واضح آرشیو وب فارسی:فرهیختگان: سیدحسین رسولی خسرو سینایی هنرمندی زاده شهر ساری است که بیشتر علاقه مند به نواحی جنوب ایران است. بیشتر آثار مهم او در شهرهای جنوب به تصویر درآمده اند و رویکردی مثبت و عاشقانه به گوشه گوشه خاک ایران را در تصاویر او رویت می کنیم. سینایی در خارج از کشور هم چهره ای شناخته شده است و با ساخت آثاری در مورد کشور لهستان بارها توسط رئیس جمهوری این کشور مورد تحسین قرار گرفته است؛ مخصوصا فیلم «مرثیه گمشده» که شمایی از مهاجران جنگ جهانی کشور لهستان بود. کارگردان «هیولای درون» در دهه ۵۰ فیلم های کوتاه با فرم های متفاوت تولید کرد و در دهه ۷۰ به سمت فیلم های داستانی مانند «عروس آتش» (۱۳۷۸) رفت که به شدت مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت. موضوع هایی که او انتخاب می کند از عمق یک منطقه یا یک اقلیم است که در روزگار مدرن کنونی دیگر موضوعیت ندارند و تبدیل به معضلی اساسی شده اند. اما او یک باره به آغوش «مدرنیسم» نمی غلتد؛ بلکه رویکردی «انسان دوستانه» و «آرتیستیک» به زندگی مردم ایران دارد. کارگردان «گفت وگو با سایه» همیشه از آثار «آپارتمانی» و «ملودرام» دوری کرده است و دوربین- قلم خود را به سوی اجتماع هدف قرار می دهد و نظرگاهی «مستند- داستانی» را در پیش می گیرد. فیلم «جزیره رنگین»، که به هرمز در جنوبی ترین نقطه ایران می پردازد، ما را با زندگی «پرتره گون» دکتر نادعلیان و همسرش بین مردم بومی این منطقه آشنا می کند. در حاشیه پخش فیلم و نشست آن با خسرو سینایی به گفت وگو نشسته ام. جواد طوسی، منتقد سینما در نشست نقد و بررسی فیلم شما گفت که در این اثر با «پیشنهادی» از سوی فیلمساز روبه رو هستیم. من خیلی خوشحالم که چنین سخنانی را از سوی جواد طوسی شنیده ام. به نظرم دیگر پس از ۵۰ سال کار مداوم هنری به خودم می توانم جرات بدهم تا در آثارم پیشنهاد بدهم. حالا به هر دلیلی این پیشنهاد می تواند مثبت عمل کند و گاهی اوقات منجر به چیز دیگری شود. سینما را به صورت یک ابزار و رسانه ببینید. بسیاری از نویسندگان و سینماگران به دنبال قصه و داستان افتاده اند و سینمای ما نیز در دوران عجیبی است. من هم این ابزار را مانند قلم در دست می گیرم و آنچه را در ذهنم هست، تولید می کنم. همان طور که قبلا گفته ام در سال های دور شروع به ساخت آثار متفاوت کوتاه و تجربی کردم. در سینمای ما مشکلی که وجود دارد این است که پول های بسیاری را خرج افرادی می کنیم که شاید چهره شان خریدار دارد. اما ایران کشور کوچکی نیست. بنابراین باید به مردم نواحی مختلف ایران از منظر ساختاری توجه کرد. من با حداقل بودجه این فیلم را تولید کردم و خوشحالم از اینکه این فیلم در جشنواره های مختلف نمایش داده شده است و خیلی از مخاطبان آن هم تصمیم گرفته اند به ایران سفر کنند. به نظرم با نمایش این فیلم به آنچه می خواستم رسیده ام. ایران سرزمین پهناوری است که جوانان با استعداد و آثار مهمی دارد که در آثار سینمایی ما غایب هستند. وطن دوستی و مهر به میهن در جای جای فیلم نشان داده شده و همین امر باعث می شود این فیلم را مخاطبان فرهنگ های مختلف تماشا کنند. به شهرهای مختلف سفر کرده و جوانان متفاوتی را دیده ام که همیشه از من می پرسند ما می خواهیم بیاییم تهران تا از این گمگشتگی و فراموشی که دچارش شده ایم رهایی یابیم. اما پاسخ من همیشه این است که در شهر خود بمانید و در همان منطقه دست به تولید آثار هنری بزنید. سینما الان به دلیل رشد تکنولوژی و دوربین های ارزان قیمت در دسترس همه قرار دارد و ما به راحتی می توانیم فیلم خود را تولید کنیم. من با کمترین هزینه ممکن فیلم جزیره رنگین را ساخته و هدفی جز ء توجه به این نواحی و مردم این مناطق نداشته ام. ایران این همه استعداد دارد که ما باید از آن بهره بگیریم. خیلی ها به من گفته اند سینایی تو چه زمانی می خواهی یک فیلمساز حرفه ای بشوی و من هم می گویم امیدوارم هیچ گاه حرفه ای نشوم. خط سیر فیلمسازی و هنر شما کاملا مشخص است؛ یک رویکرد «positive» (مثبت)، «practical» (کاربردی) و در عین حال خوش بینانه. این نگاه امیدوارانه هم به ایران معطوف است و هم به شیوه فیلمسازی شما بر می گردد. درست است؟ همیشه گفته ام از سینمای مستند بسیار آموخته ام. آنهایی که به نفع شان نبود عیب و ایراداتی به من وارد کرده اند مبنی بر اینکه سینایی فقط بلد است مستند بسازد. من همیشه می گویم این همه فیلم داستانی تاکنون ساخته ام. متوجه منظورم هستید؟ حتی فیلم های کوتاه داستانی هم ساخته ام. بسیاری از فیلم هایم به خوبی توسط مخاطبان دیده نشده است. متاسفانه این اتفاق افتاده است. ولی باز می گویم از مستند خیلی آموخته ام. مثلا «ساختار» را از همین هنر یاد گرفته ام. به شدت بر این ساختار تاکید می کنم، چرا؟ شما وقتی فیلم داستانی می سازید اگر قصه جذاب و پر و پیمانی را انتخاب کرده و بازیگرانی کاربلد و حرفه ای داشته باشید، می توانید به راحتی بیننده را گول بزنید و او را در یک دنیای خیالی و واهی وارد کنید. مخاطب هم با خود می گوید چه فیلم خوبی بود. بنابراین تماشاگر دیگر کاستی های داستان و ایده شما را متوجه نمی شود و معضلات ساختار را در نمی یابد. حالا چرا می گویم سینمای مستند به من بسیار آموخت؟ برای اینکه گاهی شما در ساخت یک فیلم مستند نه با داستانی مواجه هستید و نه شخصیت و بازیگر جذابی دارید و نه چیزی که با آن تماشاگر را گول بزنید؛ ولی باید کاری کنید که بیننده شما روی صندلی بنشیند. شما باید به عنوان فیلمساز گریبان تماشاگر را بگیرید و او را در سالن نگه دارید. من همیشه در سالن اکران فیلم های خودم می نشینم و نگاه می کنم چند نفر بیرون می روند. اگر افراد کمی از سالن خارج شوند یا اصلا کسی خارج نشود، آن وقت است که احساس می کنم موفق شده ام. در واقع این امر برای من ارضا کننده است. پس به دنبال آرتیست بازی و فریبکاری نرفته ام. نگاه کرده ام. به دنبال این نیستم کسی به هیجان بیاید و هورا بکشد. نه اصلا چنین چیزی را دنبال نکرده ام. ولی مخاطب باید با من در دیدن فیلم همراه شود و اثر مرا تا انتها تماشا کند. متوجه منظورم می شوید؟ اما فارغ از مبحث «محتوا» در آثار شما چیزی که برای من به شدت مورد توجه است شیوه پژوهش است. یک نگاه خاصی نسبت به موضوعات خود دارید. این اتفاق از پژوهش شما آغاز می شود و در کار با دوربین رخ بر می کشد. گویا ایده ای را که روی آن تمرکز کرده اید کاملا می شناسید و نزد خود آن را ورز داده اید. حالا بگذارید این گونه بگویم که در فیلم «عروس آتش» یا در «کوچه های عشق» توانسته ام تصاویر مثبتی از مردم جنوب و فضاهای جنوب ایران به تصویر بکشم. خیلی از شمالی ها هم از من گله کرده اند که چرا در مورد شمال فیلم نمی سازم و جنوب را سوژه فیلمسازی کرده ام. اما جنوبی ها وقتی مرا می بینند می گویند چگونه آداب و رسوم ما را اینقدر خوب به تصویر کشیده ای و چگونه اینقدر خوب آنها را بلد بوده ای؟ اما من این آداب و رسوم را بلد نبوده ام. باز باید تکرار کنم که این موارد را از سینمای مستند یاد گرفته ام که اگر قرار است به فضایی بپردازم ولی آن فضا را نمی شناسم باید خیلی خوب روی آن تحقیق کنم. من همیشه مشاوران خوبی در این زمینه داشته و اطلاعات فرهنگی خوبی از آنها گرفته ام. این بحث بسیار خوبی است که مطرح کرده اید. حتی شده از من پرسیده اند نوع دمپایی و چگونگی پوشیدن آن را چطور توانستی به این دقیقی به تصویر بکشی؟ من این موارد را بلد نبوده ام؛ اما نگاه کرده و دست به پژوهش زده ام. حتی مثلا به شکل گذاشتن قاشق چای خوری در لیوان چایی توجه کرده ام. زیرا اگر بیرون از لیوان باشد یک معنی دارد و اگر درون آن باشد معنای دیگری دارد. خیلی وقت ها که به من می گویند فیلم شما فضای مستند دارد خنده ام می گیرد؛ چراکه توجه نمی کنند فیلم دارای فضایی باور کردنی است. یعنی به شکلی ساخته شده که مردم آن نواحی هم آن را باور کنند. چشم من از مستند آموخته است که چگونه یک فیلم را باورکردنی بسازم؛ یک فیلم سینمایی باید باورکردنی باشد.
دوشنبه ، ۳اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهیختگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]