واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): این روز ها حس عجیبی دارم. حس می کنم چیزی مرا به سوی خود می خواند، چیزی که وصفش غیر ممکن است. ولی گمان می کنم باید خیلی زیبا باشد . چیزی شبیه به مرحله ای از زندگی ، مرحله ای برای رسیدن به هدف و حس می کنم تو در شکل گیری آن نقش داری؛نقش مهمی...من این متن را به شکل دیگری شروع می کنم و برایتان در طول نامه می نویسم چرا با عنوان « اگر با شما بودم» کاری ندارم. «برای شهید آوینی» سلام سید مرتضی عزیز . و به قول آقا : به یاد سید مرتضی عزیز که یاد او اغلب با من است. این روز ها حس عجیبی دارم. حس می کنم چیزی مرا به سوی خود می خواند، چیزی که وصفش غیر ممکن است. ولی گمان می کنم باید خیلی زیبا باشد . چیزی شبیه به مرحله ای از زندگی ، مرحله ای برای رسیدن به هدف و حس می کنم تو در شکل گیری آن نقش داری؛نقش مهمی. سید جان ، می دانی چقدر دلم برای تو تنگ شده است؟ ای کاش بیشتر از این می توانستم تو را درک کنم . هر کسی در دوره جوانی به دنبال الگویی می گردد. الگویی که بتواند با آن ارتباط بر قرار کند. من از میان همه الگوهای دنیا تو را انتخاب کرده ام . تو را که مثل من عاشق شهید همتی، تو را که آقا و مولایم سید شهیدان اهل قلم نام نهاده،تو را که هم دستی در علم داری و هم در هنر و از همه بالاتر در عرفان . نمی دانم چرا بقیه نمی خواهند شهدا الویشان باشند. اگر شما همه جا الگو بودید، دیگر ما غمی نداشتیم. سید ، دیروز وقتی به دانشگاه رفتم تا صحبت های یکی از شاگردانت را بشنوم، زهرا را دیدم. زهرا را که می شناسی؟ زهرا پدرش جانباز شیمیایی است. مادرش سرطان دارد. به او گفتم: زهرا پدرت خوب است؟ گفت: شیمیایی ها که خوب نمی شوند. دلم گرفت . دلم گرفت که او حقیقت را می داند و باز هم می خندد. به او گفتم با آنکه همیشه حقیقت را شیرین می دانستم اما اعتراف می کنم این حقیقت تلخی ست. سید خیلی ذلم می خواست آن موقعها که بودی و از چشمانت همه فهمیدند که رفتنی هستی، من تو را می شناختم و همان موقع تو را الگوی خودم قرار می دادم. دلم می خواست صدای خنده های قبل از شهادتت را نه از طریق فیلم بلکه از خودت می شنیدم. تازه فهمیدم که تو از همان اوایل جنگ با رزمنده ها بودی، اما بعد از پایان جنگ شهید شدی و ثابت کردی که در باغ شهادت ،باز،باز است. من به دنبال آروزهای دست نیافتنی نیستم که بنویسم: اگر با شما بودم، چه می کردم. چرا که در زمان شما نبودم. اما می نویسم که از شما شهدا چه می خواهم . سید، از شما، از شما شهدا می خواهم چراغ راه همه جوانان باشید. از شما می خواهم ، حتی اگر لحظه ای شما را فراموش کردیم و راه را اشتباه می رویم، از روی بزرگواریتان باز هم ما را پناه دهید. با ما حرف بزنید. آخر ، ما شما را یکبار هم ندیده ایم و تنها دلخوشی مان همین صدای شما از فیلم ها و نوارهاست. سید به من بگو این انصاف است؟ هیچ کدام از ائمه را ندیدم. امام زمان(عج) را ندیدم. شهدا را ندیدم. رهبرم را که فقط سه بار و آن هم از دور.(البته آقا خیلی لطف دارند. هر از چند گاه در خواب هم که شده به من سر می زنند و من هم با ایشان درد دل می کنم و از ایشان بسیار ممنون و سپاسگزارم.) اما به خدا این انصاف نیست که تو را هم نبینم ، دلم می خواهد ، اخلاقم ، رفتارم ،همه وجودم مثل شما باشد. به قول یکی از دوستان ، اگر شهدایمان شهید نمی شدند، در حقشان ظلم شده بود. این کمترین مزد برای خوبی هایشان بود. مهربان من ! من همیشه منتظر می مانم تا روزی از نزدیک تو را ببینم و حرف هایم را با تو بزنم . هر چند هم اکنون نیز تصویر تو را ببینم و حرف هایم را با تو می زنم و مطمئن هستم که میشنوی و کمکم می کنی و تا کنون نیز به من ثابت کردی که تو حضور داری. سید اولاد پیغمبر،می دانم که تو را به ما نیازی نیست ولی بدان که من تمام وجودم نیاز به خوبانی چون توست و سید! به من قول بده که همیشه همراهم باشی . همیشه کمکم کنی . اگر اشتباه کردم ، رهایم نکنی . قول بده که همیشه با من حرف بزنی . همیشه ... سید ، شاید خیلی ها آرزو کنند که ای کاش آن موقع با شما بودند ولی من آرزویم این است که شما امروز با ما باشید. می دانی که امروز ما بیشتر از گذشته به شما نیاز داریم . به خدا سخت است امروز انسان بسیجی باشد. امروز همه جا باید پنهان کنی که عضو بسیجی. امروز باید آنقدر کار خوب بکنی، آنقدر خوب باشی تا اگر اطرافیان تو را به عنوان عضوی از خودشان پذیرفتند، آنگاه چفیه ات را نشان بدهی و تازه فقط بگویی من چفیه را دوست دارم. نمی دانم عاقبت کار من به کجا می کشد ولی فقط این را بگویم: من شما را دوست دارم و اعتراف می کنم در هیچ فیلمی مانند شما ندیده ام . در هیچ کتاب قصه ای ، داستانی مانند داستان شما نخوانده ام . از هیچ نواری ،صدایی زیباتر از صدای شما نشنیده ام و هیچ سرودی چون سرودی که مدح و ستایش شما در آن باشد،به من آرامش نمی دهد. سید، به شما شهدا التماس می کنم که همیشه در کنار ما حضور داشته باشید. آخر ما خیلی زیاد اشتباه می کنیم، خیلی زود راه را گم می کنیم، خیلی زود خسته و عصبانی می شویم، خیلی زود نا امید و درمانده می شوم. باور کن اگر نبود امداهای غیبی شما به ما ، تاکنون معلوم نبود چه بلاهایی سرمان می آمد. سید، در آخر نامه از تو و همه شهدا می خواهم همواره برایمان دعا کنید. دعا کنید که سر انجام نیکویی در انتظارمان باشد و انتظار ما را آماده کند. دعا کنید که اصحاب آخرالزمانی سید الشهدا(ع) باشیم. دعا کنید که در صف اصحاب عشق بمانیم و جوانمردانه استقامت کنیم وروح جان را از اسارت شیطان برهانیم. دعا کنید که از قبیله «اهل الله» باشیم. دعا کنید که «اغیار» بر ما مسلط نشوند. سید،سلام مرا به همه دوستان برسان. هنوز هم صدای هل من ناصر امام عشق از کربلا شنیده می شود. هر روز این ندا می رسد.آیا می شنوی؟ اگر می شنوی، به یاد یالیتنی کنت معکم بر خیز و بلند شو. قافله عشق روانه است. گوش دلت را بگو که می شنود؟ اگر می شنوی، برخیز . برخیز که شاید این کربلا همان کربلای جاودانه زندگی تو باشد. کربلا همه جا و عاشورا همه روز است. فقط صحنه ها عوض می شوند . شاید هم اکنون تو در همان صحنه داشته باشی؟ جدال میان عقل و عشق شروع می شود و تو نمی دانی چه تصمیمی بگیری. نگران نباش . فقط کافی است از ته دل بگویی: یا لیتنی کنت معک یا صاحب الزمان(عج)!
شنبه ، ۳بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]