واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: نوجواناني كه از هيچ چيز واهمه نداشتند
«اگر از من بپرسند چه بخشي از عمرت را خوب به خاطر داري؟ به حتم آغاز 14 سالگيام تا پايان جنگ خواهد بود؛ روزهايي كه به آن افتخار ميكنم. هرچند از آن روزها 22 سال گذشته و ما به هيچ وجه فكر نميكرديم اين همه سال بعد از جنگ زنده بمانيم...»
نویسنده : عليرضا محمدي
«اگر از من بپرسند چه بخشي از عمرت را خوب به خاطر داري؟ به حتم آغاز 14 سالگيام تا پايان جنگ خواهد بود؛ روزهايي كه به آن افتخار ميكنم. هرچند از آن روزها 22 سال گذشته و ما به هيچ وجه فكر نميكرديم اين همه سال بعد از جنگ زنده بمانيم...»
اين جملات بخشي از مقدمه كتاب «بلوغ پشت خاكريز» (خاطرات ايمان كفاييمهر) است كه سال 94 توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيده است. بار ديگر خاطرهگويي يكي از رزمندگان دوران دفاع مقدس پيش روي خواننده قرار دارد كه مثل خيلي از بچههاي آن دوران از نوجواني قدم به جبهههاي دفاع مقدس گذاشته و پشت خاكريزهاي مناطق عملياتي نيز به بلوغ رسيده است. از همين رواست كه روايتهاي ايمان كفاييمهر به «بلوغ پشت خاكريز» نامگذاري شده است.
حسن و حسين شيردل (با كمك و همراهي جواد طوفان) تهيه و تدوينكنندگان اين اثر هستند كه روايت داستاني را براي كتاب خود برگزيدهاند چراكه شيوه داستاني بيشترين قرابت را با گونه خاطرهگويي دارد و در جذب مخاطب نيز موفقتر است. راوي شخص اول اين داستان نيز كسي نيست جز خود ايمان كفاييمهر كه روايتگر خاطرات خود از دوران طفوليت تا قدم گذاشتن به جبهه و نهايتاً حضور نسبتاً طولاني مدتش در مناطق عملياتي ميشود.
سبك روايت تاريخي از ويژگيهاي اين كتاب است كه از همان فصل اول خود را نشان ميدهد. البته با يك جمله تكاندهنده كه خواننده را منكوب ميسازد: مُرده بودم، دكتر با اطمينان، به پدر و مادرم، كه آن لحظه نميدانستند چه كار كنند، نگاهي انداخت و گفت: «مرده، نه ميشه بهش آمپول زد، نه سرم وصل كرد. ميبينين كه نفس نميكشه!» مادرم همان جا به ديوار تكيه داده و پدرم پاهايش شل شد... شايد اگر آن لحظه نوزاد نبودم و همه اين اتفاقات را ميفهميدم، از نگراني مادر جان ميدادم...
قلم نويسندگان اين اثر قابل تحسين است. اگرچه نميتوان گفت كار را به نهايت رساندهاند، اما روايت كتاب لطف و گرمايي دارد كه به دل مينشيند. به همين ترتيب ما از كودكيهاي ايمان كفاييمهر به عنوان راوي كتاب شروع ميكنيم و نهايتاً در همان فصل اول با او، پدر و مادر و دور و بريها و محيطي كه در آن پرورش يافته آشنا ميشويم. بلافاصله نيز از فصل دوم با دوراني آشنا ميشويم كه راوي سعي ميكند خود را به عنوان يك رزمنده به جبهههاي دفاع مقدس برساند.
«وقتي 13 سالگي را پشت سر ميگذاشتم به سپاه بابلسر رفتم. همقد و قامتهايم را هنگام اعزام نيرو ميديدم. همه جا حرف از جنگ بود؛ در مدرسه، خيابان، مسجد، مهمانيها، حتي راديويي كه شب تا صبح زير گوش بابا خِرخِر ميكرد. ديگر آن بازيهاي كودكانه جاي خود را به رفتارهايي داده بودند كه عمدتاً منطبق بود با رفتار برادرانم...»
ذكر جزءبهجزء خاطرات يكي از نقاط قوت كتاب به شمار ميرود. همين طور بيان لهجه مازندراني در ديالوگهاي اوليه كتاب، باعث همذات پنداري بيشتر خواننده ميشود و ما با يك نوجوان 13 ساله مشتاق همراه ميشويم و پس از ورود به تقلايي شيرين براي رفتن به جبهه، نهايتاً همراه ايمان كفاييمهر به جبهه ميرويم.
«درس ديگر شده بود زهرمار. واقعاً حال و حوصلهاش را نداشتم. اول تابستان 1365، چهار تا تجديد خورد توي كارنامهام. براي درس نخواندن و جبهه رفتن هيچ راهي براي من وجود نداشت...»
به نوعي بايد گفت كه فصل دوم كتاب، فصل تقلا براي جبهه رفتن است و از فصل سوم ديگر ما با ايمان رزمندهاي روبهرو ميشويم كه با حافظه خوبش خاطرات را با جزئيات به ياد ميآورد. از اينجا به بعد روايت ترتيبي و تاريخي كتاب بيشتر خود را نشان ميدهد و كمي از دقت نظر نويسندگان براي آب و تاب دادن به وقايع كم ميشود. الا اينكه در ابتداي هر فصلي، سعي ميشود با جملات تكاندهنده، نقطه عطفي براي روايت كتاب پديد آيد. يكي از نقاط قوت بلوغ پشت خاكريز بيان حقايق جنگ و رويدادها بدون لفاظيها يا خودسانسوريهاي مرسوم است. در كش و قوس همين وقايع و رويدادهاست كه بدون اشاره مستقيم نويسندگان اثر، خواننده شاهد بزرگ شدن راوي نوجوان كتاب ميشود: «كم كم با افراد ديگري در جبهه آشنا شدم. نميدانم واقعاً آنها آدمهاي خاصي بودند يا قسمت من بود كه با آنها باشم. يكي از آنها بچه عباسآباد تنكابن بود. گاو تنها عشق او بود. مرتب درباره گاو حرف ميزد. خودش ميگفت در عباسآباد او را با لقب «گاو» ميشناسند... شايد من هم با بددهنيها و يكجا بند نبودنو يكسره سركار گذاشتن آنها جالبترين آدم در نظر آنها بودم. دست همهشان پينه بسته بود. كارگر بودند و زحمتكش. از هيچ چيز ترس و واهمهاي نداشتند.»
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]