واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سناريوي فيلم جديدتان به نام اخراجيها را چه كسي نوشته است سناريو را خودم نوشتم، خب به فيلمهاي دفاع مقدس ميتوان نگاه متفاوتي داشت. مضمون سناريوي اين فيلم بر گرفته از يك سري حوادث واقعي در جنگ است آدمهايي كه خودم در جنگ ميشناختمشان و در مقاطع مختلف زماني اينان را درك كرده بودم همه آنها را در يك جا جمع كردم. در يك قصه اين كار در چند سال گذشته نگارشش انجام پذيرفت. مضمون اين نگاه جديد چه تفاوتي با نگاههاي متعارف به جنگ داردبيشتر يك نگاه انساني به آدمهاي جنگ است تا به توپ و تفنگ و تانك. اخراجيها روابط بين آدمها را بيشتر بررسي ميكند. من كه چند وقت در جنگ بودم در بطن فيلمهاي سينمايي جنگمان بيشتر آدمهاي تكبعدي ديدم. آدمهايي كه به تعبير خودمان در يك خانواده مذهبي به دنيا آمدند و در يك جاي مذهبي بزرگ شدهاند و خيليهايشان هم در راه مذهبي شهيد شدند يك نگاه تك بعدي. به هر حال يكسري اسطورههاي دست نيافتني براي نسل امروز تعريف كردهايم كه ديگر نميشود مثل آنها شد. استثناهايي بودند در ابعاد انسانهايي كه هر روزه ميبينيم يا مثلا در تعريف و نماياندن دشمني كه با آن جنگيدهايم، هميشه با يك اللهاكبر ما دشمن فرار ميكرد و هيچ وقت مقاومت نميكرد. خب سوالهاي زيادي ايجاد ميكند كه اين 200 هزار شهيد از كجا آمد؟ پس چرا با همان اللهاكبر اول اين جنگ تمام نشد و 8 سال طول كشيد.؟ از چرايي جنگ نگفتيم، خيلي مسائلش را نگفتيم فقط به يك بعد خاص پرداخته بوديم البته شايد امروز بيشتر اقتضا ميكند كه وارد اين مباحث شد آن موقع اين نگاه نبود، اين بحثها نبود. ولي من با طرح اين فيلمنامه چند هدف را دنبال ميكنمأ يكي اينكه ارزشها و تاريخ دفاع مقدس متعلق به همه هست يعني همه كشور و مردمش به آن افتخار ميكنند. در جنگ هم آدمهاي متفاوتي بودند شايد ورودي و خروجي جنگ با هم فرق ميكرد. اينكه آدمها همه خوب بودند و از جبهه ميآمدند نبوده و حالا در ساختار هم آدمهايي كه توي فيلم ذخيره هستند براي اولينبار يك اتفاقي افتاد كه خيلي آدمهايي كه هنرپيشههاي مطرح سينما در فيلمهاي جنگي نبودند در اين فيلم هستند و سعي كردم نگاه مستندگونه در فيلم حفظ شود هم در ساختار و هم در بيان و روايت. در بحث اسطوره و آيين ميگويند كه هر اسطوره، سازنده آييني خاص است. اسطورههاي جنگي كه آقاي ده نمكي ميشناسد آيينشان چيست؟مثلا رستم قهرمان ايرانيها است و آيينش فتوت است و سياوش براي خودش آيين دارد. يك مظلوميتي در زندگياش دارد. آيين اين افرادي كه در ذهن به عنوان قهرمان شناخته ميشوند به اسطوره تبديل ميشوند را هر كس چيزي نام ميگذارد. كساني كه علاقهمند به جنگ هستند يا در اين جنگ بودند يا بعدا به اين اسطورهها علاقهمند ميشوند خودشان را شبيه اين اسطورهها كنند و به آيين آنها زندگي كنند. اين آيين در زندگي امروز ما چه نشانههايي دارد؟ شايد فعلا شما بيشتر دنبال عدالت هستيد آدمهاي جنگ، يعني نسلي كه در جنگ بودند دنبال چه سبكي از زندگي بودند؟من فكر ميكنم از اين جنگ، همه آيينها و اسطورههاي تاريخي و ايراني را ميشود در اين آدمها جمع كرد. ما اگر نقشه ايران را نگاه كنيم در تاريخ ميبينيم كه با هر جنگي يك تكهيي از آن كنده شده. ساسانيان، اشكانيان. هي كوچيك كوچيك كوچكتر شده تا رسيده به گربه ملوس نقشه امروز. برعكس همه تاريخ گذشته جنگهاي ايراني و برعكس سرنوشت كشورهايي كه تك و تنها در مقابل دنيا ميايستند بعد از جنگ ما از 16 كشور اسير گرفته بوديم. جنگي كه سوپراستانداردش را فرانسه ميداد هواپيمايش را شوروي و امريكا ميداد. سلاح شيميايياش را اروپا ميداد از 16 مليت اسير آزاد كردند. پول طرف ما را هم كه به عربستان و غيره ميدادند يك نسلي ميآيد در برابر اينها مقاومت ميكند و حتي يك وجب از خاك ايران را هم از دست نميدهد. به نظر من كاري كه اينان كردند از كار رستم باستان خيلي بالاتر بوده. اينها انگار قهرمان زاده شدند. حرفي كه اول مصاحبه عرض كردم. هيچكس از شكم مادرش قهرمان زاده نميشود. شرايط اجتماعي ملي و تربيت، نقش استاد و معلم، نقش آن كسي كه مدعياصلاح جامعه است خيلي موثر است امام وقتي آمد به اين كشور گفتند امام چه جوري امام شده ميگفتند كه ما حديث داريم هر كس 40 شب عمل خودش را اصلاح كند و خودش را صالح كند براي خدا، خدا عزيزش ميكند. امام يك عمر خودش را صالح كرده بود بخاطر همين لات و لوتهاي خيابان هم شيفته او ميشوند. اون مذهبيه هم حول محور امام به اينها وصل ميشود و ميجنگند مملكتي كه در زمان شاه عرق فروشيهاش بيشتر از كتابفروشيهاش بود در همين مملكت انقلاب شد. در همين انقلاب خيلي شهداي سرشناس بودند كه من هم جرات نميكنم اسمشان را بياورم كه سابقه مذهبي نداشتند. خيليهاشون تيپهاي ديگه بودند چرا؟ چون قهرمان واقعي قرن ما امام بود. اين امام بود كه توانست اين تحول ارزشي را در جامعه ايراني ايجاد كند. درك خودم از جنگ را بگويم. بحث جنگ ميشود تصاويري كه به ذهن ميآيد از رزمندههاي ما اگرچه واقعا اين جوري بوده ولي مجموعهيي از قديسها ميسازيم كه خيلي فرق ميكند با نسل امروزه چيزي كه باعث شد ما آن همه قهرمان داشته باشيم. همه آن چيزهايي كه ميگويند درست است ولي يك قدرت اصلي باعث شد يك فرد عادي، قهرمان ملتش شود. چه موقع اين تحول ايجاد ميشو؟آن وقتي است كه تجربه ملتها، مشاهده ذاتي و غرور يك ملت به يك فهم مشترك بين مردم و نظام سياسي و رهبران سياسي برسد. اينها باورهاي مشترك داشتند. يعني من يادم هست روز اولي كه عراق حمله كرد به ايران درست فرداش به اهواز حمله شد. ولي مردم سر كوچههاشون، داخل شهر سنگر ميساختند و احساس ميكردند كه در خيابان آنها را تهديد كردهاند. هر جنگي كه ميشود يك تهديد است براي نظام سياسي و در مورد اين جنگ، مردم باور ميكردند كه اين تهديد، تهديدي عليه تمام ملت است و به همين دليل تهديدي عليه نظام ارزشها، تمام باورها و تهديدي عليه انقلابي كه برايش شهيد دادند، معلول دادند و سالها به خاطرش هزينه دادند به همين دليل وقتي كه با اين باور كسي ميآيد و كشته ميشود خود به خود در آنجا قهرمان توليد ميشود. آنها قهرمان نيستند كه حالا به نظر من وقتي باور يا تعهد به انجام باورها با هم ديگر كنار هم قرار بگيرد اين اسطورهها و آيينها به وجود ميآيند. خود به خود به وجود ميآيد. چرا برويم سراغ اسطورههاي ملي. اسطورههاي ديني خودمان، ما مصداق حضرت عباس را چقدر داشتيم در جبههها ، ما مصداق شهداي كربلا را چقدر در جبههها داشتيم يعني اين نشان ميداد كه اين باور حتي تاريخ را ناديده ميگيرد. در جنگهاي قبلي هم عالم داشتيم، هم مجاهد داشتيم، هم فقيه داشتيم منتها چرا اين اتفاقي كه در اين جنگ 8 ساله افتاد و بچههايي كه اين طوري پرورش پيدا كردند در گذشته كمتر بودند! مگر آنها هم اعلام فتوي نميكردند؟! مگر نميگفتند از مرز كشور اسلامي دفاع كنيد؟ من، منتقد فقط نگاه تكبعدي به جنگ و آدمهاي جنگ هستم يعني همون يك بعد را هم لغو نميكنم بله بسياري از بچههاي ما واقعا قديس بودند اين كه امام تعبير شيران روز و زاهدان شب ميكرد همين بود مثلا بعد روحي و نشاط تو جبهه هميشه بوده. طنزگويي، بذلهگويي ولي شب كه ميشد سجادههاي نماز شب پهن ميشد ولي ما اگر بخواهيم تعريفش كنيم همان يك بعدش را ميگوييم فقط همان تقدسش را مطرح ميكنيم يا فقط همون صحنه نماز شب را نشان ميدهيم آدمهايي كه مثلا از اول اين جوري بودند در صورتي كه من ميگم بستر جبهه به صورتي بود كه مثل يك دانشگاه بوده تقريبا ممكن بود آدم اولش بيسواد بياد داخلش ولي وقتي واردش ميشد تحصيلات ميكرد و ممكن بود اصلا مشروط بشود بعضي ميآمدند جبهه ميفهميدند كه نبايد بايستند ميرفتند ديگر هم نميآمدند، مردش نبودند. يك نكته را ما نبايد فراموش كنيم واقعنگري به مساله جنگ هم هست. ما طبق آمارهاي رسمي به تعبير امام كه ميفرمود، ما 20 ميليون جوان داريم، 20 ميليون تفنگدار بايد داشته باشيم الان اصطلاحش ارتش 20 ميليوني شد. امروز به نوعي دارد اين باب باز ميشود كه در مورد جنگ حرف زد، در مورد خيلي از مسائل. ولي آمار ميگويد ما در جنگمان كساني كه مشاركت مستقيم داشتند بيشتر از يك ميليون نفر نبودند. ما يك ميليون نفر داشتيم ولي افرادي كه صدام داشت افرادي بودند كه اسلحه پشت گردنشان بود ولي بچههاي ما چگونه بودند؟ ما از سال 59 تا 67 اصلا نياز به اينكه بخواهيم فراخوان بدهيم و بگوييم مردم بياييد و برويد به جبهه نداشتيم. تا سال آخر جنگ مردم خوزستان با ذوق ميرفتند. اينها مظلومانه جنگيدند ناگفتههاي جنگ اينهاست. فقط ما همه جنگ را به تعريفهايش نچسبيم كه آدمهاي خوبي بودند. خب اين آدمهاي خوب چه كساني بودند؟ چه جوري بودند؟ ما بچههاي رزمندهيي داشتيم كه ميرفتند به جبههها و زن و بچههايشان در تهران گرسنگي ميكشيدند. صدام يك روز ميرود در يكي از بيمارستانها به يكي از مجروحان ميگه كه بهت ميرسن ميگه نميرسن همون جا رييس بيمارستان را از طبقه پنجم پرت ميكنه پايين. ما براي ايجاد آن روحيه مقاومت ملي در جامعهمان درست عمل نكرديم ما جنگ را به صورت يك پديده ملي در نياورديم يك اقليتي جنگيدند براي بقاي يك اكثريت. اينها از همان بخشهايي است كه وقتي ميخواهي واردش بشوي همه ميگويند نه. كل جامعه 60 ميليوني ما به اين صورت درگير جنگ بودند كه يه موشكي ميآمد و همه ما صداي آژير ميشنيديم ولي در جنگهاي مهم دنيا همه مردم مستقيم در جنگ دخيل بودند.همه زنها و مردها. اين بود كه ماحصلش ميشد نبرد ملي چون خودم جزو اين آدمها بودم اگر نبودم ميتوانستم از حقوقشان دفاع كنم بگويم كه اينها با چه مظلوميتي جنگيدند، با چه مسائلي. حتي وقتي برميگردند از جنگ بعد از اينكه اين همه افتخار آفريدند چرا ما اين را نميگوييم؟ همه جنگهاي دنيا وقتي با پيروزي برميگردند جشن و استقبال از رزمندههاشون ميشه ما بعد از 8 سال جنگ براي بازگشت رزمندهها چه كاري كرديم؟ مقصر كيست؟مقصر همه آنهايي بودند كه آنجا نبودند. بچههاي جنگ يا اين ور خاكريز بودند يا آن طرف خاكريز. ما كه آنور خاكريز بوديم، امروز هم از يك نقطه بيروني دارند به قصه نگاه ميكنند. ميگويند كه اونها كه از جنگ برگشتند سنت اخلاقي است كه بايد ازشون تقدير ميكردند آيا كرديد؟ يا باهاشون خيريهيي وار برخورد كرديم و بهشون گفتيم كه يك سهميه 40 درصد به شما ميدهيم و تو بوقش كرديم در روزنامهها 40 درصد را علنا كرديم 7 درصد تا حداقل نمره براشون بگذاريم. بعد نسل امروز هم كه با آنها هيچ ارتباط خاصي برقرار نكرده بود گفتند كه اينان حقشون رو خوردن. در صورتي كه در دنيا من خبر دارم، مطالعه دارم كه در ژاپن كساني را كه در جنگ نبودند را محروم ميكردند ميگفتند نه، اول تسهيلات مال كساني است كه در جنگند. عموم مردم اين جوري بودند. بعد آمدند يواش يواش حقوقي هم قايل شدند براي اونهايي كه در جنگ نبودند. در آلمان هنوز كه هنوزه صندليهايي در اتوبوسها هست كه مخصوص مجروحان جنگ جهاني دوم است. من كه اول بار اين بحثها را در نشريه شلمچه كردم الان باب شده كه در تلويزيون ميگويند جانباز شيميايي، سالها اينها را ناديده ميگرفتند اصلا نميخواستند اينها را باين يك روند تكاملي دارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]