واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه ستاره صبح: دکتر رولف وایتوویتز، رییس دفتر پیشین مطالعات بازرگانی آلمان در تهران است. او که سال های طولانی در ایران زندگی کرده، در این متن تجربیات خود را در مورد سیستم کاری و اداری در ایران و فراز و نشیب های آن بازگو کرده است. لرد جورج کرزن، سیاستمدار بریتانیایی زمانی نوشته بود: «... همه کسانی که ایران، این تمدن و شکوه دو هزار ساله را می شناسند، شیفته و دلبسته آن باقی خواهند ماند." امروزه مسافران تحت تأثیر پیش داوری ها، افراط گرایی و توصیفات پرضد ونقیض رسانه ها با ذهنی آکنده از شک و تردید و بدبینی به این سرزمین پا می گذارند. علاقه زیاد به کشورهای خارجی من به واسطه سال های طولانی اقامت کاری ام در این کشور، درس بهتری گرفتم. پس از غلبه بر احتیاط و بی اعتمادی اولیه، با مردمی باز، منتقد و البته بسیار میهن پرست مواجه شدم. اختلاف شدیدی که میان دولت و افکار عمومی وجود داشت، مرا بسیار شگفت زده کرد. علاقه زیاد به کشورهای خارجی و اتباع آنها سخت غافلگیرکننده است. به عنوان یک آلمانی، به لحاظ تاریخی و گاهی نیز با اشاره به خویشاوندی قومی، مورد توجهی ویژه قرار می گیرید. طی کوهنوردی ها از مردم مطالبی می توان شنید. در این میان اغلب اشاراتی را در ستایش از کالاهای آلمانی و کیفیتشان، فناوری و روح نوآوری، خدمات، قابل اطمینان بودن و نظم آلمانی ها می شنوید. همه مارک خودروها و دستگاه های آلمانی را می شناسند. حتی اعتراض های محتاطانه شما نیز در رابطه با اینکه صفت "کیفیت" به همه کالاهای آلمانی هم نمی چسبد، چندان جدی گرفته نمی شود. حرف دکانداری پیر را در شمال ایران که تمامی دندان هایش ریخته بود، خوب به خاطرم مانده که وقتی فهمید من آلمانی هستم، گفت: «من حاضرم به یک آلمانی اعتماد کنم و مغازه ام را به دستش بسپارم!» هر چند زندگی در کلان شهر تهران به دلیل کمبود زیرساخت ها، ترافیک سنگین و هوای آلوده به خصوص در ماه های گرم تابستان بسیار طاقت فرساست، اما کاخ های به جا مانده از دوران پهلوی، موزه ها یا بازار سنتی شهر با طول ۱۰ کیلومتر و بیش از ۱۰ هزار حجره و کوه های سر برافراشته در شمال شهر امکانات متنوعی را برای گذراندن اوقات فراغت و آشنایی بیشتر با حال و هوای جامعه فراهم می کنند. معاشرتی بودن و کنجکاوی مردم از جمله چیزهایی که مرا غافلگیر کرد، معاشرتی بودن و کنجکاوی مردم بود؛ به خصوص طی کوهنوردی ها می شد میل و نیاز آنها را به توضیح وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور و همچنین زنده کردن تاریخ سرزمینشان حس کرد. این مشاهدات و برداشت ها به ویژه در مهمانی های خصوصی خانوادگی شدت می یافت. در آنجا بحث های سیاسی و انتقادها دیگر تابو نبودند. مهمان نوازی ایرانی ها، به آن شکل و شدتی که در اروپا به سختی می توان آن را یافت، مرا شگفت زده می کرد. گاهی حس می کردم که تلاش برای "نزدیک شدن" با انتظارات شخصی و کسب منفعت همراه بود که اگر بعدا نمی توانستید از پس انجام آن برآیید، با نومیدی سریع و سردی ارتباط روبرو می شدید. ملاقات های کاری من، بیش از همه در وزارتخانه ها، شرکت های دولتی و شرکت های خصوصی محلی در ابتدا با بی اعتمادی کارمندان و اضطراب آنان و فراتر رفتن از حدود اختیارات همراه بود. تازه پس از اعتمادسازی بود که همکاری سودمند برای دو طرف ممکن می شد. بارها توانستم بدون پیچ و خم های اداری به حل و فصل کارها بپردازم. در نخستین ملاقات ها پیشکش کردن هدایایی نظیر نوشت افزار، ماشین حساب هایی با لوگوی کارفرمایم یا کاغذ چاپگر به عنوان تشکر همیشه درهای بسته را باز می کرد. انجام چنین کاری به مناسبت نوروز هم مرسوم بوده و هست. بی اعتمادی شدید ادارات دولتی در مقابل نمایندگان خارجی را روزی فهمیدم که از من خواسته شد خودم، فعالیت های دفترم و سود و منافعی که این گونه فعالیت ها برای ایران دارد را در دیداری (به همراه سفیر آلمان در ایران) با معاون وزیر اقتصاد تشریح کنم. این گفت وگو هم به زبان آلمانی انجام گرفت. گسترش بی نظم شهر تهران طی فعالیت هایم در ایران پی بردم که این گونه گشاده رویی و برخوردهای باز تا چه اندازه مؤثر و سودمند هستند. کمک های دفتر من برای یافتن نشانی ها، نهادها و اشخاص مورد نظر در آلمان، نوشتن توصیه نامه برای تسریع صدور ویزای آلمان یا افزودن نام فردی به فهرست مدعوین جشن سوم اکتبر (جشن وحدت دو آلمان) که از سوی سفارت ترتیب داده می شد، از دیگر اقداماتی بود که انجام این همکاری دوجانبه را با ایرانیان راحت تر می کرد. گسترش روزافزون و البته بی نظم شهر تهران نیز حتی برای بهترین تاکسی رانان نوعی چالش محسوب می شد. در مسیر راه باید نقاط مشخصی را به خاطر سپرد که بدون آن ها جهت یابی میسر نیست. در مواردی که آنچنان هم نادر نبودند، پیش می آمد که آژانس راننده ای را می فرستاد که [پس از سوار شدن] اول راه می افتاد و پس از مدتی اعتراف می کرد که راه را نمی شناسد و باید از طریق تماس تلفنی با مرکز جویای آن شود. در اوایل کار معمولاً با خودروی خودم (غالباً به همراه دستیارم) سر قرارها می رفتم. گاهی پیش می آمد که از محله های حاشیه ای شهر سر در می آوردم و برای بازگشت به مسیر درست در نهایت ناچار می شدم، تاکسی ای کرایه کنم و به دنبالش حرکت کنم تا مرا به محله هایی که برایم آشنا بودند، هدایت کند. بعدها با یک راننده تاکسی آشنا شدم که دیگر همیشه برای انجام کارهایم به طور مستقیم با او تماس می گرفتم و به همراه او سرراست (و غالباً هم با نقض سرعت مجاز و بی اعتنایی به خیابان های ورود ممنوع) به مقصد می رسیدم. با وجود این رعایت وقت شناسی دشوار بود؛ چیزی که آلمانی های طرف صحبت انتظار آن را داشتند. اشاره به این نکته که ترافیک بسیار سنگین بود، عذری موجه محسوب نمی شد. تضادهای چشمگیر در ایران پوشیدن لباس رسمی و زدن کراوات برای من ضروری بود، اگر چه ایرانیان طرف صحبت غالباً به ظاهر خود "توجه چندانی" نمی کردند. اگر طرف ایرانی سر قرار ملاقات نمی آمد یا ناگهان خود را معذور می خواند، یا قرار را پیشاپیش کنسل می کرد، هر چند به زبان نمی آمد اما این به معنی آن بود که نمی تواند به قرار و وعده ای که میان طرفین گذاشته شده، عمل کند؛ البته این امر هیچ گاه شخصاً به زبان آورده نمی شد. سفرهای مکرر کاری من در ایران گاهی اوقات با مشکل همراه بود اما رسیدن به هر مقصدی، از اصفهان و کاشان و شیراز و تخت جمشید گرفته تا مشهد و یزد و جزیره کیش و قشم، آبادان، تبریز یا دریای خزر، نقطه ی اوجی بود برای کشف ویژگی های تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی. یکی از مکان های به یاد ماندنی شهر اصفهان است. ایستادن روی بالکن کاخ عالی قاپو و تماشای میدان اصلی شهر، میدان امام، و درخشش آفتاب بر گنبد مساجد از یادنرفتنی هستند. سر زدن به چایخانه قیصریه در ابتدای بازار که این آخری ها ورود زنان را به آن ممنوع کرده بودند، نشستن سر یک میز روی بالکن و چشم انداز میدان امام، تمامی این گرفتاری ها را جبران می کرد. تخت جمشید هم برایم فراموش نشدنی است. این مجموعه تاریخی در ۶۰ کیلومتری شیراز در هر ساعتی از روز ببینده را تحت تأثیر قرار می دهد؛ شاید بیش از همه در یک شب تابستانی، زمانی که خورشید سرخ در میان ویرانه های کاخ داریوش، شاهنشاه هخامنشی، فرو می رود. چشم اندازهای متنوع طبیعی، حضور اقوام گوناگون و تضادهای چشمگیر در ایران، برای خارجیان علاقمند به مسائل فرهنگی و سیاسی بی اندازه جذاب است. همانگونه که شهر اصفهان "نصف جهان" خوانده می شود، می توان این ویژگی را به کل این سرزمین تعمیم داد. در مورد نویسنده: دکتر رولف وایتوویتز، گزارشگر و تحلیلگر اقتصادی و نیز رییس پیشین دفتر مطالعات بازرگانی آلمان (gtai) وابسته به وزارت اقتصاد و فناوری آلمان، در تهران بوده است.
یکشنبه ، ۲۷دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه ستاره صبح]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]