واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: یکی از ایرادها و انتقادهایی که عده ای از تماشاگران بر سریال تاریخی معمای شاه می گیرند، مسأله مناسبات بیش از حد دوستانه و غیرمتعارف شاه سابق ایران و یک نفر سوئیسی به نام «ارنست پرون» مستخدم و باغبان سابق کالج له روزه است که دلیل بر همجنس گرایی شاه شده است و چون این روزها مد و متداول شده همه این سریال را مورد انتقاد قرار دهند، می پرسند، چگونه چنین چیزی محتمل است؟ برای آگاهی خوانندگان محترم ریشه های این موضوع را مورد بحث قرار می دهم؛ 1- دوست نادان به ارباب خود لطمه وارد می سازد و آبروی او را می برد. ارتشبد حسین فردوست در یادداشت های خود طوری پرون را معرفی می کند که گویی مورد توجه بیش از حد و غیرعادی شاه بوده است. دوست نادان و نوکر ابله تر دیگری به نام منصور رفیع زاده، عامل پیشین ساواک در آمریکا که دکتر بقایی او را به سرلشکر پاکروان معرفی کرد و چون زبان انگلیسی می دانست، به آمریکا اعزام شد، پس از به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی، چون می خواست به ایران بازگردد و املاک و اموال خود را تصرف کند، محض خودشیرینی کتابی به نام «شاهد» نوشت و در آن کتاب ادعا کرد، شاه گویا در سفر 1354 خود به آمریکا که علم مبتلا به سرطان نیز همراه او بوده است، در محل اقامت خود با علم که تمام بدنش پر از غده های چرکین سرطان بوده معاشقه می کرده و خود رفیع زاده وقتی وارد اتاق اقامتگاه شاهانه شده، شاه سالخورده و علم را در یک بستر و در کنار هم دیده است. این رفیع زاده ترهات دیگری هم در کتاب خود آورده است؛ از جمله اینکه شاه سابق ایران در دوشان تپه یک باغ وحش کوچک سلطنتی داشته است (درست می گوید و من خود آن باغ وحش را در دوران کودکی دیده بودم، زیرا پدرم سرهنگ و پزشک ارتش بود و دو هفته یک بار برای معالجه و معاینه سربازان پاسگاه یا پادگان کوچکی که در دوشان تپه (پادگان فیروزه) بود به آنجا می رفت (ایام جمعه) و من هم همراه آن مرحوم می رفتم. در آن باغ وحش شیری که سلطان حبشه هایله سلاس در سال 1329 همراه عباس خلیلی مدیر روزنامه اقدام و سفیر ایران در یمن و حبشه برای شاه فرستاده! و ایام پیری خود را می گذراند و گاهی غرشی می کرد که از دوشان تپه تا تهران نو و میدان وثوق طنین می انداخت، زیرا در آن سال ها آن نقاط بیابان بود و تازه میدان وثوق و تهران نو در حال آباد شدن بود. این شیر افسرده (جفتش در راه حبشه، بندر خرمشهر مرده بود) نای حرکت نداشت. همین طور دو توله خرس بودند که بزرگ شده بودند و تعداد کمی حیوانات و وحوش دیگر.) حال آقای رفیع زاده که مرد ابله و کم سواد هوچی جنجال گری بود، در دهه 1980 م برای جلب نظر آمریکایی های ساده لوح، در کتابش نوشته (متن فارسی همه جا پیدا می شود) که شاه گاهی بعضی از دشمنان خود را به کام شیر یا ببر یا پلنگ یا خرس موجود در آن باغ وحش مفلوک که یادگار ناصرالدین شاه بوده، می انداخته است. اگر باور نمی کنید کتاب «شاهد» اثر منصور رفیع زاده را به دست بیاورید و بخوانید. نظایر چنین ترهاتی در کتاب رفیع زاده زیاد پیدا می شود. از این دوست نادان و امثال او در دستگاه سلطنت بسیار پیدا می شدند.یکی دو تا هم نبودند فکر کنید سفیر شاه در آمریکا، اردشیر زاهدی بوده که او را به سبک عقلی شناخته اند و مطبوعات آمریکا آبرویی برای او باقی نگذارده بودند یا پرویز راجی ملیجک هویدا و والا حضرت اشرف، سفیر ایران در انگلستان که چقدر لوس و جلف و زن باره و باده گسار بوده و در کتاب خاطراتش چقدر هم از خود تعریف کرده است. این رفیع زاده چون سال ها در آمریکا بوده و به خلق و خوی بیشتر آمریکایی ها که ساده لوح و زود باورند، آگاهی داشته، چند سال پیش مدتی قبل از مرگ خود، افشاگری کرد و گفت، شاه سابق ایران دستور کشتن رابرت کندی، برادر جان اف کندی، رئیس جمهوری پیشین و مقتول آمریکا را داده و سرجان بشاره سرحان اردنی، قاتل رابرت کندی که علت مخالفت او با کندی دوم، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1968، حمایت رابرت کندی از اسراییل بوده در حقیقت مأمور ساواک و شاه بوده است! مطبوعات و رسانه های آمریکا، افشاگری این دوست نادان شاه و عامل ساواک را که در عصر سلطنت شاه با کارهای خلاف قاعده خود آبروی شاه را برده بود، جدی نگرفتند و اصلاً پی جوی آن نشدند و موضوع فراموش شد. سومین منشأ بروز این شایعه، نوشته های ملکه ثریا در کتاب خاطراتش و نیز کتاب کاخ تنهایی به تقریر او و تحریر لویی والانتین، نویسنده فرانسوی است که آن کتاب نیز چندان موثق نیست و حافظه ثریا در مواردی اشتباه کرده و وقایع را پس و پیش می گوید. ثریا در آن کتاب، پرون را فردی بی ادب، گستاخ، دریده و خودشیرین معرفی می کند که هر روز بامداد محض ابراز ارادت در حالی که شاه در بستر بوده وارد اتاق خواب می شده و رفتارش بی ادبانه و جسورانه بوده است. حتی برای باردارشدن ثریا نصایحی به ملکه کرده که موجب خشم و برآشفتگی او شده است. پرون در حدود سال های نزدیک به دهه 1340 ناگهان مورد غضب شاه قرار گرفت و از دربار رانده شد و چون شاهدخت شمسی، مسیحی شده بود، در باغ او در شاهدشت یا گوهردشت کرج سکنا گرفت و در سال 1340 ناگهان و بی سر و صدا مرد! پرون هم قواد شاه بود و در مسایل خصوصی او کمک می کرد و هم، چون قلم خوبی داشت، در مطبوعات سوئیس در سال های بعد از 1320 به زبان فرانسه مقالاتی در وصف پهلوی ها می نوشت. خاطرش خیلی نزد شاه عزیز بود و در دوران ولیعهدی، چون دچار بیماری آپاندیست شد و در بیمارستان نجمیه که اداره آن با مرحوم دکتر مصدق بود بستری شد و دکتر غلامحسین مصدق، پسر دکتر مصدق او را جراحی کرد، بنا به خواهش دکتر مصدق جوان، نزد ولیعهد شفاعت کرد و ولیعهد از پدرش خواهش کرد دکتر مصدق، سیاستمدار سالخورده را که به بیرجند تبعید شده بود و رضاشاه قصد سر به نیست کردن او را در آنجا داشت مورد عفو قرار دهد و به تهران بازگرداند. خاطر پرون آن قدر نزد ولیعهد عزیز بود که این درخواست پرون را برآورده کرد. پرون فرد موذی و زرنگی بود. در سال های دهه 1980 که اسناد محرمانه بریتانیا منتشر شد، معلوم شد انگلیسی ها از حدود سال 1318 او را استخدام کرده بودند و جاسوس و خبرچین آنان در دربار رضاشاه بود و نام رمزی او «روزانکتر» بوده است و تمامی وقایعی را که در دربار پهلوی روی می داد، بخصوص نزدیکی مناسبات سیاسی ایران و آلمان در سال های 1939 تا 1941 را به انگلیسی ها اطلاع می داده است. پرون پس از روز 25 مرداد 1332 و فرار شاه به دستور مصدق بازداشت شد. او ماجرای خنثی شدن کودتای 25 مرداد را به شاه در کلاردشت خبر داده بود. در مورد روابط جنسی او با شاه، من این موضوع را صحیح نمی دانم و دور از عقل می دانم.
یکشنبه ، ۲۷دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]