واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: چرايي حساسيت انتخابات ايران براي غرب
تلاشهاي امريكا بعد از شكست پروژههاي انقلاب مخملي و جنبشهاي رنگي با هدف تغيير نظام در ايران، بر اهداف « تزلزل ساختاري» و «منفعلسازي نظام» از طريق نفوذ در اركان كشور و رخنه در افكار عمومي متمركز شده است.
نویسنده : زينب عمراني
تلاشهاي امريكا بعد از شكست پروژههاي انقلاب مخملي و جنبشهاي رنگي با هدف تغيير نظام در ايران، بر اهداف « تزلزل ساختاري» و «منفعلسازي نظام» از طريق نفوذ در اركان كشور و رخنه در افكار عمومي متمركز شده است.
حربه «تحريم» با هدف كشاندن ايران پاي ميز مذاكره و در نهايت توافق برجام نه صرفاً براي گشايش اقتصادي ايران بلكه در جهت تسهيل كنترل كشور و پيشبرد اهداف جهانيسازي غرب همزمان با از بين بردن بخشي از «ساختار قدرت هستهاي» ايران توسط خود دولت بود. واقعيت اين است كه خوشرقصي امريكا در افكار عمومي جهان با سياهنمايي ايران و مواضع ضدتروريسم، حمايت از جريان به اصطلاح «ميانهرو» در ايران و... از جمله اقدامات اخير و آشكار دولت امريكا بر ضد «سياستهاي استراتژيك جمهوري اسلامي» است.
امريكا در اتخاذ سياستهاي بينالملل و رفتارهاي خود با ساير كشورها به ويژه در قرن 21 و 20 به گونهاي گام برداشته است كه به زعم خود هيچ كشوري داراي «پتانسيل ديناميك و برنامههاي استراتژيك جدي» براي مقابله و تهديد امريكا نباشد و تمامي كشورها قابل كنترل و مديريت با اهداف امريكا هستند، اما آيا سياسيون امريكايي نسبت به ايران نيز چنين رويكردي را دنبال ميكنند؟!
مؤسسه امريكايي هريتيج مينويسد: «ايران بدون شك يكي از موانع دردسرساز و بلكه مهمترين آن در خاورميانه جهت رسيدن امريكا به اهداف ديپلماتيكش ميباشد چراكه ايرانيان اين اهداف را متضاد با سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي و آرمانهاي انقلاب اسلامي ميبينند.»
از همين رو باراك اوباما در مواضع تازه خود نسبت به جمهوري اسلامي از زهر سخنان خود در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي و خبرگان رهبري كاسته و در آخرين مصاحبههاي خود از دوران «پسابرجام» در ايران به عنوان دوران طلايي و شانس احياي مجدد روابط ايران و امريكا و حتي بازگشايي سفارتخانه امريكا در ايران سخن به ميان آورده است. جهتگيري تازه با يك چرخش نرم در سخنان رئيسجمهور ايالات متحده به ويژه با نزديك شدن به زمان انتخابات در كشور و گرفتن چهره يك دوست و دلسوز براي ملت ايران! حاكي از اين واقعيت است كه او جامعه ايران را به خوبي و حتي بهتر از بعضي سياستمداران داخلي ميشناسد.
1- باراك اوباما به خوبي آگاه است كه ايران به يك «قدرت هوشمند» در منطقه تبديل شده است، لذا امريكا براي تسلط و دستيابي به اهداف خود در منطقه بايد از سد بزرگي به نام ايران و انقلاب اسلامي عبور كند. رفتارشناسي سياستهاي اوباما نشان ميدهد او بهترين راه حل را در شرايط حساس كنوني «همسوسازي»و «تغيير از درون» با استفاده از نيرو و جريانهاي داخل كشور ميبيند.
2- تغيير اذهان عمومي، كاهش فشار مردمي بر سياستهاي دولت براي عدمارتباط با امريكا، طرح مسائل و شعارهايي عوامفريبانه چون «پايان دوران بدبيني و بياعتمادي به غرب»، «منقضي شدن شعارهاي مرگ بر امريكا»، «اتمام دوران قطع رابطه با امريكا»، «رسيدن به صلح جهاني در سايه هژموني امريكا» و... همه و همه به ورود هر چه راحتتر افكار، سبك زندگي و فرهنگ امريكايي به كشور و در نتيجه همسويي ايران با اهداف غرب منجر خواهد شد.
3- شناخت، تحليل و حمايت از نزديكترين جناح فكري - سياسي داخلي با مواضع خود براي به دست گرفتن قدرت و مناصب تصميمساز داخلي، ابتدا حمايت از گفتمان و جرياني براي نزديك شدن به قوه مجريه در كشور در راستاي «گشايش اجرايي سياستهاي ضدامريكايي» در ايران و سپس پشتيباني از حضور و ورود اشخاص همسو با اين تفكر در مجلس به منظور تقويت بازوي اجرايي اين تفكر، منزوي ساختن نيروهاي مردمي، انقلابي و افكار ضداستكباري با برچسبهاي «تندرو» و... و در نهايت تغيير جامعه در حال گذار ايران و افكار عمومي بعد از توافق هستهاي كه بدون شك اگر موجب حذف نشود، منجر به «منفعلسازي» و «همگامسازي» ايران براي تثبيت قدرت امريكا در منطقه خواهد شد. پرواضح است بهترين راه تحقق اين امر مداخله نرم در عرصه انتخابات ايران با يك چهره دلسوزانه و بشردوستانه و با هدف «استحاله فرهنگ بومي»، «تزلزل هويتي»، «تقويت اسلام امريكايي» و حتي در نهايت «قدرتگيري سكولارها» در جامعه و به معناي واقعي نابودي و انحطاط است. تغييرات فينفسه نميتواند منفي باشد اما اين وادي تا آن اندازه غيرقابل پيشبيني و كنترل است كه ميتواند سختترين حربه و مساعدترين زمينههاي فكري را در جامعه به دست دشمن بدهد و هوشياري و هوشمندي فراواني ميطلبد.
جريان غربزدگي و شبه آن نيز در داخل داراي اين پتانسيل ميباشد كه شكاف و فاصله فرهنگ و سبك زندگي و انديشه عمومي ايران و امريكا را پر كند و تا بدان جا پيش رود كه با «عاديسازي»، سبك زندگي امريكايي در جامعه، اين قبيل آدمها را افرادي «بهروز، فهيم و داراي كلاس اجتماعي و رفتاري بالا» معرفي كند و اشخاص پايبند به اصول، مذهب و مقاوم در برابر فرهنگ غربي را افراطي نشان دهد و اين خود بزرگترين تبليغ براي پيوستن به جريانهاي فكري ناسالم را ايجاد ميكند.
جبهه سوم نيز از طريق دانشگاه و جامعه دانشجويي، بهترين و آسانترين مسير نفوذ در عميقترين افكار ايراني، به ويژه «جوانان» «نخبگان» «استادان آينده» و... را فراهم ميآورد. نخستين جرقههاي آشكار تلاش امريكا براي اپوزيسيونسازي از جامعه جوان دانشگاهي در داخل كشور را ميتوان در واقعه 18 تير به خوبي مشاهده كرد. باراك اوباما به صراحت در نخستين كنفرانسهاي خبري خود بعد از برجام عنوان كرد: «حالا نوبت جوانان ايراني است كه براي كشور خود تغيير و تحول ايجاد كنند!» راديو رژيمصهيونيستي گفت: «ما نبايد نسبت به جوانان خواهان آزادي در ايران بيتفاوت باشيم، نبايد اين افراد منزوي شوند...»
واكاوي مداوم و پرداخت امريكا و همپيمانانش (مانند رژيمصهيونيستي، انگلستان و...) از جريانهاي داخلي ايراني به ويژه انتخابات و مسائل آن، نشان از اهميت و حساسيت انتخابات ايران براي غرب دارد چراكه ورود به مسائل انتخاباتي ايران با چهره دلسوزانه و خيرخواهانه و جهتدهي جريانهاي داخلي كشور تنها گزينهاي است كه امريكا را به «تثبيت قدرت» خود در منطقه نزديك ميكند و آنان را در تحقق اهداف خود در جامعه ايراني ياري ميرساند و راه را براي كمرنگ شدن مواضع ضدامريكايي و ورود مجدد آنان به ايران هموار ميكند و آنان را از اتهام «دخالت مستقيم در امور كشورها و عدماحترام به دموكراسي» مبرا ميكند و صدالبته حضور پرشور مردم در راهپيمايي 22 بهمن و انتخابات اسفند ماه در كنار انتخابات اصلح و گزينش افرادي كه مورد پسند دشمن نيست، نشان خواهد داد فروكش كردن روحيه ضداستكباري در ايران پايان «نيافته» و اين آرزو «بافتهاي» بيش نيست و ملت انقلابي و مسلمان ايران همچنان با آرمانهاي خود پايبند است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]