تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس درصدد عيب جويى برادر مؤمنش برآيد، تا با آن روزى او را سرزنش كند، مشمول اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820614303




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به مناسبت سالروز شهادت شهید محلاتی دوست ندارم بعد از امام زنده باشم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت سالروز شهادت شهید محلاتی
دوست ندارم بعد از امام زنده باشم
آن شب گفت: ما می‌مانیم پیش امام تا هر اتفاقی که برای امام افتاد، برای ما هم بیفتد. می‌گفت: دوست ندارم بعد از امام زنده باشم.

خبرگزاری فارس: دوست ندارم بعد از امام زنده باشم



شهید حجت‌الاسلام شیخ فضل‌الله محلاتی می‌گفت: دوست ندارم بعد از امام زنده باشم روحانیِ مبارز و انقلابی معاصر که در خانوادهای کشاورز در سال 1309 هـ. ش در محلات به دنیا آمد، که سیر حیات و شهادتش حقیقت نامش را به خوبی تفسیر کرد. از دوستان شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام بود، به همسرش میگوید: ممکن است ما را بگیرند و بکشند، شما باید روحیه قوی داشته باشید، مثل حضرت زینب(س). یک شب ساواکی‌ها ساعت 5/10 شب ریخته بودند به خانه او، دادستان نیز همراه آنها آمده بود تا حاج آقا را ببرند. دوستان به شهید محلاتی می‌گفتند «موتور العلماء». خودشان نقل می‌کنند: یک بار که رفته بودم خدمت امام(ره) حاج احمد آقا به امام گفت: آقاجان ایشان موتور العلماء هستند. اولین باری که او را دستگیر کردند، طلبه‌ها را جمع کرده بود و به رژیم هشدار داده بودند که نمی‌توانید جنازه رضاشاه را در قم دفن کنید. بعد از آنکه امام فرموده بودند «در سخنرانی و روضه‌ها مردم را آگاه کنید و فقط روضه نباشد» با عده‌ای از وعاظ و مداحها قرار گذاشتند که به گفته امام عمل کنند. ساواک در پی او افتاد؛ خواستند دستگیرش کنند، اما او فرار کرد. تا بعد از قیام پانزده خرداد مخفی بود به خانهاش هم نمی‌رفت. ساواک مدام می‌آمد تا او را در خانه دستگیر کند، تهدید کرده بودند اگر او را بگیریم اعدامش می‌کنیم تا برای دیگران عبرت شود. شبی که انقلاب پیروز شده بود، زنگ زد به خانه و به همسرش گفت: امشب به خانه نمی‌آیم. همسرش می‌گوید: شاترده شبی بود که نیامده بود به خانه. فقط گاهی ظهرها میآمد و ناهار می‌خورد و می‌رفت. آن شب گفت: ما می‌مانیم پیش امام تا هر اتفاقی که برای امام افتاد، برای ما هم بیفتد. می‌گفت: دوست ندارم بعد از امام زنده باشم. امام که به قم رفتند، ایشان به خانه آمد؛ خدا را شکر می‌کرد و می‌گفت: تازه اول سختی است؛ کار تازه شروع شده. همراه حاج آقا جبهه بودیم، همان موقع یکی از بچه‌های خوب سپاه هم شهید شده بود، ترکش خورده بود به سرش و محاسن سیاه و زیبایش با خون سرش خضاب شده بود. شهید محلاتی وقتی او را دید گفت: چه سعادتی می‌خواهد تا آدم، محاسنش با خون سرش خضاب شود. این یکی از آرزوهای من است. آرزوی دیگرش این بود که با لباس روحانی شهید و با همان لباس هم به خاک سپرده شود. فصلنامه فرهنگ پویا 27-26. انتهای متن/

http://fna.ir/KHZNHY





94/12/01 - 00:51





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن