واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: آخرین اظهارات رضا احدی پیش از رفتن به کما؛ اگر رفتم بنویسید با دشمن هم از این کارها نکنید...
زنده یاد رضا احدی با دلی پردرد و گلایه از بی توجهی ها دار فانی را وداع گفت.
به گزارش نامه نیوز، رضا احدی کاپیتان سابق استقلال پس از مدتی دست و پنجه نرم کردن با بیماری دار فانی را وداع گفت.
مرحوم احدی در آخرین مصاحبه هایش از بی توجهی ها گلایه داشت. آنچه در ادامه می خوانید آخرین اظهارات وی در مصاحبه با روزنامه همشهری است:
*خیلی سخت حرف می زنید، مثل اینکه درد دارید؟
مرگ جلوی چشمانم است. این هم سرنوشت من بود که بیفتم گوشه مریضخانه. درد از شکمم شروع شد و به قلبم رسید. هنوز هم تشخیص ندادند که چه مرگم است. بیماری که رضا احدی و دیگران نمی شناسد. بنویسید مردم حلال کنند.
*رضا احدی و ناامیدی؟
آنقدر حرص و جوش خوردم که به این روز افتادم. استرس آدم را از پا در می آورد. در این چند سال کسی پیدا نشد از سر محبت یک زنگ خشک و خالی به من بزند. گوشه خانه افتاده بودم و از تماشای این همه باندبازی در فوتبال غصه می خوردم. فوتبالی که عمرم را پایش گذاشتم. من برای جماعتی که فقط به خودشان و جیب هایشان فکر می کنند سال هاست که مرده ام.
استقلالی ها به عیات شما آمدند بالاخره؟
امروز پرویز مظلومی و کادر فنی آمدند و حالم را پرسیدند. بیژن طاهری هم اینجاست. دست همه درد نکند. من انتظار زیادی ندارم. همین که تا بیمارستان آمدند به خدا از ته دلم ممنونم.
علی جباری می گفت رضا خودش دوری می کند وگرنه ما رهایش نمی کنیم؟
علی جباری بزرگ استقلال است اما نزدیک شدن چه فایده ای دارد؟ اگر بروم تمرین پیشکسوتان و سر پیری مصدوم شوم، دوباره باید بیایم گوشه بیمارستان. دیگر زن و بچه به خانه راه مان نمی دهند.
*حسابی دل تان گرفته!
دلم برای آن سال ها که 70 هزار نفر یک صدا تشویقم می کردند تنگ شده. دلم برای چمن امجدیه تنگ شده (اشک می ریزد). بوی چمن امجدیه برای رضای تمام شده بهتر از این داروهای تلخ است. حیف که من نورچشمی نبودم، وگرنه...
*وگرنه چی؟
به هم بفرما می زدند. با مدک فیفا و یوفا صبح تا شب خودم را نمی خوردم. من چون بازی های پشت پرده را بلد نبودم زمین ماندم. رانندگی آژانس کار بدی نیست اما خب مردم می پرسند رضا احدی که در فوتبال آلمان بازی کرده، جرا باید به این روز بیفتد.
*حالتان خوب نیست. حرفی اگر نمانده استراحت کنید!
اگر زنده ماندم که جواب محبت کسانی که بالای سرم آمدند را می دهم. اگر هم رفتم یادتان باشد بنویسید با دشمن هم از این کارها نکنند؛ ما که دوست بودیم. این فوتبال قاتل جان من شد. من فقط زمانی عزیز می شوم که جنازه ام دور امجدیه بچرخد و استخوان هایم زیر خاک سرد بپوسد. راستی دیشب ناصرخان آمد به خوابم و گفت: ناراحت نباش رضا. به خانه ام که بیایی دردانه می شوی.
۲۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]