محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827549017
مادرشهیدعباسی:گفتم حرف امام حرف خداست
واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: مادر شهیدان عباسی می گوید: من همیشه بچه هایم را تشویق می کردم که به جبهه بروند. وقتی حضرت امام(ره) فرمودند که جبهه ها را خالی نکنید؛ گفتم حرف امام حرف خداست. آنقدر خدا به من صبر داده که اصلا دلیلی برای دلتنگی نمی ماند.عقیق : گلزار شهدا، پنجشنبه ها حال و هوای خاص و عجیبی دارد. هیاهوی زیارت قبور شهدا در میان رهگذران، سور و سات ایستگاه صلواتی های بین قطعات، نواهای مختلف مداحی جبهه و جنگ که فضای این بخش از بهشت زهرا(س) را تسخیر کرده است، آمد و رفت خانواده های شهدا و دیدار با شهیدشان و از همه مهم تر حضور نَفَس معنوی شهدا همگی پنج شنبه های این جغرافیا را به قطعه ای از بهشت مبدل ساخته است. وقتی پای صحبت مادران شهدا می نشینی همان چند دقیقه اول می فهمی که جنس صبری که خداوند به آنها عطا کرده، متفاوت است با سایر کسانی که عزیزی را از دست داده اند. می فهمی که صبرشان برکه ای از دریای صبر زینبی است. حال اگر صلابت کلام این مادران را در حالیکه حتی سر ناخنی از پیکر عزیزشان هم برنگشته، بشنوی، بی اختیار این سخن حضرت زینب سلام الله علیها در برابرت مجسم می شود که : " ما رایت الا جمیلا ". یکی از این هزاران مادر، مادر شهیدان احمد و مجید عباسی است. وقتی پنجشنبه ها گذرت می افتد به چهلمین قطعه بهشت، در ردیف های ششم و هفتم، بانویی سالخورده با چهره ای مهربان را می بینی که ما بین دو سنگ مزار سیاه رنگ روی زمین نشسته و در حال قرآن خواندن برای دو جگر گوشه اش احمد و مجید است.کمی آنطرف تر پسر و عروس این مادر بزرگوار را می بینی که در حال پرکردن ظرف آب برای شستشو و تمیز کردن سنگ مزار عزیزانشان هستند. این مادر بزرگوار مادر یک شهید گمنام 23 ساله و یک شهید 24 ساله است. مادر یک شهید گمنام 23 ساله و شهید مجید 24 ساله "شهید احمد عباسی" شهید گمنام است؛ گمنامی که آشنای آسمان است و 31 سال پیش در سن 23 سالگی در تاریخ 15 آذر ماه 1362 در منطقه پنجوین و در عملیات والفجر 4 پرکشید و پیکرش هیچگاه بازنگشت. احمد متولد 1339 محله مولوی تهران و سومین فرزند از شش فرزند خانواده عباسی بود. در کنار سنگ یادبود احمد، مزار برادر کوچک ترش، چهارمین فرزند خانواده، "شهید مجید عباسی" است که با فاصله چهار سال از احمد، در سال 1343 چشم به جهان گشود و در 24 سالگی در حالیکه در منطقه دربندیخان بین ایران و عراق درون سنگر در حال دیده بانی بود، با اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روی سنگ مزار مجید، عبارت استاد قرآن به چشم می خورد که بعدا از زبان مادرش می شنویم مدرس تجوید قرآن بود. سنگ یادبود شهید گمنام، شهید احمد عباسی در قطعه 40 ردیف 7 شماره 12 و مزار شهید مجید عباسی نیز واقع در قطعه 40 ردیف 6 شماره 12 می باشد. احمد اعلامیه های امام را می گذاشت زیر بالشش مادر بزرگوار این دو شهید درباره خصوصیات شهید احمد می گوید: احمد خیلی با اخلاق و با ایمان و با خدا بود. روحیه ایثارگری داشت و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. مجید هم همینطور. یادم هست یک بار یکی از همسایه ها آمد پیش من گفت که می خواهیم خانه مان را رنگ بزنیم تمام وسایلمان را هم جمع کرده ایم اما یک نفر هم پیدا نمی شود خانمه مان را رنگ بزند. احمد تازه از جبهه آمده بود. یک دفعه دیدم لباس های جبهه اش را با لباس کار عوض کرد و رفت خانه شان را رنگ زد و برگشت بدون اینکه حتی یک چایی شان را هم بخورد! از در خانه مان تا میدان کلانتری پیاده می رفت دم مغازه یکی از فامیل هایمان کار می کرد. بزرگتر از مجید بود. زمان انقلاب اعلامیه های امام را می گذاشت زیر بالشش و رختخوابش را هم در پشت بام پهن می کرد. بعد اعلامیه ها را می بست به کمرش و پخش می کرد. او با برادرش جواد فعالیت می کردند. یک بار دیدیم نزدیک یک هفته به خانه نیامدند. فهمیدیم ساواکی ها آن ها را گرفته اند. یک روز ساواکی ها ریختند توی خانه همه جا را به هم ریختند اما چون اعلامیه ها را در رختخوابش آن هم در پشت بام پنهان کرده بود و رفتن به آنجا سخت بود، اعلامیه ها را پیدا نکردند و گرنه احمد را تکه تکه می کردند. وقتی که آزادشان کردند دیدیم که چقدر آن ها را با زبان روزه کتک زده اند. خدا خواست احمد به عنوان یک بسیجی شهید شود احمد اوایل چون سرباز بود مرخصی نمی آمد. بعد که سربازی اش تمام شد به او می گفتند که چرا مرخصی نمی روی؟ می گفت: "دلم می خواد پیش شماها بمونم!" عیدها که می شد، می گفت من باید برم جبهه پیش بچه ها باشم. بعد که سربازی اش تمام شد گفت می خواهم بروم سپاه. رفت و اسم نوشت تا کارهای استخدامش انجام شود، با بسیج رفت جبهه. در مدت سه ماهی که در جبهه بود پذیرشش از طرف سپاه آمد... اما احمد دیگر برنگشت و شهید شد. خدا خواست توی دوران سربازش اش شهید نشود و بسیجی شهید شود. مجید می گفت تا اینجا مفتی مفتی از دنیا نرفتیم، برویم جبهه و در جنگ با دشمن شهید شویم مادر شهیدان عباسی درباره خصوصیات فرزند دیگرش شهید مجید می گوید: خیلی اخلاق خوبی داشت. خیلی هم شوخ طبع بود. همیشه می گفت: "مادر بذار تا اینجا مفتی مفتی از دنیا نرفتیم بریم جبهه با دشمن بجنگیم شهید شیم!" خدا شاهد است از بچگی اش که ما حمام و آب داغ نداشتیم می رفت آب را روی چراغ می گذاشت تا داغ شود می ریخت روی سرش و غسلش را می کرد تا مبادا نماز صبحش قضا شود. خیلی بچه باتقوایی بود. اصلا هر خصوصیتی را که ائمه اطهار سفارش می کردند داشت. مثلا هر غذایی را نمی خورد. با خدا بود. کم حرف بود. از جبهه که می آمد، می گفت: "بهترین غذاها رو برامون میارن!" در حالی که من می دانستم توی خط مقدم چه خبر بود. می دانستم تا چند روز حتی آب هم به آن ها نمی رسید. یک روز به من می گفت: "مادر! اونجا تابستونا انقدر آب داغه می خوام وضو بگیرم دستام می سوزه همونم باید بخوریم، زمستونم آنقدر آب سرده که روی دستمون یخ می زنه!" مجید در مناطق محروم درس دینی می داد مجید استاد تجوید قرآن در کانون آموزش قرآن بود. الان شاگردانش استاد شده اند و می گویند هر چه داریم از مجید داریم. مجید با اینکه معلم بود، اما از اول جنگ همیشه می رفت جبهه. ولی یک بار هم مجروح نشد. هر بار که به نیرو نیاز بود بهش تلفن می زدند یا نامه می فرستاند، او هم کارش را رها می کرد و می رفت جبهه. توی بسیج بود. توی کیانشهر هم معلم دینی مدرسه بود. بهش میگ فتم چرا این همه راه دور می روی درس می دهی؟ می گفت نه! آن مناطق محرومند. خواب شهادت احمد را درست در ساعت شهید شدنش دیدم این مادر بزرگوار درباره شهادت پسر بزرگترش احمد می گوید: شبی که احمد قرار بود شهید بشود، خواب دیدم در خانه مان انقدر شلوغ شده و جنگ و بمباران و آتش بپا شده بود. توی عالم خواب رفتم دم در خانه ایستادم دیدم سر کوچه خیلی شلوغ شده و آتش و دود به راه افتاده. بعد دیدم یک چیزی رفت بالا و افتاد پایین. از یکی از همسایه ها پرسیدم این کی بود؟ گفت پسر شما بود! همان شب بود که احمدم شهید شد. توی عملیات والفجر4 دود شد و رفت هوا و هیچ اثری از او نماند. درست شب عملیات و همان ساعت شهادتش، آن خواب را دیدم. چیزی را که در راه خدا دادیم، پس نمی گیریم مادر شهید درباره مفقود الجسد بودن پسرش می گوید: یک بار هم نشد که بخواهم پیکر پسرم برگردد. ما چیزی را که در راه خدا دادیم دیگر نمی خواهیم پس بگیریم! اگر سعادتی داشته باشم آن دنیا می بینمش. درست است یک وقت هایی دلم تنگ می شود و می گویم یعنی الان کجا افتادی؟ اما همیشه بچه هایم را با رضایت کامل به جبهه فرستادم. این مادر عزیز درباره نحوه شهادت پسر کوچکترش مجید نیز می گوید: مجید توی سنگرش در منطقه بین ایران و عراق با یکی دیگر دیده بان بود. وقتی سرش را از سنگر بیرون آورد گلوله توپ به سرش اصابت کرد و نصف صورتش را از بین برد. دستش هم قطع شد و شکمش پاره شد. همان اول شهید نشد. ابتدا موجی شده بود. همیشه می گفت: "دوست ندارم بیفتم دست این عراقیا! اگر قراره خدا سعادتی نصیبم کنه، شهیدم کنه." او درباره خبر شهادت مجید می گوید: مجید روز ششم عید (ششم فروردین) شهید شد اما چون آن روزها خیلی شلوغ بود و تعداد شهدا زیاد بود خبر شهادت مجید را یک هفته بعد یعنی روز سیزده بدر (سیزده فروردین) برایمان آوردند. من اصالتا اراکی هستم و همیشه سیزده بدرها را می رفتم اراک. آن سال هم رفته بودم اراک خانه مادر عروسمان. خبر شهادت مجید را ابتدا به برادرش داده بودند. روز سیزدهم فروردین صبح زود بعد از نماز صبح پسرم صدایم زد تا خبر را بدهد. من توی دلم فهمیدم که می خواهد خبری بدهد. پسرم گفت که آقا مجید زخمی شده باید برویم تهران. اما من گفتم نه! آقا مجید شهید شده! بدون هیچ گریه و زاری ای رفتیم تهران. اما خب دلم یک جوری بود! مجید همیشه می گفت اگر شهید شدم حجله برایم نگذارید. فرزندانم را تقدیم انقلاب کردیم تا پرچم اسلام پایین نیاید وقتی هم که پیکرش را آوردند آمدم نشستم پایین پایش، پا و بعد سرش را بوسیدم بعد هم گفتم خدایا از من قبول کردی؟ و هیچ چیز دیگری نگفتم. اینها مال خدا بودند خدا هم گرفتشان! خوش به سعادتشان! وقتی خدا برای زنده نگه داشتن اسلامش به خون این ها نیاز دارد باید آن ها را تقدیم اسلام کنیم تا پرچم اسلام پایین نیاید. خدا را شکر می کنم که همانطور که حضرت ابالفضل العباس(ع) چشمش را در راه امام حسین(ع) داد، مجید هم چشمش را داد در راه خدا و امام حسین(ع). هیچ وقت روی بوسیدنش را نداشتم اما آخرین باری که داشت می رفت جبهه وقتی داشت از پله ها پایین می رفت صدایش زدم و رفتم به صورتش بوسه زدم. آنقدر خدا به من صبر داده که اصلا دلیلی برای دلتنگی نمی ماند مادر این دو شهید عزیز درباره رضایتش برای جبهه رفتن فرزندانش می گوید: من همیشه بچه هایم را تشویق می کردم که به جبهه بروند. وقتی حضرت امام(ره) فرمودند که جبهه ها را خالی نکنید؛ گفتم حرف امام حرف خداست. همیشه با رضایت کامل بچه هایم را به جبهه فرستادم. اصلا جوان هایم را می خواهم چه کنم؟ جوانم باید برود اسلام را زنده کند. آنقدر خدا به من صبر داده که اصلا دلیلی برای دلتنگی نمی ماند. اصلا مگر شهدا ناراحتی دارند؟ حضرت امام(ره) همیشه می گفتند چرا من شهید نمی شوم؟ مقام شهید خیلی بالاست. بعضی ها نمی دانند. اما من می دانم که این ها رفتند با خود خدا معامله کردند و رفتند پیش خودش. خب مگر من نمی خواستم که بچه هایم راحت باشند؟ چی بهتر از این... بچه هایم جایشان پیش خود خداست. همیشه خدا را شکر می کنم که همچین سعادتی نصیبم کرده. این سعادت نصیب هر کسی نمی شود. منبع:تسنیم 211008
چهارشنبه ، ۲۱بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[مشاهده در: www.aghigh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]
صفحات پیشنهادی
حدادعادل:اینکه آیت الله هاشمی گفتند «ما به بیت امام بدهکار هستیم و باید به یادگاران امام احترام بگزاریم» حرفی
حدادعادل اینکه آیت الله هاشمی گفتند ما به بیت امام بدهکار هستیم و باید به یادگاران امام احترام بگزاریم حرفی درست و صادق است سخنگوی ائتلاف اصولگرایان گفت اینکه آیت الله هاشمی گفتند ما به بیت امام بدهکار هستیم و باید به یادگاران امام احترام بگزاریم حرفی درست و صادق است روز نوامام جمعه موقت بوشهر برخی مسئولان مدعی انقلابی بودن حرفهای دشمن شادکن میزنند
امام جمعه موقت بوشهربرخی مسئولان مدعی انقلابی بودن حرفهای دشمن شادکن میزنندامام جمعه موقت بوشهر گفت در جریان تأئید و رد صلاحیت کاندیداها عدهای مسئولان که مدعی انقلابی بودن هستند سخنانی میگویند که جز دل خوش کردن دشمن چیز دیگری ندارد به گزارش خبرگزاری فارس از بوشهر حجت&zwnسید صالحی:فقط به صادقی گفتم آرام تر بازی کن/به قاضی حرف خاصی نزدم
مهاجم تیم گسترش فولاد تبریز گفت امیر حسین صادقی من را زد اما داور به من کارت زرد داد سیدمهدی سیدصالحی پس از پیروزی تیمش مقابل صبای قم اظهار داشت بازی خوبی بود جلوی تیمی بازی می کردیم که فوتبال خوبی را به نمایش می گذارد اما ما در آنتالیای ترکیه اردوی بسیار خوبی برگزار کردیم ورئیسجمهور: به ظریف گفتم حرف آقا بر زمین نماند
رئیسجمهور به ظریف گفتم حرف آقا بر زمین نماند چند رسانهای > فیلم - رئیسجمهور در مراسم تجلیل از خانواده شهدای هستهای و افتخارآفرینان برجام گفت به دکتر ظریف تأکید داشتم که سخنی از حضرت آقا بر زمین نماند و البته وی نیز با توانمندی شهامت ایستادگی و کاردانی این کارروایت روحانی از ایام مذاکرات/ به ظریف گفتم حرف آقا روی زمین نماند
روایت روحانی از ایام مذاکرات به ظریف گفتم حرف آقا روی زمین نماندتاریخ انتشار دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۲ ۲۱ رئیس جمهور گفت امروز روز قدردانی از سرداران فداکار صحنه دفاع بین المللی از یک ملت است حجت الاسلام و المسلمین حسن روحانی امروز در آیین اعطای نشان های درجه یک لیاقت مدیرحداد عادل: اینکه هاشمی گوید «ما به بیت امام بدهکار هستیم و باید به یادگاران امام احترام بگزاریم» حرفی درست و ص
حداد عادل اینکه هاشمی گوید ما به بیت امام بدهکار هستیم و باید به یادگاران امام احترام بگزاریم حرفی درست و صادق است صرف نوه کسی بودن دلیل بر صلاحیت و عدم صلاحیت آن فرد نیست بلکه صلاحیت از طریق امتحان احراز میشود که در این مورد احراز نشده است سخنگوی ائتلاف اصولگرایان گفت اینکذوالنور: اگر رافت نظام اسلامی نبود برخی باید به آقازاده خود در اوین میپیوستند/ در روز ورود امام حرفهایی زدند
ذوالنور اگر رافت نظام اسلامی نبود برخی باید به آقازاده خود در اوین میپیوستند در روز ورود امام حرفهایی زدند که حتی از زبان گوینده بیبیسی هم نمیشنویم آیا مراسم سالگرد گرامیداشت ورود حضرت امام جای تخریب نظام اسلامی و یادگار امام و تخریب ارزشهای انقلاب و نهادهای انقلاب استحجتالاسلام ماندگاری: برخی خلاف خط امام حرف میزنند/ بیت امام(ره) از بیت امامان(ع) بالاتر نیست/ نواده روحالله
حجتالاسلام ماندگاری برخی خلاف خط امام حرف میزنند بیت امام ره از بیت امامان ع بالاتر نیست نواده روحالله کم نداریمرئیس موسسه روایت سیره شهدا گفت برخی میآیند این روزها عکس خط و سخنان امام راحل و رهبری حرف میزنند از این رو باید گفت بیت امام راحل که از بیت امامان ع ما بالبرخی می خواهند با خاطره سازی خط امام را منحرف کنند
گام نیوز مسؤول نمایندگی ولی فقیه در تیپ پیاده امام صادق ع استان بوشهر گفت برخی می خواهند با خاطره سازی خط امام ره را منحرف کرده و راه ارتباط با استکبار را هموار کنند به گزارش خبرگزاری بسیج از بوشهر حجت الاسلام عبدالکریم اعلمی نژاد مسؤول نمایندگی ولی فقیه در تیپ پیاده امام صاروحانی: برجام متعلق به حزب و جناح نیست| به ظریف گفتم حرف آقا روی زمین نماند
- همشهری آنلاین رییس جمهوری با بیان این که امروز روز سپاسگزاری از تلاش همه ملت است گفت برجام نه تعلق به دولت یازدهم دارد و نه به یک جناح و حزب خاصی تعلق دارد بلکه از افتخارات ملی است به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری رییس جمهوری هنر دولت یازدهم در مذاکرات هسته ای را ان-
گوناگون
پربازدیدترینها