تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى‏گيرد، در سينه‏اش بى‏قرارى مى‏كند تا از آن بي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860852101




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بیمارستان دولتی مرا دزد کرد!


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: وقتی از کادر اون‌جا یک پتو خواستم جوری نگاهم کردند که لحظه‌ای این حس بهم دست داد که دارم از یک ساندویچی، اورانیوم غنی‌شده می‌خوام! به هر دری هم که زدم نتونستم چیزی حداقل در حد یک روانداز پیدا کنم! حالا تجسم کنید بیمارم داره از سرما می‌لرزه و از من هم کاری ساخته نیست.
صحنه ای از فیلم برباد رفته که هر روز در بیمارستان های ما تکرار میشودچند شب پیش متوجه شدم یکی از دوستان که از استادان باسابقه انجمن خوشنویسان است به دلیل خونریزی معده با آمبولانس به یکی از بیمارستانهای دولتی (بیب) منتقل شده. وقتی فهمیدم کسی بالای سرش نیست شبونه خودم رو به اورژانس بیمارستان رسوندم. در همون بدو ورود با صحنه‌ای از فیلم «بر بادرفته» مواجه شدم. اون‌جایی که بعد از حمله شمالی‌ها کلی مجروح تلنبار شده بود و فقط یک دکتر و چند نفری می‌بایست به همه اونها می‌رسیدند.این استاد محترم هم در راهرو اورژانس روی یک برانکارد و وسط کلی مریض افتاده بود. با احتیاط و جوری که بقیه مریض‌ها رو له نکنم خودمو بالای سرش رسوندم. همون موقع ازم خواست یک پتو روش بندازم. آخه بنده خدا به دلیل خونریزی شدید، احساس سرما می‌کرد. وقتی از کادر اون‌جا یک پتو خواستم جوری نگاهم کردند که لحظه‌ای این حس بهم دست داد که دارم از یک ساندویچی، اورانیوم غنی‌شده می‌خوام! به هر دری هم که زدم نتونستم چیزی حداقل در حد یک روانداز پیدا کنم! حالا تجسم کنید بیمارم داره از سرما می‌لرزه و از من هم کاری ساخته نیست.تا این‌که یکهو متوجه شدم یکی از بیماران به دستشویی رفت. لحظه‌ای خودمو در شرایط فیلم‌های هندی دیدم که دوربین چند بار پشت سر هم به سمت چشمهای من، پتوی بدون صاحب و مریضی که خودشو از فرط سرما جمع کرده بود تند و تند زوم می‌کرد. با خودم گفتم: مریضی که اونقدر حالش خوبه و با پای خودش به دستشویی می‌ره نباید خیلی هم به پتو احتیاج داشته باشه! وقتی اینطوری با عذاب وجدانم کنار اومدم با کلی ترس و لرز پتوی اون بنده خدا رو برداشتم و انداختمش روی بیمار خودم! خدایا منو ببخش که مصداق این شعر شدم: «در این دنیا که مردانش عصا از کور می‌دزدند و..»سرتون رو درد نیارم فقط اینو بگم: با اعتماد به نفسی که پیدا کردم بقیه شب رو هم مصداق این ضرب‌المثل شدم: «تخم مرغ‌دزد، شتردزد می‌شه»! برای هر کدوم از سرقت‌هام (مثل: پایه سرم، دمپایی ، بالش و...) دلیل خاصی هم می‌تراشیدم. یکی از اونها «صندلی همراه بیمار» بود که در راهرو چندتایی بیشتر نبود. حالا داشته باشید که من بعد از چند ساعت سرپا بودن حسابی خسته شدم که دفعتا یکی از همراهان بیماران مستقر در راهرو اومد طرفم و نشونی بوفه رو از من خواست. من هم با شیطنت خاصی جوری راهنماییش کردم که حسابی دور بشه تا من با خیال راحت‌تری صندلی‌شو کش برم (خدایا کلا منو ببخش)!الانم که به اون شب لعنتی فکر می‌کنم حال و روزم شده عینهو احوالات «اتللو» بعد از کشتن «دزدمونا» که دست آخر عذاب وجدان جون به سرش کرد! فقط امیدوارم آخر و عاقبتم مثل اون خدابیامرز نشه! برام طلب مغفرت کنید. فقط این یه چیز رو هم بگم و رفع زحمت کنم: به خدا من این‌جوری نبودم، بیمارستان بد و کادر درمانی خوب (!) منو به این راه کشوند. (توضیح: کادر درمانی خوبو گفتم تا فردا طومار امضا نشه) توضیح: این روایت کاملا واقعی است. منبع: ایسنا   


   زیر مجموعه: خبر دسته: زیر ذره بین 

بازدید: 142

منتشر شده در 1394/12/15  





1394/12/15
###12##12###





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن