تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگز زمين باقى نمى‏ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى‏ش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827635442




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زندگی روی ویلچر، به اندازه نبود همسرم سخت نیست!


واضح آرشیو وب فارسی:فاش نیوز: فاش نیوز - با تاخیری دو ساعته از سوی خانم "مریم فخرمیرابی" به منزل ایشان می رویم. علت تاخیر دردی است که از شب گذشته او را آزار می داده و پیش از رسیدن ما، او را به درمانگاهِ محل زندگی اش کشانده است. با همه ی این ها به گرمی از ما استقبال می کند. زمانی که سینی چای را روی زانوانش می بینم، عرق شرمندگی بر پیشانی ام می نشیند و از بابت مزاحمت ایجاد شده، عذرخواهی می کنم که با لبخند می گوید: این لطف شماست که به ما سر می زنید. چهره آرامی دارد. بسیار کم حرف است و بسیار صبور، گویی در بیان کلمات، حساسیت زیادی دارد. به طوری که جملات را بسیار سنجیده بر زبان جاری می سازد. از میان صحبت هایش می یابم که ارتباط او با خدا به حدی است که گویی همیشه او را حاضر و در کنار خود می بیند. چرا که اعتقاد دارد، او را در هیچ شرایطی تنها نگذاشته است. شنیده ام که وی طی تصادف سختی که در سال 1379 در جاده داشته، همسر جانبازش شهید و خودش نیز دچار ضایعه نخاعی می شود. عشق، سرلوحه زندگی خانم فاطمه فخرمیرابی متولد 1350 است. دختری 19 ساله، با آرزوهایی دخترانه، که به ناگاه در اولین برخورد با شهید دکتر امیر سازگاری، جانباز 70درصد که پاهایش را در عملیات مهران جا گذاشته، آشنا می شود و علی رغم مخالفت های شدید خانواده، آشنایی آنان به ازدواج ختم می گردد. عمرِ کوتاه زندگی مشترک آن ها گرچه به بیش از ده سال نمی رسد و فرزندی هم ندارد؛ اما او در کنار همسرش روزهای شیرینی را سپری کرده و اکنون که به آن روزها فکر می کند، با لبخند آمیخته به حسرت می گوید: گاهی برای خودم هم ناباورانه بود که من با جثه ی کوچکم چطور می توانستم او را با ویلچر جابه جا کنم و این چیزی جز عشق نمی توانست باشد. دوباره به فکر فرو می رود. او پس ازگذشت 15 سال، هنوز نتوانسته با نبود همسرش کنار بیاید و اشک ها و آه های پی درپیِ او دلم را سخت می آزارد. تفکر زندگی با یک جانباز آری – نه؟ وی زندگی در کنار یک جانباز را موهبتی الهی می دانسته و در مواجهه با سختی ها می گوید: زمانی که پای عشق در میان باشد، بسیاری از سختی ها آسان می شود. وی در خصوص سووالم، از اینکه هیچ گاه فکر می کردید با یک جانباز ازدواج کنید، با خنده می گوید: خیر، اما همواره دوست داشتم متفاوت از دیگران زندگی کنم. در صورتی که چیزی از جانباز و مشکلات آن نمی دانستم. خاطرم هست سال 1366 در دبیرستان ما پوستری نصب کرده بودند که بانویی را در کنار یک جانباز نابینا و بدون دست و بر روی ویلچر نشان می داد. این پوستر برای من خیلی جالب، اما غیرقابل باور بود! اما بعدها که خودم را در قالبِ آن زن می دیدم، احساس خوبی داشتم و هیچ گاه از ازدواجم با یک جانباز پشیمان نشدم؛ زیرا به معنای واقعی عاشق همسرم بودم. خصوصیات شهید سازگاری از زبان همسر خانم میرابی درخصوص جانباز شهید امیرسازگاری می گوید: همسرم روحیه ی بسیار بالایی داشت و زمانی که ما ازدواج کردیم، او سال اول دوره دکترا را می گذراند. من در کنار او بودم. زمانی که شب ها او درس می خواند، من هم جزوه ها و کتاب هایش را مطالعه می کردم. هر دو اهل سفر بودیم و بسیار سفر می کردیم. یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین خاطرات تلخ مربوط به زمانی است که او روی تخت بیمارستان بود. من کاری از دستم برنمی آمد که برایش انجام دهم. فقط غصه می خوردم و برایش دعا می کردم. همیشه از خدا درخواست می کردم که دردهایش را برای من بگذارد. خاطره شیرینِ ما بیشتر مربوط به سفرهایم است. صبوری، بهترین درس از همسر صبوریِ این روزهایم را مدیون او هستم. زمانی که فهمیدم دیگر قادر به راه رفتن نیستم، اصلا" برایم مهم نبود. این خود درس بزرگی از همسر جانبازم بود. روز حادثه فاطمه از صحنه ی تصادف چیزی به خاطر نمی آورد، اما می گوید: در مهرماه 1379 در راهِ رفتن به اردستان (زادگاه همسرم) به همراه مادر و مادربزرگِ همسرم بودیم، که تصادف رخ داد. من پشت فرمان بودم که تصادف کردیم. همسرم شهید و مادر و مادربزرگِ همسرم هم فوت کردند. خودم هم دچار ضایعه نخاعی شدم. هیچ گاه به ویلچر نشینی فکر می کردید؟ من همیشه سوالاتی در ذهنم بود، که مواقعی که همسرم درد می کشید و احساس ناراحتی می کرد، همیشه از خدا می خواستم که دردهایش را برای من بگذارد. فکر می کنم خدا دعایم را مستجاب کرد. وضعیت جدید وقتی از ایشان می پرسم، چه مدت زمانی طول کشید، تا با وضعیت جدیدتان کنار بیایید، می گوید: اصلا" طول نکشید. آنچه مرا آزار می داد، نبود همسرم در کنارم بود. این را می دانستم که "پا" در زندگی مهم است، اما نه آن طور که اگر نباشد، نتوان بدون آن زندگی کرد. من هیچ گاه خوشبختی یک زن را در "پای" همسرش نمی بینم. همسرم اگرچه پایی نداشت؛ اما اگر دستانش هم نبود، باز هم با او زندگی می کردم. درسال های زندگی مشترکمان، من هیچوقت "ویلچر" همسرم را ندیدم و یا بحث اینکه من "ایثار" کرده ام که با یک جانباز زندگی می کنم، در میان نبوده است. ما دو انسان بودیم که در کنار هم به خوبی زندگی می کردیم. گلایه از بنیاد شهید با توجه این که ایشان شرایط ویژه ای دارند و تنها زندگی می کنند و مسئولیتِ زندگی بر دوش خودشان است؛ اما متاسفانه از سال 1388 از حمایت های بنیاد خبری نیست. وی در این خصوص می گوید: از همان زمان حق پرستاری من را قطع کردند و گفتند: شما زیاده خواه هستی! من آن زمان نماینده جانبازانِ زن در بنیاد بودم و کارهای آنان را پیگیری می کردم. همان روز هم در بنیاد به دنبال مسائل بانوانِ جانباز، با شرایط خودم بودم که آقای دهقان بنده را دیدند، وقتی موضوع را شنیدند، از همان روز پرونده بنده بسته شد. البته این مصوبه ی خود هیئت وزیران است، کسی که همراه یک جانباز در یک حادثه باشد، جانباز شهید محسوب می شود و فرد آسیب دیده هم جانباز محسوب می شود و باید خدماتِ یک جانباز به او تعلق بگیرد اما متاسفانه بنیاد این مصوبه را قبول ندارد. من خاک پای یک جانباز هم نمی شوم. هیچگاه هم نخواسته ام مرا به عنوان یک جانباز به حساب بیاورند ، اما باید افرادی با شرایط بنده را مورد حمایت قرار دهند. وقتی از مشکلات جسمی اش می پرسم، می گوید: من دکتر نمی روم. تجربیاتی که سال ها در کنار همسر جانبازم آموخته ام را بکار می برم. من حتی یک آزمایش هم نمی توانم بدهم. وقتی مریض هستم، چگونه می توانم خودم را به آزمایشگاه برسانم. در حال حاضر هم دچار زخم بستر هستم، انگشتِ پاهایم زخم هستند و دیشب هم پهلویم را گرم می کردم که دچار سوختگی شدم. آسایشگاه بانوان، ضرورتی اجتناب ناپذیر خانم فخرمیرابی درخصوص ضرورت وجود یک آسایشگاه برای بانوان جانباز عنوان می کند: آسایشگاه لزوما" به این معنا نیست که ما همیشه در آنجا حضور داشته باشیم. بیشترِ خانم های جانباز با خانواده شان زندگی می کنند. در مواقعی که خود جانباز و یا خانواده ها احساس خستگی می کنند، گاها" نیاز است که چند روزی را جایی باشد که بتوانند از محیط زندگی فاصله بگیرند. این خود باعث می شود، تا از بسیاری از استرس ها و تنش ها دور شوند. از طرفی این به خود جانباز هم کمک می کند تا گاهی با افرادی در شرایط خودش دیداری داشته باشد، درد دل کند و از تجربیات هم استفاده کنند. حفظ روحیه با ورزش خانم فاطمه فخرمیرابی در کنار مشکلات جسمی فراوانی که دارد، به ورزش علاقمند است. وی از سال 1384 در رشته تیراندازی با طپانچه کار کرده و دو سال پیاپی در مسابقات لیگ کشوری مقام چهارم را کسب کرده، اما لرزش دستانش مانع از ادامه این رشته شده است. یک سالی هم هست که ورزشِ دارت را شروع کرده و امسال در مسابقاتی که در مشهد برگزار شده، مقام سوم را از آنِ خود ساخته است. ارتباط با دیگر بانوان جانباز از ارتباطش با دیگر بانوان جانباز سوال می کنم، می گوید: ارتباطات داریم، اما به ندرت کنار هم جمع می شویم. متاسفانه بانوان جانباز کمتر حوصله جمع شدن و در کنار هم بودن را دارند. می توان گفت به نوعی خودشان را خیلی باور ندارند. فرق میان یک جانباز مرد با یک جانباز زن یک جانباز مرد با یک جانباز زن کاملا" متفاوت است. برای یک جانباز زن قطعا" مسایل و مشکلات بیشتر است. برای مثال، اگر یک آقای جانبازی با ویلچر زمین بخورد، قطعا مردانِ دیگر به کمک او می آیند؛ ولی برای خود من بارها این اتفاق افتاده و مدتی به همان حالت روی زمین مانده ام و احیانا" خانمی که در حال عبور بوده، به کمکم آمده و مرا کمک کرده است. قدردانی از معاونت بهداشت و درمان خوشبختانه معاونت بهداشت و درمان بنیاد، جناب آقای دکتر عباسپور بسیار صادقانه و صمیمانه در خدمت جانبازان هستند. امیدوارم همیشه سلامت باشند؛ اما یک گلایه که از مسئولان رده بالای بنیاد دارم، این است که فقط به فکر خود جانباز هستند و از مشکلات همسران جانباز غافلند؛ زیرا همسر جانباز هم پا به پای جانباز ذره ذره آب می شود. اگر همسران جانبازان نبودند، مشکلات جانباز باید بر دوش بنیاد سنگینی می کرد. آن ها شرایط سختی را می گذرانند و به نحوی مانند یک جانباز از دردها و ناراحتی های جسمی و روانی بسیاری در رنج هستند. سخن پایانی گاها" مردمی که ما را روی ویلچر می بینند، برای ما دلسوزی می کنند؛ اما خدایی که ما را به مصلحتی روی ویلچر نشانده، به ما چشم و دل دیگری داده که دنیا و افراد را طور دیگری می بینیم. همه چیز برای ما معنای متفاوتی دارد. به نظر من ترحم برای افرادی از نسل جانبازان معنایی ندارد. عقربه های ساعت زمان اذان مغرب را نشان می دهد که گفت و گوی صمیمی مان پایان می یابد. در راه بازگشت با خود می اندیشم، ای کاش فراموش نکنیم که هر از چند گاهی با شاخه گلی از زنان سرزمینمان، که پشت وپناه همسرانشان هستند، یادی کنیم و بر دستانشان بوسه ای بزنیم. گزارش از صنوبرمحمدی


سه شنبه ، ۲۹دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فاش نیوز]
[مشاهده در: www.fashnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن