واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: راوی :حمید عادل پور متولد ۱۳۳۶ محله مسجد (خیابان طالقانی در بقال) در مسجد جامع دزفول ولوله ای بود بسیاری از افراد به مسجد آمده بودند تا در ارتباط با حوادثی که در چند روزه ی اول مهرماه ۱۳۵۹ اتفاق افتاده بود و بعثیون عراقی به خاک ما تجاوز کرده…راوی :حمید عادل پور متولد ۱۳۳۶ محله مسجد (خیابان طالقانی در بقال) در مسجد جامع دزفول ولوله ای بود بسیاری از افراد به مسجد آمده بودند تا در ارتباط با حوادثی که در چند روزه ی اول مهرماه ۱۳۵۹ اتفاق افتاده بود و بعثیون عراقی به خاک ما تجاوز کرده بودند .کمکی کنند و یا اطلاعاتی بدست اورند . من و چند تن از دوستانم، مرحوم رضا رکنی و امیر زاروی و محمدحسین زرچی و رضا کبابی هم به صفوف مردم پیوسته بودیم که از طرف فرمانداری مارا را برای کمک به تخلیه و بارگیری مهماتی که با قطار می آوردند به ایستگاه دو کوهه فرستادند که این کار ما تا قبل از شروع عملیات فتح المبین به دفعات انجام شد . در بسیاری از مواقع در ابتدای جنگ مردم برای دریافت آذوقه به مسجد جامع مراجعه می کردند و کمک های غذایی به آنها می شد .در نیمه شبی تعداد بسیار زیادی نیروی رزمی از یکی از شهرها به مسجد جامع آمدند و فرمانده آنها گفت : نیروها نیاز به غذا دارند . در آن نیمه شب و اوضاع نابسامان که هیچگونه مواد غذایی در مسجد نبود نمی دانستیم برای تغذیه نیروها چکار کنیم .در این حین که ساعت ۲ نیمه شب بود یکی از بچه ها بلندگوهای مسجد را روشن کرد و از مردم برای تامین غذا کمک خواست . اندکی نگذشته بود که مواجه با حضور بیشمار مردم شدیم یکی تخم مرغ دیگری چند قطعه نان و دیگر ی کاسه ای ماست و …. آنشب با همراهی مردم خوبمان توانستیم نیروها را تغذیه کنیم .آنهم مردمی که در شرایط جنگی بسر می بردند و خود نیاز به مواد غذایی داشتند اما همین مردم نشان دادند که در هر شرایطی حاضر به گذشتن از خویش برای دفاع از میهن و قرآن هستند و ما عظمت و بزرگی مردم دزفول را در آنشب ملاحظه کردیم .و با دیدن اشکی که از چشمان فرمانده ی نیروها جاری شده بود و ازهمکاری مردم دزفول تشکر می کرد پی بردیم که این ملت را استکبار نمی تواند به زانو در بیاورد عید سال ۱۳۶۱ همزمان با آغاز عملیات فتح المبین چون شاغل در جهاد سازندگی بودم بعنوان نیروی پشتیبانی و تدارکات به جبهه رفتم و هر کاری که در ارتباط با پشتیبانی بود انجام می دادم . در هنگام کمک به تخلیه مجروحین یکی از فرماندهان لشکر ۲۱ حمزه ارتش به شدت مجروح شده بود زمانی که برای انتقال وی از اورژانس صحرایی به بیمارستان اندیمشک اقدام کردیم وی با التماس درخواست می کرد که مرا پانسمان کنید تا به خط برگردم . مرا به عقب نبرید ، نیروهایم در خط بدون سرپرست هستند و با صدایی ضعیف این درخواست را تکرار می کرد ولی با توجه به شدت مجروحیت وی، اورا به داخل آمبولانس انتقال دادیم که در بین راه این افسر شجاع و دلیر به درگاه الهی راه یافت و به شهادت رسید .
یکشنبه ، ۱۱بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دز ان ان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]