واضح آرشیو وب فارسی:انار ما: سومین بخش از طنز سیاسی “تاریخ تبری” به قلم ابوالکلام دربند اناری در آستانه انتخابات اسفند ۹۴منتشر شد…به گزارش انارما ، سومین بخش از طنز سیاسی “تاریخ تبری” به قلم ابوالکلام دربند اناری در آستانه انتخابات اسفند ۹۴منتشر شد. الحمدلله رب العالمین و صلوات علی محمد وآله الطاهرین اندر احوالات آن شیخ العرفا، آن کنز العلما؛ آن فی ملکوت اعلا،آن اقدم القدما؛ آن افضل الفضلا و آن راحم المساکین والفقرا ، آن وارث علم انبیاء، آن اشداء علی الاعدا آورده اند که بر منبری چوبین جلوس کرده بودی و شرایط نمایندگی میشماردی که صحبت به اصالت رسیدی و تشریح کردی که از الفبای اصالت این باشد که چون به قدرت رسیدی خدای را فراموش نکنی و بر اموال غیر دست درازی نکنی و از مقامی که کسب کرده ای سوءاستفاده نکنی و مردمان را نیازاری و گردن فرازی نکنی و پیشینه ی خود فراموش نسازی که در روستاهای آنجا چوچفتو بازی میکردی و زنزنگو(۰) بر سرسیخ کرده در شنهای داغ میچرخاندی و چون زبان بسته ویزویز میکرد تو میرمیدی…. ملتی را گاو و گوساله نخوانی و بعدِ تکیه بر جایگاه قدرت بر مردمان نشوری و برای آزارشان چاههای آب دیارشان را به غیر وانگذاری و در برابر اعتراضشان گارد ویژه بر آنها نتازانی و صدای اعتراضشان در گلو نخشکانی و بر حیثیتشان لکه نیندازی سخن شیخ بدین جا که رسید مریدی از بغض شیخ پی به اسراری برد و جانب ادب فروگزارد و از شیخ پرسید یاشیخ چه در سینه داری که چون بدین سخن رسیدی بغض کردی و حرف خود خوردی و مریدان را سوزاندی؟ شیخنا علیه الرحمه دستمال از جیب بیرون کشیدی و فششششششی کردی و گفتی : در روزگاری دور که مغولان بر این خاک پاک (۱) حاکم بودندی خود را برجان و مال مردم مقدم داشتند و رعیت از ریگ بیابان پست تر داشتند و بر عرق جبین و کد یمینشان ریشخند زدند و نه صدای اعتراضشان شنیدند و نه فریاد تظلمشان… که امتیاز چاههای این سیه گلیمان را بر غیر واگذاردند و چون این بیچارگان چاهها را پر کردند و راه بر غیر بستند و در فرمانداری بست بنشستند بر آنها هجوم آورده بر زیر دست و پا خردشان کردند و چه ظلمها که کردند و چه دلها که شکستند… سخن بدینجا که رسید شیخ دانه ی اشکی از گوشه ی چشم برچید و مریدان هنتو(۲) غره میکشیدند(۳) وشیخ گفت : شیخ شوخی گفته بود از زیر این شوره زار دریای آب گذشتی و هرچه چاه بزنند بر این دریا آب بالا کشند و مابقی از اینجا روَد و طمع به جان سفیهان انداخت و کار را بدانجا رساند که بعد از سی سال و کمی بیش وکم مردمان آنجا آبی برای خوردن نیافتند و بار سفر به دوش گرفتند و به قصبه های دیگر کوچ کردند و صلوات خاصه ی خود را نثار آن شیخ شوخ و سفیهان همشهری کردند. تو صیدت چاه و صیادی(۴)، بشامت(۵) و شهری بر فنا دادی ، بشامت تو بیرون یا درون کوره(۶) باشی همین که خرم و شادی بشامت شیخ پای راست خود جمع کرد در سینه و ادامه داد عزیزان دل ، اصالت نه آن است که مال و جاه و مکنت داشته باشی بل آن است که ادب داشته باشی و درایت…پشت در پشت آزاده باشی و بزرگوار …اصالت آن است که دامن خویش باز داری از آنچه میتوانی به حق بستانی چه رسد به ناحق اصالت از گفتن سخنی که در آن تخصص نداری باز میدارد و از کاری که نمیتوانی معذورت میدارد که نگویی آنچه نمیتوانی و نخری مقامی به دروغ که فردا بر اصالت تو شک کنند …. خلاصه شیخ سفره ی دل گشوده بود و میگفت و میگفت و میگفت مریدان از خستگی خمیازه میکشیدند……. پانوشت: ۰-نوعی حشره که در زمانهای قدیم در این منطقه بود و در سالهای اخیر بدلیل خشکسالی تخمیش ورافتیده ۱- با مطابقت دادن با کتب دیگر منظور شیخ حوالی بهرام آباد و ابان و بیاض بوده ۲- همانطور ۳- نعره ی جانسوز سرمیدادند ۴- بدلیل تقریب اذهان به ح-ص از اتاق فرمان دستور رسید که قویا تکذیب کنم و من قویا تکذیب میکنم خدا شاهده غیر از این فکر کنی ناراحت میشم ۵- فدای تو ۶- مدیونی اگه فکر کنی این کوره و کوره ای و کوران و کورها و کورسو و همه ی عبارات شامل کور و همه افراد شامل این عبارت به این ماجرا مربوط میشن. اتهای پیام/
شنبه ، ۲۶دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: انار ما]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]