تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ذكر زبان حمد و ثناء، ذكر نفس سختكوشى و تحمل رنج، ذكر روح بيم و اميد، ذكر دل صدق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834307501




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خودم را در سینما از هیچکس مسلمان تر نمی دانم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

درباره آقای سلحشور هیچ موضعی ندارم. اما به شخصه در عرصه سینما، خودم را مسلمان‌تر از هیچ‌کس نمی‌دانم. اصلاً‌اعتقادم بر این است که نباید و نمی‌توان براساس شنیده‌ها درباره دیگران قضاوت کرد...  برای شروع مصاحبه می‌خواهم بدانم خود شما برای این گفت‌وگو بیشتر علاقه‌مندید درباره «مسعود ده‌نمکی» صحبت کنید یا «اخراجی‌ها»؟  درباره هیچ چیز...  چرا؟  کلاً دوست دارم کمتر حرف بزنم.  جالبه، چون تصویری که از آقای ده‌نمکی در ذهن ماست، تصویر آدمی است که همیشه به خاطر دغدغه‌هایش حرف برای گفتن داشته و اتفاقاً مصر بوده این حرف‌ها را با صدای بلند به گوش سایرین هم برساند...  بله در یک دوره‌ای برای ما «صحبت کردن» در قالب حضور در جلسات سخنرانی دانشگاه‌ها که از ما دعوت می‌کردند و یا سایر محافل فرهنگی و اجتماعات بود. در آن مقطع مخاطب حرف ما نهایت چند صد نفر حاضر در آن جلسات بودند. بعد که وارد وادی روزنامه‌نگاری و ژورنالیسم شدیم مخاطب ما به 40 تا صد هزار نفر رسید.  تغییر مدیوم از روزنامه‌نگاری به فیلمسازی حوزه گسترده‌تری از مخاطب را ایجاد کرد که شامل میلیون‌ها مخاطبی می‌شد که پای مستندها و فیلم‌ها می‌نشستند.  خوب همین سیر افزایش مخاطب، آدم را مجاب می‌کند که برای ساخت یک فیلم و برای بیان حرف‌های مستند، بیشتر وقت صرف تحقیق و نگارش کند و اجازه دهد تا مخاطب حرف را روی پرده سینما و تلویزیون ببیند. بالطبع هرچه در این وادی کمتر حرف بزنی و بیشتر فکر کنی تأثیر همان یکبار حرف زدن در سال، بیشتر می‌شود.  پس این تغییر برآمده از مقتضای مدیوم تصویر و سینماست...  بله دقیقاً.  گفت‌وگو را از همان سال‌های ابتدایی فعالیت‌تان شروع می‌کنیم. افراد اهل نماز جمعه (به خصوص قدیمی‌ترها) «مسعود ده‌نمکی» را با روزنامه دیواری مفصلی که در سال‌های ابتدایی انقلاب در چهارراه اصلی دانشگاه نصب می‌کرد می‌شناسند؛ چرا «مسعود ده‌نمکی» از همان ابتدا نقش و وظیفه یک رسانه را برای خود تعریف کرده بود؟  این به زعم من یک روند تکاملی است که بعد از جنگ برای من شکل گرفت، به خصوص بعد از پذیرش قطعنامه. در آن مقطع یک فضای یأس و خمودگی در بچه‌های جنگ به وجود آمد که هرکس حسی نوستالژیک به سال‌های قبل پیدا کرده بود. در آن شرایط ورود به مباحث اجتماعی و فرهنگی کار سختی بود و غالباً با انگ‌های «سیاسی شدن» و «خطی شدن» همراه بود. شروع فعالیت‌ها و اتفاقاتی که در آن سال‌ها رخ می‌داد خودش یک تاریخ است و من فکر می‌کنم هنوز هم زود است بخواهیم آن را بازخوانی کنیم، چرا که مطمئنم واکنش‌های بسیاری را برمی‌انگیزد...  منظورتان واکنش در میان گروه‌های سیاسی است؟  خب بالاخره لازمه این بازخوانی، طرح مباحث خاصی است که قطعاً به مذاق خیلی‌ها خوشایند نیست. من هم ترجیح می‌دهم هنوز که هنوز است با سکوت از کنار آن بگذرم. چرا که خود من به عنوان کسی که در این عرصه وارد شد همواره تاوان دیگران را پرداختم؛ دیگرانی که به بسیاری از کارهای آن زمان ما، اعتقاد نداشتند اما بعدها میراث‌دار آن کارها و حرف‌ها شدند. حتی هزینه سطحی‌نگری این افراد را هم من باید پرداخت می‌کردم.  آن دوره دوره‌ای بود که برخی اعتراضات در قالب خیابانی و با «نقد ملت» مطرح می‌شد، اما من با ورود به آن جریان، کم کم جهت فلش پیکانشان را به سمت «نقد دولت» تغییر دادم. برای همین تغییر جهت به سمت «نقد دولت» و حتی خروج از آن حس نوستالژیک و رسیدن به یک پویایی بر مبنای حرف امام(ره) که می‌فرمود «جنگ ما جنگ عقیده است و مرز جغرافیایی نمی‌شناسد»، نیاز به ابزارهای جدید بود؛ ابزاری به جز بلندگو و داد زدن در خیابان.  اولین ابزار در این راستا همان نشریه‌ای بود که شما اشاره کردید؛ نشریه‌ای که در چهارراه لشکر نمازجمعه نصب می‌شد و برای رفتن همان کاغذ روی دیوار هم هزینه‌های بسیاری پرداخت می‌شد...  یعنی برای نصب روزنامه دیواری در نمازجمعه، شما با محدودیت مواجه بودید؟  بله ممانعت‌ها و ممنوعیت‌هایی وجود داشت. حتی خود نمازجمعه‌ای‌ها هم دوست نداشتند فضا به سمت سیاست برود و این جالب بود که در نماز «عبادی ـ سیاسی» چنین تفکری وجود داشت.  تهیه آن روزنامه دیواری، از چند روز قبل برنامه‌ریزی می‌شد و بعضاً روزی که می‌خواست به داخل دانشگاه برده شود با بگیر و ببند و درگیری هم همراه می‌شد.  این فقط یکی از ابزار ما بود. تغییر شعارها در صفوف اول نماز جمعه، هم در دستور کار ما بود. تعداد زیادی آدم می‌رفتیم در بین صف‌ها می‌نشستیم و از پخش مستقیم برنامه از رادیو استفاده می‌کردیم و شعارها را به سمت مطالبات آرمانی خودمان می‌بردیم. این حرکت هم تاوان‌هایی مثل زندان و حتی مرگ بر منافق گفتن سایرین داشت.  من یادم می‌آید وقتی شعار می‌دادیم «وصیت خمینی(ره) اجرا باید گردد/ صدا و سیمای ما اصلاح باید گردد» عده‌ای بلند می‌شدند و می‌گفتند «مرگ بر منافق».  یعنی خطاب به شما و همراهانتان این شعار را می‌دادند؟  بله، حتی من یادم هست زمانی که ما طوماری را در نقد صدا و سیما تهیه کردیم، یکی از مداحان معروف، در جلسه خودش، پشت بلندگو گفته بود این کارها ضدولایت فقیه است، چرا که نماینده امام(ره) در صدا و سیما مشغول است. جالب است که خود این آدم و همراهانش، بعدها تریبون‌دار این نقدها شدند اما آن موقع ده‌نمکی و آدم‌های اطرافش باید تاوان این حرف‌ها را می‌دادند.   این گروهی که اشاره می‌کنید تشکیلات خاصی داشت یا صرفاً برآمده از آشنایی‌های زمان جنگ بود؟  نه بعد از جنگ بود که بچه‌ها ما، همدیگر را پیدا کردند و عده‌ای هم اتفاقاً از همان گروهی بودند که از نقد ملت به نقد دولت رو آوردند، برخلاف عده‌ای که کماکان در حوزه «نقد ملت» ماندند و کاری هم نمی‌شد برایشان کرد.  آن دوره دوره‌ای بود که باید استارت این رفتارها زده می‌شد تا بچه‌ها وارد حوزه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شوند و این یکی از سخت‌ترین دوران‌ها بود؛ برای شروع همان روند تکاملی که در ابتدا اشاره کردم.  بعد از اینکه بسیاری وارد این حوزه شدند (بخصوص گروه‌های غیرمتمرکزی مثل مداحان و غیره) من احساس کردم که باید مدیوم جدیدی به اینها ارائه شود و آن «رسانه» بود.  حرف من این بود که به جای این که حرف‌هایتان را در خیابان داد بزنید از رسانه استفاده کنید. یعنی رفتار اعتراض باید منطقی پشت خودش داشته باشد. سرانجام این قضیه راه‌اندازی نشریه‌ای بود که حتی جمعی که در آن مشغول بودند هم آن را «سوسول‌بازی» می‌دانستند و می‌گفتند تو از رفتارهای انقلابی دست کشیده‌ای! حتی می‌گفتند: «تو برو کار ایجابی کن، ما کار سلبی می‌کنیم!»  اما وقتی نشریه راه‌اندازی شد و بازخورد مثبتی هم در سطح مسئولان داشت، کودتای خزنده‌ای در نشریه شکل گرفت و به گونه‌ای غیررسمی ما در نشریه خلع ید شدیم. آن موقع مجبور به تأسیس نشریه خودم شدم؛ «شلمچه».  یعنی برای همان حرف‌ها نشریه‌ای مجزا راه‌اندازی شد؟  نه، من همان موقع هم فکر می‌کردم آن نشریه‌ای که به صورت بولتنی منتشر می‌شود، آن چیزی نیست که من می‌خواستم. چرا که مثل بولتن برخی نهادها و ارگان‌ها منتشر می‌شد؛ نه شناسنامه داشت، نه تیتر داشت و نه حتی نویسنده مطالبش مشخص بودند.  اما من در نشریه خودم اینها را اصلاح کردم و حتی گفتم محل توزیع این نشریه نباید فقط در نمازجمعه باشد. این بود که «شلمچه» را به صورت کاملاً حرفه‌ای روی کیوسک بردم و حتی بسیاری این رفتار من را نقد کردند. می‌گفتند آن «ژورنالیسم زردی» که شهید آوینی هشدار می‌داد فلانی را هم با خودش برده است.  سیاست اصلی‌تان در انتشار «شلمچه» چه بود؟  خب آن مقطع دوره گفتمانی خاص بود. بحث دوری از «فرهنگ شهادت» و پاک کردن تصاویر شهدا از سطح شهر مطرح بود. نه کنگره‌ای برگزار می‌شد و نه مراسم یادبود شهدا و نه حتی بحث پوستر شهدا مطرح بود. آن مقطع شلمچه این کار را کرد و میلیون‌ها پوستر شهید را چاپ کرد. مستندهای «روایت فتح» و آثار شهید آوینی» را به صورت منظم تکثیر و توزیع می‌کرد و همه اینها هم از محل فروش نشریه تأمین می‌شد. اما «شلمچه» که تعطیل شد این بحث کنگره‌ها و یادمان‌ها دیگر حل شده بود و برای همین در نشریه «جبهه» به سراغ عدالت و آرمان‌های شهدا رفتیم و نه صرفاً یاد و نام شهدا.  «جبهه» با دو برابر تیراژ شلمچه کارش را شروع کرد و در حوزه سیاسی تأثیرگذاری بیشتری داشت و از لحاظ خبرنگاری هم فعال‌تر بود و خیلی از بچه‌هایی که الآن خبرنگار شده‌اند از همانجا کار را آغاز کردند. حتی یادم هست که افرادی با کمترین سواد مطبوعاتی، مطلبشان با عکس در جبهه کار می‌شد و این باعث شد که همین‌ها بعدها قلم به دست‌های عرصه مطبوعات کشور شوند. به تعبیری کادرسازی و جریان‌سازی در آن مقطع برایم مهم بود.  بعد از تعطیلی جبهه دیدم این جریانی که آغاز شده است نیازمند نقد از درون است و برای همین «صبح دوکوهه» را منتشر کردیم که رویکردش بیشتر نقد حزب‌الله و جریان‌های مرتبط آن بود.  بعد هم که به سراغ تغییر مدیوم رفتید و دوربین دست گرفتید؟  بله ما دیدیم که مخاطبانمان از نشریات مکتوب به رسانه‌های دیداری شنیداری گرایش پیدا کرده‌اند و همین باعث شد به سراغ مدیوم مستندسازی بروم و فیلم «فقر و فحشا» را براساس همان عدالتخواهی و مباحث اقتصادی که حضرت آقا مطرح می‌کردند ساختم.  بعد از آن هم با توجه به اختلافات سیاسی‌ای که در جامعه، عدالت را قربانی کرده است، با زبان تمثیل «کدام استقلال، کدام پرسپولیس» را ساختم و از آن به بعد هم فعالیتم به سمت سینما گرایش پیدا کرد.  شکل‌گیری این روند از نشریه «شلمچه» است. شما گفتید که هزینه فعالیت‌های جانبی‌تان را از بازگشت فروش «شلمچه» تأمین می‌کردید. درباره خود نشریه، با توجه به کیفیت به نسبت قابل قبولی که در آن مقطع داشت، این شائبه پیش آمده بود که راه‌اندازی آن ممکن است وابسته به جایی باشد. آیا اینگونه بود؟  چیزی که واضح است این که اگر نشریاتی که من داشته ام وابسته به جایی می‌بود، الآن وضعم این نبود، چرا که نشریات وابسته هیچگاه تعطیل نمی‌شوند. شما ببینید در آن مقطع چرا شلمچه تعطیل شد؟ مگر نشریات تندتر نبود؟ مگر تندتر از جبهه نشریه نبود؟  من اعتقاد دارم کسی که بخواهد حرف‌هایی از این جنس بزند باید هویت مستقل داشته باشد، بدون این که دستش جلوی هیچ نهاد و ارگانی دراز باشد.  ایراد بسیاری از کسانی که وارد حوزه نشر می‌شدند، این بود که احساس می‌کردند حرف‌های زیادی دارند، اما زمانی که کار شروع می‌شد به تکرار می‌افتادند. این هم در مضمون رخ می‌داد و هم در ساختار. این در حالی بود که شلمچه با یک ساختارشکنی کارش را شروع کرد.  این حرفی است که پروفسور مولانا شخصاً به نشریه جبهه آمد و آن را به من گفت. تا آن روز من اصلاً با ایشان برخورد نداشتم، اما خودشان آمدند به تحریریه «جبهه» و از من پرسیدند که «شما کجا درس خوانده‌اید؟ روش شما یک روش کاملاً جدید است.» این به دلیل پایبندی ما به اقتضائات حرفه‌ای برای انتشار یک نشریه بود.  قطعاً خیلی از این اقتضائات حرفه‌ای هم هزینه‌بر بوده است...  بله، هزینه دارد اما من به «الدّبن جاهدو فینا و لنهدینهم سُبُلنا» اعتقاد دارم و هنوز هم اگر بپرسید چگونه این نشریه شکل گرفته است نمی‌توانم دقیق توضیح بدهم. اما یک چیز را می‌دانم و آن این که از هیچ کجا پول نگرفتم و کاملاً با هزینه شخصی این کار کلید خورد. یادم می‌آید شماره اول را در خانه خودمان بستیم. خانمم تایپ می‌کرد خودم پیگیر دیگر کارها بودم. تا شماره سوم به همین ترتیب بود. اما کم کم توانستیم با برگشت پول جایی را اجاره کنیم و کار را ادامه دهیم. بچه‌هایی هم که برای ما کار می‌کردند کمترین حقوق را می‌گرفتند، هرچند که هیچگاه نگذاشتم کسی مجانی برای نشریه‌ام کار کند اما کمترین حقوق‌ها را می‌دادم.پس با توجه به آشنایی‌ام با هزینه‌های راه‌اندازی یک نشریه، به این نتیجه می‌رسم که در آن مقطع آقای «ده‌نمکی» وضع مالی خوب داشتند.  باید دید وضع مالی خوب یعنی چه؟  یعنی وضع مالی‌ای که توانسته‌اید با تکیه بر آن، پایه‌گذار یک نشریه شوید.  بله این درست است، اما توضیح بیشتر آن وارد مسائل شخصی‌ام می‌شود. من می‌توانستم زندگی بهتری داشته باشم، اما ترجیح دادم آنچه دارم را هزینه اعتقادم کنم. چیزی که بعدها هم ادامه داشت. مثلاً فیلم «فقر و فحشا» را 10 میلیون هزینه‌اش کردم، یا «کدام استقلال، کدام پرسپولیس» را با نزدیک به 15 میلیون تومان ساختم. همه اینها باعث فشار به خانواده ام می‌شود. اما خب بیشتر فکر می‌کنم مربوط به زندگی شخصی‌ام می‌شود.  شما تا قبل از راه‌اندازی نشریه منبع درآمدی دیگری هم داشتید؟  تقریباً نه و از همان زمانی که وارد کار رسانه شدم از همین کانال کسب درآمد هم داشته‌ام. کما این که هنوز هم تنها کارم فیلمسازی و روزنامه‌نگاری است.  خب جدای از این مباحث و قبل از ورود به کارنامه فیلمسازی تان، سؤال دیگری داشتم مبنی بر این که چرا جریان شما که با وجود آرمانخواهی، باز هم در سال‌های ابتدایی انقلاب تحت فشار بوده، هیچگاه به سمت نهادینه شدن نرفت؟ یعنی می‌خواهم بدانم چرا در آن مقطع شما با سران نظام ارتباط برقرار نکردید تا شاید هم فشارها کم شود و هم راحت‌تر به نتیجه برسید؟  اتفاقاً این بحثی بود که بارها در آن زمان مطرح می‌شد اما اعتقاد من این بود که این جریان باید هویت مردمی داشته باشد. یعنی براساس بند میم وصیت‌نامه حضرت امام(ره)، این وظیفه بر دوش مردم است و نمی‌تواند قالب حکومتی و نهادی پیدا کند.  حتی برخی دوستان ارتباط و لینک برقرار کردند و رفتند و از همانجا هم تفکیک جریان ما آغاز شد. البته این به آن معنا نیست که بگویم کدام خوب بود و کدام بد، اما آنچه من می‌خواستم آن نبود. کما این که می‌بینم همین جریان‌های نهادی، در برخی دولت‌ها صحبت می‌کنند اما در برخی ساکت هستند، نسبت به برخی اتفاقات معترض می‌شوند و نسبت به برخی دیگر سکوت می‌کنند. این هم به خاطر این است که اینها مجبورند.  به عقیده من اگر این جریان وامدار کسی نباشد و مستقل حرکت کند همواره معترض و منتقد خواهد بود و شاید به همین دلیل هم بود که من بیش از سایرین هزینه پرداخت می‌کردم...  شاید هم چون بیش از سایرین حرف می‌زدید؟  نه اتفاقاً دیگران هم حرف می‌زدند و نشریه داشتند اما خب نوک پیکان این برخوردها با من بود که البته من هیچگاه آنها را به پای نظام ننوشتم.  به عقیده من برای این حرف‌ها باید هزینه داد، اگرچه تلخ است که در نظام جمهوری اسلامی و برای دفاع از آرمان‌های انقلاب مجبور به پرداخت هزینه شوی. این چیزی است که از سال‌های اول انقلاب به بعد بوده؛ یادم می‌آید سال 69 و بعد از سال‌های جنگ یک بار به زندان افتادم، وقتی آزاد شدم در جواب مادرم چون نمی‌توانستم بگویم برای آرمانخواهی‌ام زندان بودم، گفتم دزدی کرده‌ام! خب برای آنها هم سؤال بود که عده‌ای بریزند مقابل خانه کسی که در محل به بچه جبهه‌ای معروف است، بگیرند و او را ببرند...  دلیل این اتفاق دقیقاً چه بود؟ می‌توانید محکومیت‌تان را شرح دهید؟  همین اعتراضات در نمازجمعه و غیره بود. اتفاق ویژه‌ای نبود. خیلی‌ها می‌آیند مظلوم‌نمایی می‌کنند و اینها را تعریف می‌کنند اما من گفتن این جریان را هم صلاح نمی‌دانستم. چرا که باعث تضعیف نظام می‌شد و انگیزه سایر نیروهای انقلاب را خدشه‌دار می‌کرد. در عین حال معتقد بودم که این جریان یک جنگ است و باید هزینه‌هایش را پرداخت؛ اگر آن کتک‌خوردن‌ها، زندان رفتن‌ها و تعطیلی نشریات نبود، امروز وضع اینگونه نبود که اینقدر روزنامه و سایت، بلندگوی انقلاب و آرمان‌هایش شوند و به جایی برسند که حتی خود ده‌نمکی را هم زیر سؤال می‌برند! و ده‌نمکی برای حرف زدن مجبور باشد به آنها ثابت کند که جبهه هم بوده است!!  البته در کنار این فشارها برخی گروه‌ها هم متولد شدند که با ادعای تأسی به فضای فکری و رفتاری آقای «ده‌نمکی» در حوادث بسیاری ایفای نقش کردند  نه، اینگونه هم نبود، اساساً چون من تریبون دار این جریانها بودم و صدایم کمی رساتر مطرح می شد در بسیاری مقاطع مجبور به توجیه رفتارهای غلط دوستانم می شدم. از طرفی وقتی شما تریبون‌دار و رسانه حرکت یک جمع می شوی ، نمی‌توانی تنها پشت خوبی‌هایشان سنگر بگیری و باید معدل‌گیری رفتارها را هم در نظر داشته باشی؛  همین باعث شد که من تاوان بسیاری رفتارها، که بعضاً قبول هم نداشتم را می دادم تا این جمع بتواند به سمت تکامل حرکت کند و رفتارهایش به سمت رفتارهای در خور شأن نامشان، هدایت شود.  در کل من حرف هایی را می‌زنم که حرف های خودم است و به آنها اعتقاد دارم. حال ممکن است گروهی با من همراهی کنند و گروهی نکنند.  پس شما می پذیرید که زمانی ، به واسطه اعتقاد به «جنگ عقیده» به سمت تربیت افراد در قالب انجام امر به معروف‌های خیابانی، انتشار بولتن‌ها و... رفتید اما در مقطعی این جریان از کنترل شما خارج شد و همین هم بسیاری از انگ‌ها را به نام شما ثبت کرد و مجبور به دفاع از خود شدید؟  بله همین طور است.  یعنی این انتقاد را به خود وارد می دانید؟  گفتم قبول دارم، اما آن را انتقاد نمی دانم، چرا که در این قضیه جریان‌های دیگر هم بیکار نشسته بودند. این اتفاق کامل به اشتباهات ما بر نمی‌گشت.  بالاخره غالب حرکت‌های این گروه در امتداد حرکت‌های شما بود...  این ماهیت یک جریان مردمی است. ببینید شما عده‌ای را به میدان می آورید و تربیت می کنید تا قوی شوند، اما حرف من این است زمانی که قوی شدند، دیگر گروه‌ها و جناح‌های سیاسی بیکار نمی‌نشینند و برای جذب و انحراف اینها از مسیرشان، چتر پهن می کنند. قطعاً اجازه نمی دهند این جریان به صورت مستقل ادامه مسیر دهد. اصلاً ساده انگاری است اگر فکر کنید که جناح‌ها در این مورد بیکار نشسته بودند.  در این مورد هم جناح های سیاسی وارد میدان شدند و در مواردی هم بردند. حتی در برخی موارد این جریان را مدیریت کردند و دراین میان تنها کاری که از دست من بر‌می آمد این بود که خودم را در خیلی جاها تفکیک کنم و خودم باشم.  در کنار تفکیک چرا خودتان منتقد این جریان نشدید؟  چرا، انتقاد هم می کردم اما به نفع یک جریان خاص بود که این رفتارها همه در قالب یک نام مطرح شود. وگرنه از آغاز هم می دانستند که من این گونه نیستم. من که نزدیک به 10 سال فعالیت مطبوعاتی کرده‌ام؛ اصلاً فرهنگی‌ترین بخش این جریان من بودم؛ نشریه راه انداختم،فیلم ساختم... واقعاً نمی دانم چه کسی بیشتر از من مبارزه مدنی کرده است؟  اما برخی، از نوع مبارزات مدنی من، بیشتر از تندروی ها می ترسند و برای همین هم همه نقص ها را به پای من می‌نویسند. اصلاً عناصر سیاسی، از آدم دارای اندیشه می ترسند نه از کسی که در خیابان تظاهرات می کند و شعار می دهد.  اصلاً مگر ده‌نمکی به تنهایی می توانست این کارها را بکند، چرا تا امروز نام کس دیگری مطرح نشده است؟ چرا ده‌نمکی باید تاوان اینها را بدهد...؟  جدا از انحرافات (که شما هم پذیرفتید) می‌خواهم بدانم جریانی که قصد تربیتش را داشتید، چه دستاوردهایی داشت؟  خب همین کارهایی که شما هم اشاره کردید، مثل امر به معروف و نماز خواندن در پارک‌ها و... رفتارهایی بود که حکومت را مجاب به نهادسازی کرد.  یعنی من اگر در مقطعی مشوق این جریان بودم برای همین ها بود وگرنه من به دوستان می گفتم که شما پاسبان نیستید که بخواهید مستقیم وارد شوید بلکه حرکت شما دولت را مجاب می کند که برخی وظایفش را اجرایی کند. مثل راه‌اندازی ستاد امر به معروف که به طور رسمی متولی امر شد. یادم می آید یک روز نماز جماعت جلوی مجلس برگزار می کردم، یکی از مسئولان آن وقت آمد گفت شما چرا نماز را سیاسی می کنید، نماز کار سیاسی نیست. من در جوابش گفتم امام می گفت «نماز بلندترین فریادهاست.» آن موقع به من گفت«می‌دهم بگیرنت!» اما جالب است که همین آدم در جایی شد متولی اقامه نماز!  یا مثلاً یکی از بحث‌هایی که من با برخی از بچه ها داشتم برخورد فیزیکی با مطبوعات بود. من می گفتم چرا شما مستقیماً وارد می شوید مگر قوه قضاییه نداریم؟ حتی اولین شکایت از مطبوعات را من مطرح کردم و اعلام کردم به جای این که شیشه بشکنید رسماً اعتراض کنید. جالب است در آن مقطع، هم قاضی به شکایت من می‌خندید و هم هیأت منصفه که این چه شکایتی است؟ اما بالاخره این رفتار اعتراض هم مدنی شد. آیا این یک گام به جلو نیست؟  اگر بچه ها را مجبور به شکایت قانونی کردم، اگر از خیابان ولیعصر به جلوی مجلس بردم تا اعتراض کنند، آیا اینها رفتارهای مدنی نبوده؟  من از گذشته ام پشیمان نیستم اما معتقدم اگر کسی می خواهد به من انگ بزند کل این موارد را در نظر بگیرد بعد بگوید رفتار چه کسی مدنی تر بوده است.    خب برسیم به فیلمسازی شما؛ «فقر و فحشا» به عنوان اولین فیلم مستند شما و حتی اولین تجربه شما با دوربین، حاشیه‌های زیادی داشت و به طرز ویژه‌ای هم دیده شد...  بله، پرمخاطب‌ترین فیلم مستند تاریخ سینمای ایران شد.  با توجه به این ویژگی‌ها می‌خواهم کمی از فضای ذهنی خودتان در آن مقطع و دغدغه ساخت فیلمی با این مضمون بگویید.  ببینید ما زمانی در نشریه جبهه بحث فقر و غنا را مطرح کردیم که یکسال به انتخابات ریاست‌جمهوری مانده بود. حرف‌ها و شعارها زیاد بود اما احساس من این بود که گفتمان «عدالت خواهی» مدنظر رهبری و مردم، آن چیزی نیست که جناح‌های سیاسی از ‌آن دم می‌زنند. در همین فضای ذهنی فیلم «فقر و فحشا» ساخته شد و به نوعی هم بود که نمی‌خواست هیچ جناح سیاسی را متهم کند. حتی شخص آقای خاتمی که فیلم را دیده بود نامه‌ای به وزیر ارشاد نوشت و تأکید کرد: این فیلم دلسوزانه ساخته شده است و توصیه کرده بود که با سازنده آن تعامل شود.  من اصلاً مدنظرم یک دولت نبود بیشتر بحث «عوام و خواص»، که آقا اشاره کرده بودند را مدنظر داشتم؛ این که اگر به سمت تجمل‌گرایی و فاصله طبقاتی کشیده شویم اولین پیامدش فساد در جامعه است.  زمانی که «فقر و فحشا» ساخته شد، فضای عجیبی پیش آمد و حتی روزنامه‌ای که خودش اخبار مربوط به قاچاق زنان و دختران را منتشر کرده بود تبدیل به یکی از مخالفان سرسخت فیلم شد چون می‌ترسیدند که حزب‌اللهی‌ها پرچم دار مطالبات اجتماعی مردم شوند و برای همین هم هجمه عجیبی را علیه این فیلم شکل دادند.  جالب است که همین فیلم چنان واکنش جهانی‌ای داشت که حتی یکی از روزنامه‌های خارجی لقب «مایکل مور ایرانی» را به من داد. این درحالی بود که پیش از این هم درباره فساد فیلم‌هایی ساخته شده بود اما حرفی که «فقر و فحشا» می‌زد برای مخاطبان مهم بود، نتیجه‌اش هم در انتخابات ریاست‌جمهوری متبلور شد.  اتفاقاً در همان آستانه انتخابات هم بود که «کدام استقلال و کدام پرسپولیس» را ساختم و به بیانی نمادین اعلام کردم که دیگر گفتمان «چپ و راست» جوابگوی مطالبات مردم نیست و نیاز به گفتمان «عدالت‌خواهی» جدید است.  اما انتقادی که از طرف برخی نیروهای ارزشی به کارهای شما مثل فیلم «فقر و فحشا» وارد شد «عریان نمایی بیش از حد واقعیات» بود. این انتقاد را قبول دارید؟  به نظرم این منتقدان اگر بلد بودند «غیرعریان» و یا «هنری‌تر» چنین فیلمی را بسازند خب می‌ساختند. همین نیروهای ارزشی که شما اشاره می‌کنید همیشه از حرف‌هایی که من می‌زنم 4-5 سال عقب‌تر هستند؛ همان کسانی که نشریه را «سوسول‌بازی» می‌دانستند امروز همه نشریه‌باز شده‌اند. خیلی‌هایشان مستندساز شدند و...  مشکل اینها به نظرم، خود من هستم نه حرف‌هایی که می‌زنم. اینها هویت مستقل را تحمل نمی‌کنند. می‌خواهند آدمها زیر کدشان باشند تا موقع حرف‌زدن اجازه بگیرند. برای همین هم با «ده‌نمکی» مشکل دارند. اما به نظر من باید با شتاب این فضا را شکافت و جلو رفت تا در آینده این جریان هم به ما بپیوندند.  خب همین شتاب فکر نمی‌کنید در برخی مقاطع انتقادات را برانگیخته باشد؟  بله این تلخی‌ها را هم دارد. اما خب همان «فقر و فحشا» امروز خیلی از منتقدینش را تبدیل به دغدغه مندان عدالت کرده است.  پس شما معتقدید که «خط‌شکن» بوده‌اید؟  بله اصلاً نشریات «شلمچه» و «جبهه» نامشان هم برای خط‌شکنی بود. به این معنا که ما باید روی مین می‌رفتیم تا مسیر برای دیگران باز شود. اما آنچه دردآور است این است که عده‌ای از روی ما رد می‌شوند، بعد فحش‌مان می‌دهند، حتی موقع عبور پای‌شان را بیشتر هم فشار می‌دهند! برخی منتقدانی که شما اشاره می‌کنید حکایت همین آدمهاست.  بعد از‌آثار مستندی که ساختید جریان سینما شما را در جایگاه یک استعداد تازه جذب خود کرد یا این که خودتان برای ورود به آن برنامه داشتید؟  حرکت من کاملاً برنامه‌ریزی شده بود و از همان زمان که «فقر و فحشا» را ساختم داشتم آماده می‌شدم برای ورود به سینما.  اما برداشت عده‌ای این است که آقای ده‌نمکی تا چند سال قبل از ورود به سینما، این عرصه را مفسده‌انگیز می‌دانست و در نشریاتش جریان سینما را جریانی ناسالم معرفی می‌کرد. حالا سؤال این است که اگر اینگونه بوده ورود ده‌نمکی به سینما کوتاه آمدن از برخی ایده‌آل‌ها و آرمان‌هایش نیست؟  ببنید من در نشریات، فیلم نقد می‌کردم و با آدم‌ها کاری نداشتم. من هیچ‌گاه وارد خصوصی آدم‌ها نشدم و چیزی را که یقین نداشته‌ام ننوشتم.  نکته‌ای که هست در نشریه آدم در جایگاه نقد دیگران است و وقتی وارد عرصه می‌شود باید نقد شود. من وقتی در نشریه می‌نوشتم فیلمی را که می‌دیدم نقد می‌کردم اما وقتی فیلم می‌سازم باید آماده نقد باشم.  اصلاً من معتقدم عرصه تبادل آرا، رینگ بوکس نیست، بلکه صفحه  شطرنج است و باید با تدبیر در آن پیش رفت و عمل کرد.  البته هنوز هم فیلمسازانی مثل آقای سلحشور هستند که نه تنها خود را عضو خانواده سینما نمی‌دانند بلکه آن را مفسده‌انگیز هم می‌دانند. می‌خواهم نگاه آقای ده‌نمکی را در برابر این تفکر بدانم؟  درباره آقای سلحشور هیچ موضعی ندارم. اما به شخصه در عرصه سینما، خودم را مسلمان‌تر از هیچ‌کس نمی‌دانم. اصلاً‌اعتقادم بر این است که نباید و نمی‌توان براساس شنیده‌ها درباره دیگران قضاوت کرد.  عقیده‌ام این است که من در درجه اول باید خودم را اصلاح کنم چرا که فیلم، حدیث نفس کارگردان است و آنچه درون من می‌گذرد در فیلمی که می‌سازم متجلی می‌شود. وارد جزئیات نمی‌شوم اما در یک کلام می‌توانم بگویم کسانی که چنین نگاه‌هایی را داشتند و مثل مخملباف (که زمانی «دکوپاژ اسلامی(!)» تعرف می‌کرد) بعدها مشخص شد که حرفشان پایه و اساس صحیحی ندارد. درباره شخص آقای سلحشور من هیچ قضاوت و داوری‌ای ندارم اما اصرار دارم که نگاهم به سایرین در عرصه سینما، نگاه به همکار باشد؛ همکارانی که می‌توانند به کاری که من می‌سازم اعتقاد داشته باشند، می‌توانند هم صرفاً کمک من باشند تا فیلمی را بسازم.  سینما، بازیگر، نگاتیو، دوربین و... همه ابزاری هستند که در خدمت یک اندیشه قرار می‌گیرد. مگر آنتونی کوئین مسلمان بود، اما نقشی که در محمد رسول‌الله بازی کرد را تمام مذهبی‌های ما هر سال می‌بینند، حتی برایش گریه هم می‌کنند.  آقای «ده‌نمکی» چرا خودش را «اخراجی» می‌داند؟  خب کسی که هم بچه حزب‌اللهی‌ها او را نقد کنند و حتی امروز مجبور شده است ثابت کند که روزی در جبهه هم بوده، کسی که بیشتر دفاع را از نظام و انقلاب می‌کند و بیشترین تاوان را هم می‌دهد؛ زندان می‌رود، نشریانش توقیف می‌شود، فیلمهایش مورد هجمه قرار می‌گیرد و... نباید خود را «اخراجی» بنامد؟ اگر اسم‌اش را «اخراجی» نگذاریم چه بگذاریم؟  اما من این تعبیر را برای شما به کار می برم که «آقای ده‌نمکی هیچ‌گاه نخواسته است هم‌رنگ جماعت باشد»؛ این را قبول دارید؟  شاید. البته اگر جماعت درست حرکت کند و بهتر از من باشد چرا هم‌رنگشان نشوم؟  تا امروز در موقعیتی بوده‌اید که چنین احساسی نسبت به جماعت داشته باشید؟  [سکوت] نمی‌دانم چه بگویم...  بگذریم. برسیم به «اخراجی‌ها2». شما چرا برخلاف «اخراجی‌ها» این بار به سراغ جریان رسانه‌ای رفته‌اید و تمام اتفاقات پشت صحنه را به روز مخابره می‌کنید. تا جایی که قصه فیلم هم تا حدودی لو رفته است. این برآمده از تغییر نگاه شما برای جلب مخاطب است؟  نه. چیزی که وجود دارد این است که من چون خودم روزنامه‌نگار بوده‌ام دلم نمی‌آید جواب خبرنگاری را ندهم. خب هر جا هم یک کلمه حرف بزنی بالاخره، بخشی از کار لو می‌رود. به نظرم برای یک فیلم اصلاً خوب هم نیست که اینگونه رسانه‌ای باشد. من هیچ‌گاه در پی خبررسانی برای فیلمم نیستم، اما خب گویی این حاشیه داشتن کارها، جزو طبیعت کاری من شده است وگرنه این لو رفتن داستان فیلم در برخی از رسانه‌ها حتی به ضرر فیلم هم شده است.  در فعالیت‌های رسانه‌ای، شما وبلاگ فعالی هم دارید؛ کمی از آن بگویید.  خب ما چون در عالم رسانه کار کرده‌ایم احساس می‌کنیم که هر رسانه  مخاطب خاص خود را دارد. نشریه، وبلاگ، سینما همه مخاطب‌های خاص خودشان را دارند. از طرفی وبلاگ کم‌هزینه‌ترین رسانه است و من هم هر شب ساعت 12 تا یک را به رسیدگی به وبلاگم اختصاص داده‌ام.  در میان بحث و نظرهایی که طبیعت هر وبلاگی است آیا حاشیه ماندگاری در ذهن‌تان مانده است؟  خب در این دو سالی که وبلاگ راه‌اندازی شده است خیلی نظرات و بحث‌ها مطرح شده که هر کدام برای من ویژگی‌ خاصی را داشته اما نکته‌ای که برای خود من درباره وبلاگم جالب بوده، قرار گرفتن لینک آن در وبلاگ طیف‌های مختلف فکری و سیاسی است. از اصلاح‌طلب تا اصولگرا و حتی وبلاگ‌های عاشقانه، تعداد زیادی به وبلاگ من لینک داده‌اند و به من محبت داشته‌اند. همین هم باعث می‌شود که بیشتر پیگیر رسیدگی به آن باشم.  غیر از این فعالیت‌های رسانه‌ای آیا پیش آمده که آقای ده‌نمکی، پس از ورود به سینما، در خیابان کسی را امر به معروف و نهی از منکر کند؟  نه...  چرا؟  خب چون خیلی دیگه در خیابان نیستم (با خنده). اتفاقاً دلم برای مردم تنگ شده چون مدام در حال نوشتن یا سر لوکیشن هستم.  نماز جمعه هم نمی‌روید؟  چرا فاصله حضورم در نمازجمعه قطعاً بیش از سه هفته نمی‌شود. ولی خب چون کمی تابلو شده‌ام(!) حضور در مجامع هم سخت‌تر شده است.  بعد از اخراجی‌ها آیا پیگیر دیگر فیلم‌های ساخته شده در سینما هم بوده‌اید؟  بله تقریباً هر دو سه هفته یک بار به سینما می‌روم.  آخرین فیلمی که دیده‌اید کدام فیلم بود؟  «همیشه پای یک زن در میان است».  راضی بودید از فیلم...  ترجیح می‌دهم به طور مصداقی وارد فعالیت دیگران نشوم.  خب کار من سخت شد. خودتان امسال هم «مرغ و سیمرغ» نمی‌خواهید؟  دیگر هیچ وقت نمی‌خواهم.  یعنی «جشنواره فجر» را دیگر قبول ندارید؟  نه بحث «جشنواره» نیست. جشنواره هرچه باشد ویترین یک ساله سینمای ایران است. آنچه من نمی‌خواهم، مسابقه دادن با دیگران است.  انگار مسابقه قبل برایتان سنگین تمام شده؟  نه، اما می‌دانم که باز هم چنین رفتارهایی را با من و اثرم خواهند داشت.  مگر آقای «ده‌نمکی» چه ویژگی‌ای دارد که همه در برابرش جبهه دارند و در هر عرصه‌ای وارد می‌شود مقابل او می‌ایستند؟  خودم هم دنبال جواب این سؤال می‌گردم و هنوز هم به جواب نرسیده‌ام. خیلی‌هایی که من هیچ بدی‌ای در حق‌شان نکرده‌ام امروز در برابر من جبهه دارند. نمی‌دانم چرا؟  بالاخره حداقل جوابی باید داشته باشید؟  نه واقعاً نمی‌دانم. چیزی که هست تنها این فضا باعث شده است تنهایی بعضی‌ها که خیلی دوست‌شان دارم را بفهمم، کسانی که از دست دوست و دشمن می‌نالیدند اما درست‌ترین حرف‌ها را هم می‌زدند و همه هم این را می‌دانستند.  برای من قابل حل نیست کسی که در حق خیلی‌ها بدی نکرده چرا باید این قدر مورد ظلم باشد و تنها بماند. به نظرم خدا می‌خواهد من شیرینی خیلی چیزها را درک نکنم؛ شیرینی محبوبیت، شیرینی شهرت، شیرینی افزایش مخاطب روزنامه‌ها و...  خدا شاید فکر می‌کند آن شیرینی‌ها برای من می‌تواند مضر باشد و با این غربت می‌خواهد آن را از من دور کند. جاهایی حتی احساس می‌کنم (به قول دیالوگ فیلم رنگ خدا)؛ «هیچ کسی من رو دوست نداره!» (با خنده)  البته هرچه فشارها بیشتر می‌شود احساس می‌کنم نتیجه کارم خالص‌تر می‌شود. این فردیت برایم قابل احترام است. این تنهایی زیباست؛ آدم در یک قایق در دریا بیشتر به خدا نزدیک است تا زمانی که پا در ساحل می‌گذارد و به میان مردم می‌آید. این تنهایی را دوست دارم.  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن