تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835215365
اسلامیكردن علوم و دانشگاهها
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آیت الله جوادی آملی: علم، افاضه و تعليم الهي است و گرچه عالِم ممكن است ملحد و سكولار باشد، اما علم سكولار و غيرالهي نيست. اشاره: خانم دکتر سارا شریعتی در گفتاری بحثهای موجود پیرامون نسبت اسلام و علوم اجتماعی در جامعه را مورد انتقاد قرار داده و خواستار نهادینه شدن علوم اجتماعی در کشور شدهاند. ایشان البته همه را با یک چوب رانده و لااقل اشاره روشنی به کسانیکه مورد انتقاد قرار دادهاند، نکردهاند؛ در حالی که در این حوزه در کشور دیدگاههای متفاوتی وجود؛ مانند دیدگاه «فرهنگستان علوم اسلامی» در قم که دیدگاه شخصیتهایی چون آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی با اینان متفاوت است.به همین مناسبت گزیدهای از فصل دوم کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، اثر آیت الله جوادی آملی تقدیم میگردد. این اثر مجموعه مباحثی است که معظمٌله چهارشنبه شبهای سال تحصیلی 85-84 در جمع برخی از نخبگان حوزه و دانشگاه مطرح نمودهاند. وضعيت دانش در گذشته به گونهاي بود كه رياضيات و طبيعيات در دامن الهيات و در تعامل مستقيم با فلسفه وحكت الهي رشد ميكرد. فلسفه الهي عهدهدار برخي مباني مهم و اساسي علوم تجربي بود و داد و ستد علمي بين آنها برقرار بود.اينكه مشاهده ميشود كه كتاب منظومه مرحوم حكيم سبزواري در حقيقت مشتمل بر چهار كتاب منطقيات، طبيعيات، الهيات و اخلاقيات است، نه از آن جهت است كه اين چهار فنّ بيارتباط با هم تنها در يكجا صحافي شده و جُنگي را به نام كتاب شكل دادهاند، بلكه از آن رو است كه مؤلف كتاب همچون اسلاف متألّه خويش هماهنگ ميانديشيده و ميان اين شاخههاي معرفت تجربي و تجريدي، ارتباط و تعامل و هماهنگي ميديده است. چنين نيست كه بتوان دربارة طبيعت سخن گفت و علوم طبيعي را بنا نهاد بيآنكه به الهيات و فلسفة كلي توجه كرد.علم تجربي موجود معيوب است، زيرا در سيري افقي به راه خود ادامه ميدهد؛ نه براي عالم و طبيعت مبدئي ميبيند و نه غايت و فرجامي براي آن در نظر ميگيرد و نه دانشي كه خود دارد، عطاي خدا و موهبت الهي مييابد. اين نگاهي كه واقعيت هستي را مُثله ميكند و طبيعت را به عنوان خلقت نميبيند و براي آن خالق و هدفي در نظر نميگيرد، بلكه صرفاً به مطالعه لاشة طبيعت ميپردازد و علم را زاييدة فكر خود ميپندارد نه بخشش خدا، در حقيقت علمي مردار تحويل ميدهد، زيرا به موضوع مطالعة خويش به چشم يك مردار و لاشه مينگرد، چون بال مبدأ فاعلي و نيز بال مبدأ غايي از آن كنده شده است.احياي اين مردار و برطرف كردن نقص اين دانش معيوب كه از اين احياء به اسلامي كردن علوم و دانشگاهها تعبير ميشود به آن نيست كه مظاهر و برنامههاي اسلامي و ديني را در محيط و فضاي دانشگاهها و مراكز علمي وارد نمائيم، مثلاً در محيطهاي علمي و دانشگاهي نمازخانه و مسجد بسازيم و يا كتابهاي درسي دانشگاهها را با بسماله و آرم جمهوري اسلامي چاپ كنيم. اين كارهاي صوري و ظاهري توان آن را ندارند كه علوم را احيا كنند و دانش معيوب و هماره افسرده را صحت و شادابي بخشند.اسلامي كردن علوم در گرو تغيير اساسي در نگاه به علم و طبيعت و تدوين متون درسي سرآمد و صاعد و هماهنگ ديدن حوزههاي معرفتي و بازگشت طبيعيات به دامن الهيات است. تا هنگامي كه علوم دانشگاهها از سير محدود و افقي خويش دست برنداشته و در مسير صعودي گام برندارند، هرگونه كار و اقدام شكلي و ظاهري، تغيير ماهوي در ساختار معيوب علوم ايجاد نميكنند.اين نگاه معيوب به علم است كه صنع خدا در عالم را نميبيند و همه چيز را به شانس و اتفاق و تصادف وا مينهد و سخن گفتن از تأثير و دخالت خداوند در حوادث عالم را خرافه و افسانه ميپندارد.آنچه معمولاً رواج دارد اين است كه علم را به اموري نظير چيستي موضوع و محمول و روش آن ميشناسند و تقسيم ميكنند؛ اما اين پرسش كه علم را نزد چه كسي خواندي و معلم تو در اين فراگيري كه بود، اساساً مطرح نيست؛ ولي در دستگاه دين و شريعت به ما ميآموزند كه در كنار اين مسيرهاي متعارف كسب دانش، گونهاي ديگر از علم هست كه ويژگي و خصوصيت آن مرهون معلم آن است.كسي كه در فضاي مسموم تلقي معيوب از علم، تنفس ميكند در طبيعت جز علل و اسباب مشاهدهپذير مادي نميبيند، لذا قادر به فهم اين نكته نيست كه مبدأ حكيمي كه سرتاپاي كار او حكيمانه است، بساط عالم را بر پا كرده و كارگردان صحنة هستي است و آنچه واقع ميشود همه به اذن و اراده اوست. اين نگاه معيوب تجربه زده سمي سهم و مجالي براي نيايش و دعا و نماز براي تغيير و وقوع امور طبيعي قائل نيست و همه چيز را مرهون تحقق اتفاقي و شانسي اسباب طبيعي و مادي ميداند؛ اما نگاه سالم به هستي و علم، به گونهاي ديگر ميانديشد و طبيعت را خلقت دانسته و در كنار اسباب طبيعي به اسباب معنوي و فراطبيعي نيز باور دارد. حاصل آنكه: 1ـ نگاه طبيعت زده حس گرا براي معلوم مبدأ و هدف قائل نيست، لذا از خلقت به طبيعت ياد ميكند.2ـ براي عالم؛ يعني خود شخص طبيعتگرا آغاز و انجامي معتقد نيست و خيال ميكند از خاك برآمده و دوباره خاك ميشود و بعد از آن خبري نيست، زيرا مرگ را پوسيدن ميپندارد؛ نه از پوست به درآمدن و هجرت كردن.3ـ براي علم مبدأ و هدف قائل نيست بلكه خيال پردازي او را به اين وادي ميكشاند كه بخشي از علم را كوشش وي و بخش ديگر را شانس، تصادف، رخدادهاي اتفاقي و... به عهده دارد.تفكر قاروني نيز مانع اسلامي كردن علوم است. مشكل قارون آن بوده كه ثروت و توفيق خويش را تنها مرهون تلاش و زحمت و دانش و تعقل خود ميدانست و سهمي براي خداوند قائل نبود و توحيد افعالي نداشت و ميگفت: «اِنَّما اوتيتُهُ عَلي عِلمِ عِندي». اين نگرش قاروني در حد خود چالش علم و دين را به همراه دارد و مانع همگامي و وحدت حوزه و دانشگاه و علم و دين خواهد بود. تا زماني كه ريشههاي معايب علم موجود، برطرف نشده و غفلت از مبدأ و معاد عالم و منطق قاروني حاكم است نميتوان به اسلامي شدن علوم اميدوار بود.با توصيه و بخشنامه و نمازخانه ساختن و تأكيد بر ظواهر شرعي نميتوان علوم دانشگاهها را اسلامي كرد، هرچند ممكن است فضاي غالب و جو حاكم بر آن اسلامي شده و دانشجويان متديّني از تحصيلات عالي دانشگاه فراغت يابند. اما بايد عنايت كرد كه «دانش اسلامي» است كه مركز يادگيري خود به نام دانشگاه را اسلامي خواهد كرد نه عكس آن.علم حسي و تجربي معيوب حاضر كه منقطع الاول و الآخر است و مبدأ فاعلي و غايي براي طبيعت نميبيند اولاً بايد حد خود را بشناسد و از نظام خلقت به عنوان طبيعت ياد نكند و در صدد ارائه جهانبيني برنيايد، زيرا فلسفة علمي و بنا نهادن جهانشناسي بر پاية دانش تجربي خطاي بزرگي است. منابع معرفتي ديگر؛ يعني وحي و به تبع آن نقل معتبر و عقل تجريدي (فلسفه) بايد عهدهدار ارائه جهانبيني باشند، ثانياً سرشت چنين علمي بايد بازنگري شود و عيب و نقص اساسي آن برطرف گردد. اين امر دوم به اموري بستگي دارد كه در رأس آنها تجديد نظر در مقابل قراردادن علم و دين است.پس داشتن دانشگاه اسلامي منوط به داشتن علوم اسلامي است و اين علم زماني فراهم ميشود كه اولاً علم را به حريم هندسة معرفت ديني راه دهيم و چتر دين را بر سر آن بگسترانيم و ثانياً طبيعت را خلقت ببينيم و ميان طبيعتشناسي و الهيات وفاق و آشتي برقرار كنيم و از سير افقي فقط در مسير علم دست برداريم و هرگونه فكر ناب، انديشه سَرَه، عقل صرف و رهاورد علم صائب را موهبت الهي بدانيم كه به انسان عطا كردهاست.اگر خواستيم علوم تجربي و متون درسي دانشگاهها اسلامي گردد بايد اولاً عنوان «طبيعت» برداشته شود و به جاي آن عنوان «خلقت» قرار گيرد؛ يعني اگر عالمي بحث ميكند كه فلان اثر در فلان مادة معدني هست يا فلان گونة گياهي چنين خواص و آثاري دارد، با تغيير عنوان ياد شده اين گونه ميانديشد و آن را تعبير ميكند كه اين پديدهها و موجودات چنين آفريده شدهاند. ثانياً عنوان خالق كه مبدأ فاعلي است ملحوظ باشد؛ يعني آفريدگار حكيم صحنة خلقت را چنين قرار داده است كه داراي آثار و خواص ويژهاي باشند. ثالثاً هدف خلقت كه پرستش خدا و گسترش عدل و داد است به عنوان مبدأ غايي منظور شود. رابعاً محور بحث دليل معتبر نقلي؛ مانند آيه قرآن يا حديث صحيح قرار گيرد. خامساً از تأييدهاي نقلي يا تعليلهاي آن استمداد شود. سادساً در هيچ موردي دعواي «حسبنا العقل» نباشد، چنان كه ادعاي «حسبنا النقل» مسموع نشود. سابعاً تفسير هر جزئي از خلقت با در نظر گرفتن تفسير جزء ديگر آن باشد تا از سنخ تفسير تكوين به تكوين به شمار آيد؛ نظير تفسير تدوين به تدوين، زيرا هر موجودي از موجودهاي نظام آفرينش آيه، كلمه و سطري از آيات، كلمات و سطور كتاب جامع تكوين الي است.حاصل آنكه پس از قدم اول؛ يعني خلقت را به جاي طبيعت نشاندن و مبدأ و هدف را ملحوظ داشتن، نوبت به قدم دوم و... ميرسد؛ يعني كنار زدن منطق قاروني و باور به اينكه عقل و دانش سرمايه و موهبت الهي است و همچنان كه نقل همتاي عقل، عطاي خداوند و حجت او براي فهم دين و هدايت بشر است، عقل و علم نيز موهبت خدا و حجت او براي شناخت دين است، بنابراين در علوم تجربي هر جا در حكمت نظري از بود و نبود خبر داد حجت خداست و هر جا در حكمت عملي از بايد ونبايد خبر داد باز هم حجت خداست. تفسير عالمانه فعل و قول خدا هر دو حجت است و هر دو تأمين كنندة محتواي اسلام هستند.در زمينه اسلامي كردن علوم و دانشگاهها از هرگونه افراط و تفريط بايد دوري جست و نبايد تصور كرد علم اسلامي؛ يعني فيزيك و شيمي اسلامي تافتهاي جدابافته از علوم طبيعي رايج است. منشأ چنين گماني آن است كه نسبت علم ديني به علم رايج را نسبت فرش دستباف با فرش ماشيني بدانيم و تحيل كنيم كه علم ديني از دل علم ديني فيزيك و شيمي متفاوتي به دست نميآيد، به اين تصور كشانده ميشويم كه از اساس منكر امكان اسلامي كردن علوم گرديم.ايدة اسلامي كردن علوم ـ همانطور كه اشاره شد ـ در نتيجه آشتي دادن علم با دين و رفع غفلت از جايگاه عقل در هندسة معرفت ديني و برطرف كردن بيگانگي و فاصلهاي كه به نادرست ميان علم و دين برقرار شده حاصل ميآيد؛ نه آنكه از روش تجربي دست برداشته و سازوكار كاملاً جديد و بديعي براي علوم طبيعي پيشنهاد شود. حقيقت آن است كه اسلامي كردن علوم به معناي رفع عيب و نقص حاكم بر علوم تجربي رايج است و اينكه علوم طبيعي را هماهنگ و سازگار با ديگر منابع معرفتي ببينيم؛ نه آنكه اساس علوم رايج را ويران كرده و محتواي كاملاً جديدي را در شاخههاي مختلف علوم انتظار بكشيم.علم اگر علم باشد؛ نه وهم و خيال و فرضية محض، هرگز غيراسلامي نميشود. علمي كه اوراق كتاب تكوين الهي را ورق ميزند و پرده از اسرار و رموز آن بر ميدارد به ناچار اسلامي و ديني است و معنا ندارد كه آن را به ديني و غيرديني و اسلامي و غيراسلامي تقسيم كنيم.بر اين اساس علم فيزيك در شرايطي كه مفيد يقين يا طمأنينه عقلائيه است و در مرز فرضيه و وهم و گمان به سر نميبرد، يقيناً اسلامي است، هرچند شخص فيزيكدان ملحد و يا شاكّ باشد. اينكه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبيعت با خدا را قطع كرده و خلقتي را باور ندارد، موجب آن نيست كه فهم او از طبيعت در صورتي كه حقيقتاً علم يا كشف اطمينانآور باشد، فاقد حجيت و اعتبار شرعي تلقي گردد و تفسير فعل خدا قلمداد نشود. همانگونه كه اگر كسي ملحدانه ارتباط قرآن كه كتاب تدويني است با خداوند را قطع كرد و اين حقيقت را ناديده گرفت كه خداي سبحان اين كتاب را براي اهداف والايي؛ نظير هدايت متقيان و اقامة قسط، نازل كرده است، با اين حال به بررسي و تفسير قرآن پرداخت و جهات ادبي و لطايف و فصاحت و بلاغت آن را بررسي نمود و به مطالعة قصص و تاريخش پرداخت و معارف حكمي و كلامي آن را ارزيابي كرد، نميتوان به استناد الحادش، فهم و تفسير او را ـ گرچه با رعايت شرايط كامل فهم و ادراك معتبر و مضبوط صورت گرفته باشد ـ مخدوش و ناموجه اعلام كرد، زيرا تفسير قول خداوند سبحان، اگر وهم و حدس نباشد و تفسير صحيح و فهم درست باشد، به اسلامي و غيراسلامي تقسيم نميشود، هرچند صاحب اين فهم به مسلمان و غيرمسلمان تقسيم شود.شاهد اين مدعا آن است كه قرآن كه بر پيامبر نازل ميشد مردم را كه شامل كفار و مشركان نيز ميشدند مخاطب قرار ميداد و اسلام را به آنان معرفي ميكرد. اگر فهم آنان از اين آيات مطابق اسلام نباشد و فهم قرآن به اسلامي و غيراسلامي (به حسب مفسر) تقسيم شود ابلاغ رسالت و محتواي اسلام است و اين علم و معرفت، اسلامي است، گرچه كسي كه آن را فهميده بر اثر قبول يا نكول يا مسلمان است و يا كافر.به همين قياس ما هرگز فيزيك و شيمي غيراسلامي نداريم. علم اگر علم است نميتواند غيراسلامي باشد، زيرا علم صائب تفسير خلقت و فعل الهي است و تبيين كار خدا حتماً اسلامي است، گرچه فهميده اين حقيقت را درنيابد و خلقت خدا را طبيعت بپندارد.اساساً اگر منطق قاروني را كنار بگذاريم متوجه ميشويم كه علم از آن رو كه علم است، الهام الهي است و از جانب او افاضه ميشود: «عَلَّمَ الاِنسانَ ما لَم يَعلَم» كار بشر فراهم كردن شرايط و اعداد براي حصول اين تعليم و افاضه است. علم، افاضه و تعليم الهي است، گرچه عالِم ممكن است ملحد و سكولار باشد؛ اما علم، سكولار و غيرالهي نيست.ايمان و كفر عالم و مفسر در اصل فهم كتاب تکوین و اصل علم به كتاب تشريع تأثير نميگذارد و علم را اسلامي و غيراسلامي نميكند، چنان كه فهم قرآن، اسلامي و غيراسلامي نميشود (اگر شرايط فهم معتبر رعایت شده باشد) البته در رشد فهم و درستتر و عميقتر فهميدن مؤثر است.كفار حجاز قبل از قبول اسلام آيات قرآن را ارزيابي نموده و پيام سعادتبخش آن را می فهميدند آنگاه مسلمان ميشدند، بنابراين براي فهم قرآن و ادراك و تفسير آن اسلام فهمنده معتبر نيست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 441]
-
گوناگون
پربازدیدترینها