واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): حمید حیدری برادر شهید تازه تفحص شده می گوید: برای عملیات ایذایی والفجر۸ به داوطلبان شهادت طلب نیاز بود.سعید با علم به اینکه می دانست برنمی گردد رفت.وقتی به خانواده شهید حیدری که پیکرش بعد از گذشت 30 سال از شهادت در جریان تفحص شهدا در جزیره ام الرصاص کشف شد، خبر بازگشت پیکر را می دهند، حمید برادری که یکسال از سعید کوچکتر است و از همه خواهر برادرها به او نزدیکتر بوده در میان جمع نیست. او هنوز خبر ندارد که برادرش پیدا شده است. با تلفن همراه به او زنگ می زنند تا خبرش کنند. تلفن روی آیفون است تا همه واکنش او را در مقابل این خبر بشنوند. هادی حیدری برادر دیگر شهید پشت خط به حمید می گوید:«حمید زودتر خودت را برسان و بیا پیش ما. می دانی مهمان ویژه ما امروز کیست؟ -نه نمی دانم -یک حدسی بزن. به دلت هم نیفتاده؟ -فکر می کنم شاید فرمانده سعید باشد. -نه داداشم خود سعید آمده؛ سعید برگشته، پلاکش را آورده اند و ظهر هم خودش را می آورند. - یا امام زمان(عج) او هم مثل سایرین تعجب می کند و تکرار می کند: «تو را به خدا؛ راست می گویی؟...» دقایقی بعد حمید هم به جمع اضافه می شود و مادر و پدر را در آغوش می گیرد و با صدای بلند گریه می کنند. حمید حیدری حرف های بسیاری از برادر دارد. کسی که 30 سال پیش رفت و بدون هیچ خبری دیگر نیامد. اما برادر کوچکترش هیچ وقت نتوانست رفتن او را فراموش کند. او با اشک و لبخند و بعضی سنگین به وسعت 30 سال انتظار از برادر شهیدش می گوید. حمید حیدری از رابطه صمیمانه با برادرش چنین می گوید: یک سال و نیم از شهید کوچکتر هستم. سعید خیلی خوب بود. از من بهتر بود. بچه مومنی بود. زمان انقلاب ما با هم روی دیوارها شعار می نوشتیم و خیلی با هم تظاهرات می رفتیم. بعد از تظاهرات هم به مسجد می رفتیم. برادرم مسجدی تر از من بود. خیلی خوب بودیم ولی دعوا هم داشتیم دعوایمان از همان دعواهای برادری بود که شیرین هم بود. این بچه ها رفتنی بودند و ما ماندنی/موج انفجار رگ هایش را از پشت پاره کرده بود حمید حیدری خیلی خوب اعزام های برادر را به یاد دارد. او معتقد است تنها کسی بود که بار آخر شهادت را در سیمای سعید دیده بود. در این رابطه می گوید: دو بار رفت جبهه. یک بار رفت سمت بوکان و کردستان و بعد هم رفت جبهه جنوب. بار دومی که می خواست برود من به او گفتم: «دیگر نرو.» ولی خیلی دوست داشت برود به قول خود بچه های جبهه نوربالا میِ زد. اصلا معلوم بود. من اینطور درک کردم که واقعا رفتنی بود. تمام این بچه هایی که رفتند باید می رفتند و نباید می ماندند. اما ما باید می ماندیم. ما ماندنی بودیم. هرچند سعید 30 سال مفقود الاثر بوده است. اما همه این 30 سال روایت روزهایی است که اعضای خانواده برای پیدا کردن نشانی از سعید به هر دری زده اند. در این جستجوها حمید تاثیر بیشتری به نسبت سایرین داشته است. او در این رابطه می گوید: یک خمپاره میان سعید و دوستش منفجر می شود. موج انفجار خمپاره رگ هایش را از پشت پاره می کند. سال 64 خبر مفقودالاثر شدنش را به ما دادند. قبل عملیات والفجر8 یک فیلم از سعید در خرمشهر گرفته اند. سال 70 من در واقع دنبال آن فیلم بودم که یک عکس و فیلم دیگری را پیدا کردم. من در ستاد مشترک سپاه آلبوم ها را نگاه می کردم و در عکس های شهدا پیدایش کردم. آمدم و بررسی کردم و فهمیدم خودش است. موج انفجار باعث شهادتش شده بود. فیلم شادی عراقی ها بالای جنازه سعید ما را از شهادتش مطمئن کرد برادر شهید تازه شناسایی شده سعید حیدری در ادامه می گوید: بعد از عملیات وقتی صدام جزیره را پس می گیرد. عده ای از بعثی ها از جنازه ها فیلمبرداری می کنند. در این میان از جنازه سعید هم فیلم گرفتند. این فیلم را من در ستاد مشترک دیدم که معلوم بود با صورت زمین افتاده و او را برگردانده بودند. مشخص بود که دهان و صورتش خونی بود و عراقی ها بالای جنازه اش شادی می کردند. اخبار ضد و نقیض از شهادت، اسارت و مجروحیت سعید باعث شد که خانواده حیدری هیچ حدسی را رد این میان نادیده نگیرند. اما یک فیلم و یک عکس آن ها را از شهادت سعید مطمئت کرد آن هم شش سال بعد از شهادت سعید. حمید حیدری در این باره می گوید: کسی شهادت سعید را ندیده بود و بیشتری ها می گفتند که اسیر شده است ولی وقتی این فیلم را که دیدیم مطمئن شدیم که شهید شده است. سال 70 بود. عکس هایش را بردیم اداره آگاهی و بخش تشخیص هویت و آنجا کاملا تشخیص دادند که فیلم با عکس های ما تطابق دارد. البته ما هم او را شناختیم. برای عملیات ایذایی به داوطلبان شهادت طلب نیاز بود/سعید با علم به اینکه می دانست برنمی گردد رفت مرگ آگاهی بسیاری از شهیدان از خصوصیات منحصر به فرد آن هابوده است. جوانانی که با آغوش باز به سوی شهادت می شتافتند. آن هم نه برای شهید شدن که برای دفاع از کیان اسلام که مورد تعرض دشمنان قرار گرفته بود. برادر شهید می گوید: سعید تیربارچی گردان بود. اما زمانی که در پادگان بودند، فرمانده آمده و گفته ما رزمندگان داوطلبی می خواهیم که برنگردند. یکسری از جمله سعید داوطلب می شوند. او یکی از کسانی بود که می دانست اگر برود دیگر برنمی گردد. چون عملیات ایذایی داشتند. می خواستند شلوغ کنند و برگردند. در این مواقع هم کم پیش می آید که نیروی زیادی زنده برگردد. در نظام این موضوع طبیعی است. برادر من هم با علم به اینکه می دانست برنمی گردد رفت و در این عملیات شرکت کرد. موفقیت ایذایی والفجر8 باعث شد تا رزمندگان بتوانند فاو را بگیرند او با اشاره به عملیات ایذایی والفجر8 که مقدمه ای برای پیروزی بزرگ غواصان این عملیات بود، می گوید: قرار بود نیروهای مورد نظر در جزیره ام الرصاص و دو جزیره دیگر شلوغ کنند تا صدام نیروهایش را از فاو بکشد سمت این موضع و رزمندگان راحت بتوانند فاو را بگیرند. که این اتفاق هم افتاد. صدام تمرکزش در روی ام الرصاص بود و فکر می کرد رزمندگان ایرانی از این سمت حمله می کنند. سعید گفت: «من کمک تیربارچی هستم اما در این عملیات به عنوان تک تیرانداز می روم.» حمید حیدری امیدوار است که هم رزم سعید که با او مفقود شده هم این روزها بازگردد. در این زمینه می گوید: سعید به همراه چهار نفر دیگر بود که سه نفر برمی گردند و سعید و یک نفر دیگر می روند جلوتر و هر دو با هم مفقود می شوند. دوستی که به همراه او مفقود شد شجاع بچه فیروزکوه است. این ها هر جا هستند احتمالا با هم بوده اند. یعنی شجاع هم باید پیش سعید باشد. بعد از مفقودی سعید پدرم نگذاشت جبهه بروم/30 سال انتظار خیلی سخت گذشت او از احساسش نسبت به 30 سال انتظار می گوید. از روزگاری که دوست داشت بهب رادر شهیدش بپیوندد اما قسمت نشد تا در سنگر او حضور یابد. حمید حیدری می گوید: این 30 سال انتظار خیلی سخت گذشت. من مریض شدم و افسردگی شدید گرفتم چون خیلی دوست داشتم بروم جبهه اما پدرم نگذاشت. یعنی وقتی خواستم بروم جبهه، برادرم شهید شد و پدرم گفت: «برادرت مفقود شده. دیگر بسمان است. طاقت دوری تو را نداریم. تو دیگر نرو.» من هم خیلی اذیت شدم. خیلی سخت بود. می گویند خداوند یک چیزی به انسان داده به نام فراموشی ولی بعضی چیزها را آدم هیچوقت فراموش نمی کند. من هم رفتن سعید را فراموش نمی کنم. واقعا برایم سخت بود. الان که برگشته خیلی خوشحالم. من می دانستم که یک روزی برمیِ گردد. شهید «سعید حیدری» متولد 1347 تهران از تیپ «المهدی» لشکر 10 سیدالشهدا به جبهه اعزام شده بود که در 21 بهمن ماه سال 1364 در تک ایذایی والفجر 8 و در جزیره ام الرصاص به شهادت رسید. پیکر او در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر جای گرفت. هویت پیکر مطهر این شهید بعد از گذشت 30 سال به وسیله پلاک شناسایی شد. او فرزند نخست خانواده بود که در سن 18 سالگی به شهادت رسید. پیکر شهید حیدری در عملیات تفحص اخیر که نخستین تفحص در جزیره ام الرصاص محسوب می شود کشف و از طریق پلاک، شناسایی شد. او در ششم اسفندماه 94 بعد از سه دهه گمنامی در تهران تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد./ب تسنیم
شنبه ، ۱۵اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]