واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به بهانه پرواز ابدی رضا احدی
برای مرد سیبلوی روزهای عاشقی فوتبال ایرانی/ لبه روشنایی!
رضا احدی، پیشکسوت استقلال بامداد امروز در گذشت تا پرواز ابدی داشته باشد و یک بار دیگر فوتبال ایران را عزادار کند.
به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، متعلق به روزهایی بود که بازیهای استقلال و پرسپولیس در یک فاصله زمانی مشخص آن هم در یک روز انجام میشد. مثلاً استقلال با نیروی زمینی ساعت 14، پرسپولیس- پاس ساعت 16، هر دو در شیرودی. به روزهای خوش فوتبال تعلق داشت. این ورزش به هرحال وارداتی است و متوفی آخرین روزهای ماه دی 1394 با آن سبیل خاصش، روکشی برای مدل ایرانی تحفه انگلیسی تدارک دید. در استقلال، همه جور ستارهای دید؛ از عصر پایانی مرحوم حجازی تا همبازی شدن با امثال مرتضی یکه که به خاطر ضعف استقلال زمانی دسته سومی به حد تواناییهایشان دیده نشدند. خود او هم اهل دیده نشدن بود. همه آنچه باید را در زمین با آن پیراهن آبی میگفت و میرفت. در استقلال بزرگ شد و رفت آلمان؛ واقعاً لژیونر شدن در دهه 60 حتی در حد حضور در تیمی محلی هم کاری نشدنی بود چون کشوردرگیر جنگ ما هیچ ارتباطی با جهان بیرون نداشت، اما احدی در روت وایس اسن بازی کرد. فقط بازی نکرد. کلی نکته آموخت؛ نکاتی که بعدها فوتبال ایران را مدیون مرد سبیلو کرد. بازی در دیار ژرمنها و شباهت بیبدیل او به رودی فولر، ستاره وقت فوتبال آلمان، لقب جدید او و بساط دسته اولترین شعارها در شیرودی و آزادی را جورکرد. از آلمان برگشت و هر چند مدت کوتاهی را به عنوان خائن در پرسپولیس گذراند اما در استقلال محبوبش، فوتبال را کنار گذاشت. ذهن بازو دهان بسته با توفیق اجباری کمبود رسانه همراه شد تا احدی در آلمان و نزد آن تنها رسانه متعلق به روت وایت اسن هم بیشتر دیده شود تا روی جلد کیهان و دنیای ورزشی! وقتی خداحافظی کرد، تهران به سبک داستان «نگران نباش» زلزلهای درونی را تجربه میکرد؛ زلزله ای با شکافی به قصد خروج از دنیای زیبای ساعت 14 شیرودی و ورود به دوره اینستاگرام و آدمهای علاقهمند به روابط دور. در دنیای جدید، احدی لباس باغبان به تن کرد و میوههای شیرینی مانند آندرانیک تیموریان را از شاخه آبی استقلال چید.اگر به دیده نشدن او در لباس مربیگری اعتراض دارید فراموش نکنید احدی نمیتوانست سرنوشتی بهتر از فراموششدگانی داشته باشد که به جرم بزرگتر نبودن دهان از میزان شخصیتشان، نابود شدند! به جای اینکه بنشیند و از خاطره کباب باد زدن با فلانی سرمربی، فکت بیاورد، آنچه در آلمان آموخته بود را در کمپ استقلال جاری کرد و عده زیادی از بازیکنان بزرگ فعلی باشگاه را ساخت. سازندگی، وجه مثبت شخصیت حقوقی او و به قول دوستان نزدیکش، خودتخریبی، شاخصه بارز شخصیت حقیقیاش بود.
این ازخاصیت بزرگان است که اغلب قبل از دیگران، توسط خودشان نابود میشوند و بقیه هرگز نمیتوانند درک کنند چرا همیشه یک نفر( همان فرد خودویرانگر) هست که دوست دارد خودش را از شر آنها خلاص کند. احدی به گفته دوستانش از همان ابتدا انگارعلاقهای به خودش نداشت. مانند امروزیها زیاد جلوی آیینه نبود و بالاخره وقتی در یک جاده برفی به خاطر گیر افتادن در برف و کمبود وسایل گرمایشی، سرمای شدیدی خورد، انگار به خواست خودش، خود را از بقیه خلاص کرد! سرما شدید توام با عدم پیگیری احدی( بخوانید همان خود تخریبی!) کار او را به جاهای باریک کشاند و آن شد که صبح 28 دی دیدیم.
شاهرخ دولکو، موسیقیدان برجسته در کلیپی که روی آهنگ لبه تاریکی اثر اریک کلاپتن ساخته بود، مردی معتاد را نشان میداد که به پشتبام خانهاش رفته و همزمان با افتادن درهر طبقه به شکلی استعاری، روزهای خوب خود از ازدواج گرفته تا فوتبالیست شدن را میدید. نقش اول این کلیپ جذاب، شباهت زیادی به احدی داشت؛ بخصوص در آن طبقهای که پیراهن آبی به تن داشت! این داستان شاید باید برای رضای استقلال ساخته میشد. یک معتاد فوتبال که به خاطر علاقه ما به حواشی از روزهای خوش گذشته به روزهای کم نام و نشانی دهه 90 پرتاب شد و عاقبت با پروازی از بالاترین طبقه احترام به جهانی دیگر در تک تک لحظات آب شدنش در بیمارستان ایرانمهر در هر فریم ما را یاد تکههایی از خودش انداخت؛ جوانی در اوج جنگ و البته قدرت، حضور بی سرو صدا درآلمان، پرسپولیس، استقلال، مربیگری، گم شدن در غبار حاشیه،درد، مرگ و... این کلمات، درامی عمیقتر از «لبه تاریکی» کلاپتون را میسازد.
94/10/28 - 16:37
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]