تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت كننده اى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820992781




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حامد شهبازی چرا آمریکا اصرار دارد از نظم بین‌المللی کنونی طرد شود؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حامد شهبازی
چرا آمریکا اصرار دارد از نظم بین‌المللی کنونی طرد شود؟
قدرت آمریکا در حال افول در صحنه جهانی است و واشنگتن با تداوم موضعگیری‌ها علیه روسیه و چین در حالی که نظم جدید مثبتی در حال ساخت در سراسر اورآسیاست که حتی اروپا یارای استقامت در برابر آن را ندارد، دیگر جایی در معادلات جهانی نخواهد داشت و ادامه روند به کارگیری نیروی نظامی به عنوان ابزار پیشبرد سیاست خارجی نیز تا به حال نتیجه مورد انتظار را برای رهبران آمریکایی به همراه نداشته است.

خبرگزاری فارس: چرا آمریکا اصرار دارد از نظم بین‌المللی کنونی طرد شود؟



گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس - حامد شهبازی: افول قدرت آمریکا به عنوان یک ابرقدرت مدتی است که در صحنه جهانی قابل مشاهده است و این افول از جهاتی به مسائل داخلی و سیاستهای واشنگتن در عرصه بین‌الملل بازمی‌گردد که تلاش دیپلماتها و سیاستمداران برای نشان دادن چهره‌ای مقتدر در نظم کنونی جهان بی‌فایده به نظر می‌رسد. از جهاتی افول قدرت آمریکا را باید به ظهور قدرتهای جدید جهانی مرتبط دانست؛ چین، هند، برزیل و حتی بازگشت روسیه به دوران اقتدار خود همه بشدت بر توانانی‌های آمریکا در سلطه بر جهان تاثیرگذار است. نمونه‌های تاریخی بسیاری درباره افول قدرتها می توان ارائه داد. با این حال اینکه چرا آمریکا حاضر  نیست در چارچوب نظم جهانی در حال ظهور کنونی زندگی کند، از جمله پرسشهایی است که باید پاسخ آن را در ذهنیت رسوخ کرده بر افکار رهبران جا‌ه‌طلب و نظام سلطه جوی آمریکایی یافت. در واقع به نظر می رسد که راهبرد کنونی آمریکا در موضعی دفاعی در برابر قدرتهای در حال ظهور شکل گرفته و واشنگتن حضور قدرتهایی که باعث به خطر افتادن منافع آن در گوشه‌و کنار جهان شود، برنمی‌تابد. با این حال موضع دفاعی آمریکا بیش از آنکه به سودش باشد برایش تهدیدات و خطرات جدی‌ای به دنبال داشته است به مانند شاه «کنوت» دانمارک  که به واسطه قدرتش تصور می کرد می تواند در برابر موجی که از سوی دریا به طرف ساحل می‌آید، ایستادگی کند. بدتر از آنکه قدرت نظامی آمریکا و بودجه‌ای که برای لشکرکشی‌ها و ماجراجویی‌های واشنگتن در اقصی نقاط جهان در نظر گرفته می شود، واکنش طبیعی و رایج آمریکا به بسیاری از چالشهای واشنگتن در عرصه سیاست خارجی است. به عبارتی وزارت دفاع آمریکا، وزارت خارجه را ناکارآمد کرده و به عبارتی درگیر مسائل کم‌اهمیت کرده است و امروزه این ناتو است که به ویژه به نماد جهت‌گیری متعصبانه و دفاعی تبدیل شده است. از این رو  واشنگتن در حالی که بر ایجاد ساختارهای نظامی دفاعی، پایگاه‌ها و سازوکارها در ماور بحار علیه روسیه و چین متمرکز شده است، به طور فزاینده‌ای با مجموعه‌ای از طرحهای اقتصادی جدید، راهبردها و پروژه‌هایی برای زیرساختهای جغرافیایی جدید و تحولات نهادینه که اورآسیا را محور خود دارد، در حال از دست دادن نفوذ و سیطره خود است. البته این تحولات از سوی چین و روسیه هدایت شده‌اند اما آنها از اساس دارای ماهیت نظامی نیستند بلکه برعکس ارائه گر و زمینه‌ساز نظم جدید بین‌المللی هستند که آمریکا در آن جایی ندارد یا حتی مخالف آن است. در عین حال نزدیکی بیش از حد به ناتو و اتحادهای نظامی به عنوان ابزار اصلی سیاست نظامی آمریکا پس از جنگ سرد، دلیل اصلی‌ای است که چرا آمریکا در نظم جدید جایی ندارد. با فروپاشی شوروی در سال 1991، یک متفکر برجسته روس خطاب به یک مقام ارشد آمریکایی گفت که «ما می خواهیم بلایی بر سر شما بیاوریم که فراموشتان نشود؛ ما می خواهیم شما را از داشتن دشمنانتان محروم کنیم.» در واقع نقطه کانونی رهبری آمریکایی برای حدود 50 سال پس از جنگ جهانی دوم، حفظ کمونیسم و خرس روسی به عنوان دشمن اصلی و مجبور ساختن مسکو به رویارویی با واشنگتن بوده که این کار را از طریق برتری نظامی کامل با پشتیبانی اقتصادی شکوفا انجام می داد و ناتو ابزار اصلی پیشبرد این سیاست بود. «روسها در حال انجام دادن چه کاری هستند؟» به پرسش اصلی در تحلیلها و ارزیابی‌های واشنگتن در قبال بسیاری از بحرانهای منطقه‌ای تبدیل شد. این پرسش به عنوان دستورالعمل جاسوسان سیا در دوران جنگ سرد، تعیین شده بود. از این رو، واشنگتن بسیاری از مناقشات پیچیده‌ای که در جهان در حال توسعه روی می‌داد را اساسا از عینک ژئوپولیتیکی شوروی می دید. موضوعات منطقه‌ای مهم نه به عنوان ماهیت ذاتی خود بلکه به عنوان بخشی از شطرج جهانی واشننگتن-مسکو ارزیابی می شدند. از این رو جنگ ویتنام به خاطر روسیه و چین درگرفت و همینطور بحرانهایی که در السالوادور، گواتمالا، شیلی، اندونزی و بسیاری از کشورهای در بحران روی داد را باید به این دو کشور منتسب کرد. اما پس از سال 1991 دیگر از اتحاد جماهیر شوروی خبری نبود؛ امپراطوری بلشویکی دیگر معنایی نداشت و ناگهان با فروپاشی شوروی ناتو دیگر بدون ماموریت شد و تهدیدی وجود نداشت که به وجود ناتو اعتبار بخشد. واشنگتن و عناصر تندرو در میان سیاستمداران اروپایی به دنبال ماموریتی جدید برای ناتو بودند حتی اگر ماموریت جدید موضوعیتی با کارکردهای این پیمان نظامی نیز نداشت. ناتو در هر حال ابزار اصلی نفوذ آمریکا در اروپا بود. از این رو بذر جنگ سرد جدید کاشته شد. آمریکا بسرعت برای بلعیدن اکثر عناصر و اجزای امپراطوری پیشین شوروی در اروپای شرقی از جمله آلمان تازه متحد شده وارد عمل شد با وجود آنکه آمریکا به روسیه قول داده بود که روسیه به مرزهای اتحاد جماهیر شوروی پیشین گسترش نخواهد یافت و اکنون شاهد واکنشهای روسیه در مواجهه با گسترش راهبردی غرب هستیم. الحاق مجدد کریمه به روسیه به طور مستقیمی ناشی از نمایش توانایی آمریکا برای اعزام کشتی های جنگ خود به دریای سیاه به منظور تهدید حضور روسیه در این منطقه است. در پی این امر نزاع نیابتی بین آمریکا و روسیه بر سر کشور ژئوپولیتیک اوکراین درگرفت که در مقطعی چهره فرهنگی نخستین دولت روسیه بود و روسیه دست به اقدامات دیگری برای جلوگیری از دیگر حماقت آمریکا یعنی تلاش برای ملحق کردن گرجستان به ناتو زد؛ کشوری که دروازه ورودی جنوبی به روسیه محسوب می شود. حال این پرسش مطرح است که «آیا این اقدامات روسیه منعکس کننده دوره جدیدی از تجاوزات مسکو است؟ با نگاهی به روند از بین رفتن امپراطوری‌های کهن نظیر اتریش-مجارستان و عثمانی پس از جنگ جهانی اول می توان به واقعیاتی دست یافت. اینکه این روند پس از 100 سال هنوز هم باثبات نشده است؛ کوزوو و سوریه شاهد این مدعاست. در همین بستر باید به یاد آورد که مرزهای داخلی در امپراطوری شوروی پیشین بشدت قراردادی و حتی بدون موضوعیت بودند و در واقع تمامی این مناطق بخشی از یک کشور واحد به نام اتحاد جماهیر شوروی بودند. بسیاری از این جمهوری‌ها به نحوی خود را از سرزمین اصلی روسیه جدا کردند که بسختی می توان پذیرفت که تحت تاثیر و نفوذ مسکو قرار ندارند. درست است که برای کشورهای جداشده از روسیه زندگی در کنار یک قدرت امپریالیستی دشوار است همانطور که برای کشورهایی که در نزدیکی چین یا هند زندگی می کنند نیز تحمل این قدرتها سخت است. مکزیک و آمریکای مرکزی و لاتین نیز همواره با تاریخ مداخله‌های مستمر، سرنگونی رژیمها و البته پیشین از این الحاق مناطق مکزیک به آمریکا روبرو بوده‌اند. نمی‌توان نمایشهای قدرتی که از سوی روسیه، چین یا دیگر قدرتها صورت می گیرد را به طور کامل نادیده گرفت اما این قدرتها همواره از دست برتری در قبال همسایگان ضعیف خود برخوردارند و البته همسایگان ضعیف به امید واهی که قدرتی چون آمریکا می تواند حاکمیت استقلال آنها را تضمین کند، به آن وابسته شده و البته نمی دانند یا بعدها به این واقعیت می رسند که قدرتی استعماری چون آمریکا نه تنها منافع آنها را حفظ نخواهد کرد بلکه به منافع آنها نیز آسیب خواهد زد. با نگاهی به کشورهای آمریکای لاتین که در گذشته از «حفاظتها و حمایتهای» خارجی نظیر آمریکا برخوردار شدند، می توان دریافت که این کشورها از اعتمادی که به واشنگتن کردند، منفعت چندانی به دست نیاوردند. با تحولات کنونی آنهم با توجه به حضور رییس جمهوری چون ولادیمیر پوتین در راس روسیه با روسیه‌ای روبرو هستیم که برای حفظ برتری منطقه‌ای خود- به مانند دیگر قدرتهای برزگی که به دنبال تثبیت نفوذ و سلطه در حیاط خلوت خود هستند- به ویژه هنگامی قدرتهای دوردست به دنبال نفوذ در حوزه نفوذ آنها هستند، بشدت مصمم است. شرایط کنونی جهان به گونه‌ای است که به نظر می رسد نقش ناتو در سیاست‌های آمریکا باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد به ویژه آنکه تداوم موجودیت این پیمان نظامی پس از پایان یافتن جنگ سرد تنها در خدمت بروز تنشهای جدید با روسیه است در حالی که دیگر پیمان معادل ناتو یعنی پیمان ورشو دیگر وجود خارجی ندارد. تمامی کشورهای اروپایی می دانند که می بایست در کنار روسیه در نزدیکی خود زندگی و با آن همکاری کنند و البته کشورهای کوچک هم‌مرز روسیه ناتو را قهرمان خود دانسته چرا که به این کشورها فضایی برای عرض اندام می دهد و بسیار خوشحال خواهند شد که اروپا و آمریکا درگیر جنگی روسیه شوند. با این حال درگیری با روسیه سیاست مناسبی برای آمریکا نیست و هنری کیسینجر به عنوان یکی از معماران جنگ سرد طی سخنانی در بنیاد گورباچف در هفته‌های اخیر، تاکید کرد که «در نظم چند قطبی در حال ظهور، روسیه را باید به عنوان عنصر اساسی توازن جهانی جدید  و نه تهدیدی برای آمریکا تلقی کرد.» قدرت آمریکا در حال افول در صحنه جهانی است و این واقعیت کتمان ناپذیر است و واشنگتن با تداوم موضعگیری‌ها علیه روسیه و چین در حالی که نظم جدید مثبتی در حال ساخت در سراسر اورآسیاست که حتی اروپا یارای استقامت در برابر آن را ندارد، دیگر جایی در معادلات جهانی نخواهد داشت و ادامه روند به کارگیری نیروی نظامی به عنوان ابزار پیشبرد سیاست خارجی نیز تا به حال نتیجه مورد انتظار را برای رهبران آمریکایی به همراه نداشته است.

94/11/25 - 11:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن