیت های سیمای جمهوری اسلامی ایران زیاد است و برنامه سازی خصوصا در حوزه های ملتهبی مثل موسیقی دشوار است، قابل انکار نیست. برنامه «شب کوک» احتمالا قرار است مشابه های آن ور آبی را جایگزین باشد، البته در نبود گوشت، چغندر سالار است، اما در نبود گوشت! وقتی مخاطب ایرانی در هر صورت به برنامه هایی نظیر: استیج، دسترسی دارد، اگر قرار است مشابه وطنی آن را تولید کنیم، چه بهتر که از حداقل های کیفی یک مسابقه هنری و سرگرم کننده برخوردار باشد، منکر نمی شویم که به هر حال «شب کوک» طرفداران خودش را دارد و برخی هر شب پیگیر شبکه ی نسیم هستند، اما سطح کیفی این برنامه نه فقط به خاطر محدودیت ها بلکه به دلیل اشتباهات فاحشی که ناشی از سوتفاهم در درک سرگرمی سازی است نازل می باشد. باربد بابایی نمیداند چه وقتی باید شوخی کند؟ کجا باید وسط حرف داوران برنامه بپرد! کجا به دوربین نگاه کند؟ چه وقتی تعلیق ایجاد کند! همه ی این ها مضاف بر اینکه مجری گرامی در اجرا، مشکلاتی اساسی چون نحوه ی بیان دارد و در ادای بسیاری از حروف دچار لکنت می شود، باربد به کنار، داوران عزیز برنامه هم گاه از فرط شوخی به شکل دیوانه واری روی روان تماشاچی برنامه رژه می روند و به کلی ریتم برنامه را دچار مشکل می کنند، شرکت کننده با استرس و هیجان منتظر در افشانی های آقایان است، دوستان در مورد رنگ لباس یکدیگر نظر می دهند؟ شوخی زیاد هیچوقت نمی تواند حسی از صمیمت القا کند؛ ظاهرا داوران «شب کوک» از درک این مساله عاجزند و سعی دارند با شوخی های کلامی و بعضا فیزیکی خارج از قاعده این حس را به مخاطب القا کنند که ما خیلی صمیمی هستیم ! در مورد سواد داوران «شب کوک» حرفی نیست، بی گمان هر کدام از آن ها در کار خود جزو بهترین ها هستند، اما نمایشی که از خود ارائه می کنند در کنار اجرای ضعیف باربد بابایی و فرم عجیب برنامه حاصلی را پیش رو می گذارد که از نظر تاثیر گذاری و ضریب نفوذ به گرد پای برنامه ای مثل استیج نمی رسد، گاه فکر می کنم سازندگان «شب کوک» روی بدیهیات برنامه سازی هم فکر نکرده اند و وقت نگذاشته اند که چه فاکتورهایی می تواند در مخاطب این قسم از برنامه ها جذابیت ایجاد کند، تقلید خیلی مواقع سازنده و خوب است، اگر با خلاقیت همراه باشد و پرداخت مناسبی داشته باشد، وگرنه تبدیل به کاریکاتوری از یک وضعیت می شود. بابک زنجانی یا (حفره دان، هفته) سه چیز را پایدار نماند؛ مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست وقتی به لطف کوی مدارا و مردمی / باشد که در کمند قبول آوری دلی / وقتی به قهر کوی که صد کوزه نبات / گه گه چنان به کار نیاید که .. سعدی علیه الرحمه چه نیکو گفته: مال بی تجارت، بابک زنجانی که محصول حفره های نظام اقتصادی و سیاسی ساختار معیوب کشورداری ایرانی است، به نظر به نقطه ی پایان رسیده است، آن که تا چندی پیش سلطنتی داشت و ویولن می زد و بزم می گرفت، تیم داری می کرد و بازیکن جا به جا می کرد، آنکه تمام عناوین اش ذیل عنوان «بسیجی اقتصادی» هیچ بود، حالا به روزهایی رسیده که به نظر پایان کار است، زنجانی اگر اعدام شود، حکم برگشت نداشته باشد. با رفتنش هیچ یک از حفره ها و معایب نظام اقتصادی ایران را نمی برد، او آن ها ر ا برای ما می گذارد تا یک روز دیگر، چندی بعد یا شاید همین حالا، این حفره ها را بشناسد و داستان دوباره تکرار شود، بابک زنجانی به فرش رسیده است، اما مشکلات همچنان باقیست. با زدن بابک زنجانی ساقه را زدیم، کاش حال که ریشه ها را می شناسیم، ریشه ی هر چه مفسده ی اقتصادی است را بزنیم و اولین شرطِ معدوم کردن ریشه ی مفسده ها؛ شفاف کردن فضای اقتصادی و سیاسی است. هر چقدر فضا را شفاف تر کنیم و مردم را محرم تر، کار برای ظهور بابک زنجانی ها سخت تر می شود و راه برای آن ها بسته می شود، مال بی تجارت نه اینکه مال بی تجارت باشد فقط، مالی است که مالی نیست، متوجه اید که، پول های این مملکت را زیر نور بگذارید، بابک ها روی زیر نور آمدن را ندارند، آن ها در تاریکی رشد می کنند... نادر قاضی پور یا (فامیلای شعبون اینا، هفته) حرف های عجیب نماینده ی ارومیه در هیچ قاموسی نمی گنجد، اینکه هر کسی می تواند هر نظری داشته باشد و البته می توان نظرش را ابراز کند، واضح است و قابل قبول، اما اینکه برای بیان نظراتش از چه لحن و واژه هایی استفاده کند، حدیث دیگریست، اصلا با محتوای حرف های نماینده ی عصبانی و البته با صداقت ارومیه کاری ندارم، او می تواند هر نظری که دوست دارد داشته باشد،اما مساله این است که او حق ندارد نه به عنوان نماینده، بلکه به عنوان یک انسان هرگونه که ترجیح می دهد ابراز عقیده کند. متاسفانه باید بپذیرم، عقاید او نماینده ی عقاید دیگرانی است که تریبون ندارند، اما شمارشان کم هم نیست، مثل او فکر می کنند و مثل او حرف می زنند، نباید انکار کنیم که خیلی ها هستند که در مورد زنان مثل قاضی پور فکر می کنند و نگاهشان به سیاست همان گونه صفرو صدی است و با ادبیاتی جاهل مسلکانه اخت شده اند. قاضی پور یکی از آن هاست که اتفاقا در نهایت صداقت جملاتش را به زبان آورده و شهر را به هم ریخته است، این ادبیات رواج خواهد داشت و این گونه آدم ها در میان ما خواهند بود تا زمانی که کثرت دارند تا حدی که نماینده به مجلس می فرستند، قاضی پور یکی از هزارانی است که ما هر روز می بینیم و نمیبینیم. فرهاد مشیری یا (سهامدار، هفته) نزدیک به نیمی از سهام باشگاه اورتون انگلیس حالا در مالکیت یک ایرانی است و این اتفاق برای کلیت فوتبال ایران بی گمان اتفاق خوبی خواهد بود، فوتبال ایران سال هاست که نفس بریده و به سختی ادامه حیات می دهد، از جلوه های یک فوتبال سرحال آسیایی، لژیونرهای اروپایی است اما فوتبالی که سال های پیش نزدیک به 20 بازیکن شاغل در لیگ های درجه یک اروپایی داشت حالا در سطح اول اروپا تقریبا هیچ سهمی ندارد. ایرانی ها یا در لیگ های درجه دویی چون هلند توپ می زنند یا در سطح دوم لیگ های درجه یکی چون آلمان و البته در شرایط خوبی نیستند؛ عزت اللهی، حقیقی، حاج صفی، جهانبخش و آزمون و.. زمانی ایرانی ها در باشگاه شارلوای بلژیک نفوذ زیادی داشتند و همان اتفاق باعث حضور بازیکنانی چون امامی فر و مهدوی در فوتبال بلژیک شد، همان طور که حضور عرب ها در تیم داری در لیگ برتر می تواند یک بازیکن عرب را راهی لیگ جزیره کند، همین اتفاق بی گمان برای بازیکنان با استعداد ایرانی خواهد افتاد. نمی شود منکر تاثیر ارتباطات در نقل و انتقالات فوتبالی شد، همین روزهای ابتدایی حضور مشیری که به لطف یک میلیاردر جاه طلب روس در اورتون سهامدار شده، صحبت از حضور سردار آزمون در لیگ انگلیس نقل محافل شده، باید به اتفاقات و ستاره ها دل ببندیم، به یک مربی با کیفیت خارجی، به یک بازیکن دورگه ی تازه کشف شده، به یک سهامدار ایرانی...اتفاقات و چهره ها می توانند نفس این فوتبال را امتداد دهند. سیمین دانشور(خانم آقا جلال، هفته) آن خانه ای که در بن بستی در دزاشیب از جلال و سیمین به جا مانده، همان که یاد روزهای بی حافظه ی سیمین است، مطمئنا در تار و پود آجرهایش، در جای جای شاخ و برگ های حیاط با صفایش، رازهایی از جاودانگی یک خوشبختی دارد که می شود با آن رازها اکسیر وفاداری ساخت و به روح شهر بی وفای این روزهای ما تزریق کرد. هجدهم اسفند پنجمین سالمرگ سیمین ادبیات ایران است، او غیر آنکه ستاره ی ادبیات داستانی معاصر بوده است، نشانی از وفا می دهد که به واقع فقط در کتاب ها یافت می شد، با خود می گویم کاش آن زندگی «وفادارانه عاشقانه ادیبانه» یادگاری داشت اما کدام یادگار می توانست نشانی از آن هم وفا باشد؟ آن میزان وفا انگار دردانه و یگانه بود. کاراکتر یک چهره ی فرهنگی هر چقدر هم که بگویی فقط در محصولاتش خلاصه نمی شود، کاراکتر مجموعه ای از رفتار و محصول است، مردم شرق این گونه می سنجند تا همیشه. داستان ها واقعی اند؟ یا واقعی ها داستان؟ «پیرزن می گوید: «امشب شب سوشون است». زری در خواب به گریه افتاده و اشکهایش جاری شده بود، اما دستی اشکهایش را پاک کرد، آن دسته عمه بود زری بلند شد و گفت: «برای سیاوش گریه می کردم... اوایل نمی شناختمش، از او بدم می آمد، اما حالا خوب می شناسمش و دلم برایش همچنین می سوزد». زری باز توضیح داد که: «اولین بار که درخت گیسو را دیدم از دور خیال کردم درخت مراد است و لته کهنة سیاه و زرد و قهوه ای به آن آویزان کرده اند. نزدیک که رفتم دیدم نه، گیس های بافته شده به درخت آویزان کرده اند، گیس زنهای جوانی که شوهرهایشان جوانمرگ شده بود. یا پسرهایشان، یا برادرهایشان...». زنان ایران و 8 مارس - روز جهانی زن (آبرویِ جهان هفته) "لیلا آه کشید/ خم شد / زانوانش را گرفتم/ مثل وقتی که اتوبوس را از دست می دادیم خندیدم/ گفتم مهم نیست/ به جَنین کف حمام اشاره کرد/ "این هم مهم نیست؟"/ گفتم/ منظورم این نبود/ چای را گفتم که جوشیده/ باید / دوباره دمش کنیم - «سارا اردهالی» خاله محبوب می گوید:« من فقط به عشق ماتیک زن جعفر شدم»، جعفر شوهر اولش بود. « گفتند تا عروسی نکنی نمی توانی ماتیک بزنی» - پرنده من، فریبا وفی هنوز موی بسته را/ اگر به شانه وا کنم / بسا اسیر خسته را/ ز حلقه ها رها کنم/ مرا همین ز شعر بس / که مست باده ی هوس / زروی و مو به هر نفس / هزار ماجرا کنم – هنوز موی بسته را...سیمین بهبهانی" - بر نسوان ایران امروز اطلاق انسان نتوان کرد، چه آنچه شئونات انسانیت است از ایشان سلب شده و مانند حیوانات جز خوردن و خفتن و زائیدن هنری از ایشان مشهود نیست - از میان نشریات مشروطه روایت سارا اردهالی معاصرترین روایت از زن ایرانی، قبل از آن روایت فریبا وفی مربوط به دهه 70 و قبل تر از آن روایت سیمین بهبهانی از زن ایرانی در دهه 60 و صد و چند سال قبلتر زن ایرانی در نشریات مشروطه، روندی که طی شد تا زن ایرانی از کنج آشپزخانه دربیاید و با هیچ ترفندی به آن کنج بر نگردد. دستفروش یا (شهر کورها، هفته) دستفروش معلول یک علت است، علت را دریابیم، نیاز را نمی شود، سرکوب کرد باید پاسخش داد...نیازی به توضیح بیشتر نیست، هست؟ کتک و شکایت و گروکشی نه، هیچ کدام کارگر نمی افتد ! پیوستن به کانال تلگرامی صدای میانه نظر شما
پنجشنبه ، ۲۰اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: صدای میانه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]